eitaa logo
اندوه
64 دنبال‌کننده
2 عکس
2 ویدیو
1 فایل
شعر‌ها و یادداشت‌های ادبی علی کاملی (کرمانشاهی)
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم
تو رفتیّ و رها کردی مرا چون برگ‌ها در باد نفهمیدم که گم شد خاطرات تو کجا در باد؟ مرا دادی به باد و در کشاکش‌های غم دیدم که می‌رقصید بیدی عاشق و مجنون، رها در باد هنوز از دیدنت تصویر گنگ و مبهمی دارم شب باران تو را دیدم، شبی دیدم تو را در باد شبی دلتنگی خود را سرودم، بعد راهی کرد به سوی تو تمام قاصدک‌ها را خدا در باد... @andovh
ابر تاریکم و از گریهٔ اندوه پُرم... نادر نادرپور @andovh
ما ساده بودیم و ضرر کردیم ما ساده بودیم و کلک خوردیم مثل دو تا گل، تشنه خشکیدیم مثل دو تا گلدان ترک خوردیم ما مات این شطرنج تکراری بازنده های مضحکی هستیم روی دو شاخه، مثل دو تابیم دوریم اما دل به هم بستیم ما در نبرد تاج و تخت شاه سربازهای بی زره بودیم ما خواب پروانه شدن دیدیم نخ‌های دور قرقره بودیم تقدیر ما تکرار یک اندوه تقدیر ما زخمی‌ست بی‌مرهم تقدیر ما آسوده بودن نیست آمیخته تقدیر ما با غم ما ساده بودیم و زمین خوردیم ما ساده بودیم و ضرر کردیم ما ساده‌ها، راحت کلک خوردیم ما ساده‌ها، بی‌عشق سر کردیم... *ما توی هر شهری کتک خوردیم... (حامد ابراهیم پور) @andovh
از پشت بستی ماه من! دست پری‌ها را دیوانه کرده موج مویت روسری‌ها را امشب بیا و مست کن تنها مرا، ساقی! یک امشبی را دور کن این مشتری‌ها را! دور از تو بی‌رنگ است در چشمان من دنیا رنگین‌کمانی کن همه خاکستری‌ها را در خنده‌ات -معجون جادوییّ تو- سِحری‌ست مقهور کن با خنده‌ات، افسونگری‌ها را ای سرخی لب‌هات شاعرکُش! به لبخندی از نو به صف کن «عنصری»ها، «انوری»ها را! دارالمجانین شد دلم با خنده‌های تو باید برقصانی تمام بستری‌ها را! @andoh
نشد مخاطب این شعر عاشقانه تو باشی «خدا نخواست که بانوی این ترانه»¹ تو باشی کدام خانه به نور تو روشن است؟ نشد که چراغ روشن شب‌های سرد خانه تو باشی به موج موت قسم می‌خورم خدای تو می‌خواست دلیل جاری این اشک بی‌کرانه تو باشی برای تاری شب‌های من سکوت شوی تو برای شعله‌ی غم‌های من زبانه تو باشی نشد تو بانوی هم‌خانه‌ام شوی و همین بس برای گفتن این بیت‌ها بهانه تو باشی تو نیستی و دلم در میان آتش و آب است بعید نیست که روزی در این میانه تو باشی! [کتاب «اندوه»، غزل اوّل] 1. از حامد ابراهیم‌پور @andovh
عاشقم هر لحظه شوق دیدنت را بیشتر دوست دارم لمس گیسوخرمنت را بیشتر با دو خورشید نگاهت گرم خواهد شد دلم پس بتابان چشم‌های روشنت را بیشتر! بین درهایی که در آن سویشان باشد بهشت دوست دارم دکمۀ پیراهنت را بیشتر دوست دارم اخم و لبخند تو را، از این دوتا، چال لپّ لحظۀ خندیدنت را بیشتر ابری‌ام، می‌شد ببارم روی کوه شانه‌ات دوست دارم آه! باغ دامنت را بیشتر [از کتاب «اندوه»، غزل سوم] @andovh