پروانهی آبی ، پرواز کردن را فراموش کرد. بالهای بلورینش را بسته نگه داشت. دلیلی برای پرواز کردن نبود، باید دور چه میگشت؟ شمع مورد علاقش کم نور شده بود. اما فکری از ذهن پروانه گذشت. اگر خودش را به دست شعلهی بی جان شمعش ميسپرد اگر برای آخرین بار پرواز میکرد و بین آتش هم چنان پا برجای شمعش مینشست، شمعش دوباره پر نور میشد، و اشکالی نداشت اگر به قیمت دوباره درخشان شدن ان شعلهها ميسوخت، نه؟
برای بانوی پروانه ایی🦋
یکسالگی قصرتون مبارک 💙✨
@Rominachanell
-اوژنی
دستهایت را چون خاطرهای سوزان
در دستان عاشق من بگذار
و لبانت را چون حسی گرم از هستی
به نوازش های لبهای عاشق من بسپار
باد ما را با خود خواهد برد ...!
-فروغ فرخزاد
تو آخرین سرزمینی
باقی مانده در جغرافیای آزادی
تو آخرین وطنی هستی
که از ترس و گرسنگی ایمنم میکند
تو واپسین خوشه
و واپسین ماه
واپسین کبوتر
واپسین ابر
تو واپسین شکوفهای هستی که بوییدهام
و واپسین کتابی که خواندهام
آخرین واژهای که نوشتهام ...
-نزار قبانی
𝑨𝒏𝒐𝒕𝒉𝒆𝒓 𝑳𝒐𝒗𝒆
@anotherlove﹙%100﹚طعمِ کوکیِ شیرین 𑁯 💭
خوشحالم که اینطوره و خیلی ممنونم ✨❤️
هنوز هم قصهیِ خود را ب خنده پنہان میکنی،بخند؛ گرچه تو با خنده هم غمانگیزی.
هدایت شده از .
نمیآید به چشمم هیچکس غیر از تو این یعنی
به لطف عشق تمرین میکنم یکتاپرستی را