eitaa logo
انجمن راویان فتح البرز
276 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
3هزار ویدیو
278 فایل
فعال در عرصه روایتگری و راهیان نور ارتباط با ادمین @saleh425
مشاهده در ایتا
دانلود
فوائد وجود امام در دورا ن غیبت.pdf
414.6K
فوائد وجود امام در دوران غیبت نویسنده: مهدی آقابابایی ✅« انجمن راویان فتح البرز » @anjoman_raviyan_fath_alborz
1059.pdf
14.11M
📚 خط امان، پژوهشی در موعود ادیان (جلد ۱) نویسنده: آیت الله امامی کاشانی ✅« انجمن راویان فتح البرز » @anjoman_raviyan_fath_alborz
1060.pdf
14.98M
📚 خط امان، پژوهشی در موعود ادیان (جلد ۲) نویسنده: آیت الله امامی کاشانی ✅« انجمن راویان فتح البرز » @anjoman_raviyan_fath_alborz
JPF_Volume 2_Issue 3_Pages 29-40.pdf
769.7K
📑 دانلود مقاله شیوه‌های برون‌رفت از تأثیرات منفی سلبریتی‌ها بر نوجوانان. نویسنده: محمدحسین افشاری ✅« انجمن راویان فتح البرز » @anjoman_raviyan_fath_alborz
1_1903956547.pdf
2.11M
📚 درسنامه مهدویت (جلد ۱) / حضرت مهدی از ولادت تا امامت نویسنده: خدامراد سلیمیان ✅« انجمن راویان فتح البرز » @anjoman_raviyan_fath_alborz
1_1903960387.pdf
17.3M
📚 درسنامه مهدویت (جلد ۲) / حضرت مهدی و دوران غیبت ✏️نویسنده: خدامراد سلیمیان ✅« انجمن راویان فتح البرز » @anjoman_raviyan_fath_alborz
1_1903960387.pdf
17.3M
📚 درسنامه مهدویت (جلد ۲) / حضرت مهدی و دوران غیبت ✏️نویسنده: خدامراد سلیمیان ✅« انجمن راویان فتح البرز » @anjoman_raviyan_fath_alborz
1_1903962847.pdf
11.96M
📚 درسنامه مهدویت (جلد ۳) / حضرت مهدی از ظهور تا حکومت جهانی نویسنده: خدامراد سلیمیان ✅« انجمن راویان فتح البرز » @anjoman_raviyan_fath_alborz
1_1903966709.pdf
16.64M
📚 درسنامه مهدویت (جلد ۴) / حضرت مهدی و حکومت جهانی نویسنده: خدامراد سلیمیان ✅« انجمن راویان فتح البرز » @anjoman_raviyan_fath_alborz
291892327.pdf
3.54M
کتاب سلام بر ابراهیم " ✅« انجمن راویان فتح البرز » @anjoman_raviyan_fath_alborz
1_1903962847.pdf
11.96M
📚 درسنامه مهدویت (جلد ۳) / حضرت مهدی از ظهور تا حکومت جهانی نویسنده: خدامراد سلیمیان ✅« انجمن راویان فتح البرز » @anjoman_raviyan_fath_alborz
1_1903966709.pdf
16.64M
📚 درسنامه مهدویت (جلد ۴) / حضرت مهدی و حکومت جهانی نویسنده: خدامراد سلیمیان ✅« انجمن راویان فتح البرز » @anjoman_raviyan_fath_alborz
291892327.pdf
3.54M
کتاب سلام بر ابراهیم " ✅« انجمن راویان فتح البرز » @anjoman_raviyan_fath_alborz
ویژه مربیان مدارس و فعالین فرهنگی ✅« انجمن راویان فتح البرز » @anjoman_raviyan_fath_alborz 👇👇👇👇👇👇
attachfile-14562162883yr7p3rjbmrk.pdf
2.9M
بوسه بر آسمان (صد طرح درس پیرامون نماز.) مقطع ابتدایی ✅« انجمن راویان فتح البرز » @anjoman_raviyan_fath_alborz
attachfile-1456216544713oam8ktfym.pdf
2.31M
سکوی پرواز (صد طرح درس پیرامون نماز) مقطع راهنمایی ✅« انجمن راویان فتح البرز » @anjoman_raviyan_fath_alborz
attachfile-1456216800ehd4rh6hzsmd.pdf
5.52M
شکست تنهایی (صد طرح درس پیرامون نماز) مقطع دبیرستان ✅« انجمن راویان فتح البرز » @anjoman_raviyan_fath_alborz
1_1903956547.pdf
2.11M
📚 درسنامه مهدویت (جلد ۱) / حضرت مهدی از ولادت تا امامت نویسنده: خدامراد سلیمیان ✅« انجمن راویان فتح البرز » @anjoman_raviyan_fath_alborz
یک فنجان کتاب☕📖 برشی از کتاب من میترا نیستم روایت زندگی شهید زینب کمایی روایت اول: کبری طالب‌نژاد(مادر شهید) قسمت چهاردهم: آخرهای مهر بود که مهران و مهرداد آمدند خانه و اصرار کردند که من و مادرم و دخترها از شهر برویم مینا و مهری مخالف رفتن بودند. زینب هم تحمل دوری از آبادان را نداشت، اصلاً ما جایی را نداشتیم که برویم. بچه هایم چشم که باز کردند توی شهر خودمان بودند و حتی یک سفر نرفته بودند، کجا باید میرفتیم؟ هفت نفر بودیم کدام خانه پذیرای هفت نفر بود؟ پسرها اصرار میکردند و دخترها زیر بار نمی رفتند. كم، كم بحث و گفت وگوی بچه ها بالا گرفت و بین آنها دعوا شد مهرداد هر چند روز یک بار از خرمشهر میآمد و وقتی میدید که ما هنوز در شهر هستیم عصبی میشد، میخواست از دست ما خودش را بکشد، حرص میخورد و فریاد می زد اگه بلایی سر شما بیاد من چیکار کنم، من و مادرم مشغول یک به دو با مهرداد بودیم که مهری و مینا از دست برادرها فرار کردند و به مسجد پیروز رفتند و آنجا پنهان شدند، مهران مادرم را برداشت و دنبال دخترها رفت. بابای مهران و پسرها مصمم شده بودند که ما را از آبادان ببرند. مهری و مینا در شبستان مسجد قایم شده بودند، مهران به زور آنها را از مسجد بیرون آورد و به خانه برگرداند. من تسلیم جعفر و پسرها شدم و با دخترها حرف زدم که راضی به رفتن شوند، اما دخترها مرتب گریه میکردند و مخالف رفتن بودند مینا عصبانی تر از بقیه بود، شروع کرد به فریاد زدن و گفت: من از شهرم فرار نمیکنم میخوام بمونم و مثل پسرا مثل برادرام از شهرم دفاع کنم. مهرداد از دست دخترها عصبانی بود و غصه ناموسش را داشت و از اینکه دخترها به دست عراقیها بیفتند وحشت داشت. وقتی دید همه را میتواند مجاب کند غیر از مینا عصبانی شد و به خواهرش لگد زد مهرداد با عصبانیت آنچنان ضربه ای به مینا زد که یک طرف صورتش کبود شد. من و مادرم و بقیه جیغ میزدیم و سعی میکردیم جلوی مهرداد را بگیریم مهرداد فریاد می زد: امروز باید از شهر برید، من نمیذارم شما دست عراقيا بیفتید اگه نرید همین جا خودم رو میکُشم شما هم تا هر وقت که‌خواستید بمونید تا اسیرتون کنن. روز خیلی بدی بود؛ حمله دشمن از یک طرف دعوای خواهر و برادری و ترک خانه و شهرمان هم یک طرف، در همه سالهای زندگی‌ام هیچ وقت بین بچه هایم دعوا و ناراحتی نشده بود، تا جایی که یادم می‌آمد پسرها و دخترهایم همه کس هم بودند و به هم احترام میگذاشتند اما آن روز پسرها یک طرف فریاد میزدند و دخترها یک طرف، تک تک بچه ها به آبادان وابسته بودند. دخترها حاضر نبودند خانه فامیلی بروند که تا آن روز یک بار هم به آنجا نرفته بودند. تنها عمه بچه ها، شوهرش عرب بود و آشپز شرکت نفت او در ماهشهر زندگی میکرد خودش هشت تا بچه داشت خانه آنها برای خودشان هم کوچک بود. ما هیچ وقت مزاحم او نشده بودیم خانه فامیلهای بابای مهران در رامهرمز هم نرفته بودیم حالا با وضع جنگ زدگی و بی خانمانی میخواستیم به جایی برویم که در روزگار عزت و سربلندی نرفته بودیم این خیلی درد داشت. با دل خون و چشم گریان، چند دست لباس برداشتیم و راهی غربت شدیم، به این امید بودیم که جنگ در چند روز یا چند ماه آینده تمام میشود و به خانه خودمان بر میگردیم، فقط مینا و مهری حاضر نشدند که لباس جمع کنند، تا لحظه آخر کتاب مفاتیح در دستشان بود و دعا میخواندند و از خدا میخواستند که معجزه ای بشود و ما از آبادان نرویم. زینب هم ناراحت بود اما حرفی نمیزد چون کوچکترین دختر بود، به خودش اجازه نمیداد با من باباش یا برادرهایش مخالفت کند سنش كم بود و میدانست کسی به او اجازه ماندن نمیدهد.
یک فنجان کتاب☕📖 برشی از کتاب من میترا نیستم روایت زندگی شهید زینب کمایی روایت اول: کبری طالب‌نژاد(مادر شهید) قسمت پانزدهم: بابای مهران ما را سوار یک کامیون دو کابینه کردوو به سمت پل ایستگاه دوازده رفتیم پل را بسته بودند و اجازه رد شدن نمی دادند اجباراً به زیارتگاه سید عباس* در ایستگاه دوازده رفتیم دخترها آنجا حسابی گریه کردند و به سید عباس متوسل شدند که راه بسته بماند. چند ساعت معطل شدیم تا پل ایستگاه هفت باز شد و ما توانستیم از آن مسیر از شهر خارج شویم. روز خارج شدن از آبادان برای همه ما روز سختی بود اشک ما قطع‌ نمی شد، صدای هق هق دخترها توی کامیون پیچیده بود، با کامیون به ماهشهر رفتیم، خانه عمه بچه‌ها در منطقه شرکتی ماهشهر بود، خانواده پُرجمعیتی بودند و جایی برای ما در خانه آنها نبود. فقط یک شب مهمانشان بودیم و روز بعد به رامهرمز رفتیم؛ یک هفته در خانه پسر عموی جعفر ماندیم. آنها مقید به حجاب و رعایت مسائل شرعی نبودند، پسر بزرگ هم داشتند. دخترها خیلی معذب بودند، هر کدام که میخواستند دستشویی بروند یا وضو بگیرند من همراهشان میرفتم. آنها هر روز در خانه نوار میگذاشتند و بزن و برقص داشتند. ما دیگر تحمل ماندن در آنجا را نداشتیم سالها قبل، ما از دختر آنها در آبادان ماه‌ها پذیرایی کردیم تا او دوره تربیت معلم را تمام کرد اما آنها رفتار خوبی با ما نداشتند؛ من و مادرم احساس میکردیم روی خار نشسته ایم غذا که هیچ، آب هم از گلوی ما پایین نمی رفت. آدم یک عمر حتی یک روز هم خانه کسی نرود و مزاحم کسی نشود ولی جنگ بلایی سرش بیاورد که با پنج تا بچه در خانه فامیل آواره شود و احترامش از بین برود. در یکی از همان روزهای سخت بعد از خرید لباس برای بچه‌ها مقداری گوشت و میوه و سبزی خریدم و به خانه برگشتم زن پسر عموی جعفر و چند تا از زنهای همسایه در کوچه ایستاده بودند؛ تا من را دیدند و چشمشان به مواد غذایی افتاد‌ با تمسخر خندیدند و گفتند: «مگه جنگ زده يَل** ، برنج و خورش میخورن؟ آنها انتظار داشتند که من به بچه‌‌هایم نان خالی بدهم. فکر میکردند که ما فقیریم. در حالی که ما در آبادان برای خودمان همه چیز داشتیم و بهتر از آنها زندگی میکردیم. بابای مهران دوباره به ماهشهر برگشت پالایشگاه آبادان از بین رفته بود و کارگرهای شرکت نفت در ماهشهر مستقر شده بودند. پسرها هم آبادان بودند من و مادرم و دخترها و شهرام هم در رامهرمز اسیر شده بودیم... * سید عباس یکی از سادات محترم و صاحب کرامت شهرستان آبادان است. او در سال ۱۲۹۸ هجری شمسی در شهر آبادان وفات یافته است. هر روزه به ویژه در اعیاد و مناسبتهای خاص و نیز در پنجشنبه شبها این زیارتگاه سید محترم و صاحب کرامت پذیرای زائران بسیاری از شهرهای دور و نزدیک است. ** جنگ زده در گویش اهالی رامهرمز ادامه دارد...
26.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 برای ایران... 🎥 انیمیشن ✅« انجمن راویان فتح البرز » @anjoman_raviyan_fath_alborz
45.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔼 نخستین دوره تخصصی راویت پیشرفت و امید آفرینی ✅سخنران: سردار حاجی زاده فرماندهی محترم نیروی هوافضای سپاه 🔺بازدید از پارک ملی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بهمن ۱۴۰۱ تهران ✅« انجمن راویان فتح البرز » @anjoman_raviyan_fath_alborz
✅« انجمن راویان فتح البرز » @anjoman_raviyan_fath_alborz