🔺 روایت صادق آهنگران از مادر حسین علم الهدی
مادر شهیدی که رهبر انقلاب همواره جویای حالش بود
🔸 صادق آهنگران مداح معروف دوران دفاع مقدس که از دوستان خانوادگی حاجیه بی بی خانم سیده بتول جزایری(مادر شهید علم الهدی) است، بعد از اجرای نوحه معروف «علم الهدی آن نور هر دو عینم» بیان داشت:
🎙بیشتر خصوصیات حسین علم الهدی شبیه مادرش بود. او از نظر ظاهر، بیان و انرژی همانند مادرش بود.
🔸یکی از صحنههایی که در طول هشت سال دفاع مقدس از ذهنم نمیرود، صحنه حضور مادران بر سر پیکر فرزندان شهیدشان در هویزه است. آنجا بی بی خانم همانند شیرزنی سخنرانی کردند. حسین از ثمرات حاج بی بی بود و تمام خصوصیات او را داشت.
💠 توجه مقام معظم رهبری به حاجیه بی بی جان
🔸 حماسه خوان دوران دفاع مقدس از جمله ویژگیهای حاجیه بی بی را توجه رهبر معظم انقلاب به ایشان دانست و اظهار داشت: هر موقع که ما به محضر آقا میرسیدیم، ایشان سراغ حاجیه بیبی را از من میگرفت. وقتی من خبر رحلت مادر شهید علم الهدی را با تماس تلفنی به رهبر معظم انقلاب دادم، ایشان در دو مرتبه، سه بار گفتند عجب! علت این گفته ایشان، خوابی بود که همسر ایشان در رابطه با مادر شهید علم الهدی دیده بودند...
15.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلمی ماندگار از اولین حضور خانواده های شهدای مظلوم کربلای هویزه پس از آزادسازی منطقه در سال ۶۱
🎙 با نوای
حاج صادق آهنگران
در محل شهادت شهدا
⚪️ این سنت زیبا بعد از سالها همچنان ادامه دارد و خانواده های شهدا از سراسر ایران همه ساله در کربلای هویزه گرد هم می آیند...
#حماسه_هویزه
دوران جنگ تحمیلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 لحظاتی پس از اعدام صدام حسین
📆 9 دی ماه 1385 ، صدام حسین، دیکتاتور عراق و بانی دو جنگ ویرانگر در منطقه خلیج فارس به چوبه دار سپرده شد
🔹صدام حسین رئیس جمهور جنایتکار عراق پس از محاکمه به اعدام محکوم شد
🔹او پیش از مرگ، درباره حملات شیمیایی به ایران و کردها گفت : کشتار کردها و ایرانیان با سلاح های شیمیایی یک ضرورت بود که شخصا دستور آن را صادر کردم ، وی خود را سردار قادسیه می نامید که سرانجام بر دار شد ، و این است سرانجام دشمنان ایران زمین !!
نکته ی جالب این که صدام در جنگ ایران و عراق و پیش از آن، مهره مورد توجه آمریکا بود ، وی بارها با مقامات آمریکایی توافق و ملاقات داشت ، بطوری که در جنگ 8 ساله ، عراق با سلاح های آمریکایی و پشتیبانی آمریکا به ایران حمله کرد و نهایتا یکی از اتهامات وارده به او توسط آمریکا همین کشتار مردم و استفاده از سلاح های شیمیایی بود!!
🎐 #مکتب_حاج_قاسم| #حاج_قاسم
🏷 سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی:
▫️دشمن و متحدین آنها دارند از توانمندی های شان علیه کشور ما استفاده میکنند و در این شرایط تنها راه ما ایستادگی و مقاومت است.
15.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹فیلم دوربین مداربسته بیمارستانی که حاج قاسم سلیمانی پشت در اتاق عمل چشم انتظار عمل جراحی نوه دوست شهیدش بود.
💐شهید سلیمانی هم در زمان زنده بودنش استکبار را شکست داد، هم با شهادتش شکست داد💐
رهبر انقلاب:
خدای متعال در قرآن از زبان مسلمانها میگوید: بِنا اِلّا اِحدَی الحُسنَیَین، ما یکی از دو حُسنیٰ را داریم؛ حُسنیٰ یعنی بهترین؛
یکی از دو بهترین را ما داریم.
آن دو چه هستند که یکیاش را انسان دارد؟ یکیاش پیروزی است، یکیاش شهادت است. شهید سلیمانی به هر دو حُسنیین رسید؛
هم پیروز شد -چند سال است که در منطقه، پیروز میدان شهید سلیمانی است، مغلوب میدان، آمریکا و عوامل آمریکایند؛
در همهی این منطقه این جور است- هم به شهادت رسید؛ یعنی خدای متعال کِلتَا الحُسنَیَین را به این شهید عزیز داد.
۹۸/۱۱/۲۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘️🌼🌸 این خنده های مستانه ..
از شوقِ وصالِ یار است؛
💕 شهید حاج قاسم سلیمانی 🌿
🕊🌷
ڪد خدا را بـرسانید
زمـان مستِ علے است
مالڪ افـتاد زمـین
تیـغ ولـے دستِ علے است
🕊🌷
#شهید | #حاج_قاسم_سلیمانی
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
یک فنجان کتاب☕📖
برشی از کتاب از چیزی نمیترسیدم
زندگینامهی خودنوشت شهید قاسم سلیمانی
قسمت پنجم:
عدس پلوی مادرم حرف نداشت سالی چند بار بیشتر برنج نمیخوردیم. شانس ما وقتی بود که مهمان داشتیم سید محمد آمده بود، سید روضه میخواند. سالی سه تا چهار ماه خانه ما میماند بهترین غذا مال او بود، پدر و مادرم خیلی به او
احترام میکردند. با آمدن سید ماها سیر میشدیم. با پدرم رفیق صمیمی بود بعد از این که خرش را آب برد، دیگر کمتر خانه ما می آمد. آن روز خیلی توجه نداشتم. بعداً فهمیدم در عشیره بزرگ ما، هیچ کس مثل مادر و پدرم مهمان نواز نیستند. همیشه در خانه ما مهمان بود؛ در حالی که من و چهار خواهر و برادر دیگرم که دو تای
آنها از من بزرگتر بودند همیشه چشممان به جوال آرد بود. مادرم خیلی دقت میکرد. بعضی وقتها داخل آرد گندمها آرد جو و کَرو.۱ هم قاطی میکرد. بعضی وقتها هم که مهمان نداشتیم در هفته یکی دو وعده نانِ اَرزَن میپخت آن روزها نان جو و اَرزَن نان فقرا بود. امروز بالعکس است. اگر پیدا شود شاید نان اَرزَن و جو از نان گندم هم گرانتر باشد.
به هر صورت به دلیل اعتقادی جدّی که در خانه مان وجود داشت که مهمان حبیب خداست، هرگز یادم نمیآید که اخمی یا بی توجهی شده باشد. عمده مهمانها غریبه بودند که در راه به سمت روستاهای دیگر ظهر به محل ایل ما میرسیدند و درخواست چای داشتند چای با هِل و قَلَمفُر.۲. مادرم که به ما اصلاً نمیداد، معرکه بود! بعد هم اگر نزدیک ظهر بود، ناهار یا شام میخوردند بعضاً نان و ماست یا نان و گوره ماست.۳ یا تخم مرغ یا آب گرمو.۴ اگر مهمان خیلی مهم بود برای او خروس میگشتند و پلو بار میگذاشتند.
بچه بودم مادر بزرگم در خانۀ ما فوت کرد. زن بسیار متدین زیبا و بالابلندی بود. صدای ضجّه مادر و خاله صغرایم را که در همان نزدیک ما خانه شان بود، میشنیدم. دایی ام که معلم قرآن بود، در روستای باغشاه زندگی میکرد که به اندازه یک قیه.۵ با ما فاصله داشت.
تازه مادر بزرگم از دنیا رفته بود خانه ما یک اتاق بی دروپنجره بود که به دلیل طولانی و بدون پنجره بودن اتاق تاریک بود. سقف آن با چوب و شِنگ.۶ پوشیده شده بود و بدنه هم خشت خام بود. از داخل اتاقی که آشپزخانه انبار، جای خواب و زندگی ما بود یک در به اتاق دیگری باز میشد که کاهدان ما بود. در فصل تابستان گاه و بیدهها.۷ را جمع میکردند تا در زمستان که علوفه نبود یا به دلیل برف گوسفندها نمی توانستند بیرون بروند به آنها بدهند.
۱. کرمانیها آردی دارند از دانهای سیاه رنگ به نام «کَرو» ظاهر این دانه سیاه و سفت است؛ اما آسیاب که میشود داخلش سفید است و بویی شبیه نخود دارد. آرد کرو را برای پختن آش اوماج یا اوماچو هم به کار میبرند
۲. قَلَم فُر يا قَرَنْفُل همان میخک است
۳. مخلوط شیر و ماست میشود غذایی ساده و سالم به نام گوره ماست
۴. آب گرمو همان اشکنه کرمانی است، با گوشت قورمه و سیب زمینی و پیاز و زرد چوبه و ترخون و...
۵. قية یعنی صدای بلند میگوید اگر از قنات ملک بلند صدا میزدیم در باغشاه میشنیدند
۶.شنگ نوعی گیاه است. شاید هم درخت زبان گنجشک مدنظر بوده
۷. بیده یعنی یونجهها یا علفهای خشک به هم پیچیده
یک فنجان کتاب☕📖
برشی از کتاب از چیزی نمیترسیدم
زندگینامهی خودنوشت شهید قاسم سلیمانی
قسمت ششم:
زنی بود به نام حُسنیه که از عشیرهٔ ما بود زنی تقریباً ۵۰ ساله که ظاهراً مرض سل داشت همه او را رها کرده بودند. پدرم رفت او را به پشت خود کرد و آورد خانه ما. چهار سال مادرم از او پذیرایی میکرد تا حُسنیه از دنیا رفت. هرگز ندیدم مادرم یا پدرم در این مورد بگومگویی داشته باشند.
به هر صورت مادرم برای هر دو نفر یک بشقاب کاملاً سرخالی برنج کشید؛ اما برای پدرم و سید محمد بشقاب پُرِ پُر بود سید به مادرم اعتراض کرد، به مادرم میگفت خوار (خواهر) چرا این را شریک من پیرمرد کردی؟ الان همه اش را میخورد، به هر صورت سیر سیر خوردیم.
پدرم اهل نماز بود شاید در آن وقت چند نفر نماز میخواندند؛ اما پدرم به شدت تقيّد به نماز اول وقت داشت. نماز صبح را از روی ستاره و نماز ظهر را از روی سایه تشخیص میداد البته آن وقت کسی به حمد و سورهٔ کسی کاری نداشت؛ لذا چه بسا در نماز غلط غلوط زیادی بود همانگونه که به نماز تقيّد داشت به حلال و حرام هم همین گونه بود. همه اهل عشیرهمان او را به درستی میشناختند. آن وقتها ایشان مشهد رفته بود و به مَشدی «حسن» مشهور بود. زکات مالش را چه در گندم و جو و چه در گوسفندها به موقع به سید محمد میداد. نکته دیگر که در عشایر محدود یا نایاب بود این بود که پدرم اهل غُسل بود. حتی در سرمای زمستان در قنات ده غُسل میکرد. یادم نمیرود که دو بار با مادرم بر سر این موضوعات بحث کرد. یک بار ماه رمضان بود. ما همه از همان بچگی به ماه رمضان علاقه داشتیم رادیوی بزرگ آقای مدیر را روی دو تا چوب میگذاشتند پشت دیوار ساختمان مدرسه و سحر روشن میکردند. تا سه تا ده صدای آن میآمد.
آن سال ماه رمضان تابستان بود و عشیره ما هم پلاسهای خودشان را کنار جوی آب تنگل زده بودند. آب از در خانه ما عبور میکرد، صدای غلت خوردن شبانه آن و روشنایی و زلال روز از آن و خُنَکا و پاکی خاص آن که از چشمه سارهای پر از برف کوه تنگل میآمد، روح هر آدمی را صیقل میداد.
پدرم به مادرم با صدای بلند گفت حق نداری به آدم بیروزه غذا بدهی. مادرم گفت «حسن...» که اصطلاح همیشه مادرم به پدرم بود .... من نمیتوانم به مهمان غذا ندهم. یک بار هم به مادرم توصیه میکرد که ما را با آدم بینماز شریک نکن. رفتار پدرم و مادرم و توجه آنها به این مسائل، ما را بدون دانستن حقیقت دین و اصول و فروع آن علاقهمند به دین کرده بود.
برادرم حسین عکسهای زیادی از بازیکنان و خوانندهها در همان سیاهیهای کاهگلی خانه چسبانده بود. پدرم یک روز همه آنها را پاره کرد. گفت اینها مقابل قبله جلوی نمازم هستند، برادرم ناراحت شد و کتک مفصلی هم خورد!
ادامه دارد...
42.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📅 به مناسبت سالروز حماسهی مردمی «۹دی»
🎥 مرور بخشهایی از کتاب #فتنه_تغلب و تأثیر فتنهی ۸۸ در وضع تحریمهای ظالمانه علیه ملّت ایران
📚 روایتهایی از متن و فرامتن فتنهی ۸۸
📌 تهیهی نسخهی فیزیکی:
https://shop.khameneibook.ir/product/فتنه-تغلب
📌 تهیهی نسخهی الکترونیکی:
www.faraketab.ir/b/21683
📌 دریافت رایگان نسخهی صوتی:
https://khameneibook.ir/book/فتنه-تغلب
@KhameneiBook
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نهم دی ماه ۱۳۸۸ ؛ پایانی بر فتنه
وقتی حضور مقتدرانه مردم در صحنه، طومار فتنه چند ماهه را درهم میپیچید.
خداوندا، ای عزیز! من سالها است از كاروانی بهجا ماندهام و پیوسته كسانی را بهسوی آن روانه میكنم، اما خود جا ماندهام، اما تو خود میدانی هرگز نتوانستم آنها را از یاد ببرم. پیوسته یاد آنها، نام آنها، نه در ذهنم بلكه در قلبم و در چشمم، با اشك و آه یاد شدند.
بخشی از #وصیت_نامه
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️چهار شب تا سالگرد آسمانی شدن سردار دلها
@Akhbarefori
بعد از جنگ علی با برادرش مغازه کابینت سازی زدند. کار و بارشان خوب بود. در آمد خوبی هم داشت ، بی درد سر. اما ول کرد و رفت منطقه. زن و بچه را هم با خودش برد. با حقوق ناچیز. توی آن گرما بدون هیچ امکاناتی. آن هم با ان بچه مریض.
بهش گفتم” چرا با این وضعیت جسمی و بچه مریض آمدی تفحص؟” گفت” یک وقتی به دستور فرمانده مجبور بودم عقب نشینی کنم و رفقایم را جا بگذارم.
اما الان دست خودم است. می خواهم همسنگرهایم را به خانواده های شان برسانم.
#شهید_علی_محمودوند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۹دی روز بصیرت بر اهل بصیرت مبارک
تنها التماس امام خمینی به ملت ایران
🔹️من التماس میکنم به ملت ایران، من دست ملت ایران را میبوسم!
@DR_HASHEMI_GOLPAYEGANI
40.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
" عملیات پیروزمندانه #قدس_پنج
سال ۶۴ // #هورالعظیم
که توسط رزمندگان تیپ ۱۸ الغدیر یزد انجام گرفت.
" گردان عملیاتی آبی--خاکی و غواص امام علی(ع)
https://eitaa.com/joinchat/1821507861C9dae8ea7f8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 موشن گرافی جدید KHAMENEI.IR | مدافعان حرم؛ مدافعان وطن
💻 Farsi.Khamenei.ir
یک فنجان کتاب☕📖
برشی از کتاب از چیزی نمیترسیدم
زندگینامهی خودنوشت شهید قاسم سلیمانی
قسمت هفتم:
توجه به زیارات و امامزادهها زیاد بود و نیز به آش نذری پختن. آش برای باران از همه مهمتر بود. در تمام عشیره ما اولین گوسفندی که از آنها بره یا کره نری به دنیا می آورد آن مال امام حسین علیه السلام بود. آن را چهار تا پنج ماه در خانه میبستند و علف میدادند چاقترین گوسفندشان همان بود بعد در ایام فصل کوچ، روضه امام حسین علیه السلام را میخواندند گوسفند را میکشتند و شام مفصل میدادند. هنوز هم همین رسم حاکم است؛ اما تمام عزاداری آنها برای امام حسین علیه السلام در ایام فصل کوچ یعنی ماه اول پاییز است که فقیر یا غنی همه همین شیوه را عمل میکردند.
چوپان و ارباب روضه امام حسین علیه السلام را میگرفتند. سیدمهدی روضه خوان یک ماه تمام، ظهر و شب خانه این و آن روضه میخواند. ران گوسفندی به علاوه پنج یا دو تومان پول هم میگرفت. ایام روضه خوانیها روزهای خوشي ما بود. سیر سیر میشدیم. بزرگترها بالای مجلس و ماها پایین مجلس مینشستیم، چای میدادند؛ اما من و برادرانم بنا به توصیه پدرم، حق نداشتیم هر چیزی که اعتیاد میآورد بخوریم؛ لذا چای و سیگار ممنوع بود به جای آن قند برمیداشتیم و قند میخوردیم که اساس چای است. بعداً به خانه یکی از اقواممان برای کاری رفتیم قوری اش روی آتش بود. بوی عطر چای و میخو.۱ پیچیده بود. گفت عمو چای میخوری؟ گفتم بله سه تا چای پُررنگ با قندِ بزرگ خوردم که هنوز مزهاش را در ذائقه ام دارم.
شبهای جمعه، من قصۀ مشکل گشا را برای خانه خودمان و دیگر همسایههای اقوام میخواندم. بعضی ها بعد از تمام شدن قصه نخودچی کشمش و برخیها که ندار بودند، مَفرِشو قند میآوردند. ما جیب خودمان را پر میکردیم و با جویدن قندها لذت میبردیم. تابستان در حال تمام شدن بود و خانهها در حال جمع شدن برای بازگشت به گُمبههای خشتی؛ لذا همه پشت سر هم روضه ها را میخواندند ایل ما به سمت خانههای زمستان کوچ کرد، مادرم آن روز سردرد بود؛ هروقت سردرد میشد از شدت درد برخی مواقع بیحال میشد. من و خواهرانم بر بالین مادرم مینشستیم گریه میکردیم. همیشه نگران از دست دادن مادرم بودم. به محض اینکه مادرم سردرد میشد لرزه بر اندامم میافتاد. اما آن روز حال مادرم طور دیگری بود.
۱. ميخو همان میخک است گیاهی همیشه سبز و بسیار معطر با خواص دارویی شگفت انگیز
۲. آجيل مشکل گشا نذر میکردند وقتی مشکل حل میشد شب جمعه چند نفر را جمع میکردند و آجیل میآوردند و قصهٔ پیرمرد خارکنی را تعریف میکردند که برای حل مشکلش به حضرت علی علیه السلام متوسل شده و جواب گرفته
۳. مَفرِشو یا مفشو، قنددان پارچه ای است با نقش و نگارهای زیبای پته دوزی مفرشوی دوا و آجیل و شکلات هم هست و امروزه حتی کاربرد جامدادی و كيف موبایل پیدا کرده است
۴. گُمبههای خشتی خانههای گنبدیاند ساخته شده از خشت یعنی گل قالب بندی شده پخته
ادامه دارد...
🕊🌷
ای شـهید
آدمهاے دیڪَر را نمیدانم
در مـن اما...
اولین حسی
ڪه هر روز
صبـح بیدار میشود
دوست داشتن تـوست ..
🕊🌷
#شهید | #حاج_قاسم_سلیمانی
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
°•
*🌷 #شهید_نوشت
💢 " والله " یکی از شئون عاقبت بخیری...
❣ شهید سلیمانی*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•
گفته بود،
#یازهرا، رمز زندگی من است ...
ارادت #شهید_عباس_کریمی،
فرمانده لشگر ۲۷ محمدرسولاللهﷺ
به حضرت مادر ″فاطمهزهرا″ سلاماللهعلیها
شهادت: عملیات بدر
با رمز مبارک ″یافاطمهالزهرا (س)″
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯