🔴افسر نظامی در دوران رضا خان پهلوی ، برای تامین شیر تعدادی از توله سگهای خود دستور داده بود که شیر مادران لر را بیاورند!!
🔴این تفکر قلدر مآبانه و توهین آمیز رو مقایسه کنید با این جمله حاج #قاسم_سليماني:
دست تمام لرهامخصوصا بسیجیان را میبوسم و افتخار میکنم نَسَب لُر دارم
°بی نشان°
لوح| سرچشمه برکات
حضرت آیتالله خامنهای:«قم، حرم مطهّر و مضجع شریف حضرت فاطمه معصومه علیها سلام است؛ آن بزرگواری که این سرچشمه جوشان و خروشان نخستین بار از کنار مرقد او جوشید و برکاتش به همه عالم و بخصوص به دنیای اسلام رسید.» ۷۹/۷/۱۴
#ولادت_حضرتمعصومه_سلاماللهعلیها
🆔 https://eitaa.com/Alimaddi
🌼 یک عارف بزرگوار میفرمود:
وقتے دلتان گرفت
و گرفتار شدید ذڪر «یارئوف» را زیاد بگویید
و با این ذڪر به امام رضا(علیهالسلام) متوسل شوید. "گویا خدا وقتے بخواهد براے این ذڪر شما اثرے بگذارد ڪارتان را به امام رضا(علیهالسلام) میسپارد! "
" چه قشنگ❣:) "
#استادپناهیان
🍃🌸@atreeman🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این " نابترین تصویر انسانیت "
را جایی نگه دارید و
گهگاه نگاهش کنید!👌🏻
🌹 #دهه_کرامت_مبارک_باد 🌹
♥️ #امام_رضا (ع) میفرمایند:
🌴 منْ زَارَ الْمَعْصُومَةَ بِقُمٍّ کمَنْ زَارَنی؛
🍃 کسی که معصومه(ع) را در قم زیارت کند، مانند آن است که مرا زیارت کرده است.
🌺 #میلاد_حضرت_معصومه سلام الله علیها، #روز_دختر و آغاز #دهه_کرامت مبارک باد.🌺
#احادیث 👇
http://Eitaa.com/ahadith
♻️ #نشر_حداکثری ♻️
7.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥دخترانی از این سرزمین
🔹دختران شهدا سالها پس از شهادت پدر هنوز با خاطراتشان زندگی میکنند.
@ketabdun
#بی_توهرگز
#نویسنده_شهیدسیدطاهاایمانی
#قسمت_هفدهم: شاهرگ
🍃مثل ماست کنار اتاق وا رفته بودم ... نمی تونستم با چیزهایی که شنیده بودم کنار بیام ... نمی دونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت ... تنها حسم شرمندگی بود ... از شدت وحشت و اضطراب، خیس عرق شده بودم ...
🍃چند لحظه بعد ... علی اومد توی اتاق ... با دیدن من توی اون حالت حسابی جا خورد ... سریع نشست رو به روم و دستش رو گذاشت روی پیشونیم ...
- تب که نداری ... ترسیدی این همه عرق کردی ... یا حالت بد شده؟ ...
🍃بغضم ترکید ... نمی تونستم حرف بزنم ... خیلی نگران شده بود ...
- هانیه جان ... می خوای برات آب قند بیارم؟ ...
در حالی که اشک مثل سیل از چشمم پایین می اومد ... سرم رو به علامت نه، تکان دادم ...
🍃- علی ...
- جان علی؟ ...
- می دونستی چادر روز خواستگاری الکی بود؟ ...
لبخند ملیحی زد ... چرخید کنارم و تکیه داد به دیوار ...
- پس چرا باهام ازدواج کردی و این همه سال به روم نیاوردی؟ ...
- یه استادی داشتیم ... می گفت زن و شوهر باید جفت هم و کف هم باشن تا خوشبخت بشن ... من، چهل شب توی نماز شب از خدا خواستم ... خدا کف من و جفت من رو نصیبم کنه و چشم و دلم رو به روی بقیه ببنده ...
سکوت عمیقی کرد ...
🍃- همون جلسه اول فهمیدم، به خاطر عناد و بی قیدی نیست ... تو دل پاکی داشتی و داری ... مهم الانه ... کی هستی ... چی هستی ... و روی این انتخاب چقدر محکمی... و الا فردای هیچ آدمی مشخص نیست ... خیلی حزب بادن ... با هر بادی به هر جهت ... مهم برای من، تویی که چنین آدمی نبودی ...
🍃راست می گفت ... من حزب باد و ... بادی به هر جهت نبودم ... اکثر دخترها بی حجاب بودن ... منم یکی عین اونها... اما یه چیزی رو می دونستم ... از اون روز ... علی بود و چادر و شاهرگم ..
#بی_تو_هرگز
#نویسنده_شهیدسیدطاهاایمانی
#قسمت_هجدهم:علی مشکوک
من برگشتم دبیرستان ... زمانی که من نبودم ... علی از زینب نگهداری می کرد ... حتی بارها بچه رو با خودش برده بود حوزه ... هم درس می خوند، هم مراقب زینب بود ...
سر درست کردن غذا، از هم سبقت می گرفتیم ... من سعی می کردم خودم رو زود برسونم ... ولی عموم مواقع که می رسیدم، غذا حاضر بود ... دست پختش عالی بود ... حتی وقتی سیب زمینی پخته با نعناع خشک درست می کرد ...
واقعا سخت می گذشت علی الخصوص به علی ... اما به روم نمی آورد ... طوری شده بود که زینب فقط بغل علی می خوابید ... سر سفره روی پای اون می نشست و علی دهنش غذا می گذاشت ... صد در صد بابایی شده بود ... گاهی حتی باهام غریبی هم می کرد ...
زندگی عادی و طلبگی ما ادامه داشت ... تا اینکه من کم کم بهش مشکوک شدم ... حس می کردم یه چیزی رو ازم مخفی می کنه ... هر چی زمان می گذشت، شکم بیشتر به واقعیت نزدیک می شد ... مرموز و یواشکی کار شده بود... منم زیر نظر گرفتمش ...
یه روز که نبود، رفتم سر وسایلش ... همه رو زیر و رو کردم... حق با من بود ... داشت یه چیز خیلی مهم رو ازم مخفی می کرد ...
شب که برگشت ... عین همیشه رفتم دم در استقبالش ... اما با اخم ... یه کم با تعجب بهم نگاه کرد ...
زینب دوید سمتش و پرید بغلش ... همون طور که با زینب خوش و بش می کرد و می خندید ... زیر چشمی بهم نگاه کرد ...
- خانم گل ما ... چرا اخم هاش تو همه؟ ...
چشم هام رو ریز کردم و زل زدم توی چشم هاش ...
- نکنه انتظار داری از خوشحالی بالا و پایین بپرم؟ ...
حسابی جا خورد و زینب رو گذاشت زمین ...
سلامتی آقا امام زما ن عج و سلامتی رهبر عزیزم سید علی خامنه ای.و شفای بیماران و دفع بلا از بلاد مسلمین بخصوص شیعیان علی ابن ابیطالب صلوات بر محمد ص و آل محمد
🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆
🔆
🌸🍃 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ
🍃 وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ🍃 🌸
🗓 امروز چهار شنبه
صدمرتبه# یا حی ویا قیوم
۴ تیر ۱۳۹۹
۲ ذی القعده ۱۴۴۱
۲۴ ژوئن ۲۰۲۰
صبح چهار شنبه همهء دلاوران عزیز انجمن راویان دفاع مقدس بخیرو ختم بشهادت ان شاالله🌷
🌷⛅️《دعای عصر غیبت》⛅️🌷
✅دعایی که در زمان غیبت باید بسیار خوانده شود
#خطر_واقعی_هلاکت_درآخرالزمان
#دعای_عصر_غیبت
🌹زراره مي گويد به #امام_صادق عليه السلام عرض کردم قربانت گردم، اگر من زمان غيبت ولي عصر را درک کردم چه عملي انجام دهم؟
🌹حضرت فرمودند مداومت کن بر اين دعا
🔅اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ،
🔅فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ،
🔅 اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ،
🔅فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ،
🔅 اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم
🔅تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ .
📚 اصول کافي،ج1،ص337
💎 دعای غریق 💎
♡دعای تثبیت ایمان دراخرالزمان♡
🔅یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ🔅
🔺یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ 🔺
🔅 ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک🔅
《🚩انهم یرونه بعیداونراه قریبا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
🌷انجمن راویان دفاع مقدس کاشان👇🇮🇷
••※[🌷∷∷※∷∷🌷]※••
@anjomaneravian
••※[🌷∷∷※∷∷🌷]※••
┄┄┄┅═✧❁❁✧═┅┄┄┄