eitaa logo
[]کانون شعر و نویسندگی[]
267 دنبال‌کننده
159 عکس
55 ویدیو
19 فایل
⚜کانون شعر و نویسندگی پردیس آیت الله طالقانی⚜ با هدف همراهی و همبستگی با دانشجومعلّمان فرهیخته و ادیب در جهت ارتقای سطح ادبی دانشگاه فرهنگیان دبیر حوزه ادبی و هنری معاونت فرهنگی دانشگاه فرهنگیان قم:محمد امین حیدری کوچی
مشاهده در ایتا
دانلود
سوار اتوبوس شدم، چشم چرخاندم تا جایی برای نشستن پیدا کنم که جایی نزدیک انتهای قسمت مردانه کنار پیرمردی تنها به چشمم خورد ، نزدیکش رفتم اذن نشستن گرفتم، پیرمرد با مهربانی گفت: «بفرمایید» ، نشستم. پیرمرد صورت آشنایی داشت دقیقا شبیه به انسان های خوش قلبی بود که تا به حال دیده و شناخته بودم ، تعدادی نان که داخل پلاستیک عرق کرده بودند و صدای خفه شدنشان به گوش می‌رسید روی پایش بود ، در یک دستش تسبیه سبز رنگی را می‌چرخاند و دست دیگرش روی عصای منبت کاری شده که رنگ قهوه ای سوخته، چشم نوازی داشت، بود . جذب کاریزمای پیر مرد شده بودم، تمام جسارت خود را جمع کردم و پرسیدم:«پدر ، اوضاع وقف مراد هست » پیرمرد ، که انگار مزاحمش شده بودم ، سرش را به سمتم چرخواند ، با صدای نرم و گرمش گفت: « خدارو شکر، میگذرد» بلافاصله پرسیدم: «با اوضاع مملکت چه میکنید، انتخابات نزدیکه ، همه ی محافل پر شده از دوگانگی های ساختگی ، نظر شما چیه ، باز شما دنیا دیدتر اید. » مکسی کرد همان طور که تسیح را می‌چرخاند گفت: « چند گربه در حیاتم منزل کردن، حال آنها خوب باشد مرا بس است. » ساکت شدم ، حرف پیرمرد عجیب بود به فکر و نفس کشیدن نیاز داشتم، چند روزی گذشته خیلی حرف ها شنیدم ولی دردمند تر از پیرمرد ندیم . ✍🏻 محمد هادی روشنی