eitaa logo
انجمن راویان دفاع مقدس کاشان
500 دنبال‌کننده
30هزار عکس
33.8هزار ویدیو
107 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مسعود پزشکیان، ۱۷ اسفند ۱۳۹۹: روحانی از این آدم‌ها است که قیافه می‌گیرند، امر و نهی می‌کنند. تا حالا دیداری باهاش نداشتم اصلا هم نخواستم که چنین افتخاری را داشته باشم. https://eitaa.com/anjomaneravian
8.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بازخوانی کودتای نقاب از زبان یکی از طراحان این عملیات؛ کدام اهداف و مکان‌های مهم در تیر رس این عملیات بودند! کودتای نقاب (نوژه) در ۱۸ تیرماه ۱۳۵۹ با دستگیری و کشته‌شدن تعدادی از عوامل آن با شکست مواجه شد. خسرو بیت‌اللهی، خلبان پیشین نیروی هوایی ارتش و از طراحان این عملیات درباره مکان‌ها و شخصیت‌های مورد هدف در آن عملیات می‌گوید. https://eitaa.com/anjomaneravian
🔻 بچه هیئتی صرفا هیئت نمیره که اشک بریزه و سینه بزنه... هیئت میره که یاد بگیره: 🔹 مثل امام حسین علیه السلام در راه خدا از همه چیزش بگذره و سر تا پا فداکاری باشه و ایثار 🔹 مثل حضرت عباس علیه السلام ولایتمدار باشه تا آخرین لحظات عمر 🔹 مثل حر شجاعت اقرار به اشتباه و جبران مافات داشته باشه 🔹 مثل وهب انصاری درگیر قوم و قبیله و کیش و آئین نباشه و حق رو که دید ازش تبعیت کنه 🔹 مثل حبیب بن مظاهر بازنشستگی رو به سخره بگیره و حتی تا سنین کهنسالی پا در رکاب ولایت باشه 🔹 مثل عمر و بن قرظه خود را هزینه امامش کند نه ولایت را هزینه خود 🔹 مثل زهیربن قین در راه ولایت همه چیز را طلاق دهد 🔻 هیئتی که راه و رسم ولایتمداری و انقلابیگری رو به بچه هیئتی آموزش نده، هیئت نیست. گعدهِ غافلینی هست که شبها شمر و یزیدِ زمان را آسوده به خواب میبرند...
9.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما گم شدگانیم که اندر خم دنیا تنها هنر ماست که مجنون حسینیم https://eitaa.com/anjomaneravian
─═༅🌹﷽🌹༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ قسمت شصت و ششم سلام علیکم در روزهای گذشته و در خلال نقل حکایت های تاریخی کاشان ، رسیدیم به داستان عاشق شدن آقاسید مهدی و قبل از ادامه داستان گفتیم ، عشق یک ودیعه آسمانیست و برای روشن شدن ماهیت آن مثال هایی زدیم که مناسب این ایام بود . اما مجددا امروز نیز ادامه داستان سیدمهدی را متوقف میکنیم و به یک داستان عاشقانه دیگر اشاره میکنیم تا بهتر و بیشتر ماهیت عشق برای ما روشن شود . مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین غلامرضا فیروزیان میگوید :   بین سال‌های ۱۳۲۲ و ۱۳۲۴ بود . ما در حجره طلبگی در مدرسه فیضیه مشغول مطالعه بودیم . سیدی به نام شمس الله قنات‌آبادی ـ که یک سال بیشتر از دوران طلبگی او نگذشته بود و در حدود ۲۲ سال سن داشت ، هم‌حجره من بود . شمس الله جوانی اجتماعی و خوش سر و زبان بود و بین مردم شهرت و عنوانی داشت . او بسیار باهوش و در تحصیل پیشرفت چشمگیری داشت .   روزی من و شمس الله در حجره نشسته بودیم ، جوانی قدبلند را دیدیم که در میان حجره طلاب ، سراغ حجره آقا شمس الله را می‌گیرد ، تا بالاخره پیدا کرد و وارد حجره ما شد . با آقاشمس الله روبوسی کرد و نشست . موقع ظهر بود و آقاشمس الله برنجی پخته بود . سفره انداخت و با هم ناهار خوردیم . اسم آن مرد میهمان طاهر بود ، که بعدا معلوم شد برادر طیب ، چاقوکش مشهور تهران است . همه جاهل‌ها و قداره‌بندها برای طیب حریم قائل بودند . هنگام صرف ناهار گفت : آقاشمس الله ، من برای مطلبی اینجا آمده ام . در مورد برادرم طیب . آقاشمس الله پرسید : مطلب چیست ؟ آقا طاهر گفت : می‌دانی که طیب با شرارت‌هایش ، هم خودش همیشه در گرفتاری و ناراحتی است ، هم برای ما و بقیه نزدیکان و خویشاوندان دردسر ایجاد می‌کند . فکر کردیم اگر همسری برای او بگیریم ، دست از شرارت بر می‌دارد ، ولی وقتی زنش دادیم هم ، کوچک‌ترین تغییری در رفتارش دیده نشد ! گفتیم اگر صاحب فرزند شود ، شاید محبت فرزند و سرگرمی داخل منزل ، او را از شرارت‌ها باز دارد ، که متأسفانه نشد ! او را به بندرعباس تبعید کردند و با اینکه زندان بندرعباس بدترین زندان‌ها بود و فکر می‌کردیم این زندان او را آرام می‌کند ، متأسفانه بعد از خاتمه زندان ، دیدیم همان است که بود و اخلاق و کردارش هیچ تغییری نکرد ! حالا خدمت شما آمده‌ام تا ببینم شما از نظر معنوی و دعا ، راهی برای به راه آوردن او دارید با نه ؟ من که به سخنان او گوش می‌دادم ، فکر می‌کردم که اگر این سؤال را از من می‌پرسید ، چه جواب می‌دادم ؟ آقا شمس الله ، همین طور که غذا می‌خورد ، فکر می‌کرد تا غذا تمام شد . سپس رو به میهمان کرد و گفت : طاهر ! کاری کن که طیب مرید کسی بشود . آن وقت آن مراد اگر چیزی گفت یا از کاری منعش کرد ، از روی مردانگی و تعهدی که نسبت به مراد خود دارد ، می‌پذیرد . طاهر گفت : این درست است ، ولی طیب زیر بار کسی نمی‌رود ، او خود را بالاتر از همه می‌داند ، چگونه مرید کسی بشود ؟ آقا شمس الله ، باز به فکر فرو رفت و سیگاری دود کرد و سرش را پایین انداخت . ناگهان سربرداشت و گفت : طاهر ! طیب را ببر کربلا . اگر نزدیک ضریح او را بی‌تفاوت دیدی ولش کن و بدان فایده ندارد ، بگذار هرچه می‌خواهد بشود . ولی اگر دیدی گریه کرد ، در حین گریه کاری کن که چاقو را از او بگیری و به امام حسین ( ع ) قسمش بده . اگر قسم خورد ، مطمئن باش دیگر چاقو را کنار می‌گذارد ! طاهر با شنیدن این پاسخ ، رفت . او پس از چند ماه بعد ، برگشت و صورت آقا شمس الله را بوسید و گفت : به طیب گفتم شناسنامه‌ات را بده ، می‌خواهم با هم به کربلا برویم . طیب نگاهی به من کرد و گفت : من و کربلا !!! ؟؟؟ وقتی این را گفت ، فهمیدم معایب خودش را می‌داند و امیدوار شدم . شناسنامه‌اش را گرفتم و مقدمات سفر را آماده کردم . سوار اتوبوس شدیم و راه افتادیم ، در بین راه ، طیب حال دیگری داشت ! گویا عاشقی به دیدار معشوق می‌رود ! 😭 وقتی به کربلا رسیدیم ، رفتیم محلی را اجاره و استراحت کردیم . بعد از رفع خستگی ، دیدم عجله دارد به حرم برود . لباس پوشیدیم و به سمت حرم حرکت کردیم . وقتی جلو درب حرم رسیدیم ، میخواست وارد صحن شود ، مچ او را گرفتم و نگهش داشتم . طیب برگشت نگاهم کرد ببیند چرا مچ اش را گرفته ام . دیدم چشماش بد جور قرمز شده ، در حال انفجار بود ، طیب با اینکه عرق میخورد و چاقو کشی هم میکرد ، ولی هیئت هم داشت .
هیئت طیب بزرگترین هیئت تهران بود ، حدود ده هزار نفر جمعیت داشت . ولی اول محرم که میشد تا آخر ماه لب به نجسی نمیزد ، واقعا عاشق امام حسین (ع) بود . مچ طیب را گرفتم و گفتم ، تا همینجا کافیست ، بیا برگردیم برویم خانه ... گفت چرا ؟ گفتم حرم امام حسین (ع) جای عرق خورها و چاقو کش ها نیست . هر چه اصرار کرد ، اجازه ندادم وارد حرم شود ، ولی گفتم به یک شرط اجازه میدم وارد حرم شوی . گفت چه شرطی ؟ گفتم به شرطی که داخل حرم هر قولی ازت خواستم به من بدهی . دیدم پاهایش سست شد و اشک در چشمانش ظاهر گردید . ظاهرا غرورش اجازه نمیداد شرط مرا قبول کند ، من هم بیش از این تحت فشارش قرار ندادم و منتظر پاسخش نماندم . با هم وارد صحن شدیم و رفتیم به طرف ضریح . نزدیک ضریح ، بی‌اختیار نشست و مثل زن بچه‌ مرده، مشغول گریه شد ! خود من هم همین حالت را داشتم ، ولی چون می‌خواستم برنامه خود را اجرا کنم ، خودم را کنترل می‌کردم تا بالاخره نشستم .
در حالی که هر دو شدیدا گریه می‌کردیم ، گفتم : طیب! یادت هست تو گفتی : من کجا و کربلا کجا ، دیدی توفیق پیدا کردی ! با چشم گریان نگاهی به من کرد و در حالی که دست به ضریح داشت ، دوباره رو کرد به ضریح و گریه‌اش شدیدتر شد ! من که خود مشغول گریه بودم ، پی فرصتی می‌‎گشتم تا حرفم را به او بزنم . دوباره گفتم : طیب ! حالا که حضرت اباعبدالله(ع) تو را پذیرفت ، بیا و چاقو را کنار بگذار ! با چشم گریان نگاهی به من کرد و فریاد زد : داداش ! بگذار به حال خودم باشم... و سپس گریه را ادامه داد . ده دقیقه گذشت ، دوباره گفتم : طیب ! خوش حالتی پیدا کردی ، ولی بدان آنهایی را هم که تو چاقو می‌زنی ، محب امام حسین(ع) هستند و اگر توفیق زیارت پیدا کنند ، همین گریه و همین حالات تو را دارند ، بیا با امام حسین (ع) عهد کن که دیگر چاقو نکشی و لب به عرق و شراب نزنی . و این قولی که به امام حسین (ع) میدهی بهترین سوغاتی است که از اینجا می‌بری ! نگاهی به من کرد سرش را پایین انداخت و به فکر فرو رفت . بعد از چند دقیقه سرش را بلند کرد و گفت : باشه ، داداش ! چند دقیقه دیگر، باز به او گفتم : داداش ! قسم بخور به همین امام حسین (ع) که دیگر چاقو نمی‌کشی و لب به عرق نمیگذاری . با چشم گریان نگاهی به من و نگاهی به ضریح کرد و سپس گفت : به این امام حسین (ع) دیگر چاقو نمی‌کشم ! و لب به عرق نمیگذارم . گفتم : چاقویت را بده به من ! چاقویی را که رفیق همیشگی او بود ، و حتی همه شخصیت او بود ، به من داد و همچنان گریه می‌کرد ! بعد از مدتی ، در حالی که هنوز تردید داشتم که آیا واقعا توبه کرده است یا نه برخاستیم ، و از حرم خارج شدیم ، و بعد از چند روز زیارت وداع را انجام دادیم و به وطنمان برگشتیم . طیب تا امروز که حدود شش ماه از سفرمان به کربلا گذشته و با اینکه پیشامدهایی رخ داده که باید ولو به عنوان دفاع چاقو می‌کشید ، دست از پا خطا نکرده ، نه چاقو کشیده و نه لب به نجسی زده است ! (تا اینجا داستان طاهر ، برادر طیب، بود که نقل شد) سال‌ها از این قضیه گذشت . یک شب یکی از دوستان طیب ، که او هم از لوطی‌ها و چاقوکش‌ها بود ، در جای خلوتی ، در نیمه‌های شب و در حالت مستی ، با طیب درگیری درست می‌کند و با چاقو ، تعداد زیادی زخم به طیب می‌زند ، که مشهور بود نوک کارد او در کتف طیب شکسته است ! ولی طیب با اینکه چاقو همراه داشت، با دست دفاع می‌کرد ، ولی وقتی دید ضربات کارد ممکن است او را از پای درآورد ، کارد را از جیب درآورد و گفت : فلانی من هم کارد دارم ، ولی چون به حسین(ع) قسم خورده‌ام که چاقو نکشم ، ولو اینکه برای دفاع مانعی ندارد ، باز هم خودداری می‌کنم و الا تو نمی‌توانستی به این راحتی ، این همه زخم به من بزنی ! آن شخص که به هر حال علاقه‌ای به نام اباعبدالله الحسین(ع) داشت و خود او نیز سرپرست هیئتی بود و از طرفی وضع طیب را از نظر جراحت‌ها خطرناک دید ، طیب را رها کرد و به در خانه یکی از دوستان طیب رفت و گفت : زود بروید و طیب را که در فلان محل به ‎شدت زخمی کرده‌اند و روی زمین افتاده ، بیاورید! دوستان او آمدند و او را به بیمارستان منتقل کرده و مدتی در بیمارستان به مداوای او پرداختند و پس از معالجه ، جمعیت بسیار زیادی او را با ادای احترام و سلام و صلوات ، از زیر طاق نصرت‌های زیادی که در مسیرش ترتیب داده بودند ، به خانه آوردند . در ادامه برایتان خواهیم گفت این مرد چه کرد که توسط امام خمینی حُر انقلاب نام گرفت تا به شهادت رسید . صلی الله علیک یا اباعبدالله 🖤❤ ادامه دارد ... https://eitaa.com/anjomaneravian
تصویری از حضور رهبر انقلاب بر مزار شهید‌ طیب حاج‌رضایی https://eitaa.com/anjomaneravian
قسمت شصت و هفتم سلام علیکم کماکان مشغول معنا و مفهوم ودیعه عجیب دستگاه خلقت یعنی پدیده ای بنام (عشق) هستیم . و در این رابطه روز گذشته قسمتی از سرگذشت یک عاشق واقعی بنام طیب حاج رضایی را نقل کردیم . اکنون که روز چهارم ماه محرم و یادمان حُربن یزید ریاحی است ، شما را به ادامه حکایت حُر انقلاب اسلامی و پهلوان تاریخ ایران زمین دعوت میکنیم . طیب حاج‌رضایی فرزند (حسینعلی) در سال ۱۲۸۰ ‌، در محله صام پزخانه تهران متولد شد . ‌ طیب از همان اوان جوانی به جرگه باستانی کاران و لوطیان پیوست و پس از بازگشت از خدمت سربازی نامش بر سر زبان‌ها افتاد . ‌ بارها به دلیل دعوا و درگیری‌های جاهلانه دستگیر و به زندان رفته بود . ‌ او در سال‌های جوانی سابقه خوبی نداشت ، از جمله اینکه یک نوبت به اتهام درگیری و زد و خورد با پاسبان شهربانی به دو سال زندان انفرادی محکوم شده بود . ‌در سال ۱۳۱۹ نیز به اتهام نزاع ، تحت تعقیب بوده که به قید کفیل آزاد شده بود . ‌در سال ۱۳۲۲ نیز به ۵ سال حبس با اعمال شاقه محکوم گردید . در سال ۱۳۲۸ نیز به بندرعباس تبعید شد . او در سال ۱۳۳۲ از کودتاچیان ۲۸ مرداد بود که (تاج‌بخش شاه) تلقی می‌شد . طیب انسانی جوانمرد با منش لوطی و مشتی‌گری بود ، کارش بارفروشی بود . ولی بارش روی دوش کسی نبود . آنچنان که در خاطرات آمده است : طیب بر مسلک عیاران و فرهنگ لوطی‌گری از سجایای اخلاقی برخوردار بوده است . او عاشقانه به امام حسین (علیه‌السّلام) عشق می‌ورزید و هر محرم دسته بزرگی تشکیل می‌داد. ‌اکثر کسانی که طیب را می‌شناختند، معتقدند که طیب بازگشتی همچون (حر بن یزید ریاحی) داشت . ‌ از صفات اخلاقی او ، مردم‌دار بودن، جوانمرد و با محبت بودن ، عرق مذهبی داشتن بود . او همچنین دارای اعتقادات مذهبی‌ بسیار قوی بود . ‌ برای امام حسین (علیه‌السّلام) و پرچم‌دار نهضت کربلا یک حرمت و قداست خاص قائل میشد . ‌ طیب علاقه خاصی به محرم و عزاداری برای امام حسین (علیه‌السّلام) داشت و مشکل هیئت‌ها را رفع می‌کرد . ‌ به ایشان لقب حُر داده بودند، چون حُر اولین کسی بود که از دستگاه امام حسین (علیه‌السّلام) صیانت کرد . در احوالات حُر نوشته اند او وقیحانه به میدان نیامد ، بلکه حریم را نگه می‌داشت و ذاتش پلید نبود ، چون با احترام نزد امام حسین (علیه‌السّلام) آمد . ‌ حُر ، دل امام حسین (علیه‌السّلام) را شکسته بود ، ولی در عین حال حریم را در نظر داشت و کاملاً برای آنها احترام قائل بود ، تا به فیض شهادت نائل شد .