🌱 زیارت آخر
چند جفت جوراب دستش بود و هر عابری که از کنارش رد می شد، با صدای لرزان و چشمان بغض آلود میگفت: این جوراب ها را از من بخرید.
من و آقا مهدی تازه از زیارت حرم بی بی معصومه (سلام الله علیها) برگشته بودیم و این زیارت آخر شهید مهدی بود که دو روز بعد باید به سوریه اعزام میشد. زیارتی که عطر و بوی خداحافظی داشت.
خانم دستفروش نیازمند تا ما را دید که از حرم داشتیم به سمت پارکینگ می آمدیم، جلو آمد و با گریه گفت: بچه ام مریض است، این جوراب ها را ازمن بخرید.
چند قدمی از آن خانم دستفروش فاصله نگرفته بودیم که آقا مهدی بدون معطلی رفت وتمام جوراب ها را خرید و گفت: « خانم دیگه اینجا نایست برو پیش بچه ات».
خانم دستفروش هم در حالی که اشک چشمانش را پاک میکرد آقا مهدی را دعا کرد و گفته بود«حاجت روا شوی و خدا هرچه میخواهی به تو بدهد».
دعای آن دستفروش نیازمند بعد از آخرین زیارت مان مستجاب شد و مهدی جانم به حاجت دلش که شهادت بود رسید.
🌷شهید مهدی طهماسبی
#به_روایت_همسر_شهید
#سالروز_ولادت
http://eitta.com/raviannoorshohada