فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج رسول از من خواست برای شهادتش دعا کنم
به روایت مادر شهید حاج رسول فیروزبخت
#شهید_رسول_فیروزبخت
#گردان_تخریب
#لشگر_ده_سید_الشهدا
#مادر_شهید
@khaledin_com
@alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اذن میدان به شیوه ی شهید حاج قاسم اصغری
به روایت مادر بزرگوار شهید
#شهید_حاج_قاسم_اصغری
#گردان_تخریب
#لشگر_ده_سید_الشهدا
#مادر_شهید
@khaledin_com
@alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راهیان نور ( مصاحبه )
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حکایت روی سیم خاردار خوابیدن شهید حاج قاسم اصغری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عجب سکانسی
مناسب حال و هوای این روزهاست...
#ایران_مقتدر
#استوری
✨با این ستاره ها میتوان راه را پیدا کرد!
🔹صد و شصت و نهمین هفته از برنامه”با این ستاره ها”
🎤 راوی: حاج غلامحسین بدری
🎙 مداح: کربلایی علی سمیعی
⏰ پنجشنبه ۱۰ آبان ماه از نماز مغرب و عشاء
📍 طهران ، بزرگترین گلزار شهدای جهان ، قطعه ۴۰
#با_این_ستاره_ها
#قطعه_چهل
@ghete_40
@emtedade
نهم آبان، روز آبادان
روز حماسه مردمی
متجاوزین بعثی در شب نهم آبان ۱۳۵۹، پنج روز پس از سقوط خرمشهر با احداث پل شناور بر روی رودخانه بهمنشیر به سمت کوی ذوالفقاری آبادان یورش بردند.
دریاقلی سورانی، اوراق فروش کوی ذوالفقاری وقتی متوجه تحرکات شبانه سربازان عراقی در این محله آبادان شد با دوچرخه راهی شهر شد تا مردم و نیروهای سپاه را از ورود عراقیها به آبادان با خبر کند.
دریاقلی در نهایت موفق شد خود را به سپاه آبادان رسانده و موضوع را به فرماندهی سپاه اطلاع دهد. با اعلام حمله شبانه ارتش بعث عراق به منطقه ذوالفقاری نیروهای سپاه و بسیج مردمی راهی ذوالفقاری شدند.
درگیری سختی بین نیروهای خودی با حداقل امکانات و نیروهای بعثی مجهز به سلاحهای پیشرفته رخ داد و در نهایت مدافعان موفق شدند تا غروب همان روز نیروهای عراقی را شکست داده و شهر و جزیره آبادان را از خطر حتمی سقوط نجات دهند.
دریاقلی نیز به مدافعان آبادان پیوست و بر اثر انفجار خمپاره پایش قطع شد. وی برای مداوا به تهران اعزام شد و در بیمارستان سینا بستری شد.
دریاقلی مظلومانه و تنها در بیمارستان سینا به شهادت رسید و در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عملیات کوی ذوالفقاری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دریاقلی سورانی ناجی آبادان در حماسه کوی ذوالفقاری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم زیرخاکی از دریاقلی سورانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حماسه دریاقلی سورانی
⏳ 9 آبان #سال_1359
💠 اسارت وزیر نفت ایران به دست عراقیها
🔹مهندس محمدجواد #تندگویان در دانشکده نفت آبادان تحصیل نمود و سپس در پالایشگاه نفت تهران مشغول به کار شد. او از انقلابیون زمان شاه بود که فعالیتهای سیاسی او منجر به دستگیری توسط ساواک و اخراج از پالایشگاه نفت شد.
🔸پس از پیروزی انقلاب کار خود را در وزارت نفت از سر گرفت و به همراه سایر متخصصین دلسوز با فعالیتهای شبانهروزی، خلأ تکنسینهای خارجی را در صنعت نفت ایران پر نمود تا اینکه محمدعلی رجایی، نخست وزیر وقت، در مهرماه ۵۹ وی را به عنوان وزیر نفت در کابینه خود برگزید.
🔺هنوز یک ماه از دوران وزارت او نگذشته بود که در سفری که برای بازدید از پالایشگاه آبادان به خوزستان رفته بود، در مسیر جاده به همراه چند تن دیگر از همکاران به اسارت نیروهای ارتش صدام در آمده و به عراق منتقل میشوند.
▪️تلاشهای زیادی برای آزادی او از طریق مجامع بینالمللی صورت گرفت ولی نتیجهای در بر نداشت تا این که در نهایت بر اثر شکنجه در زندانهای عراق به شهادت رسید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم به اسارت گرفتن شهید محمدجواد تندگویان وزیر نفت جمهوری اسلامی ایران توسط ارتش صدام
فیلمی که از تلویزیون عراقی پخش شد
ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
🌱 محمدجواد تندگويان
وزیر نفت دولت شهید رجایی
بلند پایهترین مسئولی که در جنگ تحمیلی به اسارت درآمد
‼️وزیری که تاریخ شهادت ندارد!!
ا▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
▪️اکبر هاشمی رفسنجانی در کتاب خاطرات سال ۱۳۶۹ خود مینویسد:
آقای بشارتی تلفنی گفت عراقیها توسط صلیب سرخ اطلاع دادهاند که آقای تندگویان در سال ۱۳۶۸ فوت کرده است.
تلویزیون عراق پس از به اسارت درآمدن شهیدتندگویان، در برنامههای خود اعلام میکرد: اکنون ایرانیها نه وزیر نفت دارند و نه نفت. دولت ایران تا یک سال به امید بازگشت شهیدتندگویان، از معرفی وزیر نفت جدید به مجلس، خودداری کرد. در آن دوران کالردون برتی وزیر نفت ونزوئلا برای رفتن به عراق و دیدار همتای ایرانی خود در زندان، اعلام آمادگی کرد، که دولت عراق نپذیرفت. سرانجام پس از پایان گرفتن جنگ و تبادل اسرا و کشتهشدگان میان دو طرف، پیکر محمد جواد تندگویان که در اثر شکنجه در عراق بشهادت رسیده بود، به ایران بازگردانده و در تاریخ ۲۵ آذر ۱۳۷۰ به خاک سپرده شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 مروری بر زندگی و مجاهدت های شهید تندگویان
🍂
روزی که آبادان یک تنه از ایران دفاع کرد ۱
در ذوالفقاری چه گذشت؟
پس از گذشت ۴۰ روز از شروع جنگ تحمیلی یعنی نهم آبان سال ۱۳۵۹ و در حالی که دشمن شهر مقاوم آبادان را به محاصره خود در آورده بود و با زدن پل و عبور از رودخانه بهمنشیر و رسیدن به روستای سادات و سپس نخلستانهای ذوالفقاری قصد تصرف شهر را داشت، حماسه مردمی منطقه ذوالفقاری آبادان رقم خورد و اگر هوشیاری و حضور به موقع مردم نبود شهر آبادان نیز همچون خرمشهر به تصرف عراق در می آمد و ادامه جنگ دچار تغییرات اساسی می شد و جبران آن را برای مدافعان اسلام دشوارتر می کرد.
عبور از رودخانه و ورود به ذوالفقاری
ذوالفقاری آخرین منطقه در شهر آبادان و کنار رودخانه بهمنشیر با انبوهی از نخلستانها است که ساحلی زیبا را در کنار رودخانه همراه با عطر معطر سبزیجات کشت شده در میان نخلستانها به وجود آورده و البته مردمی که مهربان، قانع و شجاع در خانه های ساده خود زندگی می کنند.
غلامرضا پاکروح از نیروهای مردمی جانباز در حماسه ذوالفقاری در مورد ورود ارتش بعث عراق به منطقه ذوالفقاری می گوید: من مقابل در سپاه بودم که دریاقلی که تا آن زمان تنها نامش را شنیده بودم سر رسید و با حالتی پریشان دائم می گفت می خواهم فرمانده سپاه را ببینم، من که فقط یک بسیجی بودم موضوع را با یکی دیگر از دوستانم مطرح کردم.
عبدالحسن بنادری فرمانده عملیات وقت سپاه آبادان نیز می گوید: به من اطلاع دادند که یک نفر آمده و با شما کار دارد، البته در آن زمان او را نمی شناختم، او به من گفت: «عراقی ها از بهمنشیر آمدن توی ذوالفقاری و می خواهند شهر را بگیرند». از وی پرسیدم شما کی هستی؟ گفت: «من دریا قلی هستم و در منطقه ذوالفقاری اوراق فروشی دارم، صبح زود عراقی ها از رودخانه عبور کردند». بهش گفتم در راه که می آمدی کسی را هم دیدی؟ گفت: «در مسیر هرکس را دیدم بهش خبر دادم»، این را گفت و رفت.
بعد از شنیدن این خبر نیروهایی را که در سپاه آبادان بودند در قالب گروههای دو یا سه نفره (۹ گروهان) سازماندهی کردیم و تعدادی از آنها را به خرمشهر و بخشی دیگر را نیز به منطقه ذوالفقاری اعزام کردیم که البته در میانشان سه نفر بیسیم چی هم بود، حماسه ذوالفقاری تقریبا تا غروب آفتاب ادامه پیدا کرد و جبهه تقریبا آزاد شد، دشمن شکست خورده بود و تعدادی از آنان از بین رفته بودن و هواپیماهای فانتوم نیز پل شناور عراقی ها را زده بود، فرمانده ارشد اسرای عراقی در منطقه به این موضوع اذعان داشت که ما تردیدی برای تصرف آبادان نداشتیم و قصدمان تصرف آن بود اما سرعت عمل مردم در آن زمان قدرت فرماندهی عراق را از آنان گرفته بود.
52.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 رزمندگان قدیمی گردان تخریب لشگر محمد رسول الله (ص) از دوران دفاع مقدس می گویند ....
#یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد 💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره ای طنز از واحد تخریب در زمان دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای ریاکاری رزمنده دوران دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 خاطرات پیرمرد تخریب چی
▫️دوران جنگ تحمیلی
👆 #بشنوید
یک فنجان کتاب☕📖
🔶️ برشی از کتاب من میترا نیستم
روایت زندگی شهید زینب کمایی
💠 روایت اول: کبری طالبنژاد(مادر شهید)
قسمت چهارم:
مدتی بعد از اثاث کشی به خانه جدید درد زایمان سراغم آمد دو روز تمام درد کشیدم جیران کاری از دستش برنمیآمد برای اولین بار و بعد از پنج زایمان در خانه من را به مطب خانم دکتر مهری بردند. خانم مهری آمپولی به من زد. به خانه برگشتم و مشغول کارهای خانه شدم نزدیک اذان مغرب حالم آنقدر بد شد که حتی نتوانستم خودم را به خانه مادرم برسانم، جعفر رفت و جیران را آورد. در غروب یک شب گرم خرداد ماه برای ششمین بار مادر شدم و خدا یک دختر قشنگ نصیبم کرد. جیران به نوبت او را در بغل بچه ها گذاشت و به هر کدامشان یک شکلات داد. هر كدام از بچهها که به دنیا میآمدند جعفر یا مادرم برایشان اسم انتخاب میکردند، جعفر حق پدری داشت و مادرم هم یک عمر آرزوی مادر شدن داشت و همه دلخوشی زندگیاش من و بچههایم بودیم نمیتوانستم دل مادرم را بشکنم.
چند سال بعد از تولد زینب، خدا یک پسر به ما داد جعفر اسمش را شهرام گذاشت. دخترها عاشق شهرام بودند، او سفید و تپل بود. خواهرهایش لحظهای او را زمین نمیگذاشتند قبل از تولد شهرام ما به خانهای نزدیک مسجد فرح آباد رفتیم؛ یک خانه شرکتی سه اتاقه در آن خانه واقعا راحت بودیم. من قبل از رسیدن به سی سالگی هفت تا بچه داشتم، عشق میکردم وقتی بازی کردن و خوردن و خوابیدن و گریهها و خندههای بچههایم را میدیدم.
ادامه دارد...
عکس:
ایستاده از راست: شهلا، مهری، مادر شهید، مینا، مهران
نشسته: زینب، شهرام
یک فنجان کتاب☕📖
🔶️ برشی از کتاب من میترا نیستم
روایت زندگی شهید زینب کمایی
💠 روایت اول: کبری طالبنژاد(مادر شهید)
قسمت پنجم:
مادرم بین بچه ها فرق نمیگذاشت ولی به مهران و زینب وابسته تر بود؛ مهران نوه اولش بود و عزیزتر زینب هم که مثل من عاشق خدا و پیغمبر بود او همیشه کنار مادرم مینشست و قصه های قرآنی و امامی او را با دقت گوش میکرد و لذت میبرد مادرم قصه و حکایتهای زیادی بلد بود هر وقت به خانه ما می،آمد زینب دور و برش میچرخید و با دقت به حرفهایش گوش میکرد. مادرم زینب را شبیه ترین نوهاش به من میدید برای همین به او علاقه زیادی داشت.
زينب بین بچه هایم از همه سازگارتر بود از هیچ چیز ایراد نمی گرفت هر غذایی را میخورد کمتر پیش میآمد که از من چیزی بخواهد کلاس اول دبستان سرخک خیلی سختی گرفت تمام بدنش له شده بود با همه دردی که داشت گریه نمی کرد. از همه بچهها به خودم شبیه تر بود؛ صبور اما زرنگ و .فعال از بچگی به من در کارهای خانه کمک میکرد مثل خودم زیاد خواب میدید همه مردم خواب میبینند اما خواب در زندگی من و زینب نقش عجیبی داشت انگار به یک جایی وصل بودیم. زینب بیشتر از اینکه دنبال لباس و خوردن و بازی ،باشد دنبال نماز و روزه و قرآن بود. همیشه میگفتم از هفت تا بچه ،جعفر، زینب سهم من .است انگار قلبمان را با هم تقسیم کرده بودیم از بچگی دور و بر خودم میچرخید همه خواهر و برادرها و همسایه ها را دوست داشت و انگار چیزی به اسم بدجنسی وحسادت و خودخواهی را نمیشناخت. حتی با آدمهای خارج از خانه هم همینطور بود.
ادامه دارد...
یک فنجان کتاب☕📖
🔶️ برشی از کتاب من میترا نیستم
روایت زندگی شهید زینب کمایی
💠 روایت اول: کبری طالبنژاد(مادر شهید)
قسمت ششم:
بچه هایم همه سر به راه و درس خوان بودند اما زینب علاوه بر درس خواندن مؤمن بود. همیشه دنبال کسانی بود که بتوانند در این راه کمکش کنند. در همسایگی ما در آبادان خانواده کریمی زندگی میکردند آنها متدین بودند تنها خانه محله بود که پشت در، پرده بزرگی داشت تا وقتی در خانه باز میشود داخل خانه پیدا نشود.
زهرا خانم دختر بزرگ خانواده کریمی برای دخترهای محل كلاس قرآن و احکام گذاشت مینا و مهری و زینب به این کلاسها میرفتند. مینا و مهری با اقدس کریمی همکلاس بودند و زینب با نرگس دوست بود. زهرا خانم سر کلاس به بچه ها گفت تو مسائل دینی باید از یه مجتهد تقلید کنید وگرنه اعمالتون مثل وضو و غسل قبول نیست. زهرا خانم از بین رسالههای علما رساله امام خمینی را به دخترها معرفی کرد ما تا آن زمان از این حرفها سر در نمی آوردیم امام را هم نمیشناختیم. مینا و مهری به کتاب فروشی آقای جوکار در بازارچه ایستگاه شش رفتند تا رساله امام را بخرند اما آقای جوکار به آنها گفت رساله امام خمینی خطرناکه دنبالش نگردید؛ وگرنه شما رو میگیرن. آقای جوکار رساله آقای خویی را به بچه ها داد. بعد از خرید رساله دخترها مقلد آقای خویی شدند. زهرا خانم گفت هیچ اشکالی نداره. مهم اینه که شما احکامتون رو طبق تقلید از مجتهد انجام بدید. زینب به کلاسهای قرآن خانه کریمی میرفت او کلاسچهارم دبستان بود؛ صبحها مدرسه میرفت و عصرها کلاس. یک روز ناراحت به خانه آمد و گفت: «مامان من سر كلاس خوب قرآن خوندم به نرگس جایزه دادن اما به من جایزه ندادن. به زینب :گفتم جایزه ای که دادن چی بود؟ جواب :داد یه بسته مداد رنگی. گفتم: خودم برات مداد رنگی میخرم من جایزهت رو میدم. روز بعد، جایزه را خریدم و به زینب دادم و خیلی تشویقش کردم. وقتی زینب مینشست و قرآن میخواند یاد دوران بچگی خودم و رفتن به مکتب خانه می افتادم که به جایی نرسید.
زینب بعد از شرکت در کلاسهای قرآن و ارتباط با دخترهای خانواده کریمی به حجاب علاقه مند شد. من و مادرم حجاب داشتیم ولی دخترها نه البته خیلی ساده بودند و لباسهای پوشیده تنشان می.کردند زینب کوچکترین دختر من بود اما در همه کارها پیش قدم میشد اگر فکر میکرد کاری درست است انجام میداد و کاری به اطرافیانش نداشت یک روز کنارم نشست و گفت: «مامان من دلم میخواد با حجاب شم. از شنیدن این حرفش خیلی خوشحال شدم غیر از این هم انتظار نداشتم زینب نیمه دیگر من بود پس حتماً در دلش به حجاب علاقه داشت مادرم هم که شنید خوشحال شد.
ادامه دارد...
یک فنجان کتاب☕📖
🔶️ برشی از کتاب من میترا نیستم
روایت زندگی شهید زینب کمایی
💠 روایت اول: کبری طالبنژاد(مادر شهید)
قسمت هفتم:
وقتی بچه ها به سن نماز خواندن میرسیدند مادرم آنها را به خانهاش میبرد و نماز یادشان میداد وقتی نماز خواندن یاد میگرفتند به آنها جایزه میداد. زینب سؤالهای زیادی از مادرم میپرسید او خیلی کتاب میخواند و خیلی هم سؤال میکرد. خوب درس میخواند ولی در کنار فهم و آگاهیاش دل بزرگی هم داشت. وقتی شهلا مریض میشد بیقراری میکرد برخلاف زینب که صبور بود شهلا تحمل درد و مریضی را نداشت. زینب به او میگفت چرا بی قراری میکنی؟ از خدا شفا بخواه حتماً خوب میشی. شهلا مطمئن بود که زینب همین طوری چیزی نمیگوید و حرفش را از ته دلش میزند.
زینب کلاس چهارم دبستان با حجاب شد مادرم روسری برایش خرید از آن به بعد روسری سرش میکرد و به مدرسه میرفت. بعضی از همکلاسی هایش او را مسخره میکردند و امل صدایش میزدند بعضی روزها ناراحت به خانه میآمد معلوم بود که گریه کرده است. میگفت: مامان به من امل میگن. یک روز به او گفتم تو برای خدا حجاب زدی یا برای مردم؟ گفت: معلومه برای خدا. گفتم: پس بذار بچه ها هر چی دلشون میخواد به تو بگن. همان سالی که با حجاب شد روزه هایش را شروع کرد خیلی لاغر و نحیف بود استخوانهای بدنش از شدت لاغری بیرون زده بود. برای اینکه کسی در خانه به حجاب و روزه گرفتنش ایراد نگیرد از ده روز قبل از ماه رمضان به خانه مادر بزرگش رفت. با اینکه میدانستم زینب از نظر جثه و بنیه خیلی ضعیف است جلویش را نمیگرفتم. مادرم آن زمان هنوز کولر نداشت و شبها روی پشت بام کاهگلی میخوابید او هر سال ده پانزده روز جلوتر به پیشواز ماه رمضان میرفت. شب اولی که زینب به آنجا رفت به او سفارش کرد که برای سحری بیدارش کند تا زینب هم به پیشواز ماه رمضان برود. مادرم دلش نیامد که زینب را صدا کند و نصف شب آرام و بی صدا از روی پشت بام پایین رفت و به خیال خودش فکر میکرد که او خواب است. زینب از لبه پشت بام خودش را آویزان کرد و مادرم را صدا زد و گفت مادر بزرگ چرا برای سحری بیدارم نکردی؟ فکر میکنی سحری نخورم روزه نمیگیرم؟ مادر بزرگ به خدا من بی سحری روزه میگیرم اشکالی نداره .
مادرم از خودش خجالت کشید، به پشت بام رفت و زینب را بوسید و التماسش کرد که با او پایین برود و سحری بخورد. او به زینب گفت به خدا هر شب صدات میکنم جان مادر بزرگ بی سحری روزه نگیر. آن سال
زینب همه ماه رمضان را روزه گرفت و ده روز هم پیشواز رفت. من در آن سال به خاطر هوای شرجی آبادان دچار آسم شده بودم مدتی بود که مرتب مریض میشدم زینب خیلی غصه ام را میخورد. آرزویش این بود که برایم تخت بخرد و پرستار بگیرد. به من میگفت بزرگ که بشم نمیذارم تو زحمت بکشی یه نفر رو میارم تا کارات رو انجام بده.
ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ 🌹 عمو امام رضا ...
دهم آبان، سالروز آغاز عمليات محرم
عمليات محرم از نوع عملياتهاي محدود دفاع مقدس در تاريخ 10 آبان 61 در منطقه عمومي موسيان بر روي ارتفاعات جبال حمرين آغاز شد. از ويژگيهاي اين عمليات، استفاده دشمن از گازهاي شيميايي در منطقه عملياتي بود که باعث شد مسئولين جنگ به طور جدي براي مقابله با اين
مشرق - ويژگيهاي مهم اين عمليات دستاوردهاي آن بود که منجر به آزادسازي 700 کيلومترمربع از خاک ايران و 300 کيلومتر از خاک عراق و شکستن جو حاصل از عدم پيروزي عمليات رمضان شد.همچنين با پيدايش دورنماي شهر العماره عراق از روي بلنديهاي جبال حمرين در اين عمليات باعث شد استراتژي جديد براي عمليات گسترده در منطقه جنوب که هدفش تعيين سرنوشت جنگ بود حاصل گردد.
از ديگر ويژگيهاي اين عمليات، استفاده دشمن از گازهاي شيميايي در منطقه عملياتي بود که باعث شد مسئولين جنگ به طور جدي براي مقابله با اين سلاح در عمليات هاي بعدي تدابير لازم را اتحاذ نمايند.
استفاده دشمن از گازهاي شيميايي محدود به ترکيبات اشک آور و تهوع زا و عصبي بود و به نظر مي رسيد که بيشتر جنبه آزمايشي داشته باشد.
مجموع حملات شيميايي عراق تا اين تاريخ به حدود 15 مورد مي رسيد.
اهميت منطقه عملياتي محرم براي دشمن:
منطقه عملياتي محرم منطقهاي است کوهستاني که در جنوب ـ شرقي دهلران و در غرب عينخوش قرار دارد. دشمن با در اختيار داشتن ارتفاعات استراتژيک آن که متعلق به جمهوري اسلامي ايران است،امتيازاتي متعدد را براي خود محفوظ نگاه داشته بود از جمله:
1- از نظر پدافندي در مواضعي مطمئن قرار داشت.
2- جاده دهلران ـ عينخوش را در زير ديد و تير خود داشت و بدين ترتيب آن را بدون استفاده کرده بود.
3- ميتوانست به اشغال چندين حوزه نفتي و تأسيسات آن در منطقه بيات، در دو طرف مرز بينالمللي و در داخل خاک عراق ادامه دهد.
4- قادر به دفاع از شهرک صنعتي طيب، زبيدات و چاههاي نفت آن، چندين روستا و پاسگاه مهم در خاک عراق بود.
موقعيت طبيعي منطقه:
مشخصه مهم اين منطقه، وجود ارتفاعات جبال حمرين است که خط مرزي قراردادي ايران و عراق قبل از تجاوز اين کشور به ايران بوده و بلندترين قله آن به ارتفاع 400 متر در خاک جمهوري اسلامي قرار داشته است. گذشته از تپه 298 که در داخل خاک ما قرار دارد، تپه 175 در داخل خاک عراق واقع شده است که مشرف بر محور وصولي و با اهميت ـ عينخوش- چمسري- شرهاني ـ زبيدات است. از ديگر عوارض طبيعي منطقه، رودخانههاي چيخواب ، دويرج و ميمه است که فصلي و وحشي بوده، به هنگام طغيان، ارتفاع آب آن بعضاً به 10 برابر معمول ( که حدود 30 سانتيمتر است)، ميرسد.
نيروهاي شرکت کننده در عمليات:
چهار تيپ پياده از سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و يک تيپ از نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي در عمليات شرکت داشتند و يک تيپ از سپاه پاسداران نيز در احتياط قرار داشت.
سپاه پاسداران در اين عمليات توانست از تانکها و توپخانه غنيمتي خود استفادة مناسبي بعمل آورد.
شرح عمليات:
عمليات محرم در چند محور و طي چند مرحله طراحي شد که مرحله اول آن دوشنبه 10/8/61 در ساعت 22 و 8 دقيقه با رمز «يا زينب(س)» با فرماندهي قرارگاه عملياتي کربلا، با سرعت و غافلگيري قابل ملاحظه آغاز شد، به نحوي که کمتر از نيم ساعت پس از شروع عمليات قواي اسلام توانستند در يک محور تعدادي از نيروهاي عراقي را به اسارت درآورند و در محور ديگر نيروهايي از دشمن به استعداد بيش از يک تيپ در محاصره نيروهاي خودي قرار گرفتند و غالباً اسير شدند.
در ساعت 6 صبح 11/8/61 به استثناي جناح چپ منطقة عمليات، کليه يگانها اهداف تعيين شده را تصرف نمودند و پس از يکي دو ساعت، بين کليه نيروها الحاق حاصل شد.
از چهار قرارگاه فرعي شرکتکننده در عمليات، نيروهاي سه قرارگاه اهداف خود را حتي بيش از آنچه که پيشبيني شده بود، تصرف کردند. ولي يگانهاي قرارگاه چهارم به علت طغيان رودخانه دويرج و پارهاي مشکلات در پشتيباني يگانهاي مانوري نيروها، نتوانستند اهداف خود را در حوالي منطقه چم هندي و ربوط بطور کامل تصرف نمايند.
نتايج مرحله اول عمليات:
آزاد شدن 550 کيلومترمربع از خاک ميهن اسلامي از جمله ارتفاعات 400 ، ارتفاعات 298، پل چم سري،حوزه نفتي بيات ـ نهر عنبر، چشم سري و موسيان و خارج شدن جاده عينخوش ـ دهلران از زير ديد و تير دشمن و همچنين زير ديد تير قرار گرفتن شهرک طيب عراق.
تلفات و ضايعات وارده به دشمن طي اين مرحله عبارت بود از انهدام 8 تا 12 يگان سازماني دشمن بين 20 تا 70 درصد،انهدام 90 دستگاه تانک و نفربر و 130 دست خودرو،سقوط 7 فروند هواپيماي دشمن،
به غنيمت گرفتن 45 دستگاه تانک و نفربر، 100 دستگاه خودرو و مقادير معتنابهي سلاح سبک از انواع مختلف.
ضمناً در اين مرحله از نيروهاي دشمن ،2600 نفر کشته و زخمي و 1970 نفر اسير شدند.
*مرحله دوم عمليات:
عليرغم موفقيتهاي حاصله از مرحله اول و درهم پاشيدگي وضعف روحيه دشمن، به لحاظ عدم موفقيت قرارگاه چهارم در مرحله اول و خالي ماندن جناح چپ قواي اسلام،اساساً موفقيتهاي مرحله اول در معرض تهديد بود؛ لذا مهمترين هدف مرحله دوم ، ترميم رخنه موصوف، با حداکثر سرعت ممکن بود.
بدين منظور مرحله دوم عمليات آغاز شد و نيروهاي ما در ساعت 5 صبح به جاده آسفالته شرهاني دسترسي پيدا کردند و در ساعت 7 صبح با الحاقي که صورت گرفت، محاصره دشمن کامل گرديد.
در اين مرحله 150 کيلومترمربع زمين آزاد شد و مجدداً 6 يگان سازماني دشمن، بين 20 تا 65 درصد منهدم شدند. همچنين 150 نفر ديگر از نيروهاي دشمن به اسارت قواي اسلام درآمدند.
مرحله سوم و نتايج آن:
هدف مرحله سوم عمليات، تصرف کليه ارتفاعات و دامنههاي غربي حمرين و جادهها و مراکز مهم عملياتي و ايجاد تأمين لازم براي جاده آسفالتة چم سري، شرهاني، زبيدات و همچنين جاده شني زبيدات ـ طيب بود.
به همين منظور، در روز دوشنبه 15/8/61 ساعت 10 شب عمليات مرحله سوم آغاز شد و پس از يک نبرد نسبتاً گسترده به علت مقاومت پراکنده دشمن و عدم پاکسازي منطقه، در ساعت 8 صبح فرداي آن ، پايان گرفت.
وارد ساختن ضربات پيدرپي در عمليات محرم و موفقيتهاي حاصله، دشمن را هراسناک ساخت چنانچه از ترس محاصره و انهدام بيشتر، از محور ربوط و چم هندي پا به فرار گذاشت و مقادير بسيار ديگري از خاک جمهوري اسلامي آزاد شد.
آزاد شدن 300 کيلومترمربع از خاک عراق از جمله پاسگاههاي زبيدات،شرهاني، ابوغريب و. . . و تأسيسات نفتي منطقه (30 الي 35 حلقه چاه نفت ) از نتايج اين مرحله از عمليات بود.
در پايان مرحله سوم عمليات محرم، در مجموع 14 تيپ عراق بين 50 تا 100 درصد منهدم گرديد.
تجهيزات دشمن که طي اين مرحله از عمليات منهدم شد عبارت بود از: 170 دستگاه تانک و نفربر، 100 دستگاه خودرو ، 15 قبضه تفنگ 106 و 3 فروند هواپيما.
غنائم به دست آمده در مقايسه با مرحله دوم، چشمگيرتر بود و 94 دستگاه تانک و نفربر، 150 دستگاه خودرو و 51 قبضه تفنگ 106 و. . . در ميان غنائم مشاهده ميشد .
#عملیات_محرم
10 آبان 1361
یاد باد آن روزگاران یاد باد
در ۱۰ آبان ۱۳۶۱ عملیات محرم با رمز "یازینب (س)" با هدف تصرف سرپل در منطقه العماره و آزادسازی ارتفاعات مرزی در مناطق عین خوش و زبیدات با فرماندهی شهید حسن باقری آغاز شد و رزمندگان در سه مرحله در طول یک هفته موفق به دستیابی به همهٔ اهداف عملیات شدند.
یاد و خاطره شهدای این عملیات خاصه شهدای مظلوم لشگر امام حسین(ع) را گرامی میداریم.
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
#روایت_شهادت_370_شهید_اصفهانی
در 10 آبانماه 1361
از زبان سردار ابوشهاب
#فرمانده_لشگر_امام_حسین_علیه_السلام
در #عملیات_محرم
رودخانه دویرج و چیخواب جزو رودخانههای فصلی هستند یعنی همیشه آب ندارند ولی بر اثر بارندگی گاهی به جریان درمیآیند بر همین اساس، بنا به دستور فرماندهی قرارگاه کربلا، جهاد سازندگی مأمور زدن سدی بین رود دویرج و چیخواب شد، به محض شروع عملیات، 3 گردان از لشکر امام حسین(ع) در محور چم سری از #رودخانه_دویرج عبور کردند ولی هنگام عبور رزمندگان سایر محورهای لشکر امام حسین(ع) از رودخانه دویرج، سدی که مدتی پیش از عملیات ساخته شده بود، به علت بارندگی شدیدی که همزمان با آغاز عملیات شروع شده بود، شکسته شد و درنتیجه ارتفاع آب رودخانه از ساعت 10 شب بالا آمد و به این ترتیب، تعدادی از رزمندگان توانستند از داخل رودخانه عبور کنند و تعدادی از آنها با افزایش ناگهانی سطح آب از نیم متر یعنی زیر زانو، به سه تا 10 متر و افزایش شدت جریان رودخانه با مشکل مواجه شدند و درنتیجه ما با تلفاتی از لشکر امام حسین(ع) و علی ابن ابی طالب مواجه شدیم.
@alvaresinchannel