به گونهای دیگر پیش رفت. اگرچه نادرشاه افشار این سرزمین را برای انگلیسیها آماده اشغال کرده بود، اما این کشور برای اشغال هند و مهمتر از آن برای حفظ این اشغال با مشکلاتی جدّی مواجه شد. سرانجام زور و تزویر انگلیسی به کمک هم آمدند تا این سرزمین مهم را از درون دچار فروپاشی و از بیرون مورد حمله قرار دهند.
استقرار نظام اداری انگلیسی، رواج زبان انگلیسی و اعزام دانشجویان هندی به دانشگاههای انگلیسی از مواردی بود که هند را از درون تهی نمود و از لحاظ فرهنگی وابسته به انگلیس قرار داد. تصرف نواحی اطراف هند مانند برمه و افغانستان، سبب تضعیف هند شد، و سرانجام ضربه نهایی با ابزار قدیمی شیطان یعنی اختلاف بر پیکر این سرزمین اسلامی با فرهنگ و تاریخی کاملاً ایرانی، وارد آمد.
درگیری مسلمانان و هندوها از مواردی است که هنوز هم برای پیشبرد سیاستهای استعماری در هند مورد استفاده قرار میگیرد. خیانت مزدوران محلی نیز در این هنگام به کمک انگلستان آمد و کار هندوستان را تمام کرد.
چین، آخرین هدف استعمار انگلیس در آسیا بود. نحوه عمل در این مورد نیز بیشتر اقتصادی بود تا نظامی. رواج مصرف تریاک انگلستان و اعتیاد در چین و مقابله دولت با آن، سبب وقوع “جنگ تریاک” در سال 1839 شد که نتیجه آن استمرار مصرف تریاک، برقراری حق کاپیتولاسیون، و واگذاری بندر هنگکنگ به انگلیسیها بود. هنگکنگ در جنوب چین، برای مدتهای طولانی تا همین اواخر که زمان قرارداد آن به پایان رسید، نماینده سرمایهداری غرب در چین بود.
جنگ تریاک اول در سال 1839
سنگاپور نیز در جنوب مالزی با همین کارکرد برای تنظیم بازار جنوبشرق آسیا و کشورهای اسلامی آن منطقه ایجاد شد. پس از انقلاب اسلامی و بروز نگرانی از گسترش آن، امارات متحده عربی و بهویژه بندر دبی نیز در جنوب ایران با همین سیاست، توسعه خارقالعادهای یافت که پس از دورهای مکیدن خون اقتصاد ایران، با پیشرفت توفنده انقلاب اسلامی توفیق چندانی نیافت.
اما فرانسه در رقابت با انگلیس، ابتدا الجزایر را در سال 1843 تصرف کرد و سپس با کنارگذاشتن ایتالیا، ابتدا تونس و سپس با توافق با آلمان، مغرب را تحت سلطه و استعمار خود درآورد. در نهایت، فرانسه توانست بخش بزرگی از قاره آفریقا را از مرزهای سودان تا سواحل اقیانوس اطلس و از شمال این قاره تا خط استوا به زیر سلطه خود در آورد. آلمان نیز که دیرتر از دیگران به این قافله پیوسته بود، تانزانیا، نامیبیا، کامرون و توگو را از آنِ خود کرد. بلژیک نیز بهعنوان آخرین کشور اروپایی استعمارگر، کنگو را با توسل به نیرنگ به چنگ آورد. اما ایتالیا با سرافکندگی، در این مسابقه با شکست از حبشه، از استعمار باز ماند.
در تمام این دوران و در آرامش از مداخلات اروپایی، آمریکا به استعمار قاره خود مشغول بود. سرمایهداران و بانکداران یهودی، با کمک به گروهها و احزاب همسو، سپاه این کشور در استعمار نو بودند، شیوهای که هنوز نیز در قرن 21 ادامه دارد.
اما ژاپن که با برخورداری از احساسات بیگانهستیزانه تا این مرحله دوام آورده بود، در برابر سیاستهای متفاوت آمریکا سرانجام به زانو درآمد. عصر میجی (حکومت روشن) که 45 سال امپراتوری موتسوهیتو را شامل میشود، ژاپن را از کشوری سنّتی به کشوری صنعتی و غربزده تبدیل کرد. عمق این اقدام بهحدّی بود که امروزه بهنظر میرسد این کشور در رواج ارزشهای تمدن غرب از خاستگاههای اصلی آن نیز جلو افتاده باشد. مشروطه ژاپن که مشروطه ایران و عثمانی را بهدنبال خود کشید در همین دوره واقع شد.
تصویری از مراسم اعلام قانون اساسی میجی
امپراتوری عثمانی در قرن نوزدهم
اما در عثمانی موضوع بسیار جالبتر بود. در این امپراتوری اسلامی نفوذ کشورهای اروپایی و فراماسونها در امور کشور از زمان عبدالمجید اول (1277-1255ق / 1861-1839م) آغاز شد. وی که با حمایت انگلستان بهعنوان استعمارگر اول جهان و دو محافظ شرقی و غربی عثمانی، یعنی روسیه و اتریش در تقابل و معارضه با علمای دین به قدرت رسیده بود، قوانینی به نام “تنظیمات” را تصویب نمود که بهدست فراماسونها تهیه شده و هدف از آن فاصله گرفتن از دین و توجه بهسوی غرب و غربزدگی بود. تأکید بر زبان ترکی بهعنوان زبان ملی، در برابر زبان دینی و زبان رسمی و ادبی فارسی، از جمله این تنظیمات بود.
در دوره تنظیمات، و در عصر سلطنت عبدالحمید دوم (1876م) دو گرایش متضاد در عثمانی به وجود آمد. “اتحاد اسلام” بهرهبری سید جمالالدین اسدآبادی، و “پانترکیسم” بهرهبری مدحت پاشای فراماسون که در قالب “حزب ترکان جوان” ظاهر شده و عبدالحمید را به قدرت رسانده بودند. این سلطان وابسته، به شدت تحت تأثیر یک ترکشناس یهودی مجار به نام آرمینیوس وامبری بود که در مقابل اقدامات سید جمال قد برافراشته بود. (3) جریان اتحاد اسلام در عثمانی، معاصر مبارزات فرهنگیای بود که پس از استعمار مصر از سوی انگلیس، توسط شخصیتهایی چ
ون محمد عبده و عبدالرحمن کواکبی در این کشور آغاز شده بود.
نخستین لژ فراماسونری در اسلامبول در زمان عبدالمجید اول در سال 1857 بهوسیله سفیر انگلستان تأسیس شد. نمایندگان سیاسی عثمانی در کشورهای اروپایی همگی از این لژها برخاستند و نهایتاً نقش مهمی در تعیین جهتگیریهای این امپراتوری بازی کردند، بهحدّی که گفته شده نقش ماسونها در سقوط دولت عثمانی یکی از مهمترین فعالیتهای فراماسونری است. (4)
سلطان عبدالمجید (سمت چپ) با ملکه ویکتوریا از انگلستان و ناپلئون سوم امپراتور فرانسه
طنز روزگار اینکه جمع کثیری از مسلمانان این شخص را خادم الحرمین الشریفین و خلیفه مسلمین و امیرالمؤمنین میدانستند!
سرانجام با دخالت فرانسه و انگلیس، روسیه و عثمانی در جنگ مهم و راهبردی کریمه (1856-1853) وارد شدند که با عقد پیمان صلح به پایان رسید، اما نتیجه آن ورود جدّی انگلیس، فرانسه و روسیه به عرصه امپراتوری عثمانی بود. روسیه در این جنگ یک بار دیگر نقش راهبردی خود را در خدمت به حزب شیطان ایفا نمود. هزینه این جنگ با وام “روچیلد” سرمایهدار معروف یهودی تأمین شد که نحوه عمل آن را پیش از این در جریان تصرف مصر بازگو نمودیم.
ادامه دارد…
قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله [بزودی]
پینوشتها: تمدن غرب ، تمدن غرب
1- مدنی، سیدجلالالدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج1، ص32-33
2- رحمانی، شمسالدین، لولای سه قاره، ص45
3- رحمانی، شمسالدین، لولای سه قاره، ص73
4- رحمانی، شمسالدین، لولای سه قاره، ص75
منبع: محمدهادی همایون، تاریخ تمدن و ملک مهدوی، تهران: نشر دانشگاه امام صادق (ع)
هدایت شده از اندیشکده مطالعات یهود
✡ هالیوود و صهیونیسم؛ یک روح در دو بدن (١)
1⃣ از زمان شکلگيری هالیوود، #یهودیان احساس کردند اين صنعت تبليغاتی و ديداری میتواند برايشان بسيار مفيد باشد. آنان تصميم گرفتند #سینما را به يک دستگاه پولساز تبديل کنند و طبق معمول از اين درآمدها در جهت تحقق اهداف #صهیونیسم و در ورای آن رژیم صهیونیستی، حداکثر استفاده را ببرند.
2⃣ در شيوهٔ کار #هالیوود، کارگردان، متکی بر مدیرتولید يا تهیهکننده است. اين مديرتوليد يا تهيهکننده است که کارگردان يا بازيگر را انتخاب میکند و سناريوی دلخواهش را بهدست کارگردان میدهد. در چنين محيطی، ناگفته پيداست که اين شرکت سازنده است که نوع فيلم را انتخاب کرده و بر کارگردان تحميل میکند. به اين ترتيب، هرچه که سازنده در مخيله خود دارد، به تصوير کشيده میشود و بيننده را نيز چارهای نيست جز آنکه اين اندیشهها را بر پردهٔ سینما تماشا کند.
3⃣ در هالیوود همهچيز افسانه است. قهرمان فيلمها اسطورهاند و هيچچيز بر آنها کارگر نمیافتد. انواع بمب، موشک و راکت در کنارشان منفجر میشود، بیآنکه خراشی بر آنها وارد شود يا حداقل از اين همه گرد و خاک سرفه کنند! آنها با لبخندی بر لب که بيشتر به لبخند فاتحان جنگ میماند، از ميان دود و آتش خارج میشوند!
4⃣ در اين سینما که صهیونیسم بینالملل صحنهگردان آن است، قتل و کشتار بسيار طبیعی و راحت است. فرد بهراحتی يک اسلحه برمیدارد، هرکس را که میخواهد میکشد، بعد اسلحه را در جيب پالتويش میگذارد و با خونسردی از محل دور میشود. گویی هيچ اتفاقی نيفتاده است!
✅ اندیشکده مطالعات یهود:
👉 @jscenter
هدایت شده از اندیشکده مطالعات یهود
✡ هاليوود و صهيونيسم؛ يک روح در دو بدن (٢)
1⃣ #هالیوود در دوران #جنگ_سرد با بزرگ کردن خطر #کمونیسم، کوشيد تا خطر #صهیونیسم را کوچک جلوه داده و بهاصطلاح بر آن سرپوش بگذارد. چرا که رژیم صهیونیستی نياز به زمان داشت تا بهعنوان پايگاه آمريکا در منطقه، جای پای خود را محکم کند.
2⃣ لذا میبينيم که در سال ١٩۵١، سناتور آمریکایی #جوزف_مککارتی طی نطقی آتشين از رواج افکار کمونیستی در ميان فرهيختگان و هنرمندان ايالات متحده سخن راند و از مقامات کاخ سفيد خواست تا هرچه زودتر ريشهٔ کمونیسم را در عهد تمدن غرب بخشکانند!
3⃣ از اينرو کميتهٔ بررسی فعالیتهای ضد آمریکایی، هنرمندان و کارگردانهای مهاجر اروپایی را مورد بازجویی قرار داد و آنان را تهديد کرد که اگر در مسیر مورد نظر آمریکا گام برندارند بهسختی مجازات خواهند شد.
4⃣ هدف از اين اقدام، جلوگيری از فعاليت کارگردانان و فیلمسازانی بود که قصد داشتند خارج از چهارچوبهای ساختگی و مبتذل هالیوود دست به خلق آثار هنری بزنند.
5⃣ اگر آن روز مککارتی از بهاصطلاح خطر #نفوذ کمونیسم سخن گفت، بهواقع خود نيز میدانست که چنين نفوذی در جامعهٔ سراسر غربیِ آمریکا يا وجود ندارد يا اگر هم باشد بسيار کمرنگ است و نمیتواند به ارکان آن صدمهای بزند.
✅ اندیشکده مطالعات یهود:
👉 @jscenter
د! (1)
تصاویر جوزف مککارتی روی جلد مجله تایم
از اين رو کميته بررسي فعاليتهاي ضد آمريکايي، هنرمندان و کارگردانهاي مهاجر اروپايي را مورد بازجويي قرار داد و آنان را تهديد کرد که اگر در مسير مورد نظر آمريکا گام برندارند به سختي مجازات خواهند شد.
هدف از اين اقدام، جلوگيري از فعاليت کارگردانان و فيلم سازاني بود که قصد داشتند خارج از چهارچوبهاي ساختگي و مبتذل هاليوود دست به خلق آثار هنري بزنند.
اگر آن روز مک کارتي از به اصطلاح خطر نفوذ کمونيسم سخن گفت، به واقع خود نيز ميدانست که چنين نفوذي در جامعه سراسر غربي آمريکا يا وجود ندارد يا اگر هم باشد بسيار کمرنگ است و نميتواند به ارکان آن صدمهاي بزند.
در آن دوران افرادي چون رونالد ريگان (2) که يکي از اعضاي اين کميته بود، عدهاي از سرشناسترين و بنامترين کارگردانهاي جهان از جمله «آرتور ميلو» و «کليفورد اوديتس» و «چارلي چاپلين» را به ضديت با آمريکا و همسويي با اتحاد جماهير شوروي (که همچنان تحت سلطه رژيم خودکامه «استالين» قرار داشت) متهم کردند و بسياري ديگر را در ليست سياه قرار دادند.
کار به جايي رسيد که ده تن از سينماگران و سناريونويسان هاليوود که بعدها به هاليووديهاي دهگانه شهرت يافتند به زندان و محروميت از کار و سفر محکوم شدند. (الفا بيزني، هربرت بيبرمن، لسترکول، ادوارد ديميتريک، رينگ لاردنر، جان هاوارد لاوسن، آلبرت مالتس، سام اورنيز، آدريات اسکات و دالتون ترومپو.)
به اين ترتيب، هاليوود پس از تصفيههاي خونين استالين در عهد شوروي سابق که پشت همه را به لرزه درآورد، دست به بزرگترين تصفيه فرهنگي و سينمايي در جهان غرب زد تا راه براي سلطهجويي سران کاخ سفيد و صهيونيسم بينالملل براي سيطره بر منابع و ثروتهاي جهان و چپاول آن همواره گردد.
پس از اين تصفيه سياه که آمريکا همچنان ميکوشد آن را مخفي نگاه دارد، مجموعه فيلمهاي «جيمز باند»، «مرد شش ميليون دلاري»، «رمبو» و غيره به بازارهاي آثار هنري و سينمايي جهان، به ويژه جهان سوم، راه يافت و چشم نسلهاي جوان را که بياطلاع از ماهيت سلطهجويانه آمريکا و صهيونيسم بودند به خود خيره ساخت.
پينوشتها:
(1) مککارتیسم اصطلاحی است برای اشاره به فعالیتهای ضدکمونیستی سناتور جوزف مککارتی (۱۹۰۸ تا ۱۹۵۷) در آغاز دوره جنگ سرد، که موجب شد موجی از عوامفریبی، سانسور، فهرستهای سیاه، گزینش شغلی، مخالفت با روشنفکران، افشاگریها و دادگاههای نمایشی و تفتیش عقاید، فضای اجتماعی دهه ۱۹۵۰ آمریکا را دربرگیرد. بسیاری از افراد به ویژه روشنفکران، به اتهام کمونیست بودن شغل خود را از دست دادند و به طرق مختلف آزار و اذیت شدند. نکته جالب توجه، شباهت زیاد این مبارزه ضد کمونیستی با روشهای مرسوم در کشورهای کمونیستی بود. مک کارتییسم هم چنین دوران سیاهی را برای هالیوود رقم زد و کارگردانان زیادی را به بهانه کمونیست بودن تحت تعقیب قرار داد.
(2) رونالد ريگان: رئيس جمهور آمريکا از حزب جمهوريخواه که در خلال سالهاي 1980 تا 1988 – دوران رياست خود – ايده «جنگ ستارگان» را مطرح کرد. وي يکي از سرسختترين طرفداران صدام در جنگ عليه جمهوري اسلامي ايران بود. از مهمترين رسواييهاي دوران وي ميتوان به ماجراي «ايران گيت» اشاره نمود. وي در اين ماجرا به منظور برقراري رابطه با ايران، يک کيک کليدي و يک انجيل امضا شده را همراه با نماينده خود «مک فارلين» به تهران اعزام کرد که در اين کار شکست خورد و پس از مدتي از سوي مجلس سناي آمريکا مورد بازخواست قرار گرفت.
منبع: سعید طبیعتشناس ، صهیونیسم و سینما ، تهران: انتشارات قبله اول (جمعیت دفاع از ملت فلسطین).
خانه / یهود و رسانهها / یهود و هالیوود / هاليوود و صهيونيسم ؛ يک روح در دو بدن
هاليوود و صهيونيسم ؛ يک روح در دو بدن
یهود و هالیوود ارسال دیدگاه 314 بازدید
از زمان شکلگيري هاليوود، يهوديان که همواره به دنبال منافع مادي و کسب سود بيشتر هستند، احساس کردند اين مؤسسه تبليغاتي و ديداري ميتواند برايشان بسيار مفيد باشد. آنان تصميم گرفتند اين مؤسسه را به يک دستگاه پولساز تبديل کنند و طبق معمول از اين درآمدها در جهت تحقق اهداف صهيونيسم و در وراي آن رژيم صهيونيستي، حداکثر استفاده را ببرند. مککارتیسم
هنگامي که در سال 1914 ميلادي، اولين تير ترکشهاي جنگ جهاني اول شليک شد و نفير گلوله، آسمان اروپا را در نورديد، صادرات فيلمهاي سينمايي و مستند به ينگه دنياي آن زمان که جامعهاش سخت تشنه هنر هفتم بود، متوقف شد. اما اين جنگ براي آمريکا و به ويژه بزرگترين کارتل هنري آن يعني هاليوود مايه خير و برکت شد و به آن مجال داد تا مانند اختاپوسي عظيمالجثه بر سينماي جهان چنگ بيندازد.
هاليوود از هفت شرکت بزرگ فيلمسازي يعني «پارامونت»، «يونيورسال»، «فوکس قرن بيستم»، «وارنر بروز»، «کلمبيا پيکچرز»، «يونايتد آرتيست» و «مترو گلدوين ماير» تشکيل شده است.
در شيوه کار هاليوود، کارگردان، متکي بر مدير توليد يا تهيهکننده است. اين مدير توليد يا تهيهکننده است که کارگردان يا بازيگر را انتخاب ميکند و سناريوي دلخواهش را به دست کارگردان ميدهد. در چنين محيطي، ناگفته پيداست که اين شرکت سازنده است که نوع فيلم و صحنه را در آثار کميک، تاريخي، وسترن، پليسي، درام و ملودرام، انتخاب کرده و بر کارگردان تحميل ميکند. به اين ترتيب، هرچه که سازنده در مخيله خود دارد، به تصوير کشيده ميشود و بيننده را نيز چارهاي نيست جز آن که اين انديشهها را بر پرده سينما تماشا کند.
فيلمهايي که در هاليوود ساخته ميشود، اغلب يا تخيلي هستند و يا ساختار و مضموني غير واقعي و عجيب و غريب دارند. گويا آمريکاييها و پولدارهاي يهودي که از اين فيلمها حمايت ميکنند، قادر به بازگو کردن واقعيت نيستند و نميخواهند قهرمانان خود را به صورت طبيعي و به عنوان يک انسان عادي به بيننده نشان دهند.
در هاليوود همه چيز افسانه است. قهرمان فيلمها اسطورهاند و هيچ چيز بر آنها کارگر نميافتد. انواع بمب، موشک و راکت در کنارشان منفجر ميشود، بيآنکه خراشي بر آنها وارد شود يا حداقل از اين همه گرد و خاک سرفه کنند! آنها با لبخندي بر لب که بيشتر به لبخند فاتحان جنگ ميماند، از ميان دود و آتش خارج ميشوند!
قهرمانان هاليوود، اسطورههايي عجيب و غريب هستند. آنان در جنگ ستارگان با دشمنان فضايي ميجنگند و زمين را نجات ميدهند. انگار که سياره زمين فقط به آنها تعلق دارد.
در فيلمهاي زميني هم قهرمانان هاليوود سوار بر ماشينهاي غول پيکر با سرعتي سرسامآور رانندگي ميکنند، همه موانع را از ميان ميبرند، از ارتفاعات بالا ميروند و در صحنههايي هيجانانگيز و نفسگير با همين ماشينها از روي پل يا درههاي بسيار عميق به درون آب شيرجه ميزنند، البته باز هم ماشين آنها کاملاً سالم ميماند!
در قاموس هاليوود، تعقيب و گريز بخش لاينفک فيلم به شمار ميرود. ماشينهاي آمريکايي که از استحکام و قدرت زيادي برخوردار هستند در همه صحنهها ديده ميشوند، ماشينهايي که هرگز متوقف نميشوند، بنزينشان تمام نميشود و خرابي براي آنها معنايي ندارد! گويي قهرمان اصلي فيلم ماشين است نه انسان!
در اين سينما که صهيونيسم بينالملل صحنهگردان آن است، قتل و کشتار بسيار طبيعي و راحت است. فرد به راحتي يک اسلحه برميدارد، هرکس را که ميخواهد ميکشد، بعد اسلحه را در جيب پالتويش ميگذارد و با خونسردي از محل دور ميشود. گويي هيچ اتفاقي نيفتاده است!
البته اين بدان معنا نيست که در هاليوود هيچ اثر هنري مثبت يافت نميشود. زيرا کارگرداناني بزرگ که به اصول اخلاقي پايبند هستند، سعي در ساخت فيلمهاي ارزشي داشته و دارند. اما متأسفانه در اين هياهوي عظيم تبليغاتي که از سوي سران صهيونيسم و آمريکا به راه افتاده صداي آنها به جايي نميرسد.
از اين دست فيلمها ميتوان به «گفتوگوي هيچکاک و تروفو»، «خاطرات و زندگيام در تصاوير چارلي چاپلين»، «نام روي نشاني» از «فرانسيس فورد کاپولا» و «شاه کمدي» از «مک سنت» اشاره نمود.
هاليوود در دوران جنگ سرد با بزرگ کردن خطر کمونيسم، کوشيد تا خطر صهيونيسم را در جهان عرب کوچک جلوه داده و به اصطلاح بر آن سرپوش بگذارد. چرا که رژيم صهيونيستي نياز به زمان داشت تا به عنوان پايگاه آمريکا در منطقه، جاي پاي خود را محکم کند.
لذا ميبينيم که در سال 1951، سناتور آمريکايي جو مک کارتي طي نطقي آتشين از رواج افکار کمونيستي در ميان فرهيختگان و هنرمندان ايالات متحده سخن راند و از مقامات کاخ سفيد خواست تا هر چه زودتر ريشه کمونيسم را در عهد تمدن غرب بخشکانن
تیپو سلطان (1753-1799) در زمان جنگ دوم انگلیس و میسور فرماندهی بخشی از نیروهای نظامی پدر را به دست داشت و زمانی که به حکومت رسید 29 ساله بود. او جنگ با انگلیسیها را ادامه داد، ساحل مالابار را بار دیگر به تصرف درآورد، نیروهای انگلیسی به فرماندهی ژنرال ماتیوس (43) را شکست داد، ژنرال نامبرده و تعدادی دیگر از افسران انگلیسی را به قتل رسانید و سرانجام در مارس 1784 پیمان صلح جدیدی با انگلیسیها منعقد نمود. تیپو در سال 1786 خود را “پادشاه” (44) میسور خواند و در سال 1787 پیمان صلحی با دولتهای نظام حیدرآباد و مهاراته منعقد نمود. (45) اکنون تیپو به عنوان بزرگترین دشمن انگلستان در مشرق زمین شناخته میشد.
در سالهای پسین، تیپو سلطان سخت در پی اتحاد با قدرتهای مسلمان و فرانسویها برای جنگ با انگلیسیها بود. او برای تحقق این امر هیئتهایی را به قسطنطنیه (استانبول)، عربستان، کابل و مستعمرات فرانسه در اقیانوس هند اعزام داشت و خواستار اعزام نیروهای داوطلب برای “اخراج انگلیسیها از هند” شد ولی ناکام ماند. (46)
در سال 1790 سومین جنگ انگلیس و میسور درگرفت. در این جنگ، دولتهای مهاراته و نظام حیدرآباد به دلیل هراس از اقتدار روزافزون تیپو سلطان در منطقه در جبهه انگلیسیها جای گرفتند. هرچند تیپو و نیروهایش شجاعانه جنگیدند ولی جنگ با شکست آنان به پایان رسید.
در فوریه 1792 شهر سرینگاپاتام (47) پایتخت میسور، به اشغال نیروهای انگلیسی و متحدینش درآمد، تیپو سلطان تسلیم شد و پیمان صلحی میان او و اشغالگران منعقد گردید. طبق این پیمان، تیپو مبلغ سه میلیون پوند استرلینگ به کمپانی غرامت پرداخت کرد و دو پسرش را به عنوان گروگان جنگی در اختیار انگلیسیها قرار داد. تقریباً نیمی از سرزمین تحت فرمان تیپو به تصرف انگلیسیها در آمد، مهمترین بخش آن به قلمرو کمپانی (حکومت مدرس) منضم شد و بقیه به سرزمینهای مهاراته و حیدرآباد. (48)
پیمان 1792 به معنای پایان کار تیپو نبود. حکومت او بر مابقی سرزمین میسور تداوم یافت و به زودی بار دیگر تیپو به قدرت درجه اول منطقه بدل شد. او به تجدید سازمان نیروهای نظامیاش دست زد، با ایجاد استحکامات متعدد شهر سرینگاپاتام را به قلعهای استوار بدل ساخت و با اعزام نمایندگانی نزد زمان شاه افغان و فرانسویها خواستار اتحاد علیه انگلیسیها شد ولی بار دیگر تلاش وی بینتیجه ماند. (49) مورخین یکی از علل اصلی اعزام ریچارد و آرتور ولزلی به هند را پایان دادن به تهدید تیپو سلطان میدانند. ماکرجی مینویسد:
اینک توجه انگلستان به میسور معطوف شد؛ سرزمینی که حیدرعلی و سپس پسرش، تیپو سلطان، کانون خطر برای اقتدار رو به رشد بریتانیا در هند بودند. بدینسان جنگهای انگلیس و میسور آغاز شد که در آن، مانند تمامی جنگهای انگلستان با قدرتهای هندی، طرف هندی در صحنههای نبرد پیروز شد ولی جنگ را باخت. (50)
نخستین اقدام ریچارد ولزلی پس از ورود به هند، تلاش برای جلب نظام علی خان (نظامالملک آصف جاه دوم)، حکمران حیدرآباد دکن، به اتحاد نظامی جدید با انگلیسیها و دور ساختن وی از تیپو و فرانسویها بود. برای تحقق این هدف، ولزلی دو تن از مأموران زیرک خود را به دربار حیدرآباد اعزام کرد. این دو کلنل کیلپاتریک (51) و کاپیتان جان ملکم بودند. پس از مذاکراتی که تاریخ هند آکسفورد آن را “ماهرانه” توصیف میکند، سرانجام در سپتامبر 1798 نظام علی خان پذیرفت که به جبهه انگلیسیها بپیوندد. (52)
بدینسان، پس از تمهیدات سیاسی کافی، در اوایل سال 1799 ولزلی به تیپو سلطان اعلام جنگ کرد و چهارمین و واپسین جنگ انگلیس و میسور درگرفت.
در این جنگ سرلشکر جرج هاریس (53) سرلشکر جیمز استوارت (54) سرلشکر دیوید بایرد (55) و کلنل آرتور ولزلی فرماندهی نیروهای انگلیسی و متحدین هندی آنها را به دست داشتند. سرلشکر هاریس فرماندهی ارتش 50 هزار نفره حکومت انگلیسی مدرس (قلعه سن جرج) را به دست داشت و آرتور ولزلی فرمانده نیروی 16 هزار نفره نظام حیدرآباد بود.
شهر سرینگاپاتام به محاصره درآمد. انگلیسیها خواستار دو میلیون پوند استرلینگ غرامت جنگی و تصرف نیمی از قلمرو میسور شدند. تیپو حاضر به پذیرش این درخواست نشد. در 4 مه 1799 شهر مورد حمله شدید قشون انگلیس قرار گرفت. تیپو در حال دفاع، در حالی که به نوشته تاریخ آکسفورد “به رغم جراحت شجاعانه میجنگید“، (56) به قتل رسید، خانوادهاش به اسارت گرفته شدند و شهر وحشیانه به غارت رفت. تیپو سلطان در میان مردم هند به عنوان قهرمانی بزرگ شناخته میشود و از سوی آنان شیر میسور نام گرفته است.
قتل تیپو سلطان و اشغال سرزمین میسور دستاوردی ب
زرگ برای کمپانی هند شرقی و استعمار بریتانیا بود.
ملکم یاپ مینویسد این پیروزی ولزلی بر تیپو سلطان بود که “سلطه کامل و نهایی” انگلستان را بر جنوب هند تأمین کرد. (57) و لذا، طراحان و گردانندگان این جنگ مورد تشویق فراوان قرار گرفتند: در دسامبر 1799 ریچارد ولزلی به مارکیز ولزلی (58) ملقب شد. بعدها به سرلشکر هاریس درجه ژنرالی و عنوان بارون سرینگاپاتام و میسور (59) اعطا شد. (60) سرلشکر استوارت، فرمانده ارتش بمبئی در جنگ میسور، فرمانده نظامی مدرس شد و به درجه ژنرالی رسید. (61) سرلشکر بایرد نیز به درجه ژنرالی رسید، بارونت شد و به فرماندهی کل ارتش بریتانیا در ایرلند (1820) و حکومت مدرس (1829) دست یافت. (62)
پس از اشغال میسور، کلنل آرتور ولزلی از سوی برادرش در سمت حکمران نظامی سرینگاپاتام منصوب شد و کاپیتان جان ملکم و توماس مونرو مأمور تدوین و استقرار سیستم حاکمیت کمپانی بر میسور شدند.
این دو از مطلعترین کارگزاران کمپانی در منطقه بودند. با جان ملکم (سِر جان ملکم بعدی) در آینده بیشتر آشنا خواهیم شد. توماس مونرو (63) (1761-1827) در سالهای 1788-1792 ریاست سرویس اطلاعاتی (64) کمپانی را در مدرس به دست داشت. او بعدها به درجه سرلشکری رسید و از سال 1820 تا زمان مرگ، به مدت هفت سال، حکمران مدرس بود و به مقام بارونتی رسید. باکلند او را از حکمرانان “بسیار موفق” انگلیس در هند میداند و دارای آشنایی عمیق با سرزمین و مردم و فرهنگ هند. (65)
ریچارد ولزلی همچنین برهمنی به نام پورنیا (66) را در سمت “دیوان” (وزیر) میسور منصوب کرد. پورنیا از زمان حیدرعلی در مشاغل مالی دولت میسور خدمت میکرد و در زمان تیپو سلطان وزیر مالیه شد. قاعدتاً او از گذشته با انگلیسیها ارتباط پنهان داشت. آرتور ولزلی و پورنیا از طریق سرکوب خشن اهالی و گروههای جنگجویان محلی، که در کوهستانها تشکیل شده بود، سلطه خود را بر میسور مستقر ساختند. این بار نیز سرزمین میسور میان کمپانی و متحدینش تقسیم شد. بخشی از آن به قلمرو حکومت مدرس منضم شد و بخشی به قلمرو نظام حیدرآباد.
مسئله مهم کمپانی در این زمان نوع حکومتی بود که باید در بقایای سرزمین میسور استقرار مییافت. ریچارد ولزلی انضمام تمامی میسور را به قلمرو کمپانی صلاح نمیدانست و مدافع استقرار سیستم “سلطه غیرمستقیم” (67) بر این منطقه بود.
در این شکل از نظام سلطه، حکومت بطور رسمی در دست حکمران محلی بود ولی درواقع او تحت فرمان یک مستشار انگلیسی، و در مواردی بومی، قرار داشت که کارگزار مقیم (رزیدانت) (68) نامیده میشد. این سیستمی است که کمپانی در برخی دیگر از مستملکات خود در هند نیز مستقر کرد. بدینسان، این شبهدولتها مستملکات انگلستان به شمار نمیرفتند و به ظاهر مستقل بودند.
به نوشته میچل فیشر، پس از فتح میسور در میان سیاستگزاران کمپانی این مسئله مطرح شد که چه کسی را در حکومت میسور مستقر کنند: یکی از پسران تیپو سلطان یا یکی از اعضای خاندان راجههای هندوی پیشین را. اسناد کمپانی نشان میدهد که ریچارد ولزلی به دلیل “خصوصیات نژادی مسلمانان” و سنن ستیز خاندان حیدرعلی با انگلیسیها با اعاده حکومت این خاندان به شدت مخالف بود. ولزلی به هیئت مدیره کمپانی در لندن چنین نوشت:
جاهطلبیهای بلندپروازانه، غرور استقلالطلبانه، و کینهتوزیهای مهلک با سرشت محمدیان [مسلمانان] آمیخته است. این عوامل مانع از آن است که شاخهای از خاندان سلطان متوفی را در سلطنت مستقر کنیم. (69)
این جمله به روشنی شیوه نگرش ولزلی به اسلام و مسلمانان را نشان میدهد و گویای عملکرد او در دوران حکومتش بر هند است. بنابراین، تصادفی نیست که در دوران او، و با دسیسههای جان ریچاردسون، حاکمیت قوانین و قضای اسلامی در بنگال ملغی شد. (70)
چنین بود که ولزلی یک پسر سه ساله از خاندان مهاراجه هندوی پیشین را، که به وسیله حیدرعلی خان خلع شده بود، به نام کریشنا راج وادیار (71) در سمت حکمران میسور منصوب کرد و طی پیمانی با او عملاً مقدرات این سرزمین را در دست کمپانی و کارگزاران آن قرار داد. ریچارد ولزلی در مکاتبات خود با لندن مدعی بود که اعاده خاندان حکمرانان هندوی میسور را به ملاحظات “اخلاقی” و “عقلانی” انجام داده است. او مینویسد:
اگر ما تنها ملاحظات اخلاقی را در نظر بگیریم، مطمئناً بر بنیاد هرگونه اصول عادلانه و انسانی، و نیز بر اساس توجه به رفاه مردم [میسور]، باید حکومت وارثین راجههای باستانی میسور را اعاده کنیم… هر انگیزهای را که در نظر بگیریم لاجرم به این نتیجه خواهیم رسید که تنها باید این خاندان را به قدرت برسانیم زیرا تنها آناناند که میتوانند در برابر خاندان تیپو قدرت خود را حفظ کنند.
ولزلی میافزاید مهاراتهها از صعود یک هندو به حکومت میسور خشنود خواهند شد و رزیدانت مستقر در حیدرآباد نیز میتواند ناخشنودی نظام مسلمان حیدرآباد از این امر را با مهارت مرتفع کند.
تمامی ک
ارشناسان کمپانی با نظر ولزلی در اعاده “خاندان باستانی” مهاراجههای میسور موافقت نداشتند. مهمترین آنان توماس مونرو بود. مونرو خاندان فوق را فاقد محبوبیت در میان مردم میسور و “فراموش شده” میدانست. ولی او نیز به اعاده حکومت خاندان حیدرعلی علاقهای نداشت و معتقد به استقرار سلطه مستقیم کمپانی بر میسور بود زیرا به زعم او “مردم میسور برای دورانی طولانی به حکومت بیگانگان عادت کردهاند.” (72)
از این پس قدرت واقعی در دست پورنیا، وزیر میسور، بود که با انگلیسیها نزدیکترین روابط را داشت. تنها چند ماه پیش از مرگ پورنیا (مارس 1812) مهاراجه میسور توانست او را برکنار کند و شخصاً قدرت را به دست گیرد. (73)
این وضع دیری نپایید. بیست سال بعد کمپانی، به بهانه نارضایتی و شورش مردم، کریشنا راج وادیار را از سمت خود خلع کرد (اکتبر 1831) و مستقیماً اداره سرزمین میسور را به دست گرفت. (74) معهذا، کریشنا تا زمان مرگ بطور تشریفاتی مهاراجه میسور به شمار میرفت و مستمری سالیانهای به مبلغ 350 هزار روپیه به اضافه بیست درصد درآمد سالیانه دولت میسور به وی پرداخت میشد. (75) پس از مرگ وی (1868)، انگلیسیها سِر چاما راجندرا وادیار (76) جوانی 18 ساله از اعضای خاندان فوق را که زیر نظر آنان “به دقت تربیت شده بود”، در سمت مهاراجه میسور منصوب کردند. او تا زمان مرگ، به مدت 25 سال، در این سمت بود. (77)
قسمت قبلی این مقاله
پینوشتها:
43. Matthews
44. عنوانی که تیپو بر خود نهاد همان واژه فارسی “پادشاه” است. وی به “تیپو سلطان” نیز شهرت داشت.
45. ibid, p. 424. / 46. ibid, p. 271; Buckland, ibid, pp. 425, 446. / 47. Seringapatam / 48. Smith, ibid, p. 542. / 49. Buckland, ibid, p. 425. / 50. Mukherjee, ibid, p. 270. / 51. Kilpatrick / 52. Smith, ibid, p. 543. / 53. George Harris / 54. James Stuart / 55. Baird / 56. ibid, p. 544. / 57. Malcolm Yapp, Strategies of British India; Britain, Iran and Afghanistan, 1798-1850, Oxford: Clarendon Press, 1980, p. 155. / 58. Marquess of Wellesley / 59. First Baron of Seringapatam and Mysore / 60. Buckland, ibid, p. 191. / 61. ibid, p. 409. / 62. ibid, pp. 22-23. / 63. Sir Thomas Munro, Baronet / 64. Intelligence Department / 65. ibid, p. 307. / 66. Purnia / 67. indirect rule / 68. Resident / 69. Fisher, ibid, p. 405-406.
70. بنگرید به: مباحث انتهای این مقاله
71. Krishna Raj Wadiar / 72. ibid, pp. 406-407. / 73. Buckland, ibid, p. 346. / 74. ibid, p. 310. / 75. Fisher, ibid, p. 411. / 76. Sir Chama Rajendra Wodyar / 77. Buckland, ibid, p. 310.
منبع: عبدالله شهبازی ؛ زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، ج 2، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ دوم (پائیز 1390)
هدایت شده از اندیشکده مطالعات یهود
✡ اسطورهٔ داوود در تورات تحریفشده (١)
1⃣ در ١١۵٠قم سلطهٔ مصر بر کنعان پایان یافت و در حوالی ١٠٢٩قم ساختار سیاسی طوایف عبرانی بهوسیلهٔ #شائول (طالوت در قرآن)، بهصورت دولت درآمد. او نخستین شاه قبایل #بنیاسرائیل است و ٢۴سال (تا ١٠٠۴قم) سلطنت کرد. سپس، #داوود از #قبیله_یهودا به سلطنت رسید. در آغاز سلطنت شائول شمار قبایل دوازدهگانه بنیاسرائیل ٣٠٠هزار نفر و جمعیت قبیله یهودا ٣٠هزار نفر گزارش شده است.
2⃣ یهودیان داوود و سلیمان را پیامبر نمیدانند؛ آنان را نخستین #پادشاهان و نماد قدرت و شوکت خویش میشمرند. در دربار آنان فردی به نام #ناتان_نبی حضور داشت و واسطهٔ ارتباطشان با #یهوه بود. بنابراین، زمانی که از داوود و سلیمان سخن میگوئیم منظور دو #پادشاه_یهودی است آنگونه که در روایات یهودی تصویر شدهاند.
3⃣ طبق اساطیر یهودی، داوود در جنگ با #فلسطینیها مورد توجه شائول قرار گرفت، به دربار او راه یافت و داماد او شد. اما جنگاوری و اقتدار داوود، شائول را به هراس انداخت و تصمیم به قتل او گرفت! ولی موفق نشد؛ داوود نزد شاه فلسطینیها و دشمن سرسخت بنیاسرائیل، پناه برد. قبایل بنیاسرائیل در جنگی سخت از فلسطینیها شکست خوردند و شائول به قتل رسید.
4⃣ داوود در حبرون مستقر شد و از سوی قبیله یهودا به شاهی برگزیده شد. او ٧سال #شاه_یهود بود. پس از جنگهای سخت با سایر قبایل بنیاسرائیل و شکست پسران شائول سرانجام #بیتالمقدس را تصرف کرد و «پادشاه بنیاسرائیل و یهود» شد. داوود در ٣٠سالگی شاه یهود شد و ۴٠سال سلطنت کرد؛ ٧سال بر قبیله یهودا و ٣٣سال بر تمامی بنیاسرائیل.
5⃣ زمان وفات داوود را حوالی سال ٩۶۵قم میدانند. در دوران داوود، سلطنتی واحد از قبایل دوازدهگانه بنیاسرائیل، در زیر سلطهٔ قبیله یهودا، تأسیس شد.
✍ استاد عبدالله شهبازی
✅ اندیشکده مطالعات یهود:
👉 @jscenter
هدایت شده از اندیشکده مطالعات یهود
✡ اسطورهٔ داوود در تورات تحریفشده (٢)
1⃣ چنانکه دیدیم، سلطهٔ #داوود و #قبیله_یهودا بر سایر قبایل بنیاسرائیل از طریق #خیانت به #بنیاسرائیل و پناه بردن به دشمنان قوم خود، یعنی فلسطینیها، بهدست آمد. این فلسطینیها بودند که با درهم شکستن اقتدار نظامی بنیاسرائیل و قتل شائول راه را برای صعود داوود هموار کردند؛ و او سپس از طریق جنگهای خونین بنیاسرائیل را مقهور ساخت.
2⃣ در دوران داوود و در پیرامون دربار او یک #الیگارشی_اشرافی شکل گرفت و این امر نارضایتی بنیاسرائیل را برانگیخت و به شورشی بزرگ علیه داوود انجامید. رهبری این شورش را #ابشالوم پسر داوود، به دست داشت که «دلهای مردان اسرائیل» با او بود.
3⃣ سرانجام، در جنگی خونین شورشیان شکست خوردند و قتلعامی سخت صورت گرفت. تعداد کسانی که به دست بندگان داوود به قتل رسیدند ٢٠هزار نفر گزارش شده است. ابشالوم نیز در این نبرد به قتل رسید؛ و «جان داوود و پسران و دختران و زنان و متعههایش» نجات یافت.
4⃣ اما این ماجرا پیوند داوود را با قبیله یهودا نگسست و سایر قبایل بنیاسرائیل همچنان سلطنت داوود را حکومت یهودیان میانگاشتند. بدینسان از زمان داوود، در روایات «اسفار پنجگانه» مفاهیم #اسرائیل و #یهود جدا میشود و به دو گروه متمایز اطلاق میگردد.
5⃣ حکومت داوود و قبیله یهودا بر بنیاسرائیل را باید مبداء فرایندی طولانی دانست که سرانجام از طریق حذف سایر قبایل بنیاسرائیل به شکلگیری #قوم_یهود انجامید.
✍ استاد عبدالله شهبازی
✅ اندیشکده مطالعات یهود:
👉 @jscenter
هدایت شده از اندیشکده مطالعات یهود
✡ اسطورهٔ داوود در تورات تحریفشده (٣)
1⃣ #اسطوره_داوود بنیانی است که اندیشه و ساختار سیاسی #یهودیت بر آن استوار است. مفهوم #برگزیدگی_الهی و #سلطنت_ابدی_خاندان_داوود محوری را پدید ساخته که طی سدههای متمادی یهودیان #وحدت_سیاسی خود را، بهرغم پراکندگی جغرافیایی، در پیرامون آن تداوم بخشیده و انگیزش و آرمانهای سیاسی خود را از آن گرفتهاند. #خاندان_داوود اسطورهای کاملاً قومی است و نماد قدرت و شوکت #یهودیان به شمار میرود؛ و در این معنا حتی با سایر قبایل بنیاسرائیل نیز پیوند ندارد.
2⃣ تدوینکنندگان #عهد_عتیق تعمّدی آشکار و شگفت در رواج فرهنگ مبتنی بر #آمیختگی_جنسی (#هرجومرج_جنسی) و تقدّسزدایی اخلاقی از پیامبران داشتهاند؛ و شالودهای را که با داستان رفتار ناستوده ابراهیم در مصر، داستان لوط و دخترانش، آمیزش یهودا و عروسش و داستانهای مشابه دیگر بنیان نهادهاند، تداوم میبخشند. سرآغاز اسطورهٔ خاندان داوود به #کتاب_روت میرسد.
3⃣ کتاب روت با داستان مردی از قبیلهٔ یهودا آغاز میشود. او در زمان قحطی به موآب میرود و در آنجا با زنی، که به بنیاسرائیل تعلق ندارد، بهنام روت ازدواج میکند. مرد یهودی میمیرد و نعومی، مادرش، و روت، بیوهاش، سالها در موآب تنها میمانند. سرانجام، ایندو به سرزمین یهود میروند و روت در کشتزار یکی از سران قبیلهٔ یهودا، بهنام بوعز، به کار میپردازد.
4⃣ این دو زن مستمندند. روت به راهنمایی نعومی نیمهشب پنهان به خوابگاه بوعز میرود، در کنار او میخسبد، صبحگاه شش کیل جو از او میگیرد و بهعنوان ارمغان برای نعومی میبرد. این سرآغاز شیفتگی بوعز و وصلت او با روت است. چنین است که روتِ زیبا و نعومیِ محیل و دلاله به ثروت و شوکت میرسند.
5⃣ #بوعز و #روت نیاکان داوودند! بدینسان، شجرهای که با زنای یهودا و عروسش آغاز شد تداوم مییابد و خاندانی را بنیاد مینهد که #برگزیدگان_یهوه و رهبران مشروع تمامی بنیاسرائیل بهشمار میروند!!
✍ استاد عبدالله شهبازی
✅ اندیشکده مطالعات یهود:
👉 @jscenter