دل ز دستم رفتوجان هم، بی دلوجان چون کنم
سرّ عشقم آشکارا گشت پنهان چون کنم
هرکسم گوید که درمانی کن آخر درد را
چون به دردم دائماً مشغول، درمان چون کنم
چون خروشم بشنود هر بی خبر گوید خموش
میتپد دل در برم میسوزدم جان چون کنم
عالمی در دست من، من همچو مویی در برش
قطرهای خون است دل، در زیر طوفان چون کنم
در تَموزم مانده جانِ خسته و تن تب زده
وآنگهم گویند براین ره به پایان چون کنم
در بُن هر موی صد بت بیش میبینم عیان
در میان این همه بت عزم ایمان چون کنم
نه ز ایمانم نشانی نه ز کفرم رونقی
در میان این و آن درمانده حیران چون کنم
چون نیامد از وجودم هیچ جمعیت پدید
بیش ازین عطار را از خود پریشان چون کنم
#عطار_نیشابوری
@anjomanadabiallameh
گفتند : دارویِ دل چیست؟
گفت : از مَردُمان دور بودن...!
#عطار_نیشابوری
@anjomanadabiallameh
جانا زِ فراقِ تو، این محنت جان تا کی؟
دل در غمِ عشقِ تو، رسوایِ جهان تا کی؟
نامد گهِ آن آخِر، کز پرده برون آیی؟
آن رویِ بدان خوبی، در پرده نهان تا کی؟...
#روزنگار
۲۵ فروردین روز بزرگداشت #عطار_نیشابوری
@anjomanadabiallameh