eitaa logo
شعر انقلاب
3.4هزار دنبال‌کننده
763 عکس
243 ویدیو
4 فایل
انقلاب اسلامی ایران در آینۀ شعر ارسال پیام: @Shaere_Enghelab
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از «امین»
15.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍️ ببینید | شهریار؛ افتخار ادب فارسی ☝️روایت رهبر انقلاب از اولين باری كه شعر "علی ای همای رحمت" را شنیدند ➕ ماجرای پیدا کردن دیوان شهریار در نوجوانی در مشهد 🗓 انتشار به مناسبت ۲۷ شهریور، سالروز درگذشت استاد شهریار و روز شعر و ادب فارسی ✍️ «امین»؛ شعر و ادب فارسی به روایت حضرت آیت‌‌الله خامنه‌ای 🖥 ایتا | بله | روبیکا | سروش پلاس 📲@khamenei_poems
موج‌های سربلند فارغ از دیروزهای رفته، فردا را بکش یار من اندوه بی‌پایان دنیا را بکش یک طرف ما را که گریانیم و دل‌خون، آن طرف کودکان زخمی تنهای تنها را بکش با سرانگشتان رنگ‌آغشته‌ات اعجاز کن طور دیگر طرح این دنیای رسوا را بکش دفترت را باز کن این روزگار تیرۀ مانده در مرداب در حال تقلا را بکش یادمان رفته‌ست دنیای بدون جنگ را نقش رنگارنگ آن دنیای زیبا را بکش ساده‌تر از هرچه می‌دانی و داری در دلت کوه و جنگل، باد و باران، دشت و صحرا را بکش می‌شود کاری کنی دیگر نمی‌رد کودکی؟ می‌شود آیا؟ جواب این معما را بکش با مداد قرمزت لبخند، گل، سیب و انار با مداد آبی و فیروزه دریا را بکش در میان موج‌های سربلند و سر به زیر بُهت فرعون را، یقین پاک موسی را بکش در دلم سهراب دارد شعر می‌خواند هنوز قایقی می‌خواهد از ما، قایق ما را بکش قصه را تغییر ده با رنگ‌های روشنت نقش قایق‌های سرخ عشق‌پیما را بکش آسمان، دریا، زمین، اینک زمان رفتن است پای در نِه، بال بگشا، بادبان‌ها را بکش رنگ از خون دلم بردار و روی کاغذت نقش سرخ آیۀ «انّا فتحنا» را بکش آفتاب روشن ما از پس شب‌های تار خواهد آمد، خواهد آمد، صبح فردا را بکش ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
یاران شهید گفتم که: دلت؟ گفت: لبالب ز امید گفتم: سخنت؟ گفت: شعار توحید گفتم: به چه ره بایدمان رفتن؟ گفت: آن راه که می‌روند یاران شهید ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
عباس‌های تشنه‌لب رفتند در کوله‌بار غربتم یک دل از روزهای واپسین مانده‌ست عباس‌های تشنه‌لب رفتند لب‌تشنه مَشکی بر زمین مانده‌ست من بودم و او بود و گمنامی نامش چه بود؟ انگار یادم نیست بر شانه‌های سنگی دیوار نام تو ای عاشق‌ترین، مانده‌ست مثل نسیم صبح نخلستان سرشار از زخم و سکوت و صبر رفتید، اما در دلِ هر چاه یک سینه آواز حزین مانده‌ست: «رفتیم اگر نامهربان بودیم» رفتند اما مهربان بودند «رفتیم اگر بار گران» آری بار گرانی بر زمین مانده‌ست بر شانهٔ خونین‌تان، یاران! یک بار دیگر بوسه خواهم زد برشانهٔ خونین‌تان عطرِ تابوت‌های یاسمین مانده‌ست زآنان برای ما چه می‌ماند؟ یک کوله‌بار از خاطرات سبز از من ولی یک چشمِ بارانی تنها همین، تنها همین مانده‌ست ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
چشم به در تا کی‌ دل‌ من‌ چشم‌ به‌ در داشته‌ باشد؟ ای‌ کاش‌ کسی‌ از تو خبر داشته‌ باشد آن‌ باد که‌ آغشته‌ به‌ بوی‌ نفس‌ توست‌ از کوچۀ ما کاش‌ گذر داشته‌ باشد هر هفته سر خاک تو می‌آیم، اما این خاک اگر قرصِ قمر داشته باشد این کیست که خوابیده به جای تو در این خاک؟ از تو خبری چند مگر داشته باشد خاکستری از آن همه آتش، دل این خاک از سینۀ من سوخته‌تر داشته باشد :: آن‌ روز که‌ می‌بستی‌ بار سفرت‌ را گفتی‌ به‌ پدر هرکه‌ هنر داشته‌ باشد، باید برود، هرچه‌ شود گو بشو و باش‌ بگذار که‌ این‌ جاده‌ خطر داشته‌ باشد گفتی: نتوان‌ ماند از این‌ بیش، یزیدی‌ست‌، هرکس‌ که‌ در این‌ معرکه‌ سر داشته‌ باشد باید بپرد هرکه‌ در این‌ پهنه‌ عقاب‌ است‌ حتی‌ نه‌ اگر بال‌ و نه‌ پر داشته‌ باشد کوه‌ است‌ دل‌ مرد، ولی‌ کوه، نه‌ هر کوه‌ آن‌ کوه‌ که‌ آتش‌ به‌ جگر داشته‌ باشد... کوهی که جوابت بدهد هر چه بگویی کوهی که در آن نعره اثر داشته باشد کوهی که عبا باشدش از شعشعۀ نور عمّامه‌ای از ابر به سر داشته باشد... این‌ تاک‌ که‌ با خون‌ شهیدان‌ شده‌ سیراب‌ تا چند در آغوش‌ تبر داشته‌ باشد دردا اگر از خوشۀ این‌ شاخۀ سرشار بیگانه‌ ثمر چیده‌ و بر داشته‌ باشد باید بروم هرچه شود گو بشو و باش بگذار که این جاده خطر داشته باشد عشق‌ است‌ بلای‌ من‌ و من‌ عاشق‌ عشقم‌ این‌ نیست‌ بلایی‌ که‌ سپر داشته‌ باشد :: رفتی‌ و من‌ آن‌ روز نبودم، دل‌ من‌ هم‌ تا با تو سرِ سیر و سفر داشته‌ باشد رفتی و زنت منتظر نو قدمی بود گفتی به پدر: کاش پسر داشته باشد گفتی که پس از من چه پسر بود، چه دختر باید که به خورشید نظر داشته باشد باید که خودش باشد، آزاده و آزاد نه زور و نه تزویر و نه زر داشته باشد :: اینک پسری از تو یتیم است در اینجا در حسرت یک شب که پدر داشته باشد برگرد، سفر طول‌ کشید ای‌ نفس‌ سبز تا کی‌ دل‌ من‌ چشم‌ به‌ در داشته‌ باشد؟! ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
سنت جنون دیده‌ای یک نفر پرنده شود پر بگیرد، بدون سر باشد سایه‌گستر شود درختی که تنه‌اش زخمی تبر باشد دیده‌ای تا کنون پرستویی روی مین آشیانه بگذارد استخوانی بیاید و مثل قاصدک‌های خوش‌خبر باشد فکر کن دیده‌ای که یک شب ماه روی دوشش ستاره بگذارد یک نفر بعد رفتنش حتی باز هم بهترین پدر باشد همۀ شهر می‌شناسندت گرچه یک کوچه هم به نامت نیست من ندیدم هنوز دریایی از دل تو بزرگ‌تر باشد.. هرچه نادیدنی‌ست را دیدی تا ابد سنت جنون این است عشق از هر دری بیاید تو عقل باید که پشت در باشد ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
غزلی با الهام از کتاب «حوض خون» خونابه‌های شط کم از رگ‌های زمزم نیست تشییع اما اول صبر است، ماتم نیست وقتی که با امواج اشک آرام برمی‌گشت با مویه دریا از خودش پرسید: رودم نیست؟! بال و پر فرزند خود را دفن کرد آرام آن وقت می‌گویند زن چون مرد محکم نیست! دلشوره‌ها را پای حوض خون نِشست و شُست در زندگی از این قبیل آیینه‌ها کم نیست ای زخم‌های مانده بر جانش از آن دوران! از بس عزیزید این زمان دنبال مرهم نیست زن مثل کوهی پشت جبهه ماند و ثابت کرد میدان جنگ ما فقط خطّ مقدم نیست ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
کدخدا نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم در این سراب فنا چشمهٔ حیات منم وگر به خشم روی صدهزار سال ز من به‌ عاقبت به من آیی که منتهات منم نگفتمت که به نقش‌ جهان مشو راضی که نقش‌بند سراپردهٔ رضات منم نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی مرو به خشک که دریای با صَفات منم نگفتمت که چو مرغان به‌ سوی دام مرو بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم نگفتمت که تو را ره‌ زنند و سرد کنند که آتش و تبش و گرمی هوات منم نگفتمت که صفت‌های زشت در تو نهند که گم کنی که سرِ چشمۀ صفات منم نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت نظام گیرد؟ خلّاق بی‌جهات منم اگر چراغ دلی، دان که راه خانه کجاست وگر خداصفتی، دان که کدخدات منم ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
زخمی‌ترین نشانۀ پرواز رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری مرهم برای زخم كبوتر بیاوری ردِّ هزار چلچله را پر كشیده‌ای تا از شب طلائیه سر در بیاوری كنج كدام خاطره جا مانده غربتت رفتی نشانی از غم مادر بیاوری این قطعه خاك، بوی ملائك گرفته است ای كاش هدیه، تربت سنگر بیاوری می‌شد كه در مسیر رهایی شكوفه داد بوی بهشت از دل معبر بیاوری از پشت خاكریز، نه از پشت میز‌ها شمعی به یاد غربت حیدر بیاوری زخمی‌ترین نشانۀ پرواز در تو بود رفتی كه تا دو بال سبك‌تر بیاوری ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
سیصد و سیزده نصرالله با شور و حماسه هم‌وطن، نصرالله با مرگ رفیق و هم‌سخن، نصرالله یک روز، عزیز فاطمه می‌آید با سیصد و‌ سیزده حسن نصرالله ✍🏻 🏷 شهید والامقام 🇮🇷 @Shere_Enghelab
بازمی‌گردی بر کران ساحل نزدیک می‌گریند یارانت می‌خروشد در مصاف صخره، موج‌ سوگوارانت ای شهادت را گرفته تنگ در آغوش، نوشت باد! لذت سیر و سفر در عرش سوی هم‌قطارانت وقت ایمان نیست فصل سرد را، ققنوس خواهی شد شعله شعله می‌شکوفد از میان خون، بهارانت مژده دادی فتح نزدیک است، صبحی زود بی‌تردید در دل خورشید می‌تازند بر ظلمت، سوارانت بر مژه آویخته فانوس اشک سرخشان روشن! عهد خون بستند در شام غریبان، بی‌قرارانت شیرْآهنْ‌کوهْ‌مردا! در سکوت تشنه کامی‌ها می‌رسد از بی‌کران آسمان‌، فریادِ بارانت صبح جمعه، در رکاب مقتدایت بازمی‌گردی خنده‌ات گل ‌می‌کند در دیدۀ چشم‌انتظارانت ✍🏻 🏷 شهید والامقام 🇮🇷 @Shere_Enghelab
چقدر دیر به خود آمدیم... هزار سوگ چشیدیم و داغدار شدیم چه شد که نسل خبرهای ناگوار شدیم؟ صدای شیون بیروت در جهان پیچید شبی که باز پر از بهت انفجار شدیم چقدر دیر به خود آمدیم وقت وداع چقدر زود به نادیدنت دچار شدیم دوباره روضه به سمت نیامدن رفت… آه دوباره خیره به یک اسب بی‌سوار شدیم.. اگر به خاک نشستیم، از شکست نبود که گرم خواندن آیات سجده‌دار شدیم قسم به ماه که ما پیش‌مرگ حضرت صبح… قسم به سرو که قربانی بهار شدیم ✍🏻 🏷 شهید والامقام 🇮🇷 @Shere_Enghelab