eitaa logo
خاطرات نوش‌آباد (انوشزاد)
412 دنبال‌کننده
210 عکس
39 ویدیو
5 فایل
اینجا شعبه دوم خاطرات نوش‌آباد است. هزار خاطره هم در تلگرام است. ارداتمند شما سید محمد علوی
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطرات مدارس فرهنگ نوش‌آباد (۶۸) راوی: محبوبه بالاور معلم همیشه و همیشه در" بلند" زمانه زندگی کرده است. با آن که روزگار به زنان معلم نامهربانی نشان داد. با این حال جفایی که به من به عنوان یک معلم زن سپاهی دانشی شد ، نتوانست احساس انسانی را در من بکشد... من با غرور تمام دوران سپاهی دانش را در سال ۵۷ پشت سر گذاشتم و در تهران دوره معلمی را دیدم و در بحبوحه انقلاب ۵۷ باید در کلاس و مدرسه به کار معلمی مشغول می‌شدم. اشتغالی که با بدبینی و کم دانشی نگاه به معلمان سپاه دانش مواجه شد. خاطراتی بسیار زیاد از اذیت کردن مدیران مدرسه دارم. ناگفته نماند در دو سالی که ( ۵۹ تا ۶۱) در مدرسه دخترانه شهلا صدر  نوش‌آباد به تدریس مشغول بودم ، مردم نوش‌آباد را گرم و صمیمی دیدم. هم دوره‌های من خانم شادکام و آتشکار بودند. و خیلی از سپاه دانشی‌های دیگر که گزینش آنها را قبول نکرد. هنوز مردم نوش‌آباد را دوست دارم. چون آدم‌های باشعوری بودند و هستند. آن‌ سال‌ها  مدرسه‌ها در دو شیفت صبح و عصر اداره می شد. چون رفت و آمد برای ما سخت بود ظهرها در مدرسه می‌ماندیم وناهار از منزل می‌آوردیم. یک روز در مدرسه داشتیم ناهار می‌خوردیم که  دانش آموزی سراسیمه آمد توی دفتر پشت من پنهان شد و قسم می‌داد کمکم کن. بعد از او دیدم مردی  با بیل وارد دفتر شد و گفت باید بکشم این دختره ی پررو را ... از یک طرف اون آقا می‌آمد توی صورت من و از پشت هم دختره من را می‌کشید. اصلا هیچکدوم نمی‌فهمیدند چه به روز من می‌آوردند. یک جیغ زدم دوتا به خودشون اومدند. به آن مرد گفتم بنشیند. نشست. گفتم چی شده؟ گفت: دخترم کلاس چهارمه و ادامه داد موقع شوهرشه... گفتم یعنی چه؟ گفت نوش‌آباد اگه تو این سن شوهر نروند مردم می‌گویند این دختره موندس تو اون عصبانیت گفتم یعنی چه ؟ یک دختر ۱۰ ساله رو می‌خواهی شوهر بدهی؟ گفت آره دیر میشه... من خیلی ناراحت شده بودم. گفتم اگر این مونده هست پس من چی بگم؟ نگاهی به من کرد و گفت استغفراله! گفتم: خب آره! من دو برابر او سن دارم و ازدواج نکردم. گفت : خب شما معلم هستید... گفتم کدوم دختر ۱۰ ساله معلم شده  اجازه بده درس بخونه... بالاخره قانع شد و اجازه پیدا کرد که درس بخواند. امروز از پس سال‌ها خوشحالم چون آن دانش‌آموز به آرزویش رسید و موفق شد و شغل خوبی پیدا کرد و دارای خانواده خوبی هم شده... آن سال‌ها من کلاس چهارم تدریس می‌کردم: استاد زاده، ریحانی، عصاری، کشاورزی، صفدری، تاجری و... شاگردانم بودند. یک دختر هم به نام ندا سراندیب بود که البته از مهاجرین  جنگی بودند و توی درمانگاه زندگی می‌کردند. به قدری دوست داشتنی بود که من هم اسم دخترم را ندا گذاشتم. ندا مقدم که اکنون یک هنرمند بازیگر و گریمور هست. دوسال پیش،  دانش‌آموزان از من و چند تا از معلم‌ها دعوت کردند به نوش‌آباد بیاییم. وقتی خواستم به نوش‌آباد بیایم به دخترم گفتم: بچه‌ها من را جوان دیدند. الان پیر و شکسته هستم. دوست ندارم این جوری من را ببینند. خلاصه دیدم زشت است نیایم. وقتی بچه‌ها را دیدم آن دانش آموزان شاداب و خندان را که ۴۴ سال پیش داشتم نبودند. همه شکسته شده بودند. 🌷🍃☘🌸☘🍃🌷 🌼کانال انوشزاد کانالی برای تاریخ و میراث و خاطرات نوش آباد👇          https://eitaa.com/anooshzad    نویسنده:  سید محمد علوی 🌹🍃☘🍎☘🍃🌹
خاطرات معلمان قدیم نوش‌آباد ۶۹ خاطره دیگری از پیشکسوت فرهنگی خانم محبوبه بالاور ✍️ عرض کردم دوران معلمی دوران بالایی‌ها و والایی‌هاست. دوران اوج و پرواز و آبی‌هاست... آن قدر شکوه و سربلندی در دنیای معلمی حس می‌شود که غم و دردش فراموش می‌شود. گاه این همه شعر و شکوه و شکوفایی از نگاه دانش‌آموز است که هر صبح ، به درون معلم سرازیر می‌شود. " " دانش‌آموز شلوغ کلاس چهارم مدرسه بانو شهلا صدر نوش‌آباد بود. از جنگ زدگان بود. با وجود اینکه شیطون بود ،  بسیار هم با ادب بود. کُلا من دانش آموزان شلوغ و با ادب را جور دیگری دوست داشتم.  چرا که حضورشون به من انرژی می‌داد. ندا از آن جمله دانش‌آموزان انرژیک بود. خاطره فراموش نشدنی که از او دارم این بود که یک روز حالم بد بود. باردار بودم. بچه‌ها خیلی شلوغ می‌کردند. به ندا گفتم مواظب بچه‌ها باش من بروم بیرون یک کم هوا بخورم... رفتم نزدیک باغچه، یک مرتبه متوجه شدم اصلا صدا از کلاس در نمی‌آید... از این سکوت تعجب کردم. خودم را به پنجره  کلاس رسوندم... یواشکی نگاه کردم، دیدم بچه‌ها همه آرام با دو انگشت دارند دست می‌زنند و ندا براشون می‌رقصه ! یک روز هم موضوع انشای آنها توصیف خانه خود بود. وقتی نوبت ندا شد همه انشایش را از فعل گذشته استفاده کرده بود. او نوشته بود خانه‌ای که ما داشتیم ... اتاقی که داشتیم ، اتاقی که من داشتم رنگ صورتی داشت، من یک اسب داشتم و خلاصه همه انشای او از فعل" داشتم" بود. (یعنی الان ندارم) از نوشته او خیلی متاثر شدم  که جنگ چه به روز همه آورده است. تازه این یک موضوع ، گوشه‌ای بسیار کم رنگ و ناپیدایی بود که من با آن روبرو شدم. برای همین نکته اسم او در ذهنم نقش بست تا این که ندای خودم به دنیا آمد. البته هنوزم هم دوستش دارم و دلم می‌خواهد ببینمش. انشاالله این نوشته ها باعث بشه او را پیدا کنم. 🌸🍃🌼🍃 🌼کانال انوشزاد کانالی برای تاریخ و میراث و خاطرات نوش آباد👇                      https://eitaa.com/anooshzad    نویسنده:  سید محمد علوی 🌹🍃☘🍎☘🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برادران امیدوار در سفر به دور دنیا چه چیزهایی دیدند؟ چگونه به قبایل آدمخوار وارد شدند و جان سالم به در بردند؟ راز عقب ماندگی تمدن‌‌ها چیست؟ آنها در جنگل‌های مخوف آمازون و قبایل وحشی چه چیزهایی دیدند؟ آنها چگونه از قطب و سرزمین اسکیموها و بیابان‌های بزرگ گذشتند؟ اهمیت این سفرنامه در چیست؟ با ما همراه شوید برای شنیدن سخنرانی در مورد کتاب ۸۰۰ صفحه‌ای سفرنامه برادران امیدوار زمان: شنبه ۲۶ آبان ساعت ۱۸ مکان: سالن کتابخانه شهید راحمی نوش‌آباد 🌸🍃🌼🍃 🌼کانال انوشزاد کانالی برای تاریخ و میراث و خاطرات نوش آباد👇                      https://eitaa.com/anooshzad    نویسنده:  سید محمد علوی 🌹🍃☘🍎☘🍃🌹
🌹🌹 استاد  دخیل نیکقدم (متولد ۱۳۱۸) نایب رئیس ورزش باستانی شهرستان آران و بیدگل و پیشکسوت ورزش باستانی نوش آباد بود که از سن ۱۵ سالگی در این ورزش کوشا بود. علاقه او از زورخانه واقع در میدان توده شروع شد و دیری نگذشت که به خاطر موفقیت هایش در این ورزش و همچنین کشتی پهلوانی که از مرحوم علی اکبر جازک آموخته بود، مقام زنگی زورخانه را کسب می کند. آقای نیکقدم در بین رقیبان این ورزش همیشه میدان دار کشتی پهلوانی نوش‌آباد بود و تا وقتی توانست ، باشگاه صاحب الزمان (عج) نوش آباد را ترک نکرد. او از جمله کسانی است که مورد احترام دیگر باشگاه های منطقه است. آقای نیکقدم خاطرات زیادی را از روزهای جوانی بیان می کند. از آن روزهایی که زورخانه توده تشک کشتی‌اش گونی  پر از سفالی بود که استاد سید ماشاءاله مستوری آن را تهیه کرده بود، تا روزهای رو کم کنی و روزهایی که مورد تشویق بزرگان آبادی و ورزشکاران دیگر باشگاه ها قرار می گیرد. استاد نیکقدم از روزهای رونق ورزش باستانی نوش‌آباد و از بزرگان این ورزش هم یاد می‌کند. ورزشکارانی که به رحمت خدا رقته اند. مرحومان حاج علی خان شهرابی، حاج فرهاد شایان، حاج رضا خبازی(شاطر)، حاج اصغر مجنونیان، محمد آقا ضرقام، مسلم خالویی، استاد رضا و استاد ابراهیم چاپی، حسین لطفی زاده ، عباسعلی قدیری و ... دراین قسمت جا دارد از فرزند استاد، آقای داود نیکقدم هم یاد کنیم که به همراه آقای غلامرضا صفوی در سال 1364 به ترتیب مقام های دوم و سوم رشته کباده استان را به دست می آورند. آقای نیکقدم از رکود این ورزش باستانی در نوش آباد هم سخن می گوید و برای رونق آن ایجاد رقابت در این ورزش را پیشنهاد می کند. روزی  می‌گفت: با آن که زور خانه های مهم در آران و بیدگل وجود دارد ولی مشاهده می شود که زورخانه آقای علیجان زاده هم دارد ساخته می شود و همین امر باعث ایجاد رقابت می گردد. روح استاد نیکقدم که عمری در این ورزش کوشا بوده است و سالیان درازی هم خدمتگزار مردم بوده است، شاد باشد و آرامش باد بر خویشان. 🌹🌹 کانال خاطرات نوش‌آباد https://eitaa.com/anooshzad نویسنده: علوی
🍀🍁🍀🍁🍀 ۲۱ نوامبر 🤚 روز_جهانی_سلام است. هدف این روز کنار گذاشتن اختلافات با هر عقیده و باور است. روزی که با گفتن یک درود و سلام می‌تواند ارتباطی دوستانه رقم بخورد. زیباترین واژه که بر زبان می آید کلمه ی زیبای سلام است و نشان ادب. یادمه مادرم تعریف می‌کرد شاگردی داشتم که هر روز می آمد قالی بافی یاد بگیره وقتی می‌خواست  برود منزل  به او تاکید می‌کردم وقتی رسیدی خانه سلام کن ... مادرم می‌گفت سلام و صلح را از بچگی باید یاد گرفت. ای کاش رهبران دنیا به جای جنگ به دوستی ملت‌ها فکر می‌کردند و محبوب مردم می‌شدند و در تاریخ نامشان به نیکی یاد می‌شد و بدین ترتیب ریشه نفرت و کینه نابود می‌شد  و تنور جنگ خاموش می‌شد. این روزها که مزین بنام سلام است آرزو می‌کنیم مردم دنیا  ارتباطی سالم و عالی با یکدیگر داشته باشند و دوستی و مهربانی بیشتر شود... فاطمه آتشکار 🍀🍁🍀🍁🍀
خاطرات نوش‌آباد سلاما و قولا... 👇 راوی: احسان ایمان دوست برای ۲۱ نوامبر روز جهانی سلام ... ✍️ نظام تربیتی سنتی ما فضای بسته و همراه با تعصب و خانواده سالاری بود که گاه همراه ترس و دغدغه بود و چه بسا باعث کندی رشد شخصیتی ما می‌شد. ولی ظرایف و لطافتی هم در همین سامانه سنتی بود که جبران کننده کاستی های تربیتی می‌شد. نسل ما محصول همین سیستم بود. خدا همه رفتگان خاک را رحمت کند ... میدان توی ده ، قبلا بازار محله بود و رونق و رواجی داشت. اولین دکان  سمت چپِ این بازار از سیدمیرزا مستوری بود.... من بچه بودم آقام سیگار اشنو ( ویژه )  می‌کشید. همیشه می‌گفت: بدو دکونِ سیدمیرزا سیگار برام بگیر و بیا... یه روز که برای خرید رفتم ، سید سوال کرد: گوساله هم تو خونه تون دارید؟ با تعحب جواب دادم نه ! باز سوال می‌کرد و منم جواب می‌دادم نه! چندبار تکرار کرد و منم جواب میدادم نه! تا سیگار  را بهِم داد و خواستم بروم؛ بهم گفت: پسر به" آقات" بگو ( ما سید نبودیم ، ولی همیشه به پدرمون می‌گفتیم آقا) به آقات بگو گوساله را بگیر ببندش ... تعجب کرده بودم تا رسیدم  خونه جریان را برای آقام تعریف کردم... آقام شروع کرد خندیدن  گفت سلامش نکردی ؟ جواب دادم نه ! با خنده گفت: خب آقا ، سلامش نکرده‌ای ...گفته یعنی تو گوساله‌ای! اون ماجرا البته برای من به صورت خاطره مونده . ولی امروز اگر کسی با این لحن و ادبیات با بچه‌ها صحبت کنه، جنگ و دعوا میشه.. ولی اون روز من خوشحال شدم و همیشه هرجا می‌رفتم اول سلام می‌کردم، و این ادب را مدیون اون سیدمیرزا خدا بیامرز هستم و همیشه تا زنده بود دعاش می‌کردم ... وقتی هم فوت شد و یادش می‌افتم میگم خدا بیامرزدش که این سلام کردن را یاد ما داد.... ببخشید! سعی کردم واقعیت را خودمونی بنویسم  تا  شیرین باشه 🌷🍃☘🌸☘🍃🌷 🌼کانال انوشزاد کانالی برای تاریخ و میراث و خاطرات نوش آباد👇                     https://eitaa.com/anooshzad    نویسنده:  سید محمد علوی 🌹🍃☘🍎☘🍃🌹
خاطرات نوش‌آباد راوی: احمد خوش‌حساب امروز نوش‌آباد به جایی رسیده که گلاب دارد. بعضی از این گلاب‌ها معروف هم شده همه ما گلاب شیخ مرتضی وکیلی، محمدحسین کاشی و علی‌آقای صدری ... را دوست داریم. چون می‌دانیم گلاب خوبی است و ازخیلی برندهای معروف بهتر است. خداسلامتی بدهد به مهندس شقایقی شهردار دهه ۸۰ نوش‌آباد من دوسالی مدرسه شهید هاشمی‌ نژاد افتخار داشتم در خدمت بچه‌های همشهری خودم باشم. در زمان مدیریت آقا احسان هاشمی‌نژاد انسان خوب و پاک یک روز به بچه‌ها گفتم شما اگر شهردار نوش‌آبادبودید، چه می‌کردید؟ بچه‌ها در انشای خود ایده‌های مختلفی نوشته بودند. از درست کردن پارک و زمین ورزش تا آسفالت کوچه‌ها و ... یک روز مدخل شهر منتظر ماشین ایستاده بودم. هوابارانی و سرد بود. یک پژوی سبزرنگ جلوی پایم ترمز کرد. مردی باشخصیت بود. معلوم بود نوش‌آبادی نبود. هرچند شقایقی می‌گفت ما در زمان‌های دور در قلعه شمس اباد زندگی کرده‌ایم. صحبت از موضوع انشا شد. به شدت استقبال کرد و خیلی خوشحال شد. من انشای بچه‌ها را جهت مطالعه به ایشان دادم. شماره موبایل من را گرفت و چقدر تشکر کرد. فردا گوشیم زنگ خورد. آقای شقایقی من را به شهرداری دعوت کرد. خدا روح مهدی عابدزاده  را شاد کند، منشی بود. گفت شهردار منتظر شماست. موقع گفتگو گفت این انشاها تکانم داد. خط مشی و راهکار به من داد. مردی آبادگر بود و به توسعه شهر علاقمند بود. گفت می‌خواهم برای معلمان بزرگداشت بگیرم. گفتم به نظرم اول از همه از بازنشسته‌ها تقدیر کن. از نوراله خان امینی، نوراله مرقده و بعد از پیشکسوتان دیگری مانند استاد محمود حلوایی حاج جهان تحقیقی حاج حسین معنوی مقدم حاج عباس‌آقا وحاج اکبر اقاحسینی حاج دخیل بهنام حاج حسن خوش‌حساب ماشاالله مقصودی و ... مهندس دویست سیصد هدیه گرفت. موظف شدم که این هدایا را  به معلمان برسانم. مراسم در سالن دانشگاه کاشان بود. زنده‌یاد مکارم نژاد هم صحبت کردند. وقتی مرحوم نورالله خان امینی رضوان اله علیه روی جایگاه آمدند مهندس شقایقی با تواضع فراوان دست ایشان را به عنوان اولین معلم نوش‌آباد که چند نسل را باسواد کردند، بوسید. بگذریم که فتنه‌ای برای آقای شقایقی درست کردند. در حالی که شادروان امینی جامعه‌ای را به سمت روشنایی برده بود. کاری که ما کردیم کمترین جبران‌ برای علم و ادب و فرهنگ و هنر این دیار بود. وقتی مرحوم امینی از جایگاه پایین آمد از شوق اشک می‌ریخت و دعایی در حق مادر ما کرد... خدا سلامتی به آقای شقایقی بدهد. برایم تعریف می‌کرد وقتی شهردار نیاسر بودم شب‌ها ساعت یک به بعد می‌آمدم عوارضی کاشان به کارمندان عوارضی ۵۰ تومن، ۱۰۰ تومن پول می‌دادم و می‌گفتم به مسافرانی که سراغ قمصر را می‌گیرند، به آنها آدرس نیاسر را بدهید تا برای این شهر تبلیغ نیاسر بشود ! چون می‌خواهیم آن جا را از غربت درآوریم. و همین کار را هم کرد. او در معروف کردن شهرهایی که بود موفق بود. شهر ما را هم معروف و مهمان‌پذیر کرد. و چقدر تعجب‌انگیز است جریانی که شهر زیر زمینی را به روی مهمان می‌بندد. آن هم در ایامی که فرهنگ شهر می‌تواند منتقل شود. همو می‌فرمود گل نوش‌آباد در نوروز می‌آید. می‌خواهم نوش‌آباد را قطب گلاب کنم. او در برابر فکرهای کوچک چنین فکر بزرگی داشت. ای رهروی که خیر به مردم رسانده‌ای آسوده باش که بار تو بر دوش سایل است 🌷🍃☘🌸☘🍃🌷 🌸🍃🌼🍃 🌼کانال انوشزاد کانالی برای تاریخ و میراث و خاطرات نوش آباد👇 https://eitaa.com/anooshzad 🌹🍃☘🍎☘🍃🌹
"همه متفاوت، همه خویشاوند" این جمله‌ای است که برادران امیدوار پس از ۱۰ سال سفر به دور جهان بر سپر موتور خود نوشتند. و من سعی کردم در دو جلسه ۹۰ دقیقه‌ای این سفر ده ساله را در دهه ۳۰ با نشان دادن ۲۵۰ اسلاید برای ۲۵۰ نفر از اهالی کتاب کاشان و آران و بیدگل تشریح کنم. نیمی از آن در فرهنگسرای مهر کاشان و نیمی دیگر در سالن کتابخانه نوش‌آباد سفر به دور جهان به پنج قاره به راه های کمتر رفته شده به قبایل بدوی و وحشی به قطب های سرد و یخ به بیابان‌های گرم و وسیع به کوه‌های بلند به دشت‌های فراخ
حفظ محیط زیست، تزریق روح تازه و با نشاط به زندگیست. زمین برای بقای خود به دست‌ها و اندیشه ها و اراده‌های راسخ ما نیاز دارد. جایزه محیط زیستی دکتر رادمنش راهکاری است برای تقدیر از انجمن‌های محیط زیستی و کسانی که در حفاظت از محیط زیست تلاش می‌کنند. در هشتمین دوره از بین ۹۰ انجمن و فرد فعال ۹ انجمن و ۱۵ فرد فعال برجسته شدند. از نوش‌آباد همیار طبیعت و همدم قله‌ها جناب سید تقی عمارتی انتخاب شدند.      این انتخاب شایسته که نشانی از همت و اراده جناب عمارتی است، بسیار قابل تحسین  است. چرا که الگویی است از گرامی‌داشت طبیعت و زیست بوم که می‌تواند سرمشق مردم و جوانان قرار گیرد. برای این مرد سربلند آرزوی سعادت و موفقیت بیشتری داریم. جناب امیر فرزین هم زحمت کشیدند و این نشست را همراهی کردند. درودتان باد
54.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 صحبت های استاد احمد خوشحساب مدرس و خوشنویس در نشست هم اندیشی هنرمندان در شورای شهر کاشان