eitaa logo
🏴کانال اشعار ناهیدخلفیان🏴
685 دنبال‌کننده
346 عکس
248 ویدیو
9 فایل
کپی بدون نام شاعر جایز نیست🙏 با معرفی کانال به دیگران و به اشتراک گذاشتن پست‌ها در ثواب انتشار مطالب سهیم باشید. یاعلی
مشاهده در ایتا
دانلود
چه کسی می‌گوید؛ دنیا جای خوبی نیست؟! مگر می‌شود بهار را ببینی و شادی زیر پوست صورتت ندود؟! پیراهن گل گلی زمین را لمس کنی و نخواهی سر روی دامنش بگذاری و عشق کنی☺️ اصلا مگر می‌شود در این حوالی نفس کشید و عاشق نشد؟! من عاشق زندگیم،،، زندگی کنار همین سبزه‌زارها، دست در دست همین درختان استوار بلوط🌳 دلم می‌خواهد مثل همین بلوط‌ها هزار سال زندگی کنم و هر صبح طلوع خورشید را ببینم وهرسال رستاخیز بهار را درک کنم... چقدر این حوالی زندگی زیباست... 🦋 من زاده‌ی همین حوالیم ... 💞 🍀@andisheysabz🍀
سرم را برمی‌گردانم به سمت پنجره... انگار یک تکه از نمای آن بیرون را قاب گرفته‌اند... دلم لک می‌زند برای تازگی بیرون...پله‌ها را دوتا یکی می‌کنم،، به سمت در خیر برمی‌دارم و خودم را در آغوش باغ رها می‌کنم... چه لذتی دارد، سرم را روی دامن گل گلی چمن‌زار می‌گذارم و به درختان خیره می‌شوم باد، بازی‌اش گرفته،،، هی لابه‌لای گیسوان پریشان بید‌های مجنون تاب می‌خورد... می‌آید صورتم را غلغلک می‌دهد. گویا خورشید هم با او دست‌به‌یکی کرده که مرا مسحور کنند؛ رقص نور، موسیقی نسیم و شور جنگل! چه میهمانی هیجان‌انگیزی...! و من هم‌چنان غرق در سرسرای سروستان و رها در آغوش جنگل... ناگهان دلم به حرف می‌آید، مضمونی تازه در من به غلیان درمی‌آید و غزلی متولد می‌شود. «پایانِ باز....» @andisheysabz
غروب شالی‌زار برایم عطر کودکی را دارد🌾 مرا می‌برد تا فراسوی خیال می‌روم به دنیای ناب زندگی به لحظاتی که گذرانش را نمی‌فهمیدم.. به دورانی که دست در دست مادر میان سبزینه‌ها می‌دویدم و خیالم مست می‌شد از شاعرانگی‌ها🌱 انگار فقط من بودم... فقط من دنیا را این‌طور می‌دیدم... انگار آن حوالی کسی از شرشر جویبار کنار شالی‌زار کیفور نمی‌شد چنانکه من! آری گویا این طبیعت هم‌نوا و هم‌سو با درون من بود... رهگذران را چکار با این بده‌بستان‌های روح و طبیعت...! آری این‌ فقط دنیای اختصاصی من بود🌿 @andisheysabz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این۳۲ ثانیه یعنی تمام آنچه گذشت بر غزه!!!! داغ‌ها.... صبرها... بغض‌های فروخورده....و کودکان مَردشده.... انگار کودکی‌هایشان را زیر آوارها جاگذاشته‌اند و یک‌شبه مرد شده‌اند. لحن کلام این نوجوان هنگام گفتن "استشهد" چقدر مبارز است... چقدر مردانه لرزش لب‌هایش و هجوم اشک در چشمانش را مهار می‌کند. آن ثانیه انگار دنده‌های اسرائیل زیر دندان‌های اوست که در هم شکسته می‌شود. تُنِ صدایی که هم تلخ است هم محکم! و چشمانی که پر از موشک بالستیک است... آن مدل موهایش، آن عینک بالای سرش در اوج مصیبت؛ یک ایستادگی تمام‌عیار است. او بی‌اعتنا به غم عظیمی که گریبانش را گرفته و بی‌خیال کودکی‌هایی که از او دزدیده شده؛ نگاهش رو به افق فرداست... نگاهی منتظر و آمادهٔ مچاله کردن طومار زندگی قاتل پدرش و پدران وطنش. این اولین فیلمی است که از غزه دیدم و اشک نریختم.... مظلومیتش چقدر مقتدرانه است.... هیبتش مرا مسخ کرد. وقتی گفت دوربین را خاموش کن... در مقابل صبر و اقتدارش از درون فروریختم... این پسر خود فلسطین است... @andisheysabz