عباس میآید به میدان، مشک در دست
یعنی که سقا با کسی کاری ندارد
او آب میخواهد برای اهل خیمه
ای بزدلان سقا که آزاری ندارد
خون جوانمردی حیدر در رگ اوست
تکرار کرّار است و تکراری ندارد
هستند شاگردش وفاداران عالم
هستی شبیه او وفاداری نـدارد
از پشت خنجر زد به او در اوج پستی
نامرد از نامردیاش عاری ندارد
دستش جدا شد از علم اما دلش نه
کس این چنین یار و علمداری ندارد
مَشکش زمین افتاد واز شرم آب شد، آب
دیگر به برگشتِ خود اصراری ندارد
او هم عمو و هم عمود خیمهها بود
زینب ندارد مَحرمی آری ندارد
بعد از نبود حضرت عباس دیگر
خیمه؛ ستون، لشگر؛ سپهداری ندارد
او یک تنه همچون سپاهی بود و حالا
ارباب تنها مانده سرداری ندارد
میدان پر است از گرگهای تیز دندان
دیگر حسین بن علی یاری ندارد
#تاسوعا
#یا_اباالفضل_ع
#ناهید_خلفیان
@andisheysabz