eitaa logo
خاطرات نوش‌آباد (انوشزاد)
411 دنبال‌کننده
201 عکس
38 ویدیو
5 فایل
اینجا شعبه دوم خاطرات نوش‌آباد است. هزار خاطره هم در تلگرام است. ارداتمند شما سید محمد علوی
مشاهده در ایتا
دانلود
قدیم‌ها فقط یک بار به مغازه اوسا جعفر رفته بودم. امروز که برای خرید رفتم من را شناخت ! چقدر سخنور و خوش سخن است این مرد. سخن به گذشته‌ها رفت و یاد پدر کرد و خاطره‌ای از تلاش‌ها و رنج‌های گذشته گفت که شنیدنی است. شب جمعه‌است. با یادی از رفته‌ها و درگذشتگان این خاطره را می‌خوانیم.
خاطرات کویر (۳۶۷) راوی: اوسا جعفر جعفری چه بسا که فرزندان کویر در بیان خاطرات کویری خود بغضی در گلو دارند. گاه این غم سنگین به دلیل شکوه از دست رفته صحرا و باد و آفتاب و کاریز و گرما و سرمای کویر است ، گاه یاد‌آوری سختی‌ها و محرومیت‌ها پدرم مقّنی بود. قنات رمز زندگی در کویر بود. مهندسی زیر زمین با ابزار های ساده ولی فکر ‌ و همت و غیرت ‌و قناعت ... آب رونده باید همیشه سرعت و جهش می‌داشت. آب به همراه خاک حاصل‌خیز همراه با زحمتی که رعیت به خود می‌داد ، زندگی را زیر آفتاب بی‌انتهای کویر خلق می‌کرد. در قدیم یک قنات معمولا سالی دوبار تمیز می‌شد که به زبان محلی (کجوری) گفته می‌شد. برای قنات سه چهار قّنا می‌آوردند که کار لایروبی زودتر تمام شود. حسین باقرنژاد و اوسا رحمت سروری از زبده‌ها و با تجربه‌های  قنایی زمان ما بودند. به هر مقنی سهمی می‌دادند. مثلا از چاه اول تا چاه صدم برای یک نفر ... از چاه صدم تا دویست برای دیگری ... و به این ترتیب مسیر‌های قنات تمیز می‌شد و آب روان‌تر می‌شد. استاد کارها معمولا چرخ چاه و وسایل لازم را داشتند. گاهی هم از دیگران امانت می‌گرفتند. قناها تا یک هفته نان و قند و چای با خود می‌بردند و در کویر می‌ماندند.... اوستادها که ماهرتر بودند، مدیریت می‌کردند و پای کار می‌ایستادند. اواخر دهه سی بود که پدرم به همراه کارگرها در مزرعه خیم قنایی می‌کرد. یک روز که از چاه بالا می‌آید، پرگار چاه ریزش می‌کند و کلِ پرگار فرو می‌ریزد و پدر در چاه سقوط می‌کند. او را به سختی از چاه قنات بیرون می‌آورند. ولی از دنیا رفته بود. من  در هفت هشت سالگی شاهد خاکسپاری بودم در حالی که چندین خواهر و برادر بودیم. مردم آن روز دست تنگ بودند. مجالس ترحیم ساده بود. حتی بلندگویی نبود. حسین صفدری بلندگویی داشت که برای این مجلس استفاده شد. آن روز مراسم خوبی برای پدر گرفتند. یک روحانی به نام شفیعی در مجلسش سخن گفت. مردم از یتیم خیلی احترام می‌گرفتند. مقنی‌ها هم صاحب احترام زیادی بودند. شغلی که دیگر در این منطقه وجود ندارد. 🌷🍃☘🌸☘🍃🌷 🌼کانال انوشزاد کانالی برای تاریخ و میراث و خاطرات نوش آباد👇                    https://eitaa.com/anooshzad    نویسنده:  سید محمد علوی 🌹🍃☘🍎☘🍃🌹
|مهـــــران میــــرزائی| 🔗eitaa.com/mehran_mirzaei_ir 👨‍👩‍👧‍👦روانشناس و مشاور کودک و نوجوان (اختلالات یادگیری و مشکلات رفتاری) ✅️تدریس در مرکز مشاوره بصیرت، مدارس دولتی و موسسات کاشان ما را دنبال کنید.👇 🔗eitaa.com/mehran_mirzaei_ir 🔗T.me/mehran_mirzaei_ir 🔗Instagram.com/mehran_mirzaei_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وزن آدم‌ها بر اساس علمشان و کتاب هایشان و فکرشان و نیکویی ها سنجیده می‌شود. یک زمانی دانشگاه تهران، اساتید بزرگی داشته مثل👇 استاد بدیع‌الزمان فروزان‌فر (۱۲۸۳- ۱۳۴۹) در بشرویه خراسان دیده به جهان گشود. وی از جمله اساتید نامدار ادبیات و تاریخ ادبیات فارسی به شمار می‌رفت و دانش گسترده‌اش در علوم مختلف سبب شد تا از وی به عنوان یکی از تاثیرگذارترین چهره‌های تاریخ معاصر ایران در حوزه ادبیات کهن یاد شود. بدیع الزمان  شاگرد دهخدا بود و  علامه دهخدا درسال ۱۳۱۴ مدرک دکترای وی را امضا و او را به سمت استادی دانشگاه تهران منصوب کرد. او را به حق باید بنیانگذار نهضت تحقیق در متون کلاسیک ادبیات فارسی و تصحیح آنها به شمار آورد. تصحیح کلیات شمس تبریزی از کارهای برجسته فروزانفر به‌شمار می‌آید. فروزانفر به مدت‌ ۳۰ سال‌ در دانشگاه تهران و در رشته‌های مختلف‌ ‌از جمله ادبیات‌ فارسی‌، تاریخ‌، تصوف‌ اسلامى‌، عرفان‌ و ادبیات‌ عرب‌ تدریس‌ کرد. وی همچنین دو دوره‌ به‌ نمایندگی مجلس شورای ملی‌ انتخاب‌ شد. عمدهٔ‌ مطالعات‌ استاد فروزانفر دربارهٔ مولانا جلال‌الدین بلخی و عطار نیشابوری بود. وی ۱۶ اردیبهشت  ۱۳۴۹ در حالی دارفانی را وداع گفت که شرحش بر مثنوی مولوی را تا اواخر دفتر اول نوشته بود. پس از وی دکتر جعفر شهیدی این شرح را ادامه داد، اگرچه برخی از اهل ادب معتقدند، شرح دکتر شهیدی به کمال و دقت شرح استاد فروزانفر نیست. وی از چهره‌های بزرگ پژوهش ادبیات فارسی و استاد گروهی از بزرگان ادبیات معاصر بوده‌است از جمله: دکتر عبدالحسین زرین کوب، دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، دکتر ذبیح الله صفا، دکتر سید محمد دبیرسیاقی، دکتر محمد جعفر محجوب، دکتر سیمین دانشور، دکتر جلیل تجلیل، دکتر محمدامین ریاحی، دکتر محمد علی اسلامی ندوشن، دکتر حسینعلی هروی و دکتر سید جعفر شهیدی. از آثار به جا مانده از استاد فروزانفر  می‌توان به کتاب‌های زیر اشاره کرد: •«دیوان شمس تبریزى » ۲جلد •«شرح مثنوی شریف» ۳ جلد •مأخذ قصص و تمثیلات مثنوی •احادیث مثنوی •فیه ما فیه  مولوی •احوال و تحلیل آثار عطار •«سخن‌ و سخنوران»‌ ۲جلد •منتخبات‌ ادبیات‌ فارسی •رساله‌ در احوال‌ مولانا •تاریخ ادبیات ایران •فرهنگ عربی به فارسی •قدیمى‌ترین اطلاع از زندگی خیام •مناقب اوحدالدین کرمانی •مجموعهٔ اشعار
خاطرات نوش آباد (۲۸۸) نوش آباد، شهر رازهای سَر به مُهر 🔹نوش‌آباد شهری شگفت ، سرشار از زندگی‌های اسرار آمیز همراه و هم‌ذات با تعارض‌ها و تضادها... با حیاتی از جنس آفتاب و مهتاب با موسیقی باد بر بستر آب و قنات و زلالی 🔹 مغاک خاک این دیارِ دیر پا که معروف به شهرزیر زمینی است پر از پیچ و خم‌های تونل‌ها و  راه‌های هنوز نامکشوف که  معلوم نیست این راه‌ها و  کانال‌ها  در عمق زمین به کجا منتهی می‌شود. عمق ناپیدای شهر پر از اتاق‌های دستکند است... هیچ آجر و مصالحی در آن به کار نرفته است... عنصر خرد و تدبیر در همراهی با وهم و خیال، زیر زمین شهر ما را پر از داستان‌های شنیدنی کرده است.... 🔹 در  گوشه‌ گوشه‌هایی از این شهر هر از گاهی قبرهای مرموز آشکار می‌شود....   گویا مردم شهر در بین این قبور مقدس زندگی می‌کنند. قبوری که گاه در اعماق زمین است. گویی مرگ و زندگی در این شهر با یک حال و هوای زنده آمیخته شده است. زیارتگاه‌های متعدد در همه جای نوش‌آباد پراکنده است. 🔹 مرد ما نیز آئین‌های درگذشتگان را با جلوه ‌ جلال خاص خود برگزار می‌کنند. چند ماه از  سال کوچه‌های این شهر با پرده‌های سیاه پوشیده می‌شود. ... در دوران اخیر آئین‌های سوگ بسیار گسترش یافته است.... جنّ‌های سیاه و آتشین در یک روز سال ظاهر می‌شوند.... در یک عصرگاه هفته، قبرستان شهر شلوغ ترین روز خود را می‌گذراند.... یک دورهمی بزرگ در کنار درگذشتگان. 🔸اینجا نوش‌آباد است. نامش از شادی  و آبادانی و خُرمی می‌آید.  در حالی که کمتر آئین شادی در این شهر وجود دارد.... پس چگونه است که نامش از شادی می آید؟ 🔸 برای پیدا کردن ردپای شادی باز هم باید به زیر زمین رفت. ۴۰ چشمه قنات درختان و باغ های شهر و مزارع اطراف را طراوت می‌داده است. شاید کمتر شهری تا این حد دل  زمین را کند و کاو کرده باشند ... آب در تمام شهر حتی از بالا و پایین گردش می‌کرده است. آبراهه‌ها خانه‌ها را از زیر زمین به هم متصل می‌کرده است. بعضی جوی‌ها هم از روی زمین بوده است. بزرگترین سیستم آبرسانی و مقسّم‌های پیچ در پیچ در زیر زمین اینجاست. 🔸 مردم این شهر در ۱۴۰۰ سال پیش در اوج ناامنی زندگی و حیات را در دل زمین ایجاد کرده‌اند. ده‌ها تله و تونل و گریزگاه مردم را از تهاجم بیگانه حفظ می‌کرده و امید به زندگی را افزایش می‌داده است. بزرگترین بُرج این شهر نامی از عشق را با خود دارد. 🔸 حجم خاکبرداری بزرگترین چالش است. از این خاک قلعه‌ای باشکوه با ۹ برج دیده بانی ساخته شده و قطر دیوارها به ۷ متر می‌رسد. 🔸 در دل آئین‌های سوگ ، علامت‌ها و پارچه‌های طوغ‌ها و عَلَم ها و  کُتل‌ها به طرز مرموزی رنگین است. دسته‌های موسیقی با اشعاری آهنگین سوگ و حماسه را در هم آمیخته است. در هشتم محرم جن‌ها و پریان و فرشته‌ها یک هم‌افزایی بزرگ از رنگ و نقش و موسیقی را به وجود می‌آورند. 🔸 در دل حرارت و گرما، مردم این شهر سابات‌هایی را ساخته‌اند که خنکای طبیعی را به ارمغان آورده است. سنگاب های موجود در آن، کام رهگذران تشنه را سیراب می‌کرده.... زنجیرهای آویخته در یکی از این سابات‌ها ضمن اعلام محدوده مقدسِ ناهیدی، مفهوم عدالت را در نظر می‌آورده است. 🔸 زیارت چاه در عمق ۳۰ متری زمین جایگاه مردان غیبی است. اینجا یادگاه است. جایی که پیش از ورود اسلام شما را به فرشته آب ها (آناهیتا) وصل می‌کند. 🔸 در زیارتگاه خاتون عروسک‌های دوخته شده سرنخ دیگری به آناهیتا و آیین‌های برکت بخشی و فرزندآوری است. 🔸 به همان اندازه که این مردم ضرورتا به ژرفای زمین می ‌رفته‌اند،  فراز را هم فراموش نکرده‌اند. مناره ۱۴ متری در کنار زیارت چاه فراز و فرود فکر این مردم را نشان می‌دهد.  ۱۵ متر به  فراز ، ۳۰ متر در ژرفا ... 🌷🍃☘🌸☘🍃🌷 🌸🍃🌼🍃 🌼کانال انوشزاد کانالی برای تاریخ و میراث و خاطرات نوش آباد👇                     https://eitaa.com/anooshzad    نویسنده:  سید محمد علوی 🌹🍃☘🍎☘🍃🌹
خاطرات کویر
خاطرات کویر (۳۶۸) راوی: ابراهیم آسیابانی نام  خانوادگی ما "آسیابانی" است. نامی خوش بو و خاطره آفرین! آسیاب یکی از اسطوره های حیات بشری است. گویا گردش چرخ فلک و زمین و آسمان هم باید با گردش چرخ آسیاب هماهنگ می‌شده است. آسیاب و آسیابانی و تهیه آرد با خود یک فرهنگ بکر و اصیل داشته است در سراسر جهان... هر کجا که آب و آبشار و بادهای توفنده در جریان بوده است، حتما آسیاب هم در سر راهش تعبیه می شده است. به ما طحانی هم گفته می شود که شکل عربی آسیابانی است. پدرمن اوسا میرزا آسیابانی بود. به این دلیل که در فیض‌آباد در آسیاب مشغول بود. خیلی از مردم به خاطر دارند که فیض‌آباد کویر دو آسیاب داشت. یکی نزدیک قلعه یکی هم بالای مزرعه قوامه زنگ، نزدیک فیض‌آباد... حاج حسین و پدرم در این آسیاب ها سالیان بسیار کار کردند. ما هم به اتفاق برادرم تقی، کمک کار ایشان بودیم. حاج اسماعیل عمیایی هم به همراه خانواده بود. گاهی محل زندگی در برج کنار آسیاب بود. ما تا چهار پنج سال بعد از خشک شدن قنات ها هم همانجا بودیم. قنات که خشکید مصیبتی شد. ناچار گندم‌ها به آسیاب راوند می‌رفت. گندم رعیت را با چه مشقتی بار می‌کردیم و خرد می کردیم و شامگاه به نوش‌آباد می‌رسیدیم. جوی آب و درخت بزرگی کنار آسیاب بود که سایه سارش محل استراحت رعیت و آسیابان‌ها بود. نام فیض آباد با نام ارباب علی کدیشی گره خورده است. ایشان هم به همراه خانواده همانجا زندگی می‌کردند. گاه با همان تراکتورش به آسیاب می‌آمد. از خاطرات دیگر آسیاب آب تنی بود. استخری کنار آسیاب نبود. برای آب تنی داخل قیف آسیاب پایین می‌جَستند که برای خود دنیایی بود. هر کسی جرات نمی‌کرد داخل قیف بپرد.... برای آن که بتوانند به عمق قیف بروند، پا را جفت می‌کردند. و وقتی می‌خواستند بالا بیایند پا را باز می‌کردند. نان پختن در کنار آسیاب از خاطرات خوش آنجاست. پدر نان هم می‌پخت. کنار آسیاب تنور بود. برای پخت نان مادر و خواهرم از نوش‌آباد به آن جا می‌آمدند. پخت نان دو روز طول می‌کشید. چه نان‌هایی ... یادم هست یک روز که تنور روشن شد از سوراخ های دیوار کناری چندین مار بیرون خزیدند... ( به این دلیل که آتش تنور دیوار را گرم کرده بود.) یکی از باورهای آن زمان این بود که اگر باید ماری کشته شود حتما با ذکر نام " علی " همراه باشد: مار می‌کشم به اذن علی همه آن روزهای پرخاطره گذشت. هنوز هم گاهی پس از ۵۰ سال به اون نقاط می‌روم.... یادگاه آب و نسیم و درخت است.... 🌷🍃☘🌸☘🍃🌷 🌸🍃🌼🍃 🌼کانال انوشزاد کانالی برای تاریخ و میراث و خاطرات نوش آباد👇                    https://eitaa.com/anooshzad    نویسنده:  سید محمد علوی 🌹🍃☘🍎☘🍃🌹
نصب المان "نوش آباد" در ورودی شهر ┄┅┅❅💠❅┅┅┄
دست‌خط زیبای زنده‌یاد مرحوم حاج غلامحسین امینی برای کمک به زلزله‌زدگان قزوین در سال ۴۱ 🌟🌟 حدود ساعت ۱۱ شامگاه ۱۰ شهریور ۱۳۴۱، زمین‌لرزه‌ای به بزرگی ۷.۲ ریشتر، شهرستان بوئین‌زهرا را لرزاند. شدت این زمین‌لرزه به حدی بود بود که باعث مرگ بیش از ۱۲ هزار نفر شد. در این زمین‌لرزه بسیاری از آثار و بناهای قدیمی و تاریخی شهرستان بوئین‌زهرا از جمله قلعهٔ باستانی رودک از بین رفت. 🌷🍃☘🌸☘🍃🌷 🌸🍃🌼🍃 🌼کانال انوشزاد کانالی برای تاریخ و میراث و خاطرات نوش آباد👇                    https://eitaa.com/anooshzad    نویسنده:  سید محمد علوی 🌹🍃☘🍎☘🍃🌹
آگاهی عامل موفقیت و اثربخشی است 🏛با ما همراه باشید با موسسه اجتماعی این روزها با همکاری مرکز مشاوره، اطلاع رسانی و خدمات کارآفرینی آتاو www.atavco.ir شنبه های ساعت ارائه و معرفی کتاب 👇👇👇👇 معرفی کتاب: سفرنامه برادران امیدوار 👇 این بار به یک سفر می‌رویم. اما نه یک سفر معمولی، یک سفر ماجراجویانه به دور جهان در ۷۰ سال پیش به وسیله دو برادر ایرانی سفر به سرزمین‌های اسرار آمیز و ناشناخته سفر به قبایل عقب افتاده سفر خطرناک به جنگل‌های مخوف آمازون و قبایل آدمخوار سفر به قطب و سرزمین اسکیموها سفر به بیابان‌های بزرگ در شرایط اقلیمی سخت سفر به سرزمین‌هایی که پایانش معلوم نیست در این جلسه خلاصه ۱۰ سال سفر تحقیقاتی و پرماجرا و پرحادثه را می‌شنوید که در جهان بی‌سابقه بوده با ما همراه شوید در کتاب ۸۰۰ صفحه‌ای سفرنامه برادران امیدوار 🌹🌹🌹🌹 ارائه کننده : جناب آقای سید محمد علوی زمان :شنبه ۳۱ شهریور ماه 1403 - ساعت ۱۹ مکان : کاشان، خیابان شهیدان خاندایی، فرهنگسرای مهر، سالن مهرگان https://eitaa.com/anooshzad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز شنبه ۳۱ شهریور ساعت ۶ عصر سفر می‌کنیم به کشورهای جهان به قبایل ناشناخته ... با برادران امیدوار با توضیحات سید محمد علوی در فرهنگسرای مهر آدرس: کاشان، خ شهیدان خاندایی
اوقاتی که معلمان قدیم در حیاط پشتی مدرسه محتشم ورزش می‌کردند. از راست ایستاده: سیاح ، زمانی، عباس چاپی ، شهید دیداری مرحوم مجید نعمت‌الهی ، حاج حسین خوش‌حساب ، از راست نشسته : آقای فرزانه ، ماشااله جعفری ، نفر چهارم جواد راحتی ، عباس مشغوفی ، حاج سید محمد قرشی ، مرحوم اصغر مشرقی
خاطرات نوش‌آباد ۲۸۹ راوی: فاطمه آتشکار امروز عکس دسته جمعی معلمان مدرسه محتشم را دیدم که در حیاط پشتی آماده ورزش هستند. تصویر آقای اصغر مشرقی را دیدم غمین شدم که دیدم ایشان دیگر نیستند. خداوند رحمت کند. روحیه شادی داشت و خوش اخلاق بود و گاهی هم با شوخ طبعی سر به سرما می‌گذاشت. آخه ایشان یه مدتی سرویس ما از کاشان به نو‌ش‌آباد بود. پیکان زرد  نارنجی داشت. داداش هم راهنما بود. به اتفاق آقای مرحوم فاضل گاهی برای بازدید از کلاس ها سری به ما در مدرسه شهلا صدر می‌زد. روح شهلا هم که دختر بچه‌ای بود، شاد باشد. مدرسه‌ای که پدر نیکوکارش با نام او ساخت خراب کردند. من خاطرات زیبایی از آقای اصغر مشرقی به یاد دارم که بهتره برایتان بازگو کنم. ایشان هرماه که برای گرفتن حقوق ما را به بانک آران و بیدگل می‌برد، می‌گفت می‌خواهی حقوق بگیری  گونی برداشتی که پول توش بریزی و یا وقتی من از آنجا گوشت می‌خریدم می‌گفت حتما یه خبری است برای مهمان‌ها کباب درست کن... خیلی شوخ بود و ما مسیر راه را متوجه نمی شدیم که چه موقع رسیدیم. شهید ناصر فکری هم سرویس مدرسه نوبنیاد بود و گاهی که سرویس نداشتیم ایشان مارا به مقصد می‌رساند. روحشون شاد چه انسانهای خوب و با مرامی بودند. یک روز که کاشان خیابان امام تظاهرات و راهپیمایی سنگینی برپا شده بود من هنگام ظهر هرچه منتظر آقای مشرقی نشستم، نیامدند. خیلی عجله داشتم بروم برای رفتن به کلاسم در نوش‌آباد. خودم خواستم که تنها بیایم و سرجاده سوار ماشین شوم. می‌دانستم روز خطرناکی است ولی نمی‌ترسیدم. پدرم گفت من همراه تو می‌آیم که ببینند یک پیرمرد دنبال تو هست و سربازها کاری با تو نداشته باشند. وقتی به خیابان رسیدیم دود همه جا را گرفته بود. لاستیک ها را وسط خیابان آتش زده بودند. سربازان به ما ایست دادند. یکی از سروان های شهربانی که با پدرم دوست بود ما را شناخت و اجازه دادند که برویم.   وارد کوچه‌ای شدیم که آقای مشرقی منزلش آنجا بود. چون من قبلا منزل ایشان را بلد بودم درب حیاط شان را زدیم. آقای مشرقی آمدند به من گفت ما که مرد بودیم. امروز هیچکدام از خونه نیامدیم بیرون توعجب جراتی کردی بلکه  بهت گلوله شلیک می‌کردند.  زود برگرد برو خونه کی تو این اوضاع مدرسه می‌رود؟ از آقای مشرقی خداحافظی کردیم و برگشتیم.  به این ترتیب تا مدتی کلاس‌ها تعطیل بود و پس از پیروزی انقلاب دوباره مدرسه‌ها باز شد. خداوند تمام معلمان و اساتید که روحشان آسمانی شده و در عرصه فرهنگ و ادب زحمت کشیدند رحمت کند. روحشان شاد یادشان گرامی باد 🌷🍃☘🌸☘🍃🌷 🌸🍃🌼🍃 🌼کانال انوشزاد کانالی برای تاریخ و میراث و خاطرات نوش آباد👇                       https://eitaa.com/anooshzad 🌹🍃☘🍎☘🍃🌹
51.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🔴🔴رویداد هفته: 🔶 نمایی از چگونگی مرمت اب انبار تاریخی شهر نوش آباد در محور تاریخی و گردشگری شمال استان اصفهان و شهرستان آران و بیدگل. 🔸بی تردید احیا این مجموعه تاریخی گامی ارزشمند در جهت حفاظت از میراث گران‌سنگ نیاکان و توسعه پایدار گردشگری در منطقه ایفا خواهد کرد. 🔸به اميد روزهای بهتر برای میراث هویتی این سرزمین کهن. اداره امور فرهنگی ،روابط عمومی و امور اجتماعی اداره کل میراث فرهنگی استان اصفهان
animation.gif
351.7K
هفته گردشگری گرامی باد
برگزاری کارگاه نقاشی آثار تاریخی شهر نوش آباد در مسجد جامع شهر نوش آباد به مناسبت گرامیداشت روز گردشگری 🔹این کارگاه هم اکنون در ایوان جنوبی مسجد جامع در حال برگزاری می باشد. ┄┅┅❅💠❅┅┅┄
خاطرات کویر
خاطرات کویر (۳۸۹) کوچ بی بازگشت راوی: حسین فخری نگاه انسانی، نگاهی بی‌کرانه است که با افق‌های باز دنیا پیوند دارد. این نگاه حتی در یک محدوده کوچک جغرافیایی حضور پیدا می‌کند و خورشید و ماه و مهر و گوَن و باد و شب و شکوه و ستاره را در خود شکوفا می‌کند. ما در بچگی هر روز شاهد این شکوفایی بودیم... دشت دولت‌آباد، همسایه دشت یحیی‌آباد بود. سازگاری زیادی بین مردم کویر بود که از نگاه انسانی سرچشمه می‌گرفت. بیشتر بهایی‌ها در آن دشت ساکن بودند. چنان‌که یهودی‌ها هم چند مزرعه داشتند ولی همه در کنار هم زیست می‌کردند. آب دشت ما که مسلمان بودیم، تلخ بود آب دشت آنها شیرین ..‌. آنها همراه با خانواده‌های خود در دشت بودند، ما تنها. آنها قالی بافی هم داشتند ما فقط کشاورزی. آنها بسیار به هم کمک می‌کردند و به یاری همدیگر حمامی ساختند که ما نداشتیم. آنها برای بچه‌های خود معلم هم داشتند. من سال اول ابتدایی را پیش آنها خواندم. به همراه دختربچه‌ها در یک اتاق می‌نشستیم و سواد یاد می‌گرفتیم. قلعه ما به قلعه آنها وصل بود. اما با دو شریعت متفاوت... یک نفر به نام نعمت در آن جا زندگی می‌کرد... گاهی به من می‌گفت دین ما بهتره. ما هم به آنها می‌گفتیم خیر، دین ما بهتره... ولی دعوایمان نمی‌شد. همه چیز در آرامش به سر می‌برد. آن‌ها تا انقلاب هم بودند. اما کم‌کم ایدئولوژی عرصه زندگی را بر آنها تنگ کرد و نگاه‌ها تغییر کرد... تا جایی که خیلی‌ از آنها دیگر نتوانستند بمانند و مجبور شدند به کوچ .... 🌸🍃🌼🍃 🌼کانال انوشزاد کانالی برای تاریخ و میراث و خاطرات نوش آباد👇                      https://eitaa.com/anooshzad    نویسنده:  سید محمد علوی 🌹🍃☘🍎☘🍃🌹
خاطرات کویر (۳۹۰) ثروتی از دانش و حس داشتم راوی: حسن محبوبی اسم پدرم یحیی بود. با شغل چارواداری و با چالاکی و جسارت... از وقتی که به خاطر می آورم، در دشت یحیی‌آباد ساکن بودیم. از جمله دشت‌هایی که زن و بچه و خانواده هم حضور داشتند. پدر و عموهایم به نام های: نوری و صدفی و محبوبی و فرزندانشان طایفه بزرگی در این دشت بودیم. پس از خشک شدن این دشت، همه ساکن تهران و کرج و استرالیا و کانادا شدند. این مزرعه تنها جایی بود که در آن کلاس درس دایر بود. یک اتاق کوچک قلعه را به عنوان کلاس درس سفید کاری کرده بودند تا معلمی به نام خادم‌الله به بچه‌ها درس بدهد. اما سن و سال من به کلاس نمی‌رسید. بچه‌های مزارع همسایه مثل هاشم‌آباد و دولت‌آباد به این اتاق می‌آمدند و درس می‌آموختند. همه یک کتاب داشتند. یادم هست حسین اباذر بلند بلند درس را جواب می‌داد و می‌گفت پوست بُز پر مو است... یکی از عموهایم رادیو داشت. رادیو پدیده نوبر بود. من در عالم کوکانه گمان می‌کردم آدم‌ها توی رادیو هستند.   سواد خواندن و نوشتن در کنار  رادیو چشم و گوش‌ها را باز می‌کرد. آقای امینیان از شبکه بهداشت برای مبارزه با آفات با ماشین جیپ به دشت می‌آمد. همو می‌گفت وقتی بشود که همه باسواد بشوند و آگاهی بالا برود... عرض کردم که پدرم چاروادار بود. گاه با قاطرها بار به اصفهان می‌برد. یک بار رفت و شش ماهی از برگشتنش گذشت. از او دل کندیم. در نوش‌آباد برایش مراسم ختم گرفتند. اما یک شب اهالی ده صدای زنگ قاطرهایش را شنیدند و دیدند که برگشته است. می‌گفت بار به کشور روسیه بردم. اودر ۹۰ سالگی در تهران از دنیا رفت. آرامگاه او در باغ بزرگی در قلعه حسن‌خان است.... 🌷🍃☘🌸☘🍃🌷 🌸🍃🌼🍃 🌼کانال انوشزاد کانالی برای تاریخ و میراث و خاطرات نوش آباد👇                       https://eitaa.com/anooshzad    نویسنده:  سید محمد علوی 🌹🍃☘🍎☘🍃🌹
خاطرات کویر
خاطرات کویر (۳۹۱) راوی: حسن محبوبی در سپهر روشن دیروز چهار فصل کویر سرشار بود از هوای زندگی ‌ و امید به فردا.... سختی زیاد بود ... فقر هم کاملا عریان و آشکار.... ولی قناعت و دریا دلی و حجب و حیا و نجابت سرمایه های اصلی مردم روزگار بود ... باغ‌های انار و انجیر و انگور یحیی‌آباد پر بود از موسیقی باد... هنوز  برای من خاطره‌انگیز است. قالیبافی زن‌ها در مزرعه  یک شعر روان بود همراه با همه تلون رنگ ها و تنوع آرزوها .... رعیت باغ می‌افراشت و زن ها همان باغ و گل و درخت را بر فرش می‌بافتند.   این مزرعه یک حمام هم داشت که گاهی تامین نفت آن با من بود.... در کویر ۴ باب حمام عمومی وجود داشت. البته مزرعه‌های فیض‌آباد، فخرآباد و هاشم‌آباد هم حمام خزینه داشتند. حمام یحیی‌آباد را اصغر مجنونیان ساخته بود. برای تهیه نفت به مشکان می‌رفتیم. من نوجوان بودم و گاه این مسیر را بایدبه تنهایی و همراه الاغ می‌رفتیم. این جاده بر عکس جاده نوش‌آباد خیلی خلوت بود. چون کسی در جاده  دیده نمی شد، وهم‌انگیز می‌شد. اما جاده کویر نوش‌آباد از شلوغی مَثلی شده بود که می‌توان آب به دست هم داد. از مشکان با دو ظرف ۲۰ لیتری نفت بر‌می‌گشتم. درب ظرف را کهنه می‌گذاشتند و گچ می‌ریختند که در طی ۱۰ کیلومتر راه نشت نکند. خاطره تلخی از اون حمام ها هم دارم. یک روز یکی از رعیت‌ها پس از حمام کردن،  چای  می‌نوشد که چای بعد از حمام واقعا کیف آور بود. اما  رعیت بیچاره پس از مدتی حالش بد می‌شود ... وقتی بررسی کردند دیدند در لوله کتری عقربی بوده که جوشیده شده ! حال ببینید حال رعیت بی خبر را ... چای با طعم عقرب که شانس آورد و جان سالم به در برد. اتفاقی که چندین بار در کویر تکرار شده بود و گاه آب کوزه و کتری عقربی می‌شد ! کویر بود و سختی‌هایش ... یک بار هم بود که آسمان حساب از دستش رفت و یک ماهی باران آمد. در بعضی جاها  تا شکم الاغ‌ها در گِل فرو می‌رفت. وقتی آفتاب شد بعضی سقف‌ها شروع به ریختن کرد. از جمله سقف اصطبل ما که بر سر حیوانات خراب شد و دو تا از آنها تلف شدند. با این همه سختی‌ها آرامش و لطافت بر دشت حاکم بود. 🌷🍃☘🌸☘🍃🌷 🌼کانال انوشزاد کانالی برای تاریخ و میراث و خاطرات نوش آباد👇                    https://eitaa.com/anooshzad    نویسنده:  سید محمد علوی 🌹🍃☘🍎☘🍃🌹
ساعت ۵ عصر ۱۱ مهر ۱۳۳۷ پخش شد. اولین شبکه تلویزیون ایران با سرمایه حبیب‌الله ثابت، ثابت‌پاسال و مصوبه مجلس شورای ملی راه‌اندازی شد و چند سال بعد دولت وقت آن را خریداری کرد.
خاطرات نوش‌آباد (۲۹۰) راوی: عباس چاپی نوش‌آبادی‌ها در هفته اول مهر به زیارت بی بی شاه زینب روستای یزدل می‌رفتند. نامی که از دورهای ایران باستان می‌آید. این هفته معروف بود به هفته "شاطری ها " انتخاب هفته اول پاییز برای این سفر زیارتی بهترین موقع از سال بود. هوای مطبوع  و نسیم طرب انگیز کویر، نفس را تازه می‌کرد. وسیله سفر هم در آن زمان بیشتر  الاغ یا قاطر بود که مسیر نوش آباد به بی‌بی شاه زینب را طی می‌کردند وبعد‌ها که وسایل  نقلیه امروزی آمد، معمولا با ماشین جیپ صورت می‌گرفت. بعد هم مینی‌بوس و کم کم خودرو های شخصی. علی آقا ولی ( مدبر ) تعریف می‌گفت که نزدیک به ۷۵ سال پیش هیئت حسینی به بی‌بی‌زینب می‌رفت. با همراهی مداحی حسین عابدینیان و حاج احمد ساجدی و مدیریت شادروان اسماعیل جعفر مرحوم شاطر غلام ابوی شاطر ماشااله وحاج رضا خبازی به کمک زن‌ها در آن مکان برای مردم آش رشته می‌پختند. تجارت و کاسبی مثل همین امروز در مسیرهای گردش پذیر در سراسر ایران دیده می شود به شکل ابتدایی در سفر یک روزه به زیارت بی‌بی زینب هم دیده می شد. مرحوم پدرم حاج ابراهیم وحاج رضا و مرحوم حاج میرزا تاجری هم در شب جمعه گوسفندانی را ذبح می‌کردند و در پایین زیارت شاهزاده به شاخه درختی آویزان می کردند برای فروش ...   شاطر ماشااله هم تره بار می‌فروخت. تاس کباب ناهار عمده روزهای گردشی بود. غذای مطبوع و گوارایی بود ... مردم هم خریدار همین نوع گوشت بودند. در دهه های ۶۰ و ۷۰ سفر مردم به بی‌بی یزدل از هیجانات قبلی فاصله گرفت و ذیل مراسم نبود. در چند ساله اخیر سفر همراه با مراسم معنوی است. بابا ( متولی)  بی‌بی شاه زینب در زمان قدیم مردی به نام "  رحمت زیارتی" بود. مرحوم شادروان اسماعیل جعفر نام مستعاری برایش گذاشته بود : " سمیع " مردی بود قد کوتاه و کمی چاق ، و بسیار ساده و خوشمزه و دوست داشتنی ... با حاج ماشااله فائض‌پور ایاغ  بود ... حاج ماشااله و سمیع تا نیمه‌های شب در گوشه ایوانی نشسته و با ایشان صحبت می کردند و جوانان زیادی هم دور هردو جمع می شدند... گفت و شنود هر دو را گوش می‌دادند و گفتگوی آنها باعث خنده بچه ها می‌شد ... مثلا اگر فردی از زوار قبلی در آن سال فوت می کرد و به ایشان گفته می شد که امسال فلانی هم فوت کرده ، در جواب به جای عبارت  خدا بیامرزدش با صدایی خش‌دار و خنده می‌گفت : به درک که مُرد ... گور سیا که مُرد ... که البته کینه و کدورتی در کلامش حس نمی‌شد... دل پاکی داشت. پس از آن که از دنیا رفت همیشه جایش خالی بود. 🌷🍃☘🌸☘🍃🌷 🌸🍃🌼🍃 🌼کانال انوشزاد کانالی برای تاریخ و میراث و خاطرات نوش آباد👇                  https://eitaa.com/anooshzad 🌹🍃☘🍎☘🍃🌹
به مناسبت روز جهانی غذا برگزار می گردد: 🔹مسابقه آشپزی، همزمان با موسم برداشت پیاز بومی نوش آباد و معرفی این محصول با محوریت پخت غذاهای سنتی نوش آباد 🔸حلیم سنتی 🔸شولی 🔸آبگوشت پیاز 🔸شفته نخودچی 🔸قیمه ریزه 🔸تاس کباب 🔸کوفته برنج 🔸کالجوش 🔸گوشت کدو ✅ زمان:چهارشنبه ۲۵ مهرماه ✅ مکان:نوش آباد، سالن اجتماعات سردار شهید راحمی جهت کسب اطلاعات بیشتر با شماره 09907035950 تماس حاصل نمایید. ┄┅┅❅💠❅┅┅┄ @shahrdari_noushabad 🔸روابط عمومی شهرداری و شورای اسلامی شهر نوش آباد🔸
خاطرات کویر
خاطرات کویر (۳۹۲) زندگی با عطر گوَن و آفتاب با سخاوت ... راوی: شاه غلام چاوشیان ✍️ روزگار من با کار و گشت و گذار گره خورد ... عاشق تحرک و پویایی بودم و از گستره بیابان و همنشینی با مردمان نجیب دشت‌ها و معاشرت با مردم اصیل شهر لذت می‌بردم. از آنجا  که  از دوران جوانی راننده بودم و مملکت را گشته بودم ؛ حقیقتا جایی قشنگ‌تر از کویر نوش‌آباد را پسند نمی‌کردم... بیابان باشد و آن همه سرسبزی و آب و باغ و مردمان باصفای دشت‌ها آن قدر که اولین ماشین نوش‌آباد را در دهه چهل بعد از گرفتن گواهی نامه رانندگی ( به قول قدیمی ها : تصدیق )  به این حرفه شاد و نشاط آور مشغول شدم. گاهی به کویر می‌رفتم و با آن بار و محصول کویر را جابجا می‌کردم. جیپ  من مدل ۱۹۵۴ بود که ۴۵۰۰ تومان از تهران خریده بودم. در سندش نوشته بود جهت ریشه کنی مالاریا. روزی که ماشین را از تهران آوردم ، مردم آبادی جمع شدند  تا حضور اولین ماشین را در زادگاه خود ببینند. روی پشته سه تا بزغاله برای شگون کشتند. چقدر با این جیپ بار هندونه و خربزه و دستمبو به کاشان و اطراف رساندم. تره باری که هر یکی از آنها می‌ارزید به همه خربزه های مشهدی امروز ! عطر و بوی خربزه‌های کویر  بکر بود. با طعم عشق و قناعت ... زمستان‌ها هم گاهی جو و گندم و پنبه جابجا می‌کردم. پشت محله شیخ‌آباد که به مزارع وصل می‌شد دنیایی از رمل روان و  ریگ بود. در این مواقع با دو دیفرانسیل حرکت می‌کردم. گاه یک تن بار می‌زدم. کرایه ۳۰ تا تک تومنی بود. گاه ۲۰۰ خر جو گندم جابجا می‌کردم. در دهه چهل و پنجاه حدود ۱۵ سال کرایه و قیمت‌ها ثابت بود. یه دست چلو کباب ۲ تومن بود. (۲۰ ریال) دیزی هم یک تومن بود. از تبریز تا زاهدان و هر گوشه کشور می‌رفتی قیمت ثابت بود. مردم ، روزگار سرشار از امیدی داشتند. زمانی  که هنوز یخچال نیامده بود، همه چلوکبابی‌ها گوشت تازه داشتند! یکبار در کارخانه آقای مروّج به من و حاج محمد طلایی گفتند: می‌روید تهران فلان جا، سه تا ماشین بنز تک می‌آورید. هر کدام ۳۳۰ هزار تومن. یعنی قیمت  سه تا بنز روی هم به یه میلیون نمیرسید. یه بار که از کویر بر می‌گشتم، دیدم نزدیک تاج‌آباد رعیت‌ها با پیش‌بنده می‌آمدند. آنها را سوار کردم. نزدیک تاج‌آباد فلس برید. عقب ماشین پایین آمد. با دوچرخه به کاشان رفتم و جنسش را خریدم و خودم تعمیر کردم.... تعمیر مشکلی بود. در کویر استهلاک ماشین  هم زیاد بود. یکبار هم در کویر موتور سوزاندم. آن روزها هنوز بکسل نبود. یواش یواش به کاشان آمدم به تهران رفته و از تهران میل لنگ خریدم ۱۵۰ تومن (۱۵۰۰ ریال) دو تومن انعام به تعمیرکار دادم. ..‌ می‌گفت اگه بفهمند اضافه گرفته‌ام مغازه‌ام بسته می‌شود. یک بار در کویر یک نفر از دنیا رفت. اسمش محمد دوش بود. او را لای نی گذاشته بودند با الاغ به سمت نوش‌آباد می‌آوردند. من از فخر‌آباد به طور اتفاقی رسیدم. بقیه راه را با جیپ آوردمش.... خانم مختار معصومی نوه ناصرالدین شاه بود که گاهی به دشت هاشم‌آباد می‌آمد.... گاه یک هفته آن‌جا بود. گاهی با جیب در میدان سنگ کاشان پیاده می‌شد و به بازار می‌رفت. سی تومن به من کرایه می‌داد. با همین جیپ گاهی به اطراف هم می‌رفتیم. یزدل، اردهال،  اقا علی عباس، حتی تا قم، تهران، مشهد ... تنها پمپ بنزین کاشان مقابل مسافر‌بری اکسپورت بود. آن روزها پمپاژ بنزین  تلمبه‌ای بود. باک ماشین ۴۰ لیتر بنزین می‌گرفت. یک زاپاس ۲۰ لیتری هم بسته بودم. یک شب که از کویر آمده بودم، پسر ۷ ساله اسماعیل شعبان را عقرب نیش زد. او را به بیمارستان اخوان رساندیم. داشت تلف می‌شد. دکتر فولادی چند آمپول تزریق کرد... پدرش گریه می‌کرد. ما هم اشکمان درآمد. آن شب کلی دعا کردیم. بچه جان سالم به در برد. این جیپ را بالاخره با ماشین بنز برادرم عوض کردم. آنها هم مدتی در کارگاه رنگرزی استفاده کردند و در نهایت به یک کوهستانی ۱۲ هزار تومن فروش رفت. این جیپ همه مزرعه های کویر و ۳۳ چشمه قنات را طی کرد. 🌷🍃☘🌸☘🍃🌷 🌸🍃🌼🍃 🌼کانال انوشزاد کانالی برای تاریخ و میراث و خاطرات نوش آباد👇                    https://eitaa.com/anooshzad    نویسنده:  سید محمد علوی 🌹🍃☘🍎☘🍃🌹