خورشیدی و روی نیزهها روضهٔ تو
پیچیده میان بوریا روضهٔ تو
در تشت: دل خونجگری یا که سری؟
این روضهٔ مجتباست یا روضهٔ تو؟
#علی_کاملی
#عاشورا
@andovh
#السلام_علیک_یا_امیرالمومنین_ع
#السلام_علیک_یا_محمد_بن_ابیبکر
نور است و همیشه روسفید ره توست
افتاده به خون سرو رشید ره توست
از تیرهٔ خار بود و گل شد با تو
«فرزند ابیبکر» شهید ره توست
#علی_کاملی
@andovh
هدایت شده از نفس تازه
نام حسین را که نوشتم قلم گریست
اول قلم گریست، سپس دفترم گریست...
هرچند باعثِ همهی گریهها غم است
اما همین که داغِ تو را دید، غم گریست...
اشکی نداشت چشمِ من از کثرتِ گناه
آن را به حقِ فاطمه دادم قسم، گریست...
با ارزشاست پیشِ تو و مادرت حسین
چشمی کهپای روضهی تو دمبهدم گریست...
خوشبخت آنکه بینِ حسینیه گریه کرد
خوشبختتر کسی کهمیانِ حرم گریست...
گوشهبهگوشهٔ کرببلا روضههای توست
اینگونه بود زائرِ تو هر قدم گریست...
یکقطرهاش شفاعت یومالورود ماست
چشمانِ ما برای تو با این رقم گریست...
در روزِ حشر حسرتِ بسیار میخورد
هرکس که در مصیبتِ ارباب کم گریست...
#مجتبی_خرسندی
#امام_حسین 🖤
ایتا:
https://eitaa.com/NafaseTazeArdakan
تلگرام:
https://t.me/NafaseTazeardakan
ارتباط با ادمین:
🆔 @NafaseTazehA
▪️اربعین سیدالشهداء علیهالسلام
آمده قدخمیده «جابر» تو
-دل من جابر است، زائر تو-
اربعین راهی است در جاده
به هوای حرم، مسافر تو
در عمود صد و ده این راه
تازه مجنون شدهست شاعر تو
خوردهام چایی عراقی را
مستم از این شراب طاهر تو
اربعین، کربلایت آمدهاند،
ارمنیها فقط به خاطر تو
دل من گفته ذکر «کُنتُ مَعَک»
گر نبوده تنم معاصر تو
کاش مثل امام غائب خود
بشوم تا ابد مجاور تو...
#علی_کاملی
#جامانده 💔
@andovh
هدایت شده از پرویزن
یا هو
چند وقتی است از شتاب پُرم
از سوالی پر از جواب پرم
مثل منظومهای پر از نورم
از تکاپوی آفتاب پرم
مستِ مستم به نام نامی عشق
گویی از صد خُم شراب پرم
لحظهای از عروج لبریزم
گاهگاهی از اضطراب پرم
مثل شبهای بیکران کویر
از تبِ بارش شهاب پرم
مثل آتشفشان چهل روز است
گویی از حسرتی مذاب پرم:
سینهام تیر میکشد قدری
انّ حبّ الحسین فی صَدری
با دو پای خیال آمدهام
به امید وصال آمدهام
بندها را بریدهام از جان
در پی اتصال آمدهام
پا اگر همرهم نشد اینبار
به تمنّای بال آمدهام
از رفیقان اگرچه جا ماندم
دست کم در خیال "آمدهام"
در نفسهای من حضور کسی است
تو ببین با چه حال... آمدهام:
سینهام تیر میکشد قدری
انّ حبّ الحسین فی صدری
تا که نام تو حسن مطلع شد
واژهها: نیزهنیزه مصرع شد
خیزران گیج کرد قافیه را
بر لبان تو عشق مبداء شد
کفش از پای کشف من افتاد
تا مُقیم مقام "فاخلَع" شد(۱)
کعبه شش گوشه داشت، در غم تو
چارزانو زد و مربع شد
وزن شعرم شکست و در سوگت
فاعلاتن/ مفاعلن/ فع/ شد
در مسیر عراق و ایران شعر
آن قَدَر رفت تا "ملمّع" شد: (۲)
سینهام تیر میکشد قدری
انّ حبّ الحسین فی صدری
در مسیر تو رود هم نشدم
قطرهای کموجود هم نشدم
زیر کفشان خیل زایرهات
ذرهخاکی کبود هم نشدم
گِرد پروانهی تو صدها شمع
نور دادند و دود هم نشدم
روی فرش و گلیم موکبها
نقشی از تار و پود هم نشدم
گرچه در راه کربلا و نجف
سایهی یک عمود هم نشدم:
سینهام تیر میکشد قدری
انّ حبّ الحسین فی صدری
انتَ میعادُنا وَ مبداءُنا
حبُّکَ کهفُنا وَ ملجاءُنا
در حضیض جهان فرو رفتیم
تا که عشقت رسید و ... یَرفَعُنا
راءسُکَ یَهدنا الی الحقِّ ِ
وَ الی الکبریاءِ یرجعنا
دمُکَ بالصّلاحِ یامرنا
وَ من المنکراتِ یمنعنا
گوشهگیران عافیت بودیم
انتَ بالاِجتهادِ تولِعنا
ما پراکندگان اعصاریم
لیک حبّ الحسینِ یَجمعنا
سینهام تیر می کشد قدری
انّ حبّ الحسین فی صدری
* نظمی پریشان در ستایش سید و سالار شهیدان. اربعین
۱) اشاره به آیهی سورهی طه: فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوی
۲) گونهای شعر که در آن آمیختهای از زبانها و لهجهها استفاده می شود؛ به ویژه زبانهای فارسی و عربی.
#محمد_مرادی
#اربعین
https://eitaa.com/mmparvizan
حسین گفت: ای حر! با مایی یا بر ما؟
حر اندکی تردید کرد و گفت: بر شما.
حسین سر به زیر انداخت و با اندوه گفت: لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم. و این را سه بار تکرار کرد.
اصحابش پرسیدند: یابن رسول الله، چرا چنین اندوهگینی؟
حسین گفت: البته نام حر را در شمار شهیدان دیدهام...
@andovh
گر بر این قامت فزاید جلوهای، آن دلفریب
بر سر بازار محشر، وعدهٔ ما و شکیب!
من کیام؟ مرغی که بهر نغمه در بندش کنند
از پریدن ناامید... از سر بریدن بینصیب...
هر که را دردیست، از دستِ طبیب آید علاج
وایِ بیماری که چون من هست دردش از طبیب!
از قضا، بخت سیَه هرگز نمیکردم قبول
گر ندادی آشناییهای آن زلفم، فریب
میتوانی در سخن، «فیّاض»! دادِ جِلوه داد
زآنکه لفظ آشنا داری و معنیِّ غریب
فیّاض لاهیجی (متوفّی ۱۰۷۲ ق)
@andovh
سنگی هستم
رها شده
در مرداب
دورم خزه بسته است
تنهایی من
📚 نورباعی، ص ۱۱
پاک است و
مقدّس و
معطّر
دل تو
چون برگ گلی
که لای قرآن بوده
#جلیل_صفربیگی
📚 ص ۱۳
@andovh
این آسمان صدق و درو اختر صفاست؟
یا روضهٔ مقدس فرزند مصطفاست؟
این داغ سینهٔ اسدالله و فاطمه است؟
یا باغ میوهٔ دل زهرا و مرتضاست؟
ای دیده، خوابگاه حسین علیست این؟
یا منزل معالی و معمورهٔ علاست؟
ای تن، تویی و این صدف دُر «لو کشف»؟
ای دل تویی، و این گهر کان «هل اتا» ست؟
ای جسم، خاک شو، که بیابان محنتست
وی چشم، آب ریز، که صحرای کربلاست
سرها برین بساط، مگر کعبهٔ دلست؟
رخها بر آستانه، مگر قبلهٔ دعاست؟
ای بر کنار و دوش نبی بوده منزلت
قندیل قبهٔ فلکی خاک این هواست
تو شمع خاندان رسولی به راستی
پیش تو همچو شمع بسوزد درون راست
بر حالت تو رقت قندیل و سوز شمع
جای شگفت نیست، نشانی ازین عزاست
قندیل ازین دلیل که: زردست روشنست
کو را حرارت از جگر ماتم شماست
هر سال تازه میشود این درد سینه سوز
سوزی که کم نگردد و دردی که بیدواست
کار فتوت از دل و دست تو راست شد
اندرجهان بگوی که: این منزلت کراست؟
در آب و آتشیم چو قندیل بر سرت
آبی که فیضش از مدد آتش عناست
قندیل اگر هوای تو جوید بدیع نیست
زیرا که گوهر تو ز دریای «لافتا» ست
زرینه شمع بر سرقبرت چو موم شد
زان آتشی که از جگر مؤمنان بخاست
ای تشنهٔ فرات، یکی دیده بازکن
کز آب دیده بر سر قبر تو دجلههاست
آتش، عجب، که در دل گردون نیوفتاد!
در ساعتی که آن جگر تشنه آب خواست
شمشیر تا ز بد گهری در تو دست برد
نامش همیشه هندو و سر تیزو بیوفاست
از بهر کشتن تو به کشتن یزید را
لایق نبود، کشتن او لعنت خداست
آن پیرهن که گشت به دست حسود چاک
اندر بر معاویه دیریست تا قباست
فرزند بر عداوت آبا پراگند
تخم خصومتی که چنین لعنتش سزاست
گردیست بر ضمیر تو، زان خاکسار و ما
بر گورت آب دیده فشانان ز چپ و راست
با دوستان خویشتن از راه دشمنی
رویت گرفته از چه و خاطر دژم چراست؟
گردون ناسزا ز شما عذر خواه شد
امروز اگر قبول کنی عذر او سزاست
شاهان بپرسش تو ز هر کشور آمدند
وانگه ببندگی تو راضی، گرت رضاست
از آب چشم مردم بیگانه گرد تو
گرداب شد، چنان که برون شد به آشناست
حالت رسیدگان غمت را گرفت شور
شورابهٔ دو دیدهٔ یک یک برین گواست
کار مخالف تو برون افتد از نوا
چون در عراق ساز حسینی کنند راست
بر عود تربت تو چوشکر بسوختیم
از شکرت بپرس که: این آتش از کجاست؟
چون کاه میکشد به خود این چهرهای زرد
این عود زن نگار، که همرنگ کهرباست
عودی که میوهٔ دل زهرا درو بود
نشگفت اگر شکوفهٔ او زهرهٔ سماست
صندوق تو ز روی به زر در گرفتهایم
وین زرفشانی ارچه برویست بیریاست
روزی ز سر گذشت تو دیدم حکایتی
زان روز باز پیشهٔ من نوحه و بکاست
تا میل قبهٔ تو در آمد به چشم من
تاریکی از دو چشم جهان بین من جداست
بر تربت تو وقف کنم کاسهای چشم
زیرا که کیسهٔ زرم از سیم بینواست
تابوت تو ز دیده مرصع کنم به لعل
وین کار کردنیست، که تابوت پادشاست
چشم ارز خون دل شودم تیره، باک نیست
در جیب و کیسه خاک تو دارم، که توتیاست
چون خاک عنبرین ترا نیست آهویی
مانندش ار به نافهٔ چینی کنم خطاست
قلب سیاه سیم تنم زر ناب شد
زین خاک سرخ فام، که همرنگ کهرباست
کردم به حله روی ز پیشت به حیله، لیک
پایم نمیرود، که مرا دیده از قفاست
زان چشم دوربین چه شود گر نظر کنی
در حال اوحدی؟ که برین آستان گداست
او را بس اینقدر که بگویی ز روی لطف
با جد و با پدر که: فلانی، غلام ماست
کردم وداع، این سخن این جا گذاشتم
بیگانه را مده سخن من، که آشناست
گر تن سفر گزید ز پیشت، مگیر عیب
دل را نگاه دار، که در خدمتت به پاست
اوحدی مراغهای
@andovh
ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت
کربلا از من عموی مهربانم را گرفت
وقت دلتنگی همیشه او کنارم مینشست
بی وفا دنیا انیس و همزبانم را گرفت
از سر دوش عمویم عرش حق معلوم بود
منکر معراج از من نردبانم را گرفت
من به قول آن عمو عقلم ورای سنم است
دیدن تنهایی بابا توانم را گرفت
روز عاشورا چه روزی بود حیرانم هنوز
جان کوچک تا بزرگ خاندانم را گرفت
خرمن جسمی نحیف و آتش داغی بزرگ
درد رد شد از تنم روح و روانم را گرفت
تار شد تصویر عمه، از سفر بابا رسید
آن ملک آهی کشید و بعد جانم را گرفت
#کاظم_بهمنی
@andovh
ابر مستی تیره گون شد باز بی حد گریه کرد
با غمت گاهی نباید ساخت، باید گریه کرد
امتحان کردم ببینم سنگ می فهمد تو را
از تو گفتم با دلم، کوتاه آمد گریه کرد
ای که از بوی طعام خانهها خوابت نبرد
مادرم نذر تو را هر وقت هم زد گریه کرد
با تمام این اسیران فرق داری، قصه چیست
هرکسی آمد به احوالت بخندد گریه کرد
از سر ایمان به داغت گاه می گویم به خویش
شاید آن شب زجر هم وقتی تو را زد گریه کرد
وقت غسلت هم به زخم تو نمک پاشیده شد
آن زن غساله هم اشکش درآمد گریه کرد
#کاظم_بهمنی
@andovh