هدایت شده از رهروان بسیج حُر
🔰|تاریخ تولد: ۱۹۵۵، شهرستانهای ایران
فوت: ۲۲ مهٔ ۱۹۸۳، شهرستان نقده، ایران
همسر: فاطمه بیغم (ازدواج ۱۹۷۳–۱۹۸۳)
محل دفن: بهشت زهرا، ایران
فرزندان: ۲
مادر: علیرضا پدر دره گرگی، خدیجه محمدی
زاده: ۱ فروردین ۱۳۳۳; دره گرگ، لرستان، ایران
______
بسمه تعالی
وصیتنامه اینجانب محمد بروجردی (پدر درهگرگی) پس از حمد خدا و طلب استغفار از او که برگشت همه به سوی اوست و درود بر محمد و آل او و درود بر امام امت و درود بر همه شهیدان تاریخ، از همه برادرانی که در طول عمرم با آنها تماس داشتهام، طلب آمرزش میکنم.
هر کس که این وصیتنامه را میخواند، برای من طلب آمرزش کند، زیرا من از این دنیا با کولهبار خالی میروم؛ و بعد از من همسرم سرپرستی خانواده را به عهده دارد و حقوق و مقدار ارثی که دارم، به او میرسد، به غیر از مبلغی ۷۰۰۰ ریال (هفت صد تومان) که باید به مادرم بدهد و در صورت فوت همسرم برادر کوچکترم عبدالمحمد سرپرستی دو فرزندم را به عهده گیرد و از اینکه نتوانستهام برای خانواده بطور کلی مثبت باشم، از همه پوزش میطلبم و طلب آمرزش میکنم. والسلام
محمد بروجردی»
#بهوقتدلـتـنگــے
#ازنــسـل_ظهور_باشیم
#کمیته_احیا_فرهنگ_وشهادت
هدایت شده از رهروان بسیج حُر
زاده۲۳ خرداد ۱۳۲۳
کبودگنبد، مشهد، استان نهم، ایراندرگذشته۲۱ فروردین ۱۳۷۸ (۵۴ سال)
تهران، ایرانمدفن
قطعه ۲۹، بهشت زهرا، تهران
وفاداریایرانشاخه نظامیارتش شاهنشاهی ایران (۱۳۵۷–۱۳۴۳)
ارتش جمهوری اسلامی ایران (۱۳۷۸–۱۳۵۷)سالهای خدمت۱۳۷۸–۱۳۴۳درجهسرلشکر[الف]فرماندهینیروی زمینی ارتشجنگها و عملیاتها
شورش ۱۳۵۷ کردها
جنگ ایران و عراق
• عملیات فتحالمبین
• عملیات بیتالمقدس
• عملیات رمضان
عملیات ظفر ۷
• عملیات نصر ۴
• عملیات مرصاد
__________________
نیم ساعتی هست که جلسه ارزیابی تمام شده و افراد به اتاق های تعیین شده رفته اند. من نیز در اتاق نشسته ام و یادداشت هایم را مرتب می کنم، ناگهان صدای تیمسار به گوشم می خورد، از اتاق خارج می شوم و به سالن می روم. سربازی دمپایی به پا و آستین بالا زده، در حالی که در یک دست واکس و در دست دیگر فرچه دارد، در مقابل تیمسار ایستاده است. تیمسار کمی ناراحت به نظر می آید. به او می گوید: «نه! پسرم! این کار شخصی است، هر کسی باید کارهای شخصی اش را خودش انجام دهد.» بعد اضافه می کند: «پوتین هیچ کس را واکس نزن،نه الان، نه هیچ وقت دیگر، پوتین هیچ کس را واکس نزن.» بعد پیشانی سرباز را می بوسد. سرباز ناباورانه تیمسار را نگاه می کند. به پوتین های تیمسار نگاه می کند. یکی خاکی و یکی واکس زده و تمیز است. تیمسار آنها را به داخل اتاق می برد.
#بهوقتدلـتـنگــے
#ازنــسـل_ظهور_باشیم
#کمیته_احیا_فرهنگ_وشهادت