فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 نماز جماعت کادر فرماندهی لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب (ع) -- قبل از عملیات عاشورایی #خیبر
🌴در این جمع که در اطاق جنگ لشگر ۱۷ اقامه گردید، تنی چند از شهدا حضور دارند:
🌹شهیدان:
مهدی زین الدین فرمانده لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب (ع)
🌴جانباز علیرضا درگاهی جانشین فرمانده لشگر
🌹شهید رضا حسنپور قائم مقام لشگر
🌹شهید اسماعیل صادقی، رئیس ستاد لشگر
🌹شهیدجواد عابدی، فرمانده تیپ دوم لشگر
🌹شهید مهدی شال باف فرمانده گردان حضرت امام رضا (ع) لشگر
🌹شهیدمصطفی کلهری فرمانده گردان سیدالشهدا (ع) لشگر
🌹شهید علیاصغر فتاحی فرمانده گردان علی ابن ابیطالب( ع) لشگر
🌹شهید ابوالفضل مهرابی فرمانده گردان فتح لشگر ۱۷
🌹شهید محمدحسین ساعدی فرمانده گردان روحالله
🌹شهید سیدحسن موسوی فرمانده سپاه ساوه
🌴پس او گفت آنکه سر عشق بشناخت
نمازش را بخون بايد وضو ساخت
که گر از خون وضوی آن نسازی
بود عين نمازت نا نمازی....
🌴با ما همراه باشید
📡انجمن راویان انقلاب اسلامی و #دفاع_مقدس قم
https://eitaa.com/anjomanravianqom
🌴یاد و خاطره
اخرین روز از روزهای دفاع مقدس در حالی سپری میشود که هنوز درگیر آرشیو ذهن آشفته خویش هستیم و مرور خاطراتی که به سختی میتوان آن ها را به رشته تحریر درآورد
..... احساس می کنم بسیاری از خاطرات حتی اگر خودم هم بخواهم خودشان حاضر نیستند که نگارش شوند .
چرایش را نمیدانم و...
برخی هم که قبول میکند که روی صفحه بنشینند به هتگام پیاده سازی ،این وازه ها هستند که در توصیف آنان کسر می آورند و....
بماند
صبحگاهی بود سرد و طوفانی منطقه عملیاتی والفجر ده
گردان حضرت معصومه سلام الله علیها
دشمن تک کرده بود و بارانی از گلوله منطقه را مانند شبی تار کرده بود
صدای انفجار یک لحظه قطع نمی شد
دود همه جا را گرفته بود
بالای ارتفاع بودیم و گلوله ها که باریدن گرفتند
خودم رو به سختی به پایین ارتفاع رسوندم و پشت تخته سنگی تیربار رو مستقر کردم
دشمن بقدری مست و مغرور بود که بصورت ستون کشی به سمت ما در حال حرکت بود
عزم خود رو برای بازپس گیری ارتفاعی که بران مستقر بودیم جزم کرده بود و ...
تو اون حال و هوا چهره برخی از فرماندهان خوش میدرخشید
حاج حمید عزیزی که هنوز آثار مجروحیت سرش بصورت کامل التیام نیافته بود
حاج اکبر قمی ، حاج تقی جعفری و....
واقعا دلاوری های اینان علاوه بر تقویت قلوب و ایجاد روحیه و انگیزه در نیروهای بسیجی تداعی کننده ایه بنیان مرصوص در آن صحنه پیکار بود
شدت آتش به حدی بود که تردد رو مشکل کرده بود و جانپناه بچه ها هم به جهت قرارگرفتن در دامنه فقط تخته سنگ های آن بود و یک خاکریز چند متری وبا ارتفاع کم که تعدادی از بچه ها پشت اون مستقر بودند
دشمن هر لحطه نزدیک و نزدیک تر می شد
و قرار بود صبر کنیم تا تو تیر رس قراریگیرند و آتش را ارزانی وجود خبیثشان کنیم
چون مهمات در اون پایین کم بود و احتمال شدت درگیری زیاد
در این شرایط گفتند سریع بروید بالای ارتفاع و مهمات بیارید
زیر آتش شدید دشمن ،حرکت کردن آن هم تو سینه کش کوه واقعا امری سخت و دشوار بود
بگونه ای که در طی مسیر سوت خمپاره ها و خیز گرفتن در بین سنگ و گل از یک سو و انفجارات متعدد و اصابت ترکش و.... از سوی دیگر و از سوی دیگر و سخت تر از همه آنچه که بر کندی مسیر می افزود وجود تخته سنگهایی بود که به محض برخورد دست با آنها گویی دست را به تیغه کاردی تیز حواله داده ای و چونان تیغی بران آش و لاش میکرد
واقعا حرکت به سمت ارتفاع رو با سختی عدیده ای مواجه کرده بود
ازبس دستامون به صخره ها خورده بود آش ولاش بود
در طی مسیر با بدن های غرق بخون همرزمان و گاها پیکر بی جان آنان مواجه میشدی و هم دلت میخواست برای آخرین بار شاهد سیمای زیبایشان باشی و هم عجله برای آوردن مهمات و برگشت به صحنه درگیری
تو مسیر فقط لحطه ای درنگ کردم و آن هم وقتی بود که پیکر شهید فیض رو دیدم و یادم نیست کیا اونجا بودند اما کمک کردیم پیکر پاکش را در بین جعبه های مهمات و ....بپوشانیم تا با گلوله های بعدی متلاشی نشود
صحنه ها چون فیلم های اکشن یود
بالاخره رسیدیم به بالای ارتفاع وتا میتوانستیم مهمات برداشتیم وبه اتفاق آق ممد برقعی که آرپی چی زن دسته بغلی بود و اون هم اومده بود تا مهمات ببره به سمت پایین حرکت کردیم،
از اون بالا که نگاه میکردی به نطر میرسید ظاهراعراقی ها رسیده یودند ودرگیری شروع شده باشه
دلشوره و اضطراب وجودم رو گرفته بود
این نگرانی زمانی بیشتر شد که تو مسیر برخوردیم به بچه هایی که داشتند مجروح ها را به عقب منتقل میکردند
در همین حین پیکر غرق خون سید مهدی رو دیدم که روی بلانکارد بود
سید مهدی کمکی من بود
یه لحطه آتش شدتش به حدی شد که حتی برای یک قدم هم نمیشد حرکت کرد
بچه ها همه کپ کرده بودند
تو این شرایط رفتم بالای سرش
ازناحیه قفسه سینه مورد اصابت چندتیر قرار گرفته بود و به سختی نفس می کشید
بچه ها تلاش میکردند تا سریع تر ببرنش عقب چون برادر دو شهید بود و...
نیم نگاهی به انگشترم کرد که تو دستش بود
بهش خندیدم
باهاش خداحافظی کردم
باتفاق آق ممد دو باره شروع کردیم به حرکت به سمت پایین
آتش هرلحظه شدیدتر و شدیدتر میشد
حالا سید هم وقت گیر آورده بود
مدام از رفتن می گفت و ....
یه لحطه سید وایساد
بهش گفتم آق ممد بجنب چه کار می کنی؟
گفت دلم برای مادرم تنگ شده
تعجب کردم و تو اون حال و هوا و شدت آتیش
باخنده بهش گفتم اینجا جای دلتنگی نیست
دیر بجنبی حاج عرب میفرستت پیس مامانت...
هنوز جمله ام تمام نشده بود که سید گفت آخ و دستش رو گذاشت رو سینه اش و ننشست
احساس کردم با اون حرفهایی که برای رفتن میزد حالا داره به نوعی شوخی میکنه
بهش گفتم آق ممد پاشو مسخره بازی درنیار بچه ها اون پایین منتظرند
تیربار من اون وست وله
مگ ندیدی سید مهدی رو زده یودند که..
✍ محمد سوری
👇ادامه
.🌴با ما همراه باشید
📡انجمن راویان انقلاب اسلامی و #دفاع_مقدس قم
https://eitaa.com/anjomanravianqom
انجمن راویان انقلاب اسلامی و دفاع مقدس قم.
🌴یاد و خاطره اخرین روز از روزهای دفاع مقدس در حالی سپری میشود که هنوز درگیر آرشیو ذهن آشفته خوی
اق ممد همونطور که نیم خیز نشسته بود
یه نگاهی به بالا و به چهره ام کرد و تو این حال دیدم از لای انگشتان دستش خون جاری شد
تیر خورده بود تو قلبش
و....
چه غمبار و چه مظلومانه
هنوز تیغه نگاهش تو نگاهم بود
گرمای بدنش رو حس میکردم و
بخاری که از خون جاری شده روی سینه اش به آسمان می رفت
و سرما آنچنان خصمانه فصا را در مینوردد که کمتر از ثانیه ای خون در تاروپود لباس سید پخش میگردید
در چنین مواقعی میمانی با چه زاویه ای بر این صحنه ها بنگری
نگاهی از تلخی و مرارت در به نظاره نشستن صحنه وداع با زندگی یک انسان و....
و یا نگاهی از نهایت زیبایی عروج عاشقان قرب الهی و...
سید رو خواباندم و چندتا جعبه مهمات دورو برش گذاشتم و با چشمانی اشکبار ازش خداحافظی کردم و .....
روح همه شهدا به برکت صلوات بر محمد و آل محمد شاد
✍راوی : رزمنده دوران دفاع مقدس
🌴با ما همراه باشید
📡انجمن راویان انقلاب اسلامی و #دفاع_مقدس قم
https://eitaa.com/anjomanravianqom
🌴جشنواره فیلم و مستند ۱۷
🌴رونمایی از مستند شهید حاج اکبر شیرازی به همراه خانواده شهید ،
یکشنبه نهم مهر ساعت ۱۹
قم . نبش جمهوری ۲۸ سالن شهید آوینی طبقه سوم ...
🌴با ما همراه باشید
📡انجمن راویان انقلاب اسلامی و #دفاع_مقدس قم
https://eitaa.com/anjomanravianqom
🌴شیر صحرا
امیر سرافراز ارتش جمهوری اسلامی ایران شهید حسن آبشناسان
🌴با ما همراه باشید
📡انجمن راویان انقلاب اسلامی و #دفاع_مقدس قم
https://eitaa.com/anjomanravianqom
انجمن راویان انقلاب اسلامی و دفاع مقدس قم.
🌴شیر صحرا امیر سرافراز ارتش جمهوری اسلامی ایران شهید حسن آبشناسان 🌴با ما همراه باشید 📡انجمن راویا
🌴شیر صحرا
🔸فرمانده ای که صدام شخصا برای سرش جایزه تعیین کرد!
🔹وی با کمک هشت کلاه سبز ایرانی در منطقه دشت عباس چنان بلایی بر سر نیروهای عراقی آورد که رادیو عراق اعلام کرد؛ یک لشکر از نیروهای ایرانی در دشت عباس مستقر شده است!
🔸 در سال 1335 وارد ارتش شد سریعا به نیروهای ویژه پیوست.
🔹 فارغ التحصیل اولین دوره رنجری در ایران بود.
🔸 دوره سخت چتربازی و تکاوری را در کشور اسکاتلند گذراند.
🔹در مسابقه نظامی بین تکاوران ارتشهای جهان، اول شد و قدرت خود و ایران را به رخ کشورهای صاحب نام کشاند.
🔸اولین کسی بود که در دفاع مقدس توانست تعدادی از بعثی ها را به اسارت درآورد، او طی نامه ای به صدام حسین وی را به نبرد در دشت عباس فرا خواند ، صدام یک لشکر به فرماندهی ژنرال "عبدالحمید" به منطقه دشت عباس فرستاد ، "عبدالحمید" کسی بود که در اسکاتلند از این ایرانی شکست خورده بود و هفتم شده بود. پس از نبردی نابرابر و طولانی عراقیها شکست خوردند و او شخصا ژنرال عبدالحمید را به اسارت گرفت.
🔹درسال 1362 به فرماندهی قرارگاه حمزه و سپس فرماندهی لشکر 23 نیروهای ویژه منسوب شد. بخاطر رشادتش در جنگ به او لقب "شیرصحرا" دادند.
سرانجام در عملیات "قادر" در منطقه "سرسول" بر اثر اصابت ترکش توپ به شهادت🌹 رسید. بعداز شهادت او رادیو عراق با شادی مارش پیروزی پخش کرد.
🔸 اینها گوشه ای از رشادت بزرگ مردی بود که اکثریت ایرانیان او را نمی شناسند.
او سرلشکر شهید "حسن آبشناسان " فرمانده شجاع نیروهای ویژه ارتش سرافراز ایران بود.
♦نسل سوم ما متاسفانه به دلیل کم توجهی یا بی توجهی ما با غیور مردانی چون شهید آبشناسان🌹 آشنا نیستند.
🌴با ما همراه باشید
📡انجمن راویان انقلاب اسلامی و #دفاع_مقدس قم
https://eitaa.com/anjomanravianqom
🌴بسم الله الرحمن الرحیم
اگر حق با شماست، به خشمگین شدن نیازی نیست ،،،،،،،،،
اگرحق باشمانیست،هیچ حقی برای عصبانی بودن ندارید ....
صبوری با خانواده عشق است .......
صبوری با دیگران احترام است ........
صبوری با خود اعتماد به نفس است .......
وصبوری در راه خدا، ایمان است .........
اندیشیدن به گذشته اندوه ،،،،،،،،
و اندیشیدن به آینده هراس می آورد .......
به حال بیاندیش تا لذت را به ارمغان آورد .......
در جستجوی قلب زیبا باش نه صورت زیبا ،،،،،،،
زیرا هر آنچه زیباست، همیشه خوب نمیماند ،،
اما آنچه خوب است، همیشه زیباست .......
عصبانیت: ﮐﺒﺪتو ﺿﻌﯿﻒ می کنه ......
ﻏﻢوﻏﺼﻪ: ریه هاتو ﺿﻌﯿﻒ می کنه و ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ معده تو ضعیف می کنه.......
ﺍﺳﺘﺮﺱ: ﻗﻠﺐ ﻭ ﻣﻐﺰتو ﺿﻌﯿﻒ می کنه وترﺱ ﺑﺎﻋﺚ بروز اشکال در ﮐﻠﯿﻪﻫﺎت می شه.......
اینو را هم بدان که خودت قراره تا آخر کنار خودت بمونی و آیندتو بسازی و یک زندگی رو راه ببری ،،،،،،،،،
پس هیچ چیز و هیچ کس حق نداره باعث شه کل وجودت و زندگیت آسیب ببینه ......
سلام. ،. صبح روز دوشنبه شما بخیر.
تا رنج تحمل نکنی گنج نبینی ،تاشب نرود صبح پایدار نباشد .
امروز متعلق است به کریم اهل البیت ، اسوه صبر و بردباری حضرت امام حسن مجتبی (ع)و سرور و سالار شهیدان ، مظلوم و شهید کربلا حضرت اباعبدالله الحسین (ع) .
توکلم فقط بتوست ای خدای مهربان. ذکر امروز یکصد مرتبه (یا قاضی الحاجات) اللهم عجل لولیک الفرج. التماس دعا
🌴با ما همراه باشید
📡انجمن راویان انقلاب اسلامی و #دفاع_مقدس قم
https://eitaa.com/anjomanravianqom
🌴روزنامه های دوشنبه ۱۰ مهر ۱۴۹۲
🌴با ما همراه باشید
📡انجمن راویان انقلاب اسلامی و #دفاع_مقدس قم
https://eitaa.com/anjomanravianqom
#خاطره
🌴باران می بارید
🌴همسر شهید مصطفی احمدی روشن از ایشان :
🔷 سر قبر نشسته بودم باران می آمد. روی سنگ قبر نوشته بود : شهید مصطفی احمدی روشن.
از خواب پریدم.مصطفی ازم خواستگاری کرده بود، ولی هنوز عقد نکرده بودیم. بعد از ازدواج خوابم را برایش تعریف کردم. زد به خنده و شوخی گفت : بادمجون بم آفت نداره ولی یه بار خیلی جدی پاپی اش شدم که :کی شهید می شی مصطفی؟ مکث نکرد و گفت :سی سالگی...
باران می بارید شبی که خاکش می کردیم.
🌴با ما همراه باشید
📡انجمن راویان انقلاب اسلامی و #دفاع_مقدس قم
https://eitaa.com/anjomanravianqom