eitaa logo
کانال انصار المهدی(عج)
115 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.1هزار ویدیو
48 فایل
🌹 کانال انصار المهدی(عج) 🌹 جهت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Jk20888 💚 اللهم عجل لولیک الفرج 💚
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆 ✍ خراش‌های عشق خداوند 🔹چند سال پیش در یک روز گرم تابستان، پسر کوچکی با عجله لباس‌هایش را درآورد و خنده‌کنان داخل دریاچه شیرجه رفت. 🔸مادرش از پنجره نگاهش می‌کرد و از شادی کودکش لذت می‌برد. 🔹مادر ناگهان تمساحی را دید که به‌سوی پسرش شنا می‌کرد. وحشت‌زده به‌سمت دریاچه دوید و با فریادش پسرش را صدا زد. 🔸پسرش سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود، تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد. 🔹مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت. 🔸تمساح پسر را با قدرت می‌کشید ولی عشق مادر آن‌قدر زیاد بود که نمی‌گذاشت پسر در کام تمساح رها شود. 🔹کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود، صدای فریاد مادر را شنید. به طرف آن‌ها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را فراری داد. 🔸پسر را سریع به بیمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبودی پیدا کند. 🔹پاهایش با آرواره‌های تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخن‌های مادرش مانده بود. 🔸خبرنگاری که با کودک مصاحبه می‌کرد از او خواست تا جای زخم‌هایش را به او نشان دهد. 🔹پسر شلوارش را کنار زد و با ناراحتی زخم‌ها را نشان داد، سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت: این زخم‌ها را دوست دارم، این‌ها خراش‌های عشق مادرم هستند. 🔸گاهی مثل یک کودک قدرشناس، خراش‌های عشق خداوند را به خودت نشان بده، خواهی دید چقدر دوست‌داشتنی هستند. کانال انصارالمهدی(عج)👇👇👇 @ansar_almahdi5
🔆 ✍ الفبای حق‌کشی 🔹خانم "الف" به بانک می‌رود و نوبت می‌گیرد، شماره‌اش ۱۳۵ است. همان‌جا دوستش را می‌بیند که سه ساعت زودتر از او آمده و دو شماره در دستش دارد. یکی ۲۴ و یکی ۲۵. شماره ۲۵ را از او می‌گیرد و کارش را زودتر از ۱۱۰ نفر دیگر انجام می‌دهد و خوشحال بانک را ترک می‌کند. 🔸آقای "ب" راننده تاکسی است. هر روز دقایقی را فریاد می‌زند تا مسافرانش تکمیل شده و حرکت کند. امروز باران شدیدی می‌آمد. آقای "ب" کسی را سوار نمی‌کرد و می‌گفت که فقط دربست می‌رود. 🔹خانم "پ" پنجره را باز می‌کند و زیرسفره‌ای را داخل کوچه می‌تکاند. 🔸آقای "ت" در اتوبان می‌بیند که همه‌ ماشین‌ها در ترافیک سنگینی هستند. وارد شانه‌ خاکی می‌شود و از چند صد نفر جلو می‌زند و بعد به داخل صف ماشین‌ها می‌آید. 🔹خانم "ث" فروشنده است. کیفی می‌فروشد با قیمت ۲۰ هزار تومان. توریستی از همه‌جا بی‌خبر می‌آید که کیف را بخرد. قیمت را می‌پرسد، در جواب می‌شنود: ۶۰ هزار تومان. 🔸آقای "ج" کارمند است. در ساعتی که اوج کار است و مراجعین صف کشیده‌اند، در اتاقش را بسته، چایی می‌ریزد و می‌نشیند کنار همکارش هرهر می‌خندد. 🔻یک لحظه با خودتان روراست باشید و بپذیرید که همه‌ ما به اندازه "توانمان" متجاوزیم و دیکتاتور و ضایع‌کننده‌ حق دیگران. ▫️حالا شما بیا و این عده‌ از مردمی که تجاوز به حق دیگری را هر روز و هر روز تمرین می‌کنند، بگذار به‌عنوان مسئول یک کشور. ▫️سوءاستفاده از قدرت و دیگر کارها، طبیعی‌ترین نتیجه‌ ممکن خواهد بود. ▫️مسئولین از هوا نازل نشده اند کانال انصارالمهدی(عج)👇👇👇 @ansar_almahdi5
🔆 بسيارند كسانى كه به سبب تعريف و تمجيد ديگران فريب مى‌خورند! کانال انصارالمهدی(عج)👇👇👇 @ansar_almahdi5
🔆 ✍ مسیر درست کسب علم 🔹به یاد دارم جوانی همیشه نزد پدر می‌آمد و از او می‌خواست در راه معرفت بر او درسی یاد دهد. 🔸سماجتِ جوان، پدر را خسته کرد و گفت: 🔹ای جوان! یادت باشد ترک یک گناه (مانند غیبت و...)، می‌تواند بر قلب تو علمی وارد کند و بیاموزد که هزار برابر آن را من با گفتن و نوشتن، نمی‌توانم بر مغز تو وارد کنم. 🔸بدان علم نور است و نور فقط با ترکِ معصیت و عملِ صالح کسب می‌شود، نه با کسب معصیت‌ و عمل صالح نداشتن و تنها پای موعظه استاد نشستن! کانال انصارالمهدی(عج)👇👇👇 @ansar_almahdi5
🔆 ✍ صدقه دهید چون کفن بدون جیب است 🔹مردی داشت گوسفندی را از کامیون پایین می‌آورد تا آن را برای روز عید، قربانی کند. 🔸گوسفند از دست مرد جدا شد و فرار کرد. مرد شروع کرد به دنبال‌کردن گوسفند تا اینکه گوسفند وارد خانه یتیمان فقیری شد. 🔹عادت مادرشان این بود که هر روز کنار در می‌ایستاد و منتظر می‌ماند تا کسی غذا و صدقه‌ای را برایشان بگذارد و او هم بردارد. همسایه‌ها هم به آن عادت کرده بودند. 🔸هنگامی که گوسفند وارد حیاط شد، مادر یتیمان بیرون آمد و نگاه کرد. ناگهان همسایه‌شان ابومحمد را دید که خسته و کوفته کنار در ایستاده. 🔹زن گفت: ابومحمد! خداوند صدقه‌ات را قبول کند. 🔸او خیال کرد که مرد گوسفند را به‌عنوان صدقه برای یتیمان آورده. 🔹مرد هم نتوانست چیزی بگوید، جز اینکه گفت: خدا قبول کند، خواهرم! مرا به‌خاطر کم‌کاری و کوتاهی در حق یتیمانت ببخش. 🔸بعد مرد رو به قبله کرد و گفت: خدایا ازم قبول کن. 🔹روز بعد مرد بیرون رفت تا گوسفند دیگری را بخرد و قربانی کند. 🔸کامیونی پر از گوسفند دید که ایستاده. گوسفندی چاق و چنبه‌تر از گوسفند قبلی انتخاب کرد. 🔹فروشنده گفت: بگیر و قبول کن و دیگر باهم منازعه نکنیم. 🔸مرد گوسفند را برد و سوار ماشین کرد. برگشت تا قیمتش را حساب کند. 🔹فروشنده گفت: این گوسفند مجانی است و دلیلش هم این است که امسال خداوند بچه‌گوسفندان زیادی به من ارزانی کرد. نذر کردم اگر گوسفندان زیادی داشتم به اولین مشتری که به او گوسفند بفروشم، هدیه باشد. پس این نصیب توست. کانال انصارالمهدی(عج)👇👇👇 @ansar_almahdi5
🔆 ✍️ ارزش اعمالمان در قیامت مشخص می‌شود 🔹آورده‌اند که روزی شخصی با صدای بلند، سلمان را مورد خطاب قرار داد و گفت: ای پیرمرد! قیمت ریش تو بیشتر است یا دُم سگ؟! 🔸سلمان با دنیایی از آرامش گفت: پاسخ درست را نمی‌دانم و نمی‌توانم بگویم. 🔹او گفت: این که توانستن ندارد؛ پاسخ من یک کلمه بیشتر نیست. 🔸سلمان گفت: ولی این کلمه باید راست باشد و این را جز در قیامت و کنار پل صراط نمی‌شود فهمید. 🔹آن شخص گفت: چه ربطی به پل صراط دارد؟ 🔸سلمان فرمود: ربط دارد. اگر از پل صراط گذشتم، ریش من بهتر است وگرنه دُم سگ از تمام وجودم بهتر است. 🔹آن مرد نگاهی به سلمان کرد. شرمنده شد و به خود آمد و گفت: ای پیرمرد مرا ببخش. 🔸سلمـان فرمود: خطایی نکرده‌ای. شما تنها از من قیمت یک جنس را پرسیدی و من نیز پاسخ دادم. کانال انصارالمهدی(عج)👇👇👇 @ansar_almahdi5
🔅 ✍ انسانیت سخت نیست 🔹مرد جوانی پدر پیری داشت که در بستر بیماری افتاد. چون وضع بیماری پیرمرد شدت گرفت او را در گوشه جاده‌ای رها کرد و از آنجا دور شد. 🔸پیرمرد ساعت‌ها کنار جاده افتاده بود و به زحمت نفس‌های آخرش را می‌کشید. 🔹رهگذران از ترس واگیر داشتن بیماری و فرار از دردسر، روی خود را به‌سمت دیگری می‌چرخاندند و بی‌اعتنا به پیرمرد نالان، راه خود را می‌رفتند. 🔸شخصی از آن جاده عبور می‌کرد. به محض اینکه پیرمرد را دید، او را بر دوش گرفت تا به بیمارستان ببرد و درمانش کند. 🔹یکی از رهگذران به طعنه به او گفت: این پیرمرد فقیر و بیمار است و مرگش نیز نزدیک، نه از او سودی به تو می‌رسد و نه کمک تو باعث تغییری در اوضاع این پیرمرد می‌شود. حتی پسرش هم او را در اینجا به حال خود رها کرده و رفته است. تو برای چه به او کمک می‌کنی؟ 🔸آن شخص به رهگذر گفت: من به او کمک نمی‌کنم، من دارم به خودم کمک می‌کنم. اگر من هم مانند پسرش و رهگذران او را به حال خود رها کنم، چگونه روی به آسمان برگردانم و در محضر خالق هستی حاضر شوم؟ من دارم به خودم کمک می‌کنم. کانال انصارالمهدی(عج)👇👇👇 @ansar_almahdi5
ازعارفى ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ دعا ﺑﻪ درگاه ﺧﺪﺍوند ، ﭼﻪ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﯼ؟ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﻫﻴﭻ... ﺍﻣﺎ ، ﺑﻌﻀﯽ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻡ! ﺧﺸﻢ ، ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ، ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ ، ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﯽ ، ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻋﺪﻡ ﺍﻣﻨﯿﺖ ، ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﭘﯿﺮﯼ ﻭ ﻣﺮﮒ. ⭕ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺣﺎلمان ﺧﻮﺏ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮔﺎﻫﯽ با ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻧﻬﺎ ، خيال ﺁﺳﻮﺩﻩ تری داریم. کانال انصارالمهدی(عج)👇👇👇 @ansar_almahdi5
🔅 ✍ به‌دنبال کسب فضایل اخلاقی باش 🔹دو تا کارگر گرفته بودم واسه اثاث‌کشی. گفتن ۴۰ تومن، من هم چونه زدم  شد ۳۰ تومن. 🔸بعد از پایان کار، توی اون هوای گرم سه تا ۱۰تومنی دادم بهشون. یکی از کارگرا ۱۰ تومن برداشت و ۲۰ تومن داد به اون یکی. 🔹گفتم: مگه شریک نیستید؟ 🔸گفت: چرا، ولی اون عیالواره، احتیاجش از من بیشتره. 🔹من هم برای این طبع بلندش دوباره ۱۰ تومن بهش دادم. تشکر کرد و دوباره ۵ تومن داد به اون یکی و رفتن. 🔸داشتم فکر می‌کردم هیچ‌وقت نتونستم این‌قدر بزرگوار و بخشنده باشم. 🔹همه می‌تونن پولدار بشن. اما همه نمی‌تونن بخشنده باشن. پولدارشدن مهارته؛ اما بخشندگی، فضیلت. 🔸باسوادشدن مهارته؛ اما فهمیدگی، فضلیت. 🔹همه بلدن زندگی کنن. اما همه نمی‌تونن زیبا زندگی کنن. زندگی عادته؛ اما زیبازیستن، فضیلت. کانال انصارالمهدی(عج)👇👇👇 @ansar_almahdi5
🔴نور ایمان و ظلمت شیطان در مردم دنیا روز قیامت مشخص می‌شود ✍اهل معرفتی را سؤال کردند: مردم در دنیا و آخرت به چه مانند؟ 🔸گفت: درنگ کنید تا بگویم. 🔹او سؤال‌کنندگان را در زمستان به باغی برد و گفت: کدام‌یک از شما می‌توانید به من نشان دهید کدام درخت خشک شده و کدام درخت تَر است؟ 🔸گفتند: نمی‌دانیم. 🔹گفت: مردم در دنیا مثال باغی در زمستان هستند که کسی از ظاهرشان نمی‌داند کدام‌یک دلشان به نور خدا زنده است و کدام یک مرده؟ 🔸اما چون بهار شود و حرارت خورشید بر زمین دمَد درختان خشک از درختان زنده آشکار شود. 🔹در روز قیامت است که مردم مشخص شوند کدام‌یک در دنیا به نور ایمان زنده بودند و کدام‌یک به ظلمت شیطان مرده بودند. کانال انصارالمهدی(عج)👇👇👇 @ansar_almahdi5
🔻 اغلب مردم اظهار میکنند که امام زمان (عج) را از خودشان بیشتر دوست دارند، اما این‌ طور نیست... زیرا اگر او را بیشتر از خود دوست داشته باشیم باید برای او کار کنیم، نه برای خود... 📚 شیخ رجبعلی خیاط، کتاب در مسیر بندگی ‌کانال انصارالمهدی(عج)👇👇👇 @ansar_almahdi5
🔅 این‌گونه جوانمردی و انصاف می‌چرخید رسم بازاریان قدیم بر این بود که اول صبح وقتی دکان را بازمی‌کردند، کرسی کوچکی را بیرون مغازه می‌گذاشتند. اولین مشتری که می‌آمد، به او جنس می‌فروخت و بلافاصله کرسی را داخل مغازه می‌آورد (یعنی دشت نمودم). مشتری دوم که می‌آمد و جنسی می‌خواست، حتی اگر خودش آن جنس را داشت، نگاه به بیرون می‌کرد که ببیند کدام‌ مغازه هنوز کرسی‌اش بیرون است و دشت نکرده. آن‌وقت اشاره می‌کرد برو آن دکان (که کرسی‌اش بیرون است) جنس دارد و از او بخر که او هم دشت اول را کرده باشد. و بدین‌شکل هوای هم‌دیگر را داشتند. این‌گونه جوانمردی و انصاف می‌چرخید و می‌چرخید وسط زندگی‌ها و سفره‌ها. کانال انصارالمهدی(عج)👇👇👇 @ansar_almahdi5