eitaa logo
انجمن راویان دفاع مقدس کاشان
503 دنبال‌کننده
29.6هزار عکس
33.2هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به یاری خدا مطالب این پنجشنبه رو رقم میزنیم به نام علامه عالیقدر ،سید محمد حسین طباطبایی(ره) 🌹 مرحوم علّامه طباطبایی(ره) از شخصیت های بی نظیر دوران معاصر است که سبک زندگی ایشان برای جامعه امروزی ما می تواند الگویی مناسب در رفتار و گفتار و منش ما قرار گیرد. از جمله در سبک زندگی شخصی و خانوادگی ما .
🌹علامه طباطبایی(ره)و خانواده🌹 علامه با وجود حجم زياد كارهايش، هيچ وقت از خانواده خود غافل نمي‌شد. هميشه در برنامه روزانه‌اش ساعتي را به خانواده‌اش اختصاص مي‌داد و آن را بهترين اوقاتش مي‌دانست و مي‌گفت: «اين ساعت تمام ناراحتي‌هايم را برطرف مي‌كند.» علامه در خانه هم مثل بقيه جاها هرگز عصباني نمي‌شد و اعضاي خانواده‌اش صداي بلند حرف زدنش را نشنيده بودند. بچه‌هايش را بسيار دوست داشت، با آن‌ها مهربان و خوش‌رفتار بود و تا اندازه‌اي كه مي‌توانست وقتش را صرف بازي با آن‌ها و سرگرم كردنشان مي‌كرد. دخترها را تحفه‌هاي ارزنده و نعمت‌هاي خداوندي مي‌دانست و مي‌گفت: «اين‌ها امانت خدا هستند هر چه به اين‌ها بيشتر احترام بگذاريم، خدا و پيغمبر خوشحال‌تر مي‌شوند.» حتي نام آن‌ها را هم با پسوند سادات صدا مي‌زد و با آن‌ها با احترام و محبت بيشتري رفتار مي‌كرد تا در زندگي آينده‌شان همسران خوب و بانشاط و مادران شايسته و لايقي باشند. وقتي دخترهايش به خانه بخت رفتند، هر هفته به انتظار ديدن‌شان مي‌نشست خودش از آن‌ها پذيرايي مي‌كرد و حتي نمي‌گذاشت آن‌ها برايش چاي بياورند. مي‌گفت: «نه!‌ شما مهمان هستيد و سيد، من نبايد به شما دستور بدهم.»
🌹اثر ذکر «یا الله »🌹 شخصی نقل کرد که گرفتار وسواس شدیدی شدم؛ به طوری که توانایی تکبیرة الاحرام گفتن نماز را نداشتم. روزی در منزل استاد بزرگوار، علامه (ره)، خدمتشان مشرف شدم و ناراحتی خود را به عرض آن واصل به حق رساندم. مرحوم علامه فرمودند: «هرگاه می خواهی نماز بخوانی، یک یا الله بگو، سپس نماز را شروع کن.» به منزل رفتم؛ هنگام نماز فرا رسید و آماده به جا آوردن این واجب شدم. در آن حال دیدم اثری از آن بیماری وسواس که مانع از به جا آوردن نماز بود در من نیست و نیازی [هم] به گفتن یا الله پیدا نکردم. فهمیدم همان یا الله آقا طباطبائی باعث شفایم شده است.
🌷ای حسین! در کربلا،تو یکایک شهدا را در آغوش می کشیدی، می بوسیدی، وداع میکردی، آیا ممکن است هنگامی که من نیز به خاک و خون خود می غلطم تو دست مهربان خود را بر قلب سوزان من بگذاری عطش عشق مرا به تو و به خدای تو سیراب کنی...؟ ❤️ 🌙 دلنوشته ای از شهید.....🌷 🍃نشر دهید... @shahadatgraphic
توجه‼️ توجه‼️ ✍🏻25ذی القعده روز دحو الارض می باشدکه: 💠یکی از آن چهار روز است که درسال به فضیلت روزه ممتاز است ودر روایتی روزه اش مثل هفتاد سال است ودرروایت دیگر کفاره هفتاد سال است وهر که این روز را روزه بدارد. 💠شبش را به عبادت سر آورد از برای او صدسال عبادت نوشته شودواز برای روزه داراین روز هرچه درمیان آسمان و زمین است استغفارکنندواین روزی است که رحمت خدا در آن منتشر گردیده واز برای عبادت واجتماع به ذکر خدا در این روز اجر بسیاری است و... 👈 مفاتیح الجنان،قسمت اعمال ذی القعده @Modafeaneharaam
پنجشنبه ها آلودگی های دلت را با یاد شهدا پاڪ کن... @ham_safare_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ هشتگ جوانان عرب برای جان نثاری رهبر انقلاب 👈ما در چه فکری و دیگران در چه فکری ما هشتگ می کنیم اعدام نکنید اعراب هشتگ میزنند فدایی سید علی @ham_safare_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸شهید زین الدین:هرگاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آنها شما را نزد اباعبدالله یاد می‌کنند. ✅ به افسران بپیوندید @Afsaran_ir
:برو دایسون یکی از بچه ها موقع خوردن نهار ... رسما من رو خطاب قرار داد ... - واقعا نمی فهمم چرا اینقدر برای دکتر دایسون ناز می کنی... اون یه مرد جذاب و نابغه است ... و با وجود این سنی که داره تونسته رئیس تیم جراحی بشه ... همین طور از دکتر دایسون تعریف می کرد ... و من فقط نگاه می کردم ... واقعا نمی دونستم چی باید بگم ... یا دیگه به چی فکر کنم ... برنامه فشرده و سنگین بیمارستان ... فشار دو برابر عمل های جراحی ... تحمل رفتار دکتر دایسون که واقعا نمی تونست سختی و فشار زندگی رو روی من درک کنه ... حالا هم که ... چند لحظه بهش نگاه کردم ... با دیدن نگاه خسته من ساکت شد ...از جا بلند شدم و بدون اینکه چیزی بگم از سالن رفتم بیرون ... خسته تر از اون بودم که حتی بخوام چیزی بگم ... سرمای سختی خورده بودم ... با بیمارستان تماس گرفتم و خواستم برنامه ام رو عوض کنن ... تب بالا، سر درد و سرگیجه ... حالم خیلی خراب بود ... توی تخت دراز کشیده بودم که گوشیم زنگ زد ... چشم هام می سوخت و به سختی باز شد ... پرده اشک جلوی چشمم ... نگذاشت اسم رو درست ببینم ... فکر کردم شاید از بیمارستانه ... اما دایسون بود ... تا گوشی رو برداشتم بدون مقدمه شروع کرد به حرف زدن ... - چه اتفاقی افتاده؟ گفتن حالتون اصلا خوب نیست ... گریه ام گرفت ... حس کردم دیگه واقعا الان میمیرم ... با اون حال ... حالا باید ... حالم خراب تر از این بود که قدرتی برای کنترل خودم داشته باشم ... - حتی اگر در حال مرگ هم باشم ... اصلا به شما مربوط نیست ... و تلفن رو قطع کردم ... به زحمت صدام در می اومد ... صورتم گر گرفته بود و چشمم از شدت سوزش، خیس از اشک شده بود .