eitaa logo
انگیزشی200
192 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
9 فایل
☆متن، شعر، دکلمه، موسیقی،کلیپ ☆ @realism71
مشاهده در ایتا
دانلود
کردها نمیگن دوستت دارم ؛ میگن : «خوشم ئه ویی» ترک‌ها نمیگن دوستت دارم ؛ میگن : «جانیم جانوا قوربان» گیلانیا نمیگن دوستت دارم ؛ میگن : «تی بلا میسر» کرمانی‌ها نمیگن دوستت دارم ؛ میگن : «دردات بشم الهی» بختیاریا نمیگن دوستت دارم ؛ میگن : «مه تور مائم» لرها نمیگن دوستت دارم ؛ میگن : «دردت بزنه چانه تشیم» منم به همه‌ی زبونا و لهجه‌های شیرین دنیا میگم دوستت دارم !♥️😍 ✨✨|
📚 عشق مادر در يک روز گرم تابستان ، پسر کوچکي با عجله لباسهايش را در آورد و خنده کنان داخل درياچه شيرجه رفت. مادرش از پنجره نگاهش مي کرد و از شادي کودکش لذت ميبرد. مادر ناگهان تمساحي را ديد که به سوي پسرش شنا مي کرد. مادر وحشتزده به سمت درياچه دويد و با فريادش پسرش را صدا زد . پسرش سرش را برگرداند ولي ديگر دير شده بود. تمساح با يک چرخش پاهاي کودک را گرفت تا زير آب بکشد، مادر از راه رسيد و از روي اسکله بازوي پسرش را گرفت. تمساح پسر را با قدرت مي کشيد ولي عشق مادر آنقدر زياد بود که نمي گذاشت پسر در کام تمساح رها شود.کشاورزي که در حال عبور از آن حوالي بود ، صداي فرياد مادر را شنيد، به طرف آنها دويد و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را فراري داد. پسر را سريع به بيمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبودي پيدا کند. پاهايش با آرواره هاي تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روي بازوهايش جاي زخم ناخنهاي مادرش مانده بود. خبرنگاري که با کودک مصاحبه مي کرد از او خواست تا جاي زخمهايش را به او نشان دهد. پسر شلوارش را کنار زد و با ناراحتي زخمها را نشان داد ، سپس با غرور بازوهايش را نشان داد و گفت ،" اين زخمها را دوست دارم ، اينها خراشهاي عشق مادرم هستند."
از مردی که صاحب گسترده ترین فروشگاه های زنجیره ای در جهان است پرسیدند:« راز موفقیت شما چه بوده؟» او در پاسخ گفت: من گدا بودم... روزی به طرف یک مرد متشخص رفتم  و از او درخواست پول کردم. وی نگاهی به سراپای من انداخت و گفت: به جای گدایی کردن بیا با هم معامله ای کنیم. پرسیدم: چه معامله ای؟! گفت: ساده است. یک بند انگشت تو را به ده پوند می خرم. گفتم: عجب حرفی می زنید آقا! یک بند انگشتم را به ده پوند بفروشم؟؟! – بیست پوند چطور است؟ – شوخی می کنید؟! – بر عکس، کاملا جدی می گویم. – جناب! من گدا هستم، اما احمق نیستم. او همچنان قیمت را بالا می برد تا به هزار پوند رسید. گفتم: اگر ده هزار پوند هم بدهید، من به این معامله ی احمقانه راضی نخواهم شد. گفت: اگر یک بند انگشت تو بیش از ده هزار پوند می ارزد، پس قیمت قلب تو چقدر است؟ در مورد قیمت چشم ، گوش ، مغز و پای خود چه می گویی؟ لابد همه ی وجودت را به چند میلیارد پوند هم نخواهی فروخت!؟ گفتم: بله، درست فهیمیده اید. گفت: عجیب است که تو یک ثروتمند حسابی هستی، اما داری گدایی می کنی!! از خودت خجالت نمی کشی؟! گفته ی او همچون پتکی بود که بر ذهن خواب آلود من فرود آمد. از همان لحظه، گدایی کردن را کنار گذاشتم و تصمیم گرفتم زندگی تازه ای را آغاز کنم…»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دنبال مرهمم، شانه هایت کو...!؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شکر برای هر ناامیدی که بهمون اسیب زد ولی بعد تغییرمون داد.
هیچوقت دلخوشی ڪسی رو ازش نگیرید👌 این دلخوشی میتونه: یه سلام ؛ یه احوالپرسی ؛ یه حواسم بهت هست ؛ یه صدای گرم و دوستانه ؛ و یه حس خوب باشه... دوستی ها رو دست ڪم نگیرین ... بچه ها شوخی شوخی به گنجشک ها سنگ میزنند... ولی گنجشک‌ها جدی جدی میمیرن...! آدما شوخی شوخی به هم زخم زبون میزنند... ولی دل‌ها جدی جدی میشکنند...💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا