eitaa logo
انجمن راویان دفاع مقدس کاشان
565 دنبال‌کننده
32.9هزار عکس
38.2هزار ویدیو
109 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
▪ تا علی گریه می کرد آب می شدم این غمو کجای این دل بذارم؟ زینبم! آب دادی آتیشم زدی... حالا که شیر دارم اصغر ندارم😭 داوود رحیمی
5.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥مرحوم آیت‌الله مرتضی تهرانی(ره): برگزاری مجالس روضه (علیه‎السلام) واجب است نه مستحب! @anjomaneravian
اَلآنَ اِنْكَسَرَ ظَهْری وَ قَلَّتْ حیلَتی اکنون کمرم شکست و چاره‌ام کم شد حسین علیه‌السّلام با حالت انکسار این جمله را فرمود، وقتی که برادرش عباس را در کنار فرات بر زمین دید و امام حسین به شدت گریه می‌کرد..!
با تمسخر به شوهرم میگفتم وقتی حسین کشته شد اینها کجا بودند؟
💕 برای خوب شدن ▪️حاج اسماعیل دولابی (رحمه الله علیه) : به امام حسین علیه السلام زیاد سجده کردن اخلاق را عوض می کند. تربت عجیبی دارد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @anjomaneravian
🖐🏻 اگر براے وقتش برنامه‌ریزے نکند، برنامه‌ریزے مےکند‼️ غیبت‌ها، تهمت‌ها، حرف‌هاے بےمزه و... همه این‌ها نتیجه‌ے بےبرنامگے است…🥀
خیلی زیباست حتما تا آخرش بخونید👇👇👇 خاطره ای زیبا از زندگی شخصی دکتر الهی قمشه ای: هفت یا هشت ساله بودم، به سفارش مادرم برای خرید میوه و سبزی به مغازه محل رفتم. اون موقع مثل حالا نبود که بچه رو تا دانشگاه هم همراهی کنن! پنج تومن پول داخل یه زنبیل پلاستیکی قرمز رنگ که تقریباً هم قد خودم بود با یه تکه کاغذ از لیست سفارش... میوه و سبزی رو خریدم کل مبلغ شد 35 زار. دور از چشم مادرم مابقی پول رو دادم یه کیک پنج زاری و یه نوشابه زرد کانادا از بقالی جنب میوه فروشی خریدم و روبروی میوه فروشی روی جدول نشستم و جای شما خالی نوش جان کردم. خونه که برگشتم مادر گفت مابقی پولو چکار کردی؟ راستش ترسیدم بگم چکار کردم، گفتم بقیه پولی نبود... مادر چیزی نگفت و زیر لب غرولندی کرد منم متوجه اعتراض او نشدم. داشتم از کاری که کرده بودم و کسی متوجه نشده بود احساس غرور می‌کردم اما اضطراب نهفته ای آزارم می‌ داد. پس فردا به اتفاق مادر به سبزی فروشی رفتم اضطرابم بیشتر شده بود. که یهو مادر پرسید آقای صبوری میوه و سبزی گران شده؟ گفت نه همشیره. گفت پس بقیه پول رو چرا به بچه پس ندادی؟ آقای صبوری که ظاهراً فیلم خوردن کیک و نوشابه توسط من جلو چشمش مرور میشد با لبخندی زیبا روبه من کرد وگفت : آبجی فراموش کردم ولی چشم طلبتون باشه. دنیا رو سرم چرخ می‌خورد اگه حاجی لب باز میکرد و واقعیت رو می گفت به خاطر دو گناه مجازات می شدم، یکی دروغ به مادرم یکی هم تهمت به حاج آقا صبوری! مادر بیرون مغازه رفت. اما من داخل بودم. حاجی روبه من کرد و گفت: این دفعه مهمان من! ولی نمی دونم اگه تکرار بشه کسی مهمونت میکنه یا نه؟! بخدا هنوزم بعد ۴۴ سال لبخندش و پندش یادم هست! بارها باخودم می گم این آدما کجان و چرا نیستن؟ چرا تعدادشون کم شده آدمهایی از جنس بلور که نه تحصیلات عالیه امروزی داشتن ونه ادعای خواندن كتاب های روان‌شناسی و نه مال زیادی داشتن که ببخشند؟ ولی تهمت رو به جان خریدن تا دلی پریشون نشه وآبرویی نریزه...! @anjomaneravian