🌹از #شهیدحسین_خرازی
♦️به صورت لباس شخصی سوار اتوبوسی در کردستان شد.
آنقدر اتوبوس تکان میخورد که کودک کردی که همراه پدرش کنار آنها نشسته بود دچار تهوع شد.
او کلاه زمستانیاش را زیر دهان کودک گرفت و کلاه کثیف شد.
پدر بچه خواست بچهاش را تنبیه کند.
با لبخند مانع شد و گفت: کلاه است میشوییم پاک میشود...
مدتها بعد در عملیاتی سردار خرازی و رفقایش محاصره شدند. کاری از دستشان برنمیآمد.
رئیس گروه دشمن که با نیروهایش به آنها نزدیک شده بود ناگهان اسلحهاش را کنار گذاشت، سردار را در آغوش گرفت و بوسید؛ صورتش را باز کرد و گفت: من پدر همان بچه م... با رفتار آن روزت مرا شیفته خودت کردی. حالا فهمیدم که شما دشمن ما نیستی
📚 حدیث خوبان، ص۲۵۴
https://eitaa.com/anjomaneravian