لبخند جماران
دوباره پر شده از عطر گیسویت شبستانم
دوباره عطر گیسویت؛ چقدر امشب پریشانم
کنارت چای مینوشم به قدر یک غزل خواندن
به قدری که نفس تازه کنم، خیلی نمیمانم
کتاب کهنهای هستم پر از اندوه یا شاید
درختی خسته در اعماق جنگلهای گیلانم
رها، بیشیله پیله، روستایی، سادۀ ساده
دوبیتیهای باباطاهرم عریان عریانم
شبی میخواستم شعری بگویم ناگهان در باد
صدای حملۀ چنگیزخان آمد؛ نمیدانم -
چه شد اما زمین خوردم میان خاک و خون؛ دیدم
در آتش خانهام میسوخت، گفتم آه...دیوانم
چنان با خاک یکسان کرد از تبریز تا بم را
زمان لرزید از بالای میز افتاد لیوانم
من آن شاهم که پیش چشم من در کاخ، یک بانو
پی تحریم تنباکو شکسته تنگ قلیانم
فراوان داغ دیدنها؛ به مسلخ سر بریدنها
حجاب از سر کشیدنها؛ از این غمها فراوانم
شمال و درد کوچک خان؛ جنوب و زخم دلواری
به سینه داغدار کشتۀ حمام کاشانم
سکوت من پر از فریاد یعنی جامع اضداد
منم من اخم سعدآباد و لبخند جمارانم
من آن خاکم که همواره در اوج آسمان هستم
پر از عباس بابایی پر از عباس دورانم
گرفته شعله با خون جوانانم حنابندان
که تهرانتر شود تهران؛ من آبادان ویرانم
صلات ظهر تابستان، من و بوشهر و خوزستان
تو را لب تشنهایم از جان، کمی باران بنوشانم
سراغت را من از عیسی گرفتم باز کن در را
منم من روزبه، اما پس از این با تو سلمانم
شکوه تخت جمشید اشک شد از چشم من افتاد
از آن وقتی که خاک پای سلطان خراسانم
اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست میگویم
که من یک شاعر درباریام مداح سلطانم
✍🏻 #سیدحمیدرضا_برقعی
🏷 #ایران_اسلامی | #شعر_پایداری
🇮🇷 @Shere_Enghelab
15.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
...تا که یک روز در حوالی مهر
روی آن برگهای رنگارنگ
با تمام وجود راهی کرد
پسری را که برنگشت از جنگ...
✍🏻 #سیدحمیدرضا_برقعی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
میراث
دستان بیملاحظۀ طوفان
تاریخ را ورق زده در باران
چشمم شبیه هر ورقش خونین
خونم چنان قصیدۀ من جوشان
بیطاقت از تخلُّص و از تشبیب
برداشتم مقدمه را از آن
داغِ کتابخانۀ بغدادیم
از ما نه سطر مانده و نه عنوان
چرمینه جلدهای کتابم شد
زین قشون و چکمۀ مزدوران
هر قطعه از عراق عجم زنجیر
هر گوشه از عراق عرب زندان
همدستی خلیفۀ عباسی
با نطفۀ هلاک، هلاکوخان
سرگشتی فاطمیان مصر
آوارگی قِرمَطی گیلان
فریاد غربت جبلُالعامل
واویلتای تا ابد لبنان
حلّه، نجف، مزار شریف و ری
از هم جدا شدیم چقدر آسان
با ما چه کردهاند؟ بپرس اول
از شیعیان خستۀ پاکستان
از آن همه حماسۀ بغضآلود
از نعرههای حیدری آنان
تَحتُالحَنَک به گردن آنان دار
وقت قنوت در کف ایشان جان
این زخمهای کهنه اگر تازهست
خوردهست دمبهدم نمک از دوران
آغاز شد حکایت ما با زخم
با زخمِ فتنه بر جگرِ ایمان
از حجةالوداع که آمد، گفت
باید بگیرم از همگان پیمان
تا روز روشنم نشود تاریک
تا آفتابِ من نشود کتمان
اما دریغ و درد، زبانم لال
بستند بر امین خدا هذیان
انداختند شعله به حنانه
آتش گرفت رایحۀ ریحان
روزی که سوخت فاطمه، از آن روز
دنیا شدهست بر سر ما ویران
تابوت را که دید تبسم کرد
آهسته لب گشود به الرحمن
چشم علی به سورۀ کوثر خورد
تابوت رحل و فاطمهاش قرآن
تسلیم حکم عهد ازل مولاست
کاری نداشته است به این و آن
ممسوس ذات اقدس حق، تنها
میگیرد از خدای خودش فرمان
ارکان شانههاش پر از زخم است
خلقت بنا شدهست بر این ارکان
مردی که لقمه لقمه نهاد آرام
با دست خود به کام جذامی نان
حیدر چنین شدهست، چنین حیدر
انسان چنین شدهست، چنین انسان
مولا که اجتماع نقیضین است
گاهی نسیم و گاه دگر طوفان
وقتی حدید هست به انگشتش
وقتی که ذوالفقار دهد جولان
دشمن به کارزار نخواهد داشت
چمچارهای جز اینکه شود عریان
بَر داده است رنج علی آری
تَمّار بوده حاصل نخلستان
ایوان بیثبات مدائن ریخت
برپاست تا ابد به نجف ایوان
معلوم میشود که مسلمان کیست
روزی که هست حب علی میزان
میراثدار روزم و روزم را
حاشا که در تقیۀ کنم پنهان
ما را شکستهاید ولی هرگز
خالی نمانده از من و ما میدان
در پیچ و تاب راه نیفتادهست
این رودخانه از نفس، از جریان
ما را علی سپرده به فرزندش
هستیم دورِ سفرۀ او مهمان
«حُب الحسین یَجمَعُنا» یعنی
ایران عراق بود و عراق ایران
ما اربعین «وَاعتَصِموا» هستیم
دریای ماست معجزۀ دوران
دریای ماست قطرهای از موعود
موعود ماست خاتمۀ هجران
تا صبح دولتش بدمد آن روز
میگیرد این زمانه سر و سامان
ما عهد بستهایم جَد اندر جَد
هیهات اگر که بشکند این پیمان
تا مانده است نام علی جاوید
تا هست نام فاطمه جاویدان
✍🏻 #سیدحمیدرضا_برقعی
🏷 #شعر_علوی | #شعر_فاطمی
🇮🇷 @Shere_Enghelab