eitaa logo
انجمن راویان دفاع مقدس کاشان
572 دنبال‌کننده
32.9هزار عکس
38.3هزار ویدیو
109 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
8.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ببینید| خاطره شنیدنی زینب سلیمانی از هدیه حاج قاسم به یک خانم بدحجاب معترض در هواپیما + اگر در کشور ضعف و کم کاری وجود دارد گردن من مسئول است نه رهبرانقلاب ایشان یک تنه ایستاده اند... ❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
جانبازی حاج قاسم قبل از تشکیل تیپ سردار قاسم سلیمانی : شب عملیات طریق‌القدس، ما وارد کانالی شدیم که از ابتدای خط خودی تا پشت خط، زیر خمپاره ۱۲۰ و ۱۶۰ بود. تیر مستقیم تانک‌ها روی کانال می‌ریخت. نخستین آتش سنگین دشمن بعد از شروع جنگ و در جبهه‌ها، همان جا بود. یک ساعت از لو رفتن تک گذشته بود که خط خودی تا خط خودشان را تمام زیر آتش گرفته بودند. معابر هم لو رفته بود. حمید در گروهان اول بود. ما منتظر بچه‌های اهواز بودیم که قرار بود خط را بشکنند تا ما پشت سر آنها به خط دوم و به سمت پل سابله برویم. ۱۰۰ متری از خاکریز فاصله گرفته بودیم. آتش دشمن بود که روی سرمان می‌ریخت. حمید آمد پیش من و گفت: «اینطوری همه بچه‌ها شهید می‌شوند. بگذار من گروهانم را ببرم نزدیک سیم‌خاردار عراقی‌ها و از کار بیندازم‌شان». من موافقت کردم و او گروهانش را تا نزدیک سیم‌های خاردار برد. همین‌جا بود که من زخمی شدم. اکبر محمدحسینی با ۲ گروهان عقب بود. بچه‌های اهواز موفق نشده بودند خط را بشکنند. خون زیادی از من رفته بود و دیگر رمق نداشتم. نمی‌خواستم بگویم زخمی شده‌ام و روحیه بچه‌ها را تضعیف کنم. حمید خودش را به من رساند و اصرار کرد سریع خودم را نزدیک معبر برسانم و بر کار آنها نظارت کنم اما من گفتم: «نمی‌توانم بیایم، خودت برو هر کاری می‌توانی بکن.» فکر کنم فهمید حالم مناسب نیست. سری تکان داد و خداحافظی کرد و رفت به خط. مکالمه من و حمید ۱۰ ثانیه هم طول نکشید. حمید در کمتر از ربع ساعت خط اول عراقی‌ها را گرفت. شلیک کالیبرها و خمپاره‌های‌شان قطع شد و بچه‌ها شروع کردند به پاکسازی. فریاد الله‌اکبر در خط پیچید. اکبر تماس گرفت و هدایت ۲ گروهان بعدی را به عهده گرفت که به سرعت رفتند روی خاکریز و رو به جلو حرکت کردند. همین موقع بود که من از حال رفتم و به پشت جبهه منتقل شدم. بعدها شنیدم حمید با یک کمر نارنجک جلوی همه حرکت می‌کرده و داخل سنگرها که ۵ تا ۲۰ متر از هم فاصله داشته‌اند، نارنجک می‌انداخته و آنها را منهدم می‌کرده است. در یکی از این سنگرها، عراقی‌ها متوجه نارنجک می‌شوند و آن را به بیرون پرت می‌کنند که خوشبختانه حمید فورا روی زمین می‌خوابد اما ترکش‌های خمپاره پیشانی‌اش را زخمی می‌کنند. با این وجود، از پا نمی‌نشیند و به پیشروی ادامه می‌دهد. مرا به بیمارستان منتقل کردند و پس از بهبودی و بازگشت، قرار شد «تیپ ثارالله» را تشکیل بدهم. آنچه خواندید،‌ بخشی از کتاب «ذوالفقار»؛ برش‌هایـــی از خاطرات شفاهـی سپهبد شهید قاسم سلیمانی به همت علی اکبری مزدآبادی در انتشارات یازهرا بود. 🌸🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
ماجرای بسیجیان اهل‌سنت لشکر ثارالله حجت الاسلام سعادت مسئول سابق نهاد نمایندگی ولی فقیه در نیروی قدس سپاه : غیظ حاج قاسم را آنجایی دیدم که برادری طلبه اقداماتی کرده بود برای جا انداختن مکتب شیعه در میان اهل سنّت؛ ایشان برخورد کردند و گفتند: «ایشان دیگر حق ندارند در اینجا باشند و از اینجا برشان گردانید ایران، ما چنین آدم‌هایی را که کم ظرفیت هستند نمی‌خواهیم»! یعنی واقعاً به صورت جدّی اجازه نمی‌دادند که این کار انجام شود. ببینید ما این را از زمان جنگ داشتیم؛ حاج قاسم لشکر ثارالله را تحت فرماندهی داشتند که این لشکر متعلق به سه استان بود و نیروهای کادر و بسیجی‌اش از سه استان بودند؛ عمدتاً از کرمان، بخشی از سیستان و بلوچستان و [درنهایت] استان هرمزگان که استان هرمزگان سه گردان در لشکر ثارالله داشت دو گردان از بچه‌های شیعه و یک گردان اهل سنّت بودند که بسیجی‌های اهل سنّت بودند. حاج قاسم از همان اول در خودشان ظرفیت داشتند و در لشکر ثارالله یک گردان اهل سنّت تشکیل دادند که در کنار بچه‌های شیعه اینها هم آفند داشتند هم پدافند داشتند و حضور داشتند؛ حاج قاسم تعامل خوبی با مردم داشتند. من خودم در مراسم‌های شهادت حاج قاسم حضور داشتم؛ از همه‌ی اقلیّت‌ها به منزل حاج قاسم آمده بودند. رهبران روحانی‌شان، هم از مسیحیان و هم یهودیان آمدند؛ حتی از ارامنه و آشوری‌ها هم آمدند؛ یعنی همه، رهبران دینی‌شان به منزل حاج قاسم آمدند و تسلیت گفتند. 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani