فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم // شکار تصویری علمدار بی دست خمینی، حاج حسین خرازی در خط مقدم عملیات والفجر ۸ توسط شهید آوینی در حین ساخت برنامه روایت فتح و عکس العمل حاج حسین
✅ ۱ شهریور -- #روز_پزشک و
بزرگداشت بوعلی سینا
🌹 یاد و خاطره شهدای پزشک و درمان را گرامی میداریم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطرات پزشکان
دکتر حسن رزمجو متخصص چشم پزشکی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطرات پزشکان
دکتر محمد رضا کلانتری فوق تخصص جراحی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطرات پزشکان
دکتر رضا پور خلیلی جراح مغز و اعصاب
🔷 این هم به بهانه روز پزشک
#چادر_بهداری گردان تخریب ل10
#پادگان_امام_علی_سنندج
تابستان 1366
#مرحوم_حاج_شعیب
#شهید_ابوطالب_مبینی
دکتر دلدار !!!
#دکتر_هم_دکترهای_قدیم
دکتر گردان تخریب
مرحوم حاج شعیب میر ابوطالبی
✍راوی: جعفر طهماسبی
🌿 مقر قلاجه بودیم و تازه از منطقه عملیات کربلای ۱ اومده بودیم.
نزدیک یک ماه بچه های تخریب شب و روز مشغول بودند تا منطقه عملیات تثبیت بشه.
بعد از عملیات گردان نیرو گرفته بود و بچه های آموزش هم مشغول یاد دادن #جنگ_مین به نیروهای جدید بودند
غروب دیدم بچه ها توی چادر پچ وپچ می کنند مثل اینکه بو برده بودن که رزم شبانه در کاره.
نماز مغرب و عشا رو توی حسینیه گردان خوندم.. #حاج_شعیب اومد سمتم و گفت: جعفر بی حالی... گفتم جای بخیه های پام درد میکنه و سردرد شدید هم دارم.
گفت بیا بریم شام پیش من حالت میارم
ما هم از خدا خواسته. چون سابقه میهمان نوازی حاج شعیب رو داشتم. حقا مثل یک مادر دلسوز به بچه هایی که ناخوش بودن میرسید.
با حاجی رفتم چادر بهداری.
گفت تا شام بیارن و تقسیم کنند برو بخواب روی تخت... ما هم بدون چون و چرا گوش کردیم و حاجی هم یه سرم به سقف چادر آویزون کرد و شلنگ رو با سوزن توی رگ ما فرو کرد.
هنوز ثانیه ها به دقیقه نرسیده بود که چند تا آمپول زد توی سرم و سرم سفید به زعفرونی تبدیل شد.
من هم زود زیر سروم خوابم برد و وقتی بیدار شدم که حاج شعیب سفره رو انداخته بود و دوتا بشقاب عدس پلو با ماست یکی برای خودش و یکی هم برای من دو طرف سفره چیده بود.
این محبت های این پیرمرد بود که همه رو شیفته خودش کرده بود.
شام که خوردیم یه چایی خوش رنگ هم توی شیشه مربا بهم داد و با محبت پرسید سر و حال اومدی..
گفتم آره حاجی.. اگه اجازه بدهی برم چادرمون و بخوابم.
گفت نه اجازه نمیدم. امشب اینجا بخواب تا خوب خوب بشی.
خلاصه اون شب مهمون دکتر گردان توی چادر بهداری بودم
تازه چشمامون گرم خواب شده بود که با صدای #انفجار¬_مهیبی از خواب پریدم.
یکی دو نفر از بچه های آموزش وسط مقر داد می زدند بدو ..بدو...بدو بیرون به خط شو..
من آمادگی برای رزم شبانه داشتم اما حاج شعیب با صدای انفجار یه کم بهم ریخت... و قرقر رو شروع کرد.
صدای انفجارهای پی در پی نشون میداد که دارن اطراف چادرها نارنجک صوتی می اندازن.
چند دقیقه ای نگذشت که صدای انفجاری از وسط صبحگاه مقر شنیده شد و داد و فریاد آخ...پام.. آخ کمرم شروع شد..
به حاج شعیب گفتم حاجی کارت در اومد.
دیدم چند تا بچه ها رو زیر بغلشون رو گرفتن و آوردن در چادر بهداری.
سه چهار تا بچه ها ترکش پوسته نارنجک صوتی به کمر و پاهاشون خورده بود..
به شعیب گفتم حاجی با آمبولانس ببریم بهداری لشگر...گفت نیازی نیست همین جا مداوا می کنیم
فی الفور بچه ها رو روی تخت و کف چادر درازکش کرد و مشغول شد.
من هم اون شب دستیارش شده بودم
چون اون خودش چشمش ضعیف بود و جای ترکش وزخم رو به درستی نمیدید یه پنس به من داده بود که ترکش های ریز رو بیرون بیارم.
و خودش هم آمپول سری میزد و بخیه میکرد.
بچه ها موقع بخیه زدن خیلی سرو صدا می کردند و حاجی هم سرشون داد میزد و من هم سعی میکردم هر دو طرف رو آروم کنم
خلاصه حکایتی بود اون شب..
زخم بچه ها رو پانسمان کرد و این قضیه گذشت.
این خبر به گوش #بهداری_لشگر رسید که حاج شعیب خودش بچه ها رو جراحی کرده.فرداش اومدن دنبالش و چادر بهداری رو وارسی کردند و هرچی ما براش وسایل پزشکی از توی خط غنیمت آورده بودیم با خودشون بردند.و اونجا تازه ما فهمیدیم که آمپول های سری تاریخ مصرفش گذشته بود و به همین خاطر دیشب اثر نمی کرد و بچه ها از درد هوار می زدند.
چند بار بهداری خواست حاج شعیب رو از #گردان_تخریب جایی دیگه بفرسته اما هربار با با وساطت فرمانده مون #شهید_زینال_حسینی و #بچه_های_تخریب رو برو شد و حاج شعیب حضورش توی گردان تثبیت شد. و تا روزهای آخر جنگ چراغ بهداری گردان رو روشن داشت.
البته با توجه به اینکه بهداری لشکر چند بار توصیه و حتی توبیخ کرده بود که حاج شعیب دست به تیغ جراحی نزنه.. اما شعیب گوشش بدهکار نبود و کما فی السابق دکتر گردان بود و کارش رو می کرد.
یادش بخیر
یاد محبتهاش و یاد اخم هاش
یاد صبحگاه ها که وقت دویدن با صلابت؛ پرچم به دست میگرفت و جلوی گردان می دوید بخیر -- روحش شاد و همنشین شهدا باد
🗓 ۲ شهریور ۱۳۶۴ - سالروز شهادت سیدکاظم کاظمی، مؤسس اطلاعات سپاه
عنصر فداکار انقلاب که با اخلاص، بینش و شم قوی اطلاعاتی به طور ظریف و برنامه ریزی شده به مقابله با گروهک های معاند نظام پرداخت و توانست پرونده سیاسی بسیاری از این فرقه ها و گروه های منحرف و خطرناک را از قبیل فرقان و پیکار و ... را برای همیشه ببندد
ا🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱
فرازی از وصیتنامه شهید:
قرآن زیاد بخوانید، دعا را فراموش نکنید، نیتهایتان را خالص کنید، اخلاص اسلامی را یاد بگیرید و حتماً عمل کنید.
صحبتی با مسئولین، دولتیان و مجلسیان، شما را به خدا قسمتان می دهم به خون پاک شهدای عزیزمان، به عظمت و عزت امام (ره) مبادا لحظهای از یاد مستضعفان و محرومان غافل شوید، شما سمبل انقلاب هستید، لحظهای از جانفشانی در راه انقلاب اسلامی کوتاهی نکنید.
mehr:
🌷شهید سید کاظم کاظمی، سردار گمنام و بنیانگذار اطلاعات سپاه
🌱 متولد ۱۳۳۶ -- آرادان، گرمسار
📚 هوش و استعداد فوق العاده ای داشت. علاقه به کتاب در او موج می زد. به دلیل نگهداری کتابهای حضرت امام (ره) و زندگی معصومین(ع) در خانه توسط ساواک دستگیر شد.
برای ادامه تحصیل به «آمریکا» رفت و موفق به تحصیل به رشته مهندسی مکانیک شد در عین زندگی در محیط غرب چیزی از دین او نکاست و و همواره مراعات تقوای الهی را می کرد.
با پیروزی انقلاب به ایران بازگشت و خود را وقف انقلاب نمود و عهده دار مسئولیت های مختاف شد. او شجاعانه با جریانات انحرافی برخورد می کرد و با تحلیل های روشنگرانه خود اذهان مردم بویژه جوانان را نسبت به اهداف گروهک های سیاسی مانند منافقین آگاه می کرد.
🔺در فروردین 58 با گذراندن دوره آموزش به عضویت سپاه در آمد . برای مقابله با جدائی طلبان به کردستان رفت و پس از بازگشت از ماموریت، واحد اطلاعات سپاه را با تشکیلات منسجمی پایه ریزی کرد.
🔻افراد دستگیر شده وابسته به گروهکها با دیدن رفتار صادقانه و دلسوزانه شهید کاظم کاظمی و همکاران او و نیز مشاهده آگاهی بالا و اشراف اطلاعاتی آنها به تاکتیک های سران گروهک ها و وابستگی ایشان به قدرت های بیگانه متنبه گردیده و از مواضع و دیدگاه های خود قبل از دستگیری خجل و شرمسار میشدند. آنها نیک درمی یافتند که چگونه از روی بی اطلاعی اسیر ایدئولوژی مارکسیستی و التقاتی شده و آلت دست سران مزدور و بیگانه پرست شدند و غالباً از گذشته خود اظهار پشیمانی می کردند.
🌹 این شهید عزیز و سردار گمنام سرانجام در سحرگاه دوم شهریور 1364 (همزمان با شهادت امام محمد باقر(ع)، همراه تعدادی از برادران رزمنده برای بازدید از خطوط مقدم جبهه جنوب در منطقه طلاییه، در حالیکه بر روی قایق هورالهویزه در حال حرکت بودند مورد اصابت ترکش گلوله توپ قرار گرفته و بر روی کف قایق می افتد. در همین حال بدون آنکه صدای ناله ای از او شنیده شود روی زانو ایستاد و دست به آسمان بلند کرد و با خدای خود نجوا نمود. سپس به حالت سجده افتاد و در حالی که حمد و شکر الهی را می گفت به دیار ملکوت پر کشید.🕊🕊🕊
شادی روح شهید بزرگوار، صلوات🌹
39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺️اوضاع عادی نیست!!
🤔علت شهادت اسماعیلهنیه
🛑#جهاد_تبیین
┏━━ °•🇮🇷•°━━┓
@jahadetabyein1
┗━━ °•🇮🇷•°━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دجال خیلی وقته ظهور کرده..
حتما این ۷ دقیقه را تماشا کنید
🛑#جهاد_تبیین
┏━━ °•🇮🇷•°━━┓
@jahadetabyein1
┗━━ °•🇮🇷•°━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗓 ۲ شهریور ۱۳۶۵
عملیات انصار
دوران #دفاع_مقدس
🎞 #موشن_گرافیک
🌷 ۲ شهریور ۱۳۶۵ - سالگرد شهادت رزمنده دفاع مقدس، شهید امیر سلگی
▫️ شهید امیر سلگی در جریان عملیات انصار (جزیره مجنون) مأمور به گردان حضرت علی اکبر-ع(لشگر ۳۲ انصارالحسین همدان) بود که در حین عملیات به رغم مجروحیت و امکان بازگشت به عقب، مردانه ایستاد تا جان داد. پیکر مطهرش زیر آفتاب سوزان مجنون ماند تا اینکه پس از ۱۱ سال پیکرش توسط گروه تفحص شناسایی و به نهاوند بازگشت. شهید سلگی از ۱۶ سالگی به جبهه رفت و در ماموریت آخر، مدام از مادرش حلالیت می طلبید و سرانجام به آرزوی قلبی خود رسید🕊🕊🕊
ا🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱
دعای مستجاب🤲
خدامراد سلگی پدرِ بزرگوار شهید سلگی در مراسم ترحیم فرزندش با لهجه لری گفته بود: "روله از خدا بخواه تا شش ما دیه بیام ورت." (پسرم! از خدا بخواه که تا ۶ ماه دیگر پیش تو بیایم.)
همانطور هم شد. او ۶ ماه پس از شهادت فرزندش بر اثر بمباران شهر نهاوند از سوی هواپیماهای عراقی به شهادت رسید و مهمان فرزند دلبندش شد
#اربعین_1403
شهدایی که #روز_اربعین پیدا شدند
شهدای تخریبچی
🔶شهید حسن پردازی مقدم
🔶شهید سعید صدیق
شهادت : عملیات کربلای 2
محل شهادت : حاج عمران
10 شهریور 1365
و انتقال پیکر به پشت جبهه 3 آبان 65
مصادف با #روز_اربعین_سیدالشهداء(ع)
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#اربعین_1403
جستجوی نور
تفحص و انتقال پیکر دو شهید تخریبچی لشگر10
#شهید_حسن_پردازی_مقدم
#شهید_سعید_صدیق
✍️✍️✍️✍️✍️به روایت :
✅حاج حسین روشنی فرمانده اطلاعات عملیات لشگر10
شب سوم فرا رسید و برادران از شیب ارتفاع "کدو" سرازیر شدند و من شب سوم هم بی صبرانه منتظر آمدنشون در سنگر ماندم.
هنوز هوا کاملا روشن نشده بود که تعدادی از برادران ارتشی به سراغم آمدند مسولیت پدافند از خط با ارتش بود و برای اونها هم مهم شده بود که ببینند نتیجه آخرین تلاش تیم تفحص چه میشود. اما برادران این بار با دست پر آمدند. و پیکر مطهر هر دو شهید بر روی دستانشان بود و صورتهاشان از خوشحالی برق میزد. وقتی پیکر شهدا را به بالای "ارتفاع کدو" رساندند به سجده افتادند و دوست داشتن از معجزه پیدا شدن پیکر شهدا برای ما بگویند. و آن روز اینگونه روایت کردند " شب آخر هم مثل شبهای قبل تمام دره را گشتیم ولی باز شهید ی نمایان نشد . قبل از بالا آمدن آفتاب و روشن شدن هوا باید به عقب برمیگشتیم . در مسیر برگشت دلشکسته ورنجور از کنار بوته ها ودرختان عبور میکردیم و نگاه هایمان به هرطرف خیره میشد تا شاید نشانه ای ما را به سمت خود بکشد. که یکدفعه شهید عیسی کره ای که مسوول گروه بود به حالت التماس گفت : برادران !!!!!! صدایی ما را به سوی خود میخواند شما هم میشنوید. اول دوستان توجهی نمیکنند و وقتی سماجت #شهید_کره_ای را میبینند به سمتی که او اشاره میکرد میروند و منظره ای میبینند که به معجزه شبیه است.و ناباورانه با پیکر هر دو شهید مواجه شدند. هر دو شهید داخل دو برانکارد در کنار هم در زیر یک درخت قرار داشتند و حالا پس از گذشت بیش از ۵۰ روز از شهادت با تابش آفتاب جسمشان سبک شده بود آن دو شهید ( #شهید_حسن_مقدم و #سعید_صدیق)را روی یک برانکارد محکم بسته و بر روی دوش خود به بالای ارتفاع حمل کردند .
🟢 این بود حکایت دو شهیدی که خود را نمایان کردند وصدایی که شهید عیسی کره ای شنید که او را به سوی خود خواندند.
عیسی کره ای درست دو ماه بعد از تفحص این دو شهید در تاریخ 4 دیماه 65 در عملیات کربلای 4 با ترکش خمپاره دشمن به معراج رفت.
🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷@alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 هفت روز تا شهادت محمود کاوه، سردار شجاع جبهه کردستان
فرمانده دلاور لشگر ویژه شهدا
🌴 دوران #دفاع_مقدس
💠 صدا و چهره ملکونی شهید کاوه | سخنان تاریخی او چندی قبل از شهادت🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۰ شهریور ۶۵ -- شهادت محمود کاوه
🎞 یل دلاور سپاه، جوان مومن و شجاع از خطه خراسان ... که به همراه یاران و همرزمانش، آرامش را به کردستان باز گرداند.
دوران جنگ تحمیلی | دهه ۶۰
#نبرد_با_تجزیه_طلبان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️ ورود متفقین به ایران در سال ۱۳۲۰
🎥 روز ۳ شهریور ۱۳۲۰ نیروهای شوروی از شمال و شرق و نیروهای انگلستان از جنوب و غرب، از زمین و هوا به ایران حمله کردند و شهرهای سر راه خود را اشغال و به تهران حرکت کردند. در این ویدیوی کوتاه تصاویری از سلطه بیگانگان در ایران و استفاده از منابع کشور در جنگ جهانی دوم را مشاهده میکنیم
ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
🔴 متفقین سوم شهریور 1320، ایران را اشغال کردند و ارتش مدرن رضاخان نتوانست حتی 3 روز مقاومت کند. اما در 8 سال #دفاع_مقدس مقابل استکبار، حتی یک وجب از خاک ما در اشغال متجاوز نماند.
🏴 پیاده روی #اربعین در سیره #شهید_مهدی_نوروزی
🌷انگار ناف مهدی را با کربلا بریده بودند. در طول زندگی ۳۲ ماهه مان، سه سفر اربعین رفت و دو بارش مرا هم با خودش برد. سفر اول خواهر و شوهر خواهرم هم همراه مان بودند. پس از سلامی به حضرت علی (ع) در نجف، حرکت کردیم. شب اول تا دو نصف شب راه می رفتیم. سفر با او اصلا خستگی نداشت. وسط راه روضه هم می خواند همه را می گریاند.
🔹وسط راه بچه ای دو ساله را دیدیم که به زائرها آب می داد. با دیدنش گل از گل مهدی شکفته بود. رفت با او عکس گرفت. گفت: «انشاء الله خدا چنین بچه ای بهمان بدهد سال دیگر با او بیائیم اربعین». نزدیک کربلا از یکی از موکب ها جارو گرفت و شروع به کار شد. جارو می کرد و می گفت: «این ها خاک قدم های زائر های کربلاست. بردارید برای قبرهای تان».
راوی: مریم عظیمی؛ همسر شهید
هدایت شده از آلبوم خاطرات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 شهادت قله است...