eitaa logo
انجمن راویان فتح البرز
275 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
2.9هزار ویدیو
277 فایل
فعال در عرصه روایتگری و راهیان نور ارتباط با ادمین @saleh425
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 تصاویر کمیاب از بمباران ۵۲ نقطه از شهر اهواز ▫️ آذرماه ١٣۶۵ 📷 تصاویر دیده نشده از بمباران ارتش متجاوز بعث عـراق در منطقه شصت پاره-- روبروی مصـلای فعلی اهـواز دوران جنگ تحمیلی
⭕️ مادرش ازبقالی براش بستنی خرید،اونم بستنی رو تو آستینش قایم کرد ؛ وقتی رسید خونه،بستنیش آب شده بود.مادر گفت : پسر بستنی آب شد که ، غلامعلی به مامانش میگه: بستنیم آب شد ولی دل بچه های توکوچه آب نشد. .
21.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 شهید حسین خرازی؛ اگر کار برای خداست ‌! پس گفتن برای چه ‌؟
⚪️ خاکریز طنز 😄 🌗 به مناسبت شب یلدا ✍ یک یا دو سال بعد از جنگ، به مناسبت سوم خرداد، سالگرد آزادی خرمشهر، در دانشکده ادبیات مشهد مراسمی تدارک دیده بودند. من هم جزو مدعوین بودم. بالای جایگاه، روی پارچه نوشته‌ای، مقدم مدعوین و سرداران دفاع مقدس را هم گرامی داشته بودند. رفتم روی یکی از صندلی‌های ردیف جلو نشستم. ابتدا یکی از دانشجوهای خوش‌صدا مشغول قرائت آیاتی از قرآن کریم شد. حین تلاوت قاری، مجری پیش من آمد و گفت: آقای شاهمرادی! قرآن که تموم شد، تشریف ببرین روی سن و چگونگی عملیات آزادسازی خرمشهر را برای اساتید و دانشجوها تحلیل کنین. هری دلم ریخت. پیش خودم گفتم من یه رزمنده معمولی‌ام، تا سوم راهنمایی هم بیشتر درس نخوندم؛ با کدوم سواد می‌خوام مقابل یه مشت آدم‌حسابی و با سواد سخنرانی کنم! خودم را جمع‌وجور کردم و به آقای مجری گفتم: شما توی دعوت‌نامه تون نوشتین یکی از فرماندهان جنگ سخنرانی می کنه، من کی فرمانده شدم که خودم نفهمیدم؟ لبخندی زد و گفت: این یه ترفنده. وقتی بنویسم فرمانده یا سردار، دانشجوها با دقت بیشتری گوش می‌کنن. گفتم من تا حالا خرمشهر رو ندیدم. فقط کردستان خدمت کردم. چجوری کوه‌های سر به فلک کشیده کردستان و درختای بلوط رو به دشت‌های مسطح و نخلای خوزستان پیوند بدم؟ لطف کنین اول به سردار بگین در مورد عملیات بیت‌المقدس یه توضیحاتی بده تا من تمرکز کنم؛ بعد با استفاده از صحبت‌های او یه چیزایی برای دانشجوها بگم. گفت: منظور ما از سردار خود شمایین! گفتم، گیرم من سردار هم باشم؛ وقتی تو عملیات بیت‌المقدس نبودم چی باید بگم؟ گفت: لزومی نداره حتماً توی عملیات آزادسازی خرمشهر شرکت کرده باشین، از دانسته‌هاتون یه تحلیل در مورد عملیات بکنین. یه خاطره طنز هم چاشنی صحبت‌هاتون بکنین و تمام. در برابر عمل انجام‌شده قرارگرفته بودم. همان‌طور که به سمت تریبون می‌رفتم، زانوهایم شروع به لرزیدن کرد. حسابی دست‌وپایم را گم کرده بودم. به یاد نصیحت‌های مادرم افتادم. او به من می‌گفت: ننه! ماشالا! همیشه تو زندگیت راست بگو. با استرس پشت میکروفون قرار گرفتم. سه بار تپق زدم تا توانستم جمله بسم‌الله الرحمن الرحیم را بر زبان جاری کنم. به خاطر آنکه نظر مخاطبین را جلب کنم گفتم: عزیزان دانشجو و استادان گرامی! می‌خوام یه خاطره از عملیات بیت‌المقدس براتون تعریف کنم. خاطره خیلی کوتاهه. یه صلوات بفرستین تا براتون بگم. برای آنکه بر استرسم غلبه کنم، نصف لیوان آب خوردم و گفتم: وقتی خرمشهر آزاد شد، من کرمانشاه بودم! دانشجوها زدند زیر خنده و برایم دست زدند. همان‌طور که دست می‌زدند، گفتم: صبر کنید تا بقیه شو بگم. وقتی سکوت حکم‌فرما شد، گفتم: وقتی خبر آزادی خرمشهر از رادیو پخش شد، مردم کرمانشاه از خوشحالی سر از پا نمی‌شناختند. طبل و دهل می‌زدند و کردی می‌رقصیدند. حتی منم که بلد نبودم وادارم کردند برقصم؛ از بس سر و شونه هامو تکون دادم از نفس افتادم. خلاصه اون روز خیلی خوش گذشت. ادامه 👇👇
👈 ادامه از پست قبل دانشجوها باز تشویقم کردند و برایم دست زدند. همانطور که کیف می‌کردم، یک‌لحظه نگاهم به نگاه آقای مجری گره خورد. احساسم این بود اگر تیر به او بزنی خونش درنمی‌آید! مشخص بود از دست من عصبانی است. دست به قلم شد و تند تند روی کاغذ مطلبی نوشت. یادداشت را به پسر نوجوانی داد تا به دست من برساند. کاغذ را که نگاه کردم، روی آن نوشته بود، لطفاً یک خاطره از عملیات فاو بگویید. دوباره دنیا روی سرم خراب شد؛ چون من اصلاً فاو را ندیده بودم. به دانشجوها گفتم: دوست دارین بدونین روی این کاغذ چی نوشتن؟ همه گفتند: بله! گفتم: به توصیه ننم که گفته همیشه راست بگو، براتون می گم. روی این کاغذ نوشته یه خاطره از عملیات فاو براتون تعریف کنم. بین خودمون بمونه، من خرمشهر را حداقل یکی دو بار بعد از جنگ دیدم، اما فاو رو هرگز ندیدم. من حدود چهل‌وپنج روز توی منطقه بودم؛ هر شب هم می‌گفتن قراره عملیات بشه؛ اما هرگز گردان ما رو برای عملیات نبردن. وقتی رزمنده‌ها فاو رو آزادکرده بودن و خبر اون ساعت دوی بعدازظهر از رادیو اعلام‌شده بود، من و تعدادی از رزمنده‌ها توی هواپیمای ترابری بودیم و نمی‌دونستیم کجا داریم می‌ریم. دوباره حضار خندیدند. آن روز ساعت دوی بعدازظهر، هواپیما از روی باند فرودگاه اهواز بلند شد. حدس من این بود که می‌خواهند ما را به کرمانشاه ببرند. حدود ساعت شش عصر، وقتی در عقب هواپیما باز شد و بیرون آمدیم، دیدم توی فرودگاه مشهد هستیم. ما از همه‌جا بی‌خبر بودیم. مردم فکر کرده بودند ما همان‌هایی هستیم که فاو را تصرف کرده‌ایم. جمعیت زیادی از خانواده‌های نیروی هوایی که در منطقه نخ‌ریسی مشهد، نزدیک فرودگاه زندگی می‌کردند، به استقبال آمده بودند. مردم با خوشحالی نقل و شکلات روی سر ما می‌ریختند و برای سلامتی‌مان صلوات می‌فرستادند! من هاج و واج از یکی از جوان‌های استقبال‌کننده پرسیدم: چه خبر شده؟ چرا مردم این‌قدر خوشحالن؟ چرا این‌قدر برای ما سر و دست می‌شکنن؟ گفت: نمی‌دونی؟ گفتم نه. گفت: به خاطر اینکه شما فاو رو آزاد کردین. ما مشهدی‌ها به پودر لباسشویی می‌گوییم فاو. من هنوز هم دوریالی‌ام نیفتاده بود که منظور او از فاو، آزادسازی شهر فاو است. پیش خودم گفتم، یه روز نفت آزاد شد، یه روز روغن آزاد شد، الآنم فاو آزاد شده. چقدر اینا کم ظرفیتن که به خاطر چند تا قوطی فاو، این‌قدر بزن و برقص راه انداختن! وقتی نشستیم توی ماشین و از فرودگاه رفتیم بیرون، دیدم خوشحالی مردم فراتر از آزادسازی چند تا پودر رختشوییه. هزار جور فکر توی سرم خطور کرد. به خانه که رسیدم، تلویزیون روشن بود. تازه متوجه شدم فاو یکی از شهرهای عراق است که به تصرف نیروهای ایران درآمده است. مادرم پرسید: ننه ماشالا! کجا بودی تا حالا؟ گفتم: ننه نمی‌دونم کجا بودم؛ فقط می‌گن فاو آزادشده. راوی: ماشاءالله شاهمرادی 💢 منبع: کاوسی، رمضانعلی، زبون دراز، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، تهران ۱۴۰۲، صص ۳۷، ۳۸، ۳۹، ۴۰، ۴۱
💥 امیرالمؤمنین علی(ع) : چون روایتی را شنیدید ، آن را بفهمید و عمل کنید ، نه اینکه بشنوید و نقل کنید . زیرا راویان علم فراوان و عمل کنندگان آن اندک هستند. 📘 نهج البلاغه ، حکمت۹۸ 🌺🔶🌺
خالی بندی در جبهه! بله درست خوندید: خالی بندی در جبهه. خب مگه چیه؟ توی جبهه هم خالی بند بود. یکیش من! بله خود بنده. پاییز 1362 در کردستان، سقز، در روستای "حسن سالاران" که مستقر بودیم، حوصلمون سر رفته بود. شخص شخیص بنده که دوربین عکاسی با خود داشتم، فکرم گل کرد و به بچه ها پیشنهاد دادم یک طرح جالب بریزیم. شانس آوردیم دوربین فیلمبرداری نداشتیم وگرنه اخراجیهای دهنمکی رو همون سال 62 می ساختیم! القصه بچه ها رو راه انداختم رفتیم بالای تپه کنار روستا، مقداری "دوا گُلی" (همون مرکوکرم که قرمز رنگه و روی زخم میزنن) با خودمون بردیم تا بجای خون ازش استفاده کنیم. دیگه نمی دونم میزانسن میگن یا هر چیز دیگه، همه رو چیدم و حاصلش شد این عکسها. خودمم توی بعضی از عکسها حضور پیدا کردم. مثل کارگردانهای معروف امروزی که غالبا جای راننده تاکسی یا مسافر توی فیلمای خودشون یه سکانس بازی می کنن تا حسرت به دل نمونند! حالا شما اخماتون رو توی هم نکنید. راستی به عکسهای دیگرم شک نکنید ها! به جون خودم، فقط همین سه چهارتا عکس خالی بندی بوده و دیگه تکرار نشد. گفتم که اونم از سر بیکاری بود. واقعا اگه اون وقتا یکی پیدا میشد قدر منو می دونست، الان برای خودم کسی بودم! در این زمانه بی کسی! مگه نه؟! (حمید داودآبادی)
27.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥✨ کلیپ مستند رویداد ماهر 📚 از جلسات برنامه‌ریزی تا لحظات پرهیجان برگزاری کلاس‌ها، همه‌چیز را در این مستند خواهید دید! 🌟 با توضیحات مسئولین برگزاری و نمایش تلاش‌ها و شور علاقه‌مندان، این رویداد بی‌نظیر را از نزدیک تجربه کنید. 🖥️ برای دیدن این مستند، پست را تا آخر ببینید و نظرتان را برای ما بنویسید. منتظریم! 😊 @Rahianenoor_official 📌 •شعارسال راهیان نور• @rahianenoor_news
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 ✅ این پست ربطی به نداره اصلا بچه های جبهه براشون نامفهوم بود اون ها و رو دوست داشتن بلند ترین شب سال براشون از این جهت اهمیت داشت که خلوت با محبوب یه خورده طولانی تر میشد. 🌹 یاد مداح بخیر که این رباعی رو با ناله میخوند: شب های دراز بی عبادت چکنم طبعم به گناه کرده عادت چکنم گویند کریم ما گنه میبخشد او میبخشد ، من از خجالت چکنم تصویر بالا مربوط به تابستان سال 66 در اطراف سد قشلاق سنندج است و فرمانده تخریب لشگر10 شهید حاج سید محمد زینال حسینی مشغول تقسیم هندوانه بین بچه های تخریب است. چند هفته بعد از ثبت این تصویر فرمانده آسمانی شد. @alvaresinchannel
🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴 🔴🔴 🔴 🔶 متاسفانه به مناسبت در بعضی از سایت ها و صفحات مجازی که مدعی ترویج دفاع مقدس هستند تصاویری دیده میشود که اصرار دارند که به عنوان شب یلدا در جبهه ها به خورد مخاطبان بدهند اما نمیدانند این حرکت آن ها بدعت در دفاع مقدس و توهین به این فرهنگ الهی است. این حقیر به عنوان یک رزمنده یاد ندارم در سالیان طولانی که در جبهه بودم شبی به عنوان یلدا برای بچه های جبهه موضوعیت داشته باشد. و یا برای پاسداشت آن سور و ساتی به گردان ها و واحدها داده باشند. امروز تصاویر هندوانه و انار خوردن رزمندگان را بهانه ای برای ترویج شب یلدا قرار داده اند. این را همه میدانند که هندوانه محصول تابستان است و شب یلدا شب اول زمستان و قطعا هندوانه خوردن رزمندگان در جبهه ارتباطی به یلدا ندارد و این را به یقین میگویم که اصلا رزمنده ای را سراغ ندارم که در فصل پائیز در جبهه هندوانه نوش جان کرده باشد. و مصرف انار هم در فصل خودش در جبهه اصلا به چشم نمی آمد. خاطرات شب اول زمستان یادآور شب های طولانی است که بچه ها لباس غواصی به تن میکردند و در آن سرمای استخوان سوز به دل آب میزدند و تمرینات غواصی و آبی خاکی قبل از عملیات های خیبر ، بدر ، والفجر8 ، کربلای 4 و پنج و..... سندی مستند بر این حماسه هاست. (جعفر طهماسبی) @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شب میلاد زهرای بتول است ز یُمن او دعا امشب قبول است شب فیض و شب قرآن، شب نور شب اعطای کوثر بر رسول است میلادحضرت فاطمه(س)وروزمادر مبارک باد💐
2101419779_1293398631.mp3
4M
🔰📻چرا غرب آسیا؟ تحلیل دکتر زمانی کارشناس برنامه ی رهیافت درباره ی غلط رایج « خاورمیانه » و اصلاح آن به « غرب آسیا » بر مبنای تاکیدات مقام معظم رهبری 🔸🔸🔸🔸🔸🔸 🆔 @Alborz_tv 🌐 http://alborz.irib.ir 📲 ۰۹۱۰۸۹۹۴۳۵۵ 🔸🔸🔸🔸🔸🔸
خاطرات سرکارخانم مریم کاتبی - قسمت 1.ogg
164.6K
🔵 خاطرات (امدادگر و پرستار دوران دفاع مقدس و پرستار بیمارستان مریوان- در زمان فرماندهی حاج احمد متوسلیان) درمورد واقعه ی شهادت قسمت: اول