زنی به نام وطن
بیا بیا که بخوانیم شعرهایش را
و بشنویم زبان غزلسرایش را
زنیست آنکه اساطیر گفتهاند از او
زنیست آنکه نوشتند ماجرایش را
زنی به نام وطن صبح زود میخواند
به گوش مسجد هر شهر ربنایش را
چه مادرانه در آغاز روز میبندد
به روی بازوی هر پهلوان دعایش را
روانه میشود و میرود به لاهیجان
که باز دم بکند صبح زود چایش را
سری به کوه دماوند میزند حتما
و خواهرانه اتو میکند قبایش را
به سمت شهر ابرکوه میرود بشکوه
به دست سرو کهن میدهد عصایش را
به قم میآید و کنج رواق آیینه
پر از هوای حرم میکند هوایش را
به سوی نقش جهان، راستای مسگرها
میان دیگ مسی میپزد غذایش را
نشسته پای غزلهای تیشۀ فرهاد
شنیده از نفس بیستون صدایش را
دوباره آمده برنو به دست تا لب مرز
که باز اهرمن آورده اژدهایش را
به حافظیه و خوبان پارسیگویش
رسانه مژدۀ رندان پارسایش را
اذان ظهر شد و مسجد نصیرالملک
شنیده است صدای خدا خدایش را
نشسته بعد اذان پشت دار قالیچه
که رج به رج همۀ شهر و روستایش را...
کشیده نقشۀ زیبایی از شب اروند
و بافته بَلَم و لنج و ناخدایش را
شبیه نقشۀ گلریز قالی تبریز
چه خوب بافته ایران و جایجایش را
غروب مویهکنان میرود به چزابه
دوباره روضه گرفتهست کربلایش را
وجب وجب همۀ دشت فکه را گشته
مگر بیابد از این خاک آشنایش را
شب است، میرود آرام روی کوه سهند
که بشنویم همه شور لایلایش را
دوباره بقچهای از درد دل بغل کرده
که باز گریه کند مشهدالرضایش را
مرور میکند از خاطرات گوهرشاد
صدای چادر در خاک و خون رهایش را
مرور میکند از داغ شیخ فضلالله
تکانِ صندلیِ دار پیش پایش را
مرور میکند از دورۀ رضاخانی
وفور قحطی و دزدان بیحیایش را
مرور میکند اندوه رفتن بحرین
و کودکانِ از آغوش خود جدایش را
گذشته دورۀ تاریک گوشهگیر شدن
نگاه کن که ببینی بروبیایش را
که تار مویی از او کم نمیشود دیگر
بغل گرفته شهیدان جانفدایش را
::
وطن! به زندگی مادرانهات سوگند
جهان بدون تو گم میکند صفایش را
اگر بهای شکوفایی تو جان من است
بگیر جان مرا، میدهم بهایش را
مرا هجا به هجا در بغل بگیر وطن
شبیه دفتر شعری که بیتهایش را
✍🏻 #فائزه_امجدیان
🏷 #شعر_پایداری | #ایران_اسلامی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
دلِ سوخته
نابود شد اندوختهات ای غزه!
قربان دلِ سوختهات ای غزه!
دنبال کمی نان و غذا میگردند
چشمان به در دوختهات ای غزه!
✍🏻 #شمسی_حسنآبادی
🏷 #فلسطین | #غزه
🇮🇷 @Shere_Enghelab
تسلیم عشق
مریم شدن، نذر خدا بودن، دعا کردن
هاجر شدن، با تشنگی سعی و صفا کردن
آهو شدن در دشتهای سربهسر صیاد
ماهی شدن، در موجموج غم شنا کردن
باری کنار خیمهٔ سقا زمین خوردن
باری کنار ذوالجناحت پابهپا کردن
باری کنار عمه سرگردانِ چادرها
پروانهها را از شبِ آتش رها کردن
این گوشه آرامش شدن پیش رباب و آه
آن گوشه پنهانی برایت گریهها کردن
بی اذنِ مُردن رد شدن از محشر گودال
با شیون و با مویه نامت را صدا کردن
همکاروان با تو که روی نیزه میرفتی
عزم سفر تا دوردستِ ناکجا کردن
با اشکهای کودکان همسایگی تا صبح
با خندهٔ شمر و سنان تا شام تا کردن
با خطبه، با فریاد، با شعر و سکوت و سوگ
هرجا که شد یک پنجره رو به تو وا کردن
دیدی پدر، دیدی وفادار غمت بودم؟
در روزگار دختر از بابا جدا کردن
در کار عشق و عاشقی تسلیم باید بود
ما را مبادا لحظهای چون و چرا کردن
✍🏻 #فاطمه_عارفنژاد
🏷 #حضرت_سکینه علیهاالسلام
🇮🇷 @Shere_Enghelab
هجرت شقایق
زد سوگ سرخ یاران بار دگر شررها
بر جمع همسرایان بر خیل همسفرها
از وادی سپیده پیکی ز ره رسیده
کز هجرت شقایق بازش بود خبرها
غوغای مادران است دشنام بر پلیدان
چاووش این شهیدان غمنالۀ پدرها
باران سوگ و ماتم بارد دوباره نمنم
از ابر بیقراری بر سینهها و سرها
باور نمی کند دل دزدیده خصم قاتل
با پنجۀ شقاوت از باغ حق ثمرها
گویید خصم دون را، زنجیری جنون را
ماییم در مصافت آمادۀ خطرها
ما از عشیرۀ خون، رویینتنان عشقیم
شمشیر ما شهادت ایمانمان سپرها
هرگز نمیتواند این باغ را بسوزد
طوفان آتشافروز با یاری تبرها
آیین پرگشودن کی میتوان زدودن
سوزند گر ز مرغان اینگونه بال و پرها
خفاش اگر بریزد خون ستاره، غم نیست
باشد شبان تیره آبستن سحرها
این امت دلاور زین پس بسانِ کوثر
زاید بسی رجایی بسیار باهنرها
✍🏻 #سیدحسن_حسینی
🏷 #شهید_رجایی | #شهید_باهنر
🇮🇷 @Shere_Enghelab
باهنر باش
شور عشق تو عجب حال و هوایی دارد
عاشق وصل تو بودن چه صفایی دارد
عاشقان را چه غم از کشته شدن در ره تو
هر که شد عاشق تو کربوبلایی دارد
هر که سر داد به راه تو سرافرازی یافت
قصۀ عشق تو بسیار فدایی دارد
پُستها مال زمیناند و زمین دار فناست
خُرّم آن بنده که در پیش تو جایی دارد
هرچه جز عشق بهانهست، از آن باید رَست
پی آن باش که چون عشق بهایی دارد
گر ز هر سو برسد تیر بلا آمادهست
آن که در سینۀ خود شوق رهایی دارد
بِه که در راه خداوند قدم برداریم
کار زیباست اگر رنگ خدایی دارد
یکدم از خاطر مردم نرود مسئولی
که به دستش هنر کارگشایی دارد
باهنر باش که در بیهنری خیری نیست
خُرّم آن دل که به دلدار رجایی دارد
✍🏻 #احمد_رفیعی_وردنجانی
🏷 #شهید_رجایی | #شهید_باهنر
🇮🇷 @Shere_Enghelab
«اتاق اوّل مقاومت»
گم نشد
او که ناپدید شد
یا به قول عدّهای شهید شد
تا هنوز میکشد نفس
او در این دقایقی که واژه واژه شعر
روی این سطور راه میرود
پشت میز کهنهاش
در اتاق اوّل مقاومت نشسته است
وَ برای روزنامۀ «لوموند» سرمقاله مینویسد و هنوز چشم روی طرحهای تازۀ مبارزه نبسته است
حبس شد شبیه یک نفس
در گلوی بیقرار روزگار
سالهای آزگار
او که نور بود و نور مانده است
میکند گذر
از همه دریچههای بستۀ سیاهچالها
گرچه بستهاند دست و پای نور را
دست و پای نور هیچگاه بسته نیست
اشتباه فکر کردهاند
کار آسمان همیشه هم به شب نمیکشد
او که روز بود و روز مانده است
هیچگاه پا عقب نمیکشد
تا همیشه آب میخورد
آتش قیامهای مردمی
از همان دو چشمِ روشنآبیاش
از همان نگاه انقلابیاش
او همیشه ماندنیست
او همیشه زنده است
او همیشه هست
او همیشگیست
✍🏻 #رضا_یزدانی
🏷 #امام_موسی_صدر
🗓 ۹شهریور؛ سالروز ناپدید شدن امام موسی صدر در سفر به کشور لیبی [سال۱۳۵۷]
🇮🇷 @Shere_Enghelab
رفتنش...
ماندهام با گریۀ بیاختیار دیگری
عاقبت میبینمش، شاید بهار دیگری
بازگشتن را فرج میدانم و با این حساب
رفتنش شاید که یعنی انتظار دیگری
بارها پرسیدهام از خود، چرا از شیعیان
نام «موسی صدر» دارد اعتبار دیگری؟..
شاید از این رو که در این راه، با غیر از خدا
ننگ میداند که بگذارد قرار دیگری
وای از آن روزی که دستی پردهها را پس زند
تا بچرخد چرخ دنیا بر مدار دیگری
دشمنان آن روز میفهمند آتشهایشان
غیر خودسوزی نمیآید به کار دیگری
✍🏻 #محمدحسین_ملکیان
🏷 #امام_موسی_صدر
🇮🇷 @Shere_Enghelab
پاییز سامرا
امشب که نرگسها اسیر دست پاییزند
کوکب به کوکب در عزایت اشک میریزند
بی چشمهایت کوچههای سامرا، حتی
بیش از شبِ زندان هارون خوفانگیزند
بی شانههایت شهر نا امن است، مردم کاش
از هر که نامش معتمد باشد بپرهیزند..
تا کی بنوشیم از عبورِ عمر، حسرت را؟
تا کی تمام کاسهها از زهر لبریزند؟
با رفتنت زانو زدیم، ای آنکه یارانت
یکروز با فرمان فرزندت بهپا خیزند
✍🏻 #اعظم_سعادتمند
🏷 #امام_حسن_عسکری علیهالسلام
🇮🇷 @Shere_Enghelab
پرچم «لا تَفَرَّقُوا»
فجرآور صبح آرزو میآید
با پرچم «لا تَفَرَّقُوا» میآید
با عدل علی و مهربانی رسول
روزی به خدا قسم که او میآید
✍🏻 #سیدهاشم_وفایی
🏷 #شعر_انتظار
🇮🇷 @Shere_Enghelab
حکومت خورشید
ز عمق حنجره بر بام شب اذان میگفت
حدیث درد زمین را به آسمان میگفت
صدا چه پاک به شب میچکید و روشن بود
که از حکومت خورشید در جهان میگفت
شبانههای شکست شب و سیاهی را
هلال ماه به گوش جهانیان میگفت
رسیده بود به معراج آفتاب، غبار
اگر به جای زمان، صاحبالزمان میگفت...
به سفرهای که در آن انتظار را چیدند
نگاههای گرسنه ز میهمان میگفت
نبودی و دلِ ما بینگاه معصومت
کبوترانه شب و روز، الامان میگفت
✍🏻 #غلامرضا_شکوهی
🏷 #شعر_انتظار
🇮🇷 @Shere_Enghelab
سَیّد خراسانی
کبود غیبت تو آسمان بارانیست
و کار دیدۀ ما در غمت گلافشانیست
به یُمن آمدنت مثل آستانۀ عید
تمام کوچۀ شهر دلم چراغانیست
ز بس که با تو به صحبت نشسته و گرمم
خیال میکنم امشب شب زمستانیست..
شبی برای تو تا صبح شعر میگفتم
بیا که فصل غزل گفتن و غزلخوانیست
بدون تجربه حرفی نمیزنم، این قرن
زمان سَیّدی سَیّد خراسانیست
✍🏻 #سیدرضا_جعفری
🏷 #شعر_انتظار
🇮🇷 @Shere_Enghelab
دلیل تبسم
ای بهترین دلیل تبسم ظهور کن
فصل کبود خندۀ ما را مرور کن
چرخی بزن به سمت نگاه غریب ما
از کوچههای بیکسی ما عبور کن
ما زائر تبسم بارانی توایم
ما را به حق آینهها، خیس نور کن..
ما را ببر به خلوت کشف و شهود خویش
ما را به راه سیر و سلوکت غیور کن
ما بیشکیب، نور تو را آه میکشیم
یا جلوه کن و یا دل ما را صبور کن
روح زمین کبود شب و دشنه است و ظلم
ما را برای چیدن ظلمت جسور کن
ای آخرین تبسم نور محمدی!
جان جهان، عدالت روشن! ظهور کن
✍🏻 #رضا_اسماعیلی
🏷 #شعر_انتظار
🇮🇷 @Shere_Enghelab