#شعر_آئینی
بارالها سوخت دیگر جان غمپروردها
ریختند آتش به جان تشنگان، دلسردها
درد بیدردی به جان عدهای افتاده است
داد از این بیدادها، فریاد از این بیدردها
روی تخت خویش لم دادند و فرمان میدهند
مرد را، نامرد را، بشناس در ناوردها
بین مردم نرده میکارند نامردان دهر
مرد بود آن کس که سر را باخت در این نردها
کیستی بر صخرۀ ستوار تهمت میزنی!
ریز میبینم تو را ای ریزتر از گردها
#تیر_آرش این زمان در دست #حاجیزاده هاست
درد مجنون را بپرس از ما بیابانگردها
کاش دور از فتنۀ تکراری تَکرارها
روزی مردان نیفتد دست این نامردها
دوستان #حاج_قاسم سرخ رویند و سپید
سبزتر خواهند شد از #تهمت توزردها!
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#سردار_حاجی_زاده
http://eitaa.com/joinchat/973406240C214ead0b85