eitaa logo
🏴کانال اشعار ناهیدخلفیان🏴
180 دنبال‌کننده
271 عکس
197 ویدیو
6 فایل
کپی بدون نام شاعر جایز نیست🙏 با معرفی کانال به دیگران و به اشتراک گذاشتن پست‌ها در ثواب انتشار مطالب سهیم باشید. یاعلی ارتباط با ادمین: @Nahidkhalafian
مشاهده در ایتا
دانلود
«زبان حال حضرت رقیه س» قبل از این من طفل بودم حال اما پیرزن غصه بعد از رفتنت بر قلب من آوار شد این‌قدر غم دیده‌ام از دست من خارج شده کی به دنیا آمدم صدسالِ من انگار شد این خدانشناس‌ها انگار عادت کرده اند بی‌جهت سیلی زدن عادت سپس رفتار شد مادرت در پشت آن در مثل گل پژمرده شد باز هم این ماجرا در کربلا تکرار شد مادرت در کوچه من در کربلا خوردم کتک باز هم تکرار آن از کوفه تا بازار شد آه من دیدم که دیگر خواهرت محرم نداشت خوب شد رفتی ندیدی دیدنش دشوار شد بارها جان کنده‌ام تا اینکه اینجا ببینَمت راه رفتن با سرت بابای من کِش دار شد راستی بابا ببخشم اینکه من هم زنده‌ام اینکه باشم زنده بعداز رفتنت اجبار شد @andisheysabz
«زبان حال حضرت رقیه س» قبل از این من طفل بودم حال اما پیرزن غصه بعد از رفتنت بر قلب من آوار شد این‌قدَر غم دیده‌ام از دست من خارج شده کی به دنیا آمدم صدسالِ من انگار شد این خدانشناس‌ها انگار عادت کرده‌اند بی جهت سیلی زدن عادت سپس رفتار شد مادرت در پشت آن در مثل گل پژمرده شد باز هم این ماجرا در کربلا تکرار شد مادرت در کوچه من در کربلا خوردم کتک باز هم تکرار آن از کوفه تا بازار شد آه من دیدم که دیگر خواهرت محرم نداشت خوب شد رفتی ندیدی دیدنش دشوار شد بارها جان کنده ام تا اینکه اینجا بینَمت راه رفتن با سرت بابای من کِش‌دار شد جان بابا واقعا جانی ندارم پا شوم در زمانی آمدی پیشم که تن بیمار شد راستی بابا ببخشم اینکه من هم زنده‌ام اینکه باشم زنده بعداز رفتنت اجبار شد جان زهرا مادرت زودی مرا با خود ببر دیگر از دنیای بی تو روح من بیزار شد @andisheysabz
«زبان حال حضرت رقیه س» قبل از این من طفل بودم حال اما پیرزن غصه بعد از رفتنت بر قلب من آوار شد این‌قدَر غم دیده‌ام از دست من خارج شده کی به دنیا آمدم صدسالِ من انگار شد این خدانشناس‌ها انگار عادت کرده‌اند بی جهت سیلی زدن عادت سپس رفتار شد مادرت در پشت آن در مثل گل پژمرده شد باز هم این ماجرا در کربلا تکرار شد مادرت در کوچه من در کربلا خوردم کتک باز هم تکرار آن از کوفه تا بازار شد آه من دیدم که دیگر خواهرت محرم نداشت خوب شد رفتی ندیدی دیدنش دشوار شد بارها جان کنده ام تا اینکه اینجا بینَمت راه رفتن با سرت بابای من کِش‌دار شد جان بابا واقعا جانی ندارم پا شوم در زمانی آمدی پیشم که تن بیمار شد راستی بابا ببخشم اینکه من هم زنده‌ام اینکه باشم زنده بعداز رفتنت اجبار شد جان زهرا مادرت زودی مرا با خود ببر دیگر از دنیای بی تو روح من بیزار شد @andisheysabz