ان شرکت دارند مخصوصاً شیعیان که اغلب جنوب عراق زندگی میکردند و..پیش خودم گفتم واقعا اگر مسلمانان و قوای اسلام باهم متحد و در یک صف واحد قرار داشتند چه ابر قدرتی در جهان میشدیم و در مقابل دشمنان اصلی و واقعی اسلام و استکبار است چه دست بالایی داشتیم و... افسوس که دست پلید و توطئه انگلیس و... مسلمانان را در مقابل هم قرار داده و ...
پس از سوار شدن به ماشین چند نفر از نگهبانان مسلح هم همراهمان برای محافظت آمدند و افسر آنها هم جلو ماشین سوار شد و حرکت کردیم به مقصدی نامعلوم و بقول مترجم جهنم و قتلگاه اسرا ، و هنوز نگاه و ذهنم مشغول حرفهای آن مترجم شیعه عراقی بود ، به هرحال از نظر جهات اصلی ماشین بطرف بصره حرکت کرد و باورش برایم سخت بود که الان دیگر در جاده اصلی بصره در حال حرکت هستیم
چون یادم افتاد به عملیات های مختلف مثل بدر، خیبر، کربلای پنج و هشت و... که تمامی عمده عملیاتهای ذکر شده برای رسیدن به همین جاده و برای محاصره و فتح بصره بود و حالا داریم در همان جاده بطرف بصره میرویم اما افسوس. اسیر و با دستهای بسته و...
پس از طی مسافتی و در مسیر که میرفتیم نگهبانان عراقی می گفتند اینجا که میرویم مرگتان حتمی است و کلی با این کلمات و حرفها روی اعصابمان بودند ..
بالاخره نزدیک بصره به پادگان و مقری رسیدیم که به محض توقف ماشین جلو دژبانی پادگان سر و صدای زیادی بلند شد و نگهبانان ما هم مشخص بود بسیار هراسان و مضطرب شدند و تفنگهایشان را هم به روی ما نشانه گرفتند ، فریادهای خشن و بلندشان زیاد بود که انگار گروهی از سگان وحشی در حال پارس کردن هستند و وقتی آمدند ماشین و وضعیت مارا چک کنند مثل سگ هار و گرگ وحشی به نگهبانان و ما نگاه میکردند و افسر مامور انتقال ما توضیح میداد برایشان که اینها اسرای جدید هستندو... کمی بعد دژبانها
اجازه دادند به طرف داخل آن مقر حرکت کنیم و ماشین حرکت کرد، از بالا دیدم که پناه بخدا انگار مکانی هست که به شکل تارهای عنکبوت و تمام طول و عرض و چهار طرف آن با سیم های خاردار در اشکال مختلف مهندسی و ابعاد زیاد محصور شده و این تازه اولین رده حفاظتی بود که داشتیم با کنترل زیاد توسط حراست آنجا از آن عبور میکردیم ،کمی بعد مجددا جلو درب حفاظتی دوم متوقف شدیم و باز هم عده ای با همان شیوه و سر و صداهای نکره و خشن و فریادهای بلند آمدند و چک کردند و مدارک افسر عراقی را بررسی و با نگاه خشن به ما و نگهبان های داخل ماشین با توهین و... دستور به ادامه مسیر دادند ،خلاصه از چندین رده حفاظتی به همین شیوه عبور کردیم و هر چه به رده های بعدی حفاظتی و مخصوصا رده آخر نزدیکتر میشدیم خشن تر و بدتر از رده های قبلی رفتار میکردند و معلوم بود واقعا اینجا با تمامی جاهای قبلی که تجربه کرده بودیم متفاوت است و جوی امنیتی حاکم است ،
پس از عبور از رده آخری وارد محوطه ای شدیم که چراغها و پروژکتور های زیادی آنرا روشن کرده بود و پر از نیروهای مخصوص عراقی بود و دور محوطه را هم سیم توری بلندی کشیده بودند که قابل عبور نبود . وقتی ماشین به گوشه ای هدایت شد و متوقف شد سر و صدای عجیبی همراه با آه و ناله بگوشمان رسید که انگار اسرای ایرانی هستند که قبل از ما به این مکان منتقل شده بودند و معلوم بود دارند شکنجه میشوند و... در همین حال که ماشین متوقف شد ناگهان عده زیادی از نیروهای ویژه حفاظتی به سمت ماشین ما آمدند و با سر و صدای زیاد دستور دادند ما را پیاده کنند و در همین حال دیدم نگهبان های بالای ماشین که تا اینجا با ما و محافظ بودند ناگهان مثل یزید و شمر شدند و از ترس آن مسئولین حفاظتی حال سکته پیدا کرده بودند و انگار روش جاری آنها این بود که اسرا را از همان بالای ماشین و با مشت و لگد به پایین پرتاب کنند و معلوم بود که اینجا محل و مقر استخبارات (اطلاعات و امنیت عراق ) و بازداشتگاه اسرای ایرانی است و حتی سایر نیروهای عراقی هم از اینگونه سازمانهای مخوف وحشت داشتند ،
ما را از جا بلند کردند و به لبه ماشین آیفا آوردند و از همانجا و از پشت سر مارا با دستهای بسته و با لگدهای محکم به پایین پرت کردند و اینگونه مارا بدرقه و تحویل نیروهای استخبارات دادند ، محکم به زمین افتادیم و نگران سید کاظم مجروح بودم و گفتم بلند شو که تورا می کشند و تا اینجا این حرفها تکراری ترین حرف من به سیدکاظم ابطحی بود و...
چه استقبال پرشوری از ما کردند وچشمتان روز بد نبیند که دیدم نیروهای ویژه و قوی هیکل عراقی و استخباراتی در دو ردیف طولانی به موازات و روبروی هم ایستاده اند و چند نفر آمدند و با چوب و کابل و... به جانمان افتادند و مارا هدایت کردند به سمت همان نیروهائی که در دو ردیف و بصورت راهروی طولانی روبروی هم و هر کدام با کمی فاصله قرار گرفته بودند و انگار این مراسم جزئی لاینفک از استقبال از اسرای ایرانی بود و بعدا هم به هر مکان جدید الورودی منتقل میشدیم با همین روش استقبال و
مراسم (کابل زنون) شروع میشد!! و بدین صورت به اسرا خوش آمد گویی میکردند،
با ورود به این راهرو مرگبار همگی این دژخیمان از دو طرف شروع کردند با تمام قدرت و با کابلهایی به اندازه یک متر و قطر دو یا سه انگشت که توپر و سنگین بود و با چوب و میله آهنی به جان ما افتادند...
و باید اجباراً از میان آنها تا انتهای این راهرو مرگبار که اسرا بعداً نام آنرا تونل وحشت گذاشتند عبور میکردیم و فریاد یا حسین و یا زهرا و آه و ناله جانسوز اسرای مظلوم فضا را پر میکرد ، و در آخر که تمام میشد واقعا بدنها تکه تکه و بشدت غرق خون و بدتر از تیرو ترکش مجروح میشدیم و انگار کمر و سرتاپایمان را چاک چاک کرده بودند و چه سوزش وحشتناکی داشت جای جای ضربات کابلها و...
حالا تصور کنید بین اسرای مظلوم مجروحان بدحال، مریضها
، پیران و نوجوانان چه حالی داشتند و چطور زیر آن شکنجه ها قرار میگرفتند که فقط و فقط آن شکنجه ها و دردها و رنجها را خدا داند و بس ، و از آن شکنجه ها بدتر صدای ناله های مختلفی بود که از فاصله ای نه چندان دور از ما بگوش می رسید و معلوم بود که چه شام غریبانی دارند اسرا و بطرز فجیعی دارند بازجویی و شکنجه میشوند ،
واقعا شام غریبان و قتلگاهی بود آنجا و اصلا انگار هیچکدام از این نیروهای شکنجه گر چیزی بنام رحم و مروت و قلب و انسانیت نداشتند و بسیار کینه ای و عقده ای و وحشیانه اسرا را شکنجه میکردند و به قیافه هایشان که نگاه میکردی انگار که با قاتل پدرشان روبرو شده اند و بعدا فهمیدیم اینها از تکریتی ها و وابسته به صدام بودند که هرکدام دو یا چند نفر از بستگانشان را در جنگ با ما از دست داده بودند و بخون ما و شیعیان تشنه بودند،
پس از مراسم کابل زنون و عبور مرگبار از تونل وحشت ، مارا با سیلی و لگد و توهین و ناسزا به گوشه ای بردند که تعدادی از اسرا آنجا بودند و با فاصله از آنها ما را روی زمین نشاندند طوری که صورت همدیگر را نبینیم، در این لحظات داشتیم از تشنگی و عطش و گرمای شدید و شرجی میمردیم و برایمان بیشتر ثابت کردند که مصائب اسرای کربلا واقعیت داشته و داستان نیست و اینها که مارا اینگونه شکنجه میکنند از همان نسل شمر و یزید هستند که سیلی به صورت حضرت رقیه سلام الله علیه آن جگرگوشه سه ساله امام حسین ع زدند و تازیانه به آنها زدند و آب را از انها دریغ کردند،
و بیاد کلام دایی شهیدم یعنی شهید محمد جعفر گلستان افتادم که قبل از شهادتش و در وصیتنامه اش نوشته بود ما میرویم تا به حضرتش عرض کنیم که ما نیز شاهد ظلم و جور یزیدیان زمان خود بودیم و...
،همانطور که نشسته بودیم و از درد بخود پیچیده بودیم دو نفر از افسران استخباراتی بالای سرمان آمدند و به فارسی گفتند خودتان را آنطور که بوده اید و مسئولیت داشته اید معرفی کنید و اگر نگویید و بعد مشخص شود زنده زنده شما را میسوزانیم و نامردها تا توانستند به فارسی فحش های رکیک به ما دادند که حتی در ایران هم بعضی از این فحش هارا نشنیده بودیم ،
یکی از آنها به من پیله کرد و گفت تو حتما فرمانده تیپ یا حداقل فرمانده گردان هستی و خودت با زبان خودت اعتراف کن و گرنه فلان و... چند بار هم مارا بصورت نشسته زیر مشت و لگد گرفتند که به زخمها و دردها قبلی مان افزوده شد ،
تنها چیزی که از این محل مشاهده و منعکس میشد شکنجه بود و کابل و چوب و سیلی و مشت و لگد و فحش و ناسزا و فریادها و ناله های اسرا زیر شکنجه ، و در واقع همان حرف مترجم بصره ای که در قرارگاه سپاه سوم به من گفت درست بود (جهنم و قتلگاه اسرا ) پس از حدود یک ساعتی که بدین منوال می گذشت آمدند و انگار نوبت من شده بود و بردند برای بازجویی و آنجا عده ای افسران استخباراتی با پوشه ها و دفاتر و برگه های مخصوصی ایستاده بودند و عده ای هم با کابل و ابزار شکنجه،
مرا روی یک چهار پایه نشاندند و دو افسر با فریاد و خشونت و با تسلط به زبان فارسی شروع کردند به سوالات و فریاد میزدند که فقط و فقط به سوالی که پرسیده میشود با دقت جواب بده ،مثلا سوال کردند نام و نام خانوادگی؟و چه گرفتاری برایم درست شده بود چون بخاطر نامم که عبدالخالق بود اذیت شدم و این مسئله در جاهای دیگر و مراحل مختلف اسارت هم باعث دردسر برایم شد و کلی کتک خوردم و می گفتند تو حتما عرب هستی و از نیروهای اطلاعات هستی و...یکی از سوالات دیگر هم که قبلا ژنرال خلیل الدوری از ما پرسیده بود اینجا تکرار شد ...
( امان از دل زینب)
*ادامه دارد .
#گوش_شنوا....
در طول ۳۲ سال رهبری حکیمانه ولی فقیه در هر جلسه با اقشار مختلف، کتیبه حسینیه امام خمینی رحمه الله دقیقا متناسب با جایگاه و وظیفه و خطورات ملاقات کنندگان انتخاب شده است....
در دیدار سران نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران جمله ای از نامه ۵۳_عهدنامه مالک اشتر _نصب شده بود.
إنَّ الْعَدُوَّ رُبَّما قارَبَ لِيَتَغَفَّلَ، فَخُذْ بِالْحَزْمِ
🔹گاهی دشمن نزدیک می شود تا غافلگیر کند⬅️ پس دوراندیش باش.
ما به عنوان خادم ناچیز نهج البلاغه و مروج ناتوان گفتمان انقلاب اسلامی در طول دوره غم انگیز مذاکرات برجامی، در محافل گوناگون این بند را به عنوان مهمترین مستند رهبر عزیزمان در اعلان سوءظن به طرف مذاکره کننده و اعتقاد به بی فایده بودن برجام ، متذکر شدیم ولی
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من
آنچه البته به جایی نرسد فریاد است
کاش منتظران گلابی های برجام یک بار هم محض رضای خدا این بند و مطالب مرتبط به ماجرای حکمیت را میخواندند و می فهمیدند و باور می کردند تا امروز در نظرها به ابوموسی اشعری های زمان ، تشبیه نگردند.
#برجام
#مقام_معظم_رهبری
#مهدوی_ارفع
@anjomaneravian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مرثیه_فرهنگ 1⃣
🔴 سلبریتی های بیسواد فاسد
ریکی جرویس، کمدین انگلیسی - آمریکایی، مجری اصلی برنامه جوایز گلدن گلوب (سال ۲۰۲۰) خطاب به سلبریتی ها میگوید:
"شما بازیگران برای هر که بخواهد بازی می کنید؛ حتی اگر داعش هم شبکه پخش مستمر راه بیندازد و به شما پیشنهاد بازی بدهد پیشنهادش را قبول می کنید.
پس وقتی میآیید روی سن تا جایزه بگیرید بیخود درباره چیزهای مهم سخنرانی نکنید. شما در مورد هیچ چیزی صلاحیت سخنرانی ندارید؛ شما حتی به اندازه یک بچه محصل هم سواد ندارید؛ پس لطفاً بیایید بالا؛ جایزه تان را بگیرید، از مدیر برنامتون، از مامی، از ددی و از خدا تشکر کنید؛ بعد هم گورتان را گم کنید و بروید سرجاتون بتمرگید.!"
آیا مجری اختتامیه جشنواره فجر امسال می تواند چنین سخنانی خطاب به سلبریتی های بی سواد و پرمدعای ایرانی بزند؟
✅ آن هایی که در و دیوار جشنواره شان را از جشنوارههای خارجی کپی میکنند، این یکی را هم کپی کنند دیگر...
@anjomaneravian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 راه حل نهایی برای رسیدن به استقلال در بیان امام خمینی(ره)
#دهه_فجر #امام_امت
#مرگ_بر_مسؤول_خائن
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
@anjomaneravian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 میگویند چرا حضرت آقا به اندازه امام خمینی (ره) قاطعیت ندارد!!
🎙 #دکتر_غلامی پاسخ میدهد
@anjomaneravian
6.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گزارشی متفاوت از قهرمان واقعی فیلم شیار ۱۴۳
🔹مادر شهید جعفر رضایی برای شنیدن خبری از فرزندش ۱۶ سال رادیو به کمر بست، اما زمانی از فرزندش خبردار شد که به شهادت رسیده بود.🌷❤️
@anjomaneravian