🔹️میلاد با سعادت امیرالمؤمنین(ع)، روز پدر و روز مرد بر همگان مبارک ...❤
1. پدر آن لطف بی پایان،پدر خورشید نورافشان
پدر جان و دل فرزند،پدر پیدا ز هر پنهان
2. زبانها اَلکَن و گُنگ است ز وصف و گفتن از بابا
ولی با یاری الله ،نویسم بیت ها آسان
3. شده نام چنین روزی به نام حضرت بابا
بُوَد میلاد مولایم، در این روز پر از ریحان
4. پدر حیدر،پدر صفدر، پدر یاور به مظلومان
علی مولا بُوَد بابا، همان شاه و همان سلطان
5. پدر یعنی پدر شو تا، تو معنای پدر دانی
من اکنون هرچه را گویم، بُوَد برگی ز آن بستان
6. پدر سلطان ،پدر فرمان ،پدر نور خداوندی
پدر حکمت، پدر رحمت ،بُوَد بر دردها درمان
7. اگر بر حرفهای من، کنی تردید در آنی
سفیدیهای مویش بین، جوانی داده است ارزان
8. خداوندا چه زیبا و دل انگیز است این احساس
که یک بابا و فرزندش بنوشند چای ز یک فنجان
9. ز مهر و عشق بابا و ز بُعد و دوری فرزند
کنم یادی ز اهل مصر و یادی قَریه کنعان
10. چنان دوری اثر دارد که چشمان پدر دیگر
نبیند او به جز گریه ،میان کُلبه احزان
11. اگرچه جَنَّت و فردوس به زیر پای مادرهاست
یقین دارم دعای او ،به من واجب کند رضوان
12. برای شُکر زحمتها ،برای دلخوشی او
مُطیع و سربهزیر باشیم ز دستور و ز هر فرمان
13.کنون ماه رجب باشد،امین شاداب و مسرور است
تمام بیتهایم را،کنم تقدیم آن خوبان
تبریک ♥️ تبریک
✍️ ارادتمند محمد امین حیدری کوچی
هدایت شده از کانال خبری فتح
7.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اولین بار که آیتالله خامنهای شعر «علی ای همای رحمت» را شنیدند
🔹️«علی ای همای رحمت» مطلع شعری بهیادماندنی از استاد شهریار در فضیلت مولای متقیان حضرت علی علیهالسلام است که رهبر انقلاب اسلامی، آن را از جمله برترین اشعار در مدح امیرالمؤمنین علیهالسلام دانستهاند.
📡 @news_fath
k013_961009-khatibi.mp3
5.82M
🛑شاهنامه و عاقبت شوم رُستم در دو دنیا!!!
👈به بیان مرحوم دکتر ابوالفضل خطیبی
▪️در شاهنامه همه داستان جنگ رستم و اسفندیار رو می دانیم.
وقتی رُستم در جنگ با اسفندیار شکست می خورد به سیمرغ و جادو متوسل می شود.
سیمرغ به رستم می گوید راه شکست دادن اسفندیار رو بهت میگم
اما هر کسی اسفندیار را بکشد در هر دو جهان شوربخت می شود ...
و رستم چنین می شود...
🔻در شاهنامه، سیمرغ چنین به رستم می گوید:
➕چنین گفت سیمرغ کز راهِ مهر / بگویم کنون با تو رازِ سپهر
➕ که هر کس که او خونِ اسفندیار / بریزد، ورا بشکرد روزگار
➕ همان نیز تا زنده باشد ز رنج / رهایی نیابد، نماندش گنج
➕ بدین گیتیش شوربختی بُوَد / وگر بگذرد رنج و سختی بود
🔻بعد از راهنمایی های سیمرغ ، رستم ، اسفندیار را می کشد.
وقتی خبر کشتن اسفندیار پخش می شود ، زال پدر رستم،گریان و پریشان چنین به رستم می گوید که کشتن اسفندیار عامل شوربختی تو در دو دنیاست و این را اخترشناسان گفته اند(تاکید مجدد بر سرانجام شوم رستم):
➕به رستم چنین گفت زال ای پسر
ترا بیش گریم به درد جگر
➕که ایدون شنیدم ز دانای چین
ز اخترشناسان ایران زمین
➕که هرکس که او خون اسفندیار
بریزد سرآید برو روزگار
➕بدین گیتیش شوربختی بود
وگر بگذرد رنج و سختی بود
https://eitaa.com/joinchat/4123984695Ce3d20d2fa5
هی صبح شد و باز به امید تو شو شد
هی از چیش من اشک به یاد تو ولو شد
من لبدی مفلوک و بشکن بالو بنداز
شفتش نمیدم از حرکاتت دلم او شد
دل دشتم و جز دل چی چی دشتم که ز مردم
یی عمر قایم کرده بودم باز چپو شد
جر دادی و شر کردی و پیوند پوکوندی
ای ارقه مالوندیش و خودت گفتی یهو شد
گفتم یله شم تو شاچراغ تیر شه ببندم
تا بلکه حالیم شه که چطو شد که اطو شد؟
پلکیدم و پلکیدم و افسوس....هابله
تا مشت شدی شیره ی جونم رو رو شد
در هر کر و هر سوک تورو هی جار زدم
یعنی که بدون تو دل غرق الو شد
من شاپرکم بچه ی فلک از به چلوندم
دل له شد . بازیچه واسی دس بچو شد
دیشو چغلیت کرد سمندر کاکو سی کن
ای بسه زبون از غم عشق تو قدو شد
بیژن سمندر
https://eitaa.com/joinchat/4123984695Ce3d20d2fa5
💐💐🌹🌹💚💚♥️♥️☘️☘️🌺🌺🌟🌟
برخیز که نور ازلی میآید
بر عالم ایجاد ،ولی میآید
مجموعه حسن و عشق و ایثار و کرم
یعنی که حسین بن علی میآید
🌺🌺☘️☘️♥️♥️💚💚🌹🌹💐💐🌟🌟
عیدتون مبارک 💞💎
حرف عشق
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت
بسیار بود رود در آن برزخ کبود
اما دریغ، زَهرهٔ دریا شدن نداشت
در آن کویر سوخته، آن خاک بی بهار
حتی علف اجازهٔ زیبا شدن نداشت
گم بود در عمیق زمین شانهٔ بهار
بیتو ولی زمینهٔ پیدا شدن نداشت
دلها اگرچه صاف، ولی از هراس سنگ
آیینه بود و میل تماشا شدن نداشت
چون عقدهای به بغض فرو بود حرف عشق
این عقده تا همیشه سرِ وا شدن نداشت
✍🏻 #سلمان_هراتی
🏷 #دهه_فجر | #امام_خمینی قدسسره
🇮🇷 @Shere_Enghelab
📣 لؤلؤی زهرا(ص)
🔸مجید امیری سوادکوهی شاعر آیینی مازندران در وصف امام حسین (ع) و به مناسبت ولادت امام سوم شیعیان شعری با عنوان «لؤلؤی زهرا» سرود.
🔸نور میآيد زمین سبز و خرامان می شود
🔸آسمان عشق امشب پُر ز باران می شود
🔸لؤلؤی زهرا که قرآن از رخ ماهش بگفت
🔸هستیِ هستِ زمان امشب نمایان میشود
🔸فخر عترت، عشق احمد، بحر رحمت، روح دین
🔸یوسف مصر بلا در عرش تابان می شود
🔸نام او را بی وضو بردن، فقیها! سهل نیست
🔸جان فدای رأس او، در طشت قرآن می شود
🔸سر کجا پیکر کجا حتی علی اصغر کجا
🔸مغرب و مشرق ز اشکش غرق طوفان میشود
🔸من جواز کربلایش را کجا پیدا کنم
🔸بر گمانم این گره وا در خراسان می شود
🔸یک سلام از راه دور عرض ادب آقای من
🔸با علیک تو حسین این دیده گریان میشود
🔸یا حسین جان؛روز میلادت نگویم از غمی
🔸چیست چاره این قلم یکباره نالان می شود
#داستان_معلم_شاگرد
#اخلاق_حرفه_ای
🔰 درس اخلاقی بسیار زیبای سهراب سپهری
سخت آشفته و غمگین بودم😞
به خودم می گفتم:
بچه ها تنبل و بد اخلاقند
دست کم میگیرند،
درس ومشق خود را…
باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
و نخندم اصلا😡
تا بترسند از من
و حسابی ببرند…
خط کشی آوردم،📏
درهوا چرخاندم...
چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید
مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !📖
اولی کامل بود،
دومی بدخط بود
بر سرش داد زدم...🤨
سومی می لرزید...
خوب، گیر آوردم !!!
صید در دام افتاد
و به چنگ آمد زود...
دفتر مشق حسن گم شده بود
این طرف،
آنطرف، نیمکتش را می گشت
تو کجایی بچه؟؟؟
بله آقا، اینجا
همچنان می لرزید...
” پاک تنبل شده ای بچه بد ”
" به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"
” ما نوشتیم آقا ”
بازکن دستت را...
خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم
او تقلا می کرد
چون نگاهش کردم
ناله سختی کرد...😩
گوشه ی صورت او قرمز شد
هق هقی کردو سپس ساکت شد...
همچنان می گریید...
مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله
ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
زیر یک میز،کنار دیوار،
دفتری پیدا کرد ……
گفت : آقا ایناهاش،
دفتر مشق حسن📝
چون نگاهش کردم،
عالی و خوش خط بود
غرق در شرم و خجالت گشتم
جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود
سرخی گونه او، به کبودی گروید …..
صبح فردا دیدم
که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر
سوی من می آیند...🧖♂
خجل و دل نگران،
منتظر ماندم من
تا که حرفی بزنند
شکوه ای یا گله ای،
یا که دعوا شاید
سخت در اندیشه ی آنان بودم
پدرش بعدِ سلام، 🧖♂
گفت : لطفی بکنید،
و حسن را بسپارید به ما ”
گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟
گفت : این خنگ خدا
وقتی از مدرسه برمی گشته
به زمین افتاده
بچه ی سر به هوا،
یا که دعوا کرده
قصه ای ساخته است
زیر ابرو وکنارچشمش،
متورم شده است
درد سختی دارد،
می بریمش دکتر 👨🔬
با اجازه آقا …….
چشمم افتاد به چشم کودک...
غرق اندوه و تاثرگشتم😢
منِ شرمنده معلم بودم
لیک آن کودک خرد وکوچک
این چنین درس بزرگی می داد
بی کتاب ودفتر ….
من چه کوچک بودم
او چه اندازه بزرگ
به پدر نیز نگفت
آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم
عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم
من از آن روز معلم شده ام ….
او به من یاد بداد درس زیبایی را...🌹
که به هنگامه ی خشم
نه به دل تصمیمی
نه به لب دستوری
نه کنم تنبیهی
یا چرا اصلا من
عصبانی باشم
با محبت شاید،
گرهی بگشایم
با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...👌
سهراب سپهرى
❤️🙏
وقتی نانوا خمیر نان سنگک را پهن میکند...
و درون تنور میگذارد را دیدی که چه اتفاقی می افتد؟
خمیر به سنگها می چسبد...
اما نان هر چه پخته تر می شود،
از سنگها جدا میشود!!
حکایت آدمها همین است...
سختی های دنیا ، حرارت تنور است...
و این سختی هاست که انسان را پخته تر می کنند...
و هر چه انسان پخته تر میشود
سنگ کمتری بخود می گیرد...
سنگها تعلقات دنیایی هستند...
ماشین من.. خانه من..من.. من !!
آنوقت که قرار است نان را از تنور
خارج کنند سنگها را از آن می گیرند!!
خوشا بحال آنکه در تنور دنیا
آنقدر پخته میشود...
که به هیچ سنگی نمی چسبد!!
ما در زندگی به چه چسبیده ایم ؟
سنگ ما کدام است ؟؟