🌸آرزوهای قشنگ
💞بر روی لب ها
🌸لبخند می نشانند
💞لبخندهای پر انرژی
🌸دل ها را گرم می ڪنند و
💞دل های گرم، دنیا را می سازند
🌸دنیایی قشنگ بسازیم
💞با عشق و لبخند و مهربانی
🌸این گل های زیبـا مزین به
💞یه عالمه آرزوهای قشنگ
🌸تقدیم بہ شما دوستان مهربان
*ای خالق مهربان 👇🏻👇🏻👇🏻زبان و قلب شاکر بما عنایت بفرما🙏🏼🙏🏼🙏🏼🙏🏼🙏🏼🙏🏼🙏🏼رحمت اللهی برا تک تک شما باد باذکر سه صلواات محمدی*🙏🏼🙏🏼
📚کتاب سلام بر ابراهیم
✍🏻 گمنامي
مصطفي هرندي
يكي از بچه هاي محل كه همراه ابراهيم به جبهه آمده بود. در ارتفاعات بازي دراز به شهادت رسيد و پيكرش جا
ماند. ابراهيم وقتي مطلع شد، خيلي تلاش كرد كه به سمت ارتفاعات برود. ولي به علت حساسيت منطقه و حضور
نيروهاي دشمن، فرماندهان اجازه چنين كاري را به او ندادند. ابراهيم هم روي حرف فرماندهي چيزي نگفت و اطاعت
كرد.
يك ماه بعد كه منطقه آرام شد. يك شب ابراهيم بالاي ارتفاعات رفت و توانست پيكر اين شهيد را پيدا كند و با
خودش به عقب منتقل كند. بعد با هم مرخصي گرفتيم و به همراه جنازه اين شهيد به تهران اومديم و در تشييع پيكر
شهيد شركت كرديم.
چند روزي تهران مانديم كه كارهاي شخصي را انجام دهيم. در روز بازگشت با ابراهيم به مسجد محمدي رفتيم. بعد
از نماز، پدر همان شهيد جلو آمد و سلام و عليك كرد و ضمن عرض تشكر گفت: "آقا ابراهيم، ديشب پسرم رو تو
خواب ديدم كه از دست شما ناراحت بود".
ابراهيم كه داشت لبخند مي زد يكدفعه لبهاش جمع شد و با چشماني بزرگ شده پرسيد: "چرا حاج آقا؟! ما با سختي
پسرتون رو آورديم عقب"
پدر شهيد با كلامي بغض آلود ادامه داد: "مي دونم، اما پسرم توي خواب گفت: اون يك ماه كه ما گمنام توي كوه افتاده
بوديم مرتب مادر سادات حضرت زهرا (س) به ما سر مي زد و خيلي براي ما خوب بود. اما از زماني كه پيكر ما برگشته
ديگه اين خبرا نيست و مي گن اين افتخار براي شهداي گمنامه . "
ابراهيم كه اشك توي چشمانش جمع شده بود ديگه نتونست خودش رو كنترل كند و گريه اش گرفت. پدر شهيد هم
همينطور.
بعد از آن بود كه هميشه در دعاهاي ابراهيم آرزوي شهادت و آرزوي گمنام شدن كنار هم قرار گرفت و آرزو مي كرد
شهيد گمنام باشه.
بعد از اين ماجرا نگاه ابراهيم به جنگ و شهداي جنگ بسيار تغيير كرد و مي گفت: "ديگه شك ندارم كه شهداي
جنگ ما چيزي از اصحاب رسول خدا (ص) و اميرالمؤمنين كم ندارن. مقام اونها پيش خدا خيلي بالاست ".
بارها شنيدم كه مي گفت: "اگر كسي آرزو مي كرده كه همراه امام حسين (ع) تو كربلا باشه، حالا وقت امتحانه "
ابراهيم ديگه مطمئن بود كه دفاع مقدس محلي براي رسيدن به مقصود و سعادت و كمال انسانيه.
براي همين هر جا مي رفت از شهدا مي گفت. از رزمنده ها و بچه هاي جنگ تعريف مي كرد. اخلاق و رفتار خودش هم
روز به روز عوض مي شد. به طوري كه در همان مقر اندرزگو كمتر مي ديدم كه شبها پيش بچه ها باشه. معمولاً دو سه
ساعت اول شب رو مي خوابيد و بعد مي رفت بيرون و براي نماز صبح برمي گشت و بچه ها رو صدا مي زد.
يكبار با خودم گفتم: "چند وقته كه ابراهيم شبها رو اينجا نمي مونه " يك شب دنبال ابراهيم رفتم و ديدم شب ها براي
خواب مي ره پيش بچه هاي آشپزخونه سپاه كه نزديك ميدون شهر قرار داشت.
روز بعد از يكي از پيرمردهاي داخل آشپزخانه كه از رفقاي قديمي بود پرس وجوكردم و فهميدم: چون بچه هاي
آشپزخونه همگي اهل نماز شب هستن، براي همين ابراهيم اونجا مي ره و ديگر به قول خودش "تابلو نمي شه" اما اگه
بخواد داخل مقر نماز شب بخونه همه مي فهمن.
حركات و رفتار ابراهيم اين اواخر من رو ياد حديث امام علي (ع) مي انداخت كه فرمودند: "شيعه من
كساني هستند كه عابدان شب و شيران روز باشند. " ميزان الحكمه حديث3421 ص311
در همان ايام خبر رسيد كه از فرماندهي سپاه، مسئولي براي گروه انتخاب شده و با حكم مسئوليت راهي گيلان غرب
شده. ما هم منتظر شديم ولي خبري از فرمانده نشد. تا اينكه خبر رسيد، جمال تاجيك كه مدتي است به عنوان بسيجي
در گروه فعاليت داره همان فرمانده مورد نظر است.
با ابراهيم وچند نفر ديگه رفتيم سراغ جمال و از او پرسيديم: چرا خودت رومعرفي نكردي؟ چرا نگفتي كه مسئول
گروه هستي؟
جمال هم نگاهي به ما كرد وگفت : "مسئوليت به خاطر اينه، كه كار انجام بشه. خدا رو شكر اينجا كار به بهترين
صورت انجام ميشه. من هم از اينكه بين شما هستم خيلي لذت مي برم . از خدا هم به خاطر اينكه مرا با شما آشنا كرد
ممنونم. از شما هم مي خوام به كسي حرفي نزنين. تا نگاه بچه ها به من تغيير نكنه. "جمال بعد از آن مدت كوتاهي با ما
بود ودر عمليات مطلع الفجر در حالي كه فرمانده يكي از گردانهاي خط شكن بود به شهادت رسيد.
*پایان قسمت بیست و دوم*
💚برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان عج صلوات💚
📚کتاب سلام بر ابراهیم
🗒️ *قسمت بیست و سوم*
✍🏻 نارنجك
علي مقدم
قبل از عمليات مطلع الفجر بود. جهت پاره اي از مسائل و هماهنگي بهتر، بين فرماندهان سپاه و ارتش جلسه اي در
محل گروه اندرزگو برگزار شده بود. بجز من و ابراهيم سه نفر از فرماندهان ارتش وسه نفر از فرماندهان سپاه حضور
داشتند. تعدادي از بچه ها هم در داخل حياط مشغول آموزش نظامي بودند.
اواسط جلسه بود و همه مشغول صحبت بودند. كه يكدفعه از پنجره اتاق يك نارنجك به داخل پرت شد و دقيقاً وسط
اتاق افتاد. از ترس رنگم پريد. همينطور كه كنار اتاق نشسته بودم سرم رو در بين دستانم قرار دادم و به سمت ديوار
چمباتمه زدم. براي لحظاتي نفس در سينه ام حبس شده بود. بقيه هم مانند من، هر يك به گوشه اي خزيده بودند.
لحظات به سختي مي گذشت اما صداي انفجار نيامد. خيلي آرام چشمانم را باز كردم و از لابه لاي دستانم نگاه كردم.
از صحنه اي كه مي ديدم خيلي تعجب كردم. آرام دستانم را از روي سرم برداشتم و سرم را بالا آوردم. با چشماني كه از
تعجب بزرگ شده بود گفتم: آقا ابرام!!
بقيه هم يك يك از گوشه وكنار اتاق سرهايشان را بلند كردند و با رنگ پريده وسط اتاق را نگاه مي كردند. صحنه
بسيار عجيبي بود. در حالي كه همه ما به گوشه وكنار اتاق خزيده بوديم ابراهيم روي نارنجك خوابيده بود. در همين
حين مسئول آموزش وارد اتاق شد و با كلي معذرت خواهي گفت: "خيلي شرمنده ام ، اين نارنجك آموزشي بود.
اشتباهي افتاد داخل اتاق. " ابراهيم از روي نارنجك بلند شد در حالي كه تا آن موقع كه سال اول جنگ بود چنين
اتفاقي براي هيچيك از بچه ها نيفتاده بود.
بعد از آن، ماجراي نارنجك زبان به زبان بين بچه ها مي چرخيد
*پایان قسمت بیست و سوم*
💚برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان عج صلوات💚
گزارش بعد ازمرگ.mp3
5.85M
🎙 #پادکست
💠 اگر جنازه سر از تابوت بلند کند ، به ما چه میگوید؟
🔸بازیچه دنیا
#هدیه_امام_رضا 💖
روح الله برای من هدیہ امام رضا بود .
همسری ڪه امام هشتم بہ آدم هدیہ بدهد و امام حسین (ع) او را بگیرد وصف نشدنی است . من عروس چنین مردی بودم .
با بچہ های دانشگاه رفتہ بودیم مشهد ،
اونجا برای نخستین بار برای ازدواجم دعا ڪردم گفتم : یا امام رضا اگر مردی متدین و اهل تقوا بہ خواستگاری ام بیاد قبول می ڪنم .
یڪ ماه بعد از اینڪه از مشهد برگشتم روح الله اومد خواستگاری ام ... و شدم عروس امام رضا (ع) .
#شهید_روح_الله_قربانی
#یادشهداباذڪرصلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠چقدر بهش فکر میکنی ؟؟؟
مَنْ أَكْثَرَ مِنْ ذِكْرِ الْمَوْتِ رَضِيَ مِنَ الدُّنْيَا بِالْيَسِيرِ
آن كس كه فراوان به ياد مرگ باشد در دنيا به اندك چيزى خشنود است.
نهج البلاغه ، حکمت ۳۴۹
#یاد_مرگ
🌴🌼🌴🌼🌴🌼🌴🌼🌴🌼
شب جمعه است اموات و شهدا رو یاد کنیم با فاتحه ای به همراه صلوات🌷
بعضی از کارهایی که منجر به #شکستن_دل 💔 میشود.
⚠️ #مسخره_کردن دیگران:
"یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى أَنْ یکُونُوا خَیراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى أَنْ یکُنَّ خَیراً مِنْهُن"؛
📚سوره حجرات آیه11
⚠️ #عیب_جویی :
"وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُم"؛
📚سوره حجرات آیه11
⚠️یکدیگر را با نام زشت خواندن:
"وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقاب"؛
سوره حجرات آیه11
⚠️ روی از دیگران برگرداندن:
"وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاس"؛
📚سوره لقمان آیه18
⚠️با #تکبر و #غرور راه رفتن:
"لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحا"؛
📚سوره لقمان آیه18
⚠️ سر از کار دیگران در آوردن و #غیبت کردن:
"وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضا".
📚حجرات آیه12
🌟رسول خدا صلی الله علیه و آله:
من احزن مومنا ثم اعطاه الدنیا، لم یکن ذلک کفارته و لم یوجر علیه؛
🔺کسی که مومنی را #اندوهگین سازد، آن گاه #دنیا را به او ببخشد، این بخشش، #گناه او را جبران نمیکند و پاداشی هم ندارد.
📚بحار الأنوار : 75/150
Roze Hazrate Abaabdellahe Hossein...mp3
3.74M
🔉 #روضه_شبهای_جمعه
🔸روضه حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام
مداحی آنلاین - به خودت قسم که پر از غمم - علیمی.mp3
7.67M
⏯ #زمینه احساسی
🍃به خودت قسم که پر از غمم
🍃به خودت قسم پر ماتمم
🎤 #حمید_علیمی
👌بسیار دلنشین
🌷 #شبتون_امام_رضایی
🌷 #التماس_دعا
هدایت شده از طب واندیشه_پاک(نفس عمیق)
AUD-20210528-WA0005.
4.48M
💔😔
🔶امشب شب جمعه است
نمیدانم کمیل را کجا میخوانی!
نجف،کربلا،شاید هم در تاریکی بقیع.
❣آقای من❣
🔘امشب کمیل را هر کجا خواندی به این فراز از دعا که رسیدی یاد من هم کن:
اللهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعاء...
✔️آری آقای خوبم...
کاش گناهانم می گذاشت دعاهایم
از سقف دهانم بالاتر روند تا آسمانها.....
و به اجابت برسندکه زیاد دعاکرده ام...
🔰آری آقای خوبم..
⛔️زندانی شده ام،زندانی نفس، زندانی گناهانم ،زندانی دنیا......
و من را بگو که میخواهم یارت باشم...
💎آقای خوبم💎
کمیل خواندی #یادمان کن امشب