eitaa logo
اندوه
64 دنبال‌کننده
1 عکس
2 ویدیو
1 فایل
شعر‌ها و یادداشت‌های ادبی علی کاملی (کرمانشاهی)
مشاهده در ایتا
دانلود
ما دل شکسته‌ایم و تو امیّد آخری بانو! شنیده‌ام دل ما را تو می‌خری آمد دلم دوباره حوالیّ کوچه‌ات دیگر نمی‌شود که گذر کرد سرسری آه ای گل محمّدی‌ام! سوختی چرا؟ ای یاسی کبود! شکستی و پرپری... درد شما بزرگ و جهان جای کوچکی‌ست باشد گلایه‌های تو تا روز داوری تو نیستی و جای تو خالی‌ست بی‌گمان اما نشسته‌ است گدایی دم دری... ای دل بایست! خانه‌ی وحی است پشت سر! داری مرا به آخر این کوچه می‌بری! دارد صدای شیونی از دور می‌رسد، شاید به قتلگاه رسیده‌ست خواهری... @andovh
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کس ندانست که تو سوخته‌ای یا زینب؟ اینقدر هست که بوی جگری می‌آید محمد سهرابی @andovh
▪️مأمن وحی باز شعری به روی شانهٔ باد گذرش سمت خانه‌ات افتاد خانهٔ شیعه از تو آباد است مأمن وحی! خانه‌ات آباد! در دفاع از ولایت مولا این تو این روزهای باداباد گفتی «الجّار» و مردم کوچه خواستندت شکسته و ناشاد شاخهٔ پر شکوفهٔ طوبی شد شکسته میان پنجهٔ باد سورهٔ مریم و مصیبت تو کاف و ها، یا و عین، غصّهٔ صاد... آخر کوچه روضه‌ای دگر است: «دخلت زینب علی ابن زیاد...» @andovh
آه از این عکس و این صدای قدیمی گم شده ام بین بغض های قدیمی این منم امروز کنج طاقچه غم خاک خورده آینه، تنهای قدیمی رد شدم امروز از خاطره تو باران... آن کافه همان جای قدیمی... در سرم انبوه سوالات گذشته رفته ای چرا؟ همان چرای قدیمی عقربه ها پنج عصر راه می افتند باز می روی و ماجرای قدیمی این منم این عکس روی سینه دیوار کهنه شده مثل عکس های قدیمی... @golchine_sher
دوش قرص مه روی تو به یادم آمد طلعت روی نکوی تو به یادم آمد می گذشت از در مسجد نفس آلوده سگی گذر خویش به کوی تو به یادم آمد سائلی دامن خود را به رفویی می دوخت دامن خویش به رفوی تو به یادم آمد ذکر خیر تو شد و بال ملک گستردند بوی اشک آمد و بوی تو به یادم آمد بخت خود دیدم و کارم گرهی محکم خورد گره های سر موی تو به یادم آمد بسملی بال و پر خویش به خون می آلود بین گودال وضوی تو به یادم آمد می بریدند لب تشنه سر از حیوانی بر سرم خاک، گلوی تو به یادم آمد آتشی در دل شب جلوه نمایی می کرد دختر سوخته موی تو به یادم آمد محمد سهرابی (معنی زنجانی) @andovh
باد در زلف تو پیچید و پریشانت کرد کربلا، طور شد؛ این آینه حیرانت کرد «فأذِن لَه»... تو چه شوقی به شهادت داری؟ که سریعاً پدرت راهی میدانت کرد در پی‌ات دست دعای پدرت بالا رفت کاش می‌شد که ز چشم همه پنهانت کرد! «من علی بن حسین بن علی‌ام»؛ عشق است، آنکه در همهمۀ رزم، غزلخوانت کرد داد انگشتری‌اش را به دهان تو، پدر مُهر زد بر دهنت، راهی میدانت کرد نیزه و تیر و تبر بر سر تو ریخت، علی! پدرت جمع ز هر جای بیابانت کرد... بر سر نی، سر زلف تو رها بود که باد، باد، در زلف تو پیچید و پریشانت کرد... @andovh
آنچنانم که مادرم می‌خواست خاک نعلین حیدرم می‌خواست! حسین جنتی @andovh
السلام_علیک_یاموسی_بن_الجعفر_علیه_السلام باب الحوائج تشنه تر از دیگران است این راز را تنها تو می دانی و "عبّاس"... مهدی جهاندار @andovh
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم چهارفصل به این امید که تو می‌دهی جواب حسین سلام‌داده به تو هرکه خورده آب، حسین به شوق گریه برای مصیبتت دارد چهارفصل گل چشم من گلاب حسین به آبروی همین چندقطره محترمم به‌روسیاهی من گریه زد نقاب حسین به پادشاهی عالم نمی‌کنم میلی چرا که نوکر تو می‌شوم خطاب حسین کمال من اثر هم‌نشینی‌ام با توست که غوره‌ی‌دل من باتو شد شراب حسین اگر در آتش عشق تو سوختن باشد کجاست آن‌که بترسد ازاین عذاب،حسین بتاب بر من آلوده و بسوزانم چرا که پاک‌کننده‌ست آفتاب حسین اگر بَدم، اگر آلوده‌ام، تو سرورمی که من جوانم و تو سیدالشباب حسین 📝گروه ادبی یاقوت سرخ @Yaqoote_sorkh @Mojtaba_khorsandi
شاه است حسین، پادشاه است حسین دین است حسین، دین پناه است حسین سر داد و نداد دست در دست یزید حقّا که بنای «لا اله» است حسین معین‌الدین چشتی @andovh
این چشم‌ها جز معصیت چیزی نمی‌دانند شرمنده‌ایم از اینکه ما را شیعه می‌خوانند! شرمنده آقا! شیعۀ تو معصیت‌کار است این دل ثوابش کم، گناهانش چه بسیار است! با این همه معصیت و دل‌تیرگی‌هامان دستی بگیر از ما تو ای امیّد فردامان کاری بکن خورشید! دور از خیرگی باشیم نه که نماد دیگری از تیرگی باشیم ای که کلید صبح در دستان تو مانده! شب را بکُش، این حاکم ملعون خودخوانده آه ای چراغ قبر زهرا! جای تو خالی‌ست خورشید! تاریک است دنیا، جای تو خالی‌ست تو آخرین تسکین این دل‌های پر دردی آقای خوب بی‌کسی‌! باید که برگردی... @andovh
آمد به یاد آب دیدم، کام عطشان توام آمد به یاد دیدم آتش، لعل سوزان توام آمد به یاد دوختم بر آسمان پر ستاره، چشم خویش بر بدن، زخم فراوان توام آمد به یاد تا شنیدم کشتی بشکسته‌ای بر گِل نشست پیکرِ بر خاک، عریان توام آمد به یاد از فراز شاخه‌ای آمد صدای بلبلی بر سر نی، صوت قرآن توام آمد به یاد شعلۀ شمعی در آغوش نسیم، آشفته بود روی نی، موی پریشان توام آمد به یاد قصّۀ سنگ و سبو در خاطرم چون نقش بست ماجرای چوب و دندان توام آمد به یاد گفت: در ویرانه باید جست‌وجوی گنج کرد کنج ویران و یتیمان توام آمد به یاد دیدمش در شعر خود، «تربت» تخلّص آورد از تو و خاک بیابان توام آمد به یاد جواد هاشمی (تربت) @andovh
تو نیستی ، همه‌ ی عیدها غم‌انگیز است بهارِ بی تو برایم ، به رنگ پاییز است...💔 علی کاملی :)
آن کریمی که حرم را به برادر بخشید زر به هر سائلی از آن طرف در بخشید او که با دشمن خود نیز کرم‌ها می‌کرد هرکسی سائل او شد دوبرابر بخشید سائلانش همگی دشمن جانش بودند بس‌که با چهر‌ه‌ی پوشانده، حسن، زر بخشید فُطرُسش بودم و با بال شکسته دیدم که کرم کرد حسن جان و به من پر بخشید در حقیقت حسنی بود حسین‌ بن علی که به قاتل تَه گودال بلا «سر» بخشید! @andovh
تو ماندی و چاه چاه ماتم با تو ای مرد! تویی و کوفه‌ها غم با تو از بین تمام همرهان تو علی! مانده‌ است فقط یک ابن‌ملجم با تو... @andovh
خداوندا به حق اسم اعظم به نور سینه‌ی اولاد آدم به شاه صفدر کرار، حیدر که از نیروش وا شد باب خیبر نبد فصلی به روز کارزارش ز عزرائیل و ضرب ذوالفقارش به آن سرو گلستان نبوت به آن شمع شبستان نبوت حسن، کز محض لطف و خیرخواهی فرود آمد ز تخت پادشاهی به آن نوباوه‌ی باغ رسالت به آن یکتای میدان بسالت حسین، آن سور جمع سعیدان سپهسالار افواج شهیدان به آن چشم و چراغ آفرینش که بر وی بد مدار آفرینش علی بن الحسین، آن زین عباد که بد از غیر ذات بخت آزاد به آن کان صفا و منبع نور که بود اندر قباب عز مستور محمد باقر، آن کوه مفاخر که از نحریریش گفتند باقر به حق مجمع البحرین انوار که شد او را ز صدیق و علی یار امام صادق و مصدوق جعفر که این دو منصب او را شد میسر به حق جمله اهل بیت اطهار کلان و خرد و مرد و زن به یک بار که هر یک کشتی بحر یقینند چو کشتی لنگر روی زمینند مولانا خالد شهرزوری نقشبندی (۱۱۹۳-۱۲۴۲ ق) @andovh
امامانی کز ایشان زیب دین است به ترتیب اسمشان می‌دان چنین است «علی»، «سبطین» و «جعفر» با «محمد» دو «موسی»، باز «زین العابدین» است¹ پس از «باقر»، «علی» و «عسکری» دان «محمدْ مهدی»ام زان پس یقین است مولانا خالد نقشبندی (۱۱۹۳-۱۲۴۲ ق) @andovh ¹. به نظر می‌رسد مولانا خالد نقشبندی در این مصرع دچار اشتباه شده، گویا نام موسی بن جعفر (ع) و علی بن موسی الرضا (ع) را هر دو موسی در نظر داشته است! می‌توان مصرع را به این ترتیب درست کرد: «رضا»، «موسی» و «زین العابدین» است.
کرد او گذر به خاک من خفته در بلا شاه آمد از برای زیارت به کربلا محمد محوی شاعر کُرد (۱۲۴۶ یا ۱۲۴۷-۱۳۲۴ ق) @andovh
بعد حمد خدای فرد ودود باد بر مصطفی سلام و درود فخرم این است نسل آن ذاتم که جهان گشت بهر او موجود کمترین آل حیدرم به خدا بحث او «هل أتی» بیان فرمود اسدالله، «قالِعُ الخَیبر» قائل حقّ و قاتل مردود حیدر از نسل پاک جعفر باد بن علی نقی است اهل شهود بن محمد تقی است ابن رضا حضرت کاظم است صاحب جود حضرت جعفر صائق حق ابن حضرتْ امام باقر بود عابدین ابن سیدالشهدا بشنو اسم علی بشو مسعود جفت زهرا و لافتی وصفش «جسمک جسمِ»، مصطفی فرمود چون من از آل پنج تن هستم هشت و چار آورم شفیع و ودود هرکه خواند دعا طلب دارم به دعایی مرا کند خشنود... سید احمد حسینی شاعر کُرد (۱۲۵۲-۱۳۳۵ ش) @andovh
▪️در مرثیه و مدح حضرت امام حسین علیه السلام ای توتیای دیدهٔ جان، خاک پای تو برتر ز عرش، بارگه کبریای تو در رستخیز، خون جگر بر زمین چکد زآن شاخ گل که بر دَمد از نینوای تو کردی به راه دوست، تن و جان خود فدا بادا هزار جان گرامی فدای تو در بحر رحمت است شناور هر آن کسی یک قطره اشک ریزد اندر عزای تو ذات تو هست معنی قرآن و ز اهل کین چون پاره پاره صفحهٔ قرآن، قبای تو می خواست در زمانه کند محشر، آشکار روز نبرد، بازوی معجزنمای تو عهد الست آمد و تسلیم عرضه کرد تا جان نثار دوست نماید وفای تو تو تشنه جان سپردی و آب حیات هم بود از تو تشنه تر به لب جانفزای تو بودند بی خبر که بقا در ولای توست قومی که خواستند به گیتی، فنای تو رنجی که قاتلان تو را هست روز حشر امروز مر مراست ز هجر لقای تو رحمی کن و ز لطف مرا سوی خویش خوان زآن پیشتر که جان دهم اندر ولای تو ملک الکلام مجدی سقزی شاعر کُرد (۱۲۶۸-۱۳۴۴ ق) @andovh
چون مصحف مجید به بتخانه‌های چین تنها میان آن همهٔ اشقیا، حسین همای شیرازی (۱۲۱۲-۱۲۹۰ ق) @andovh
▪️السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی علیه‌السلام به صحنت آمدم، افتاده در دل مشکلی دیگر تو شاهیّ و به درگاه تو آمد سائلی دیگر اگر افتاد کشتی دلم در قلب این طوفان کمک کن که نمی‌بینم به جز تو ساحلی دیگر نظر کن جان آقا! که عبایت قسمتم باشد مگر از لطف چشمان تو باشم دعبلی دیگر دم باب‌الجّوادت رفت از دستم دلم، ای کاش درون کوله‌ام تا صحن تو باشد دلی دیگر من دیوانه در صحن تو حیرانم، که می‌دانم شده مجنون تو با یک نگاهت عاقلی دیگر گذشته از ردیف، ای کاش می‌دیدند چون دعبل برایت شعر می‌خواند «علیّ کاملی» روزی! ۱۳۹۹/۴/۱۳ @andovh
افتاده دلم به باتلاقی که منم دل خسته‌ام از خشکی باغی که منم این لکّه‌ی تیره را بشو، آقا جان! مابین کبوتران کلاغی که منم... @andovh
چهار رباعی علوی: ۱. شد از دو جهان نصیب ما حب علی از دوزخ‌مان کرده جدا حب علی گفتند: آتش خلق نمی‌شد هرگز «لو اجتمع الناس علیٰ حبّ علی» ۲. هرچند که در سکوت و تنهایی تو غم نیست، که مرتضای طاهایی تو بر تخت مقام «انت منّی» در عرش هارونی و هم‌شانهٔ موسایی تو ۳. آن صحن که گنبد طلایی دارد آنجا که ملک برو بیایی دارد، دیدم که خطاب آسمان‌ها شده بود: «ایوان نجف عجب صفایی دارد!» ۴. رفته‌ست دلم به ناکجا، ادرکنی ای راه رسیدن به خدا! ادرکنی من سائلم و رسیده‌ام وقت رکوع ای صاحب تخت «انمّا» ادرکنی @andovh