eitaa logo
انصار انقلاب
228 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
4.4هزار ویدیو
23 فایل
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠 👇لطفا به #انصار_انقلاب بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/443482144Cf97102398b 🌸🌸🌸🚧🚧🚧🌸🌸🌸 @ansareenqelab
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 ‌يکي از علما که امام جماعت کربلا بودند ميفرمود: 🔺 پيرمرد مجردی در کربلا بود به نام که خيلی به امام حسين عليه السلام علاقه داشت. عشق امام حسين عليه السلام او را به کشيده بود و زندگي خيلی ساده‎ای داشت يک اتاقی هم اجاره کرده بود گاهی کارهای دستی انجام ميداد. مثلا يک چيزی خريد و فروش ميکرد. يک کارش خدمت به مجالس امام حسين عليه السلام بود و آب به عزاداران ميداد. 🔺اين پيرمرد زيلوهای را جمع ميکرد و پهن ميکرد و براي نمازجماعت خيلی هم سرحال و بانشاط بود. 💥روز يکي از امامان عليهم السلام از خانه بيرون آمدم در بين راه يکي از وعاظ کربلا به من گفت حاج عباس رشتی مريض و در حال جان دادن است و در کربلا غريب است اگر ميشود از ايشان عيادتی داشته باشيد و ما چهار نفر بوديم وارد اتاق شديم 😱 ديديم لحاف و تشک و پتوی کهنه‎ای رويش کشيده و يکی از رفقايش هم از او پرستاری ميکند. حاج عباسی که هر وقت ما را ميديد سلام ميکرد دست به سينه ميشد خيلي سر حال بود اما ديديم الان در رختخواب افتاده و در حال جان دادن است ديگر نه ميتواند بنشيند نه ميتواند جواب سلام بدهد.  حالش خيلی وخيم  و در حال سکرات مرگ است دور بسترش نشستيم و ⭕️ به رفقا گفتم لحظه آخر خيلی مهم است که به چه حالت بميرد عبرت بگيريم  به اين واعظ گفتم که الان فرصت خوبی است تا يک روضه برای عليه السلام بخوانيم.  واعظ گفت چشم و شروع کرد: 💠 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ هنگام خواندن همه با چشم خود ديديم حاج عباس پتو را کنار زد و بلند شد و مودب نشست حالا ما هم داريم با تعجب نگاه ميکنيم رويش را به طرف راست چرخاند و شروع به کرد 🌸 و گفت السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قربان قدمهايتان من پيرغلام چه لياقتی داشتم که به عيادت من بياييد  🌸السَّلامُ عَلَيْكَ يا امِيرَ الْمُؤْمِنِينَ السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ همين طور سلام داد تا رسيد به عجل الله تعالی فرجه الشريف به آقا هم سلام داد گفت ❤️ قربانتان بروم من کجا عيادت شما و از همه تشکرکرد و بعد دراز کشيد مثل اينکه صد سال است که مرده باشد نه قلبش کار ميکند نه نبضش کار ميکند و به رحمت خدا رفت. 😳❗️ 💥بعد از اينکه به رحمت خدا رفت من به رفيقش  گفتم اين پير غلام امام حسين عليه السلام بوده امام حسين عليه السلام به او نظر کرده و قبولش کرده است چهارده معصوم عليهم السلام به ديدارش آمده است. بايد مثل يک مرجع تقليد تشييع جنازه اش کنيم. گفت ما آمديم به منزل به وعاظ گفتيم که بالا منبر بگوييد به علما نجف گفتيم که درستان را تعطيل بکنيد به بازاريها گفتيم بازار را ببنديد به هيئتيها گفتيم که فردا بايد يک دسته‎ای مثل عاشورا برای يک عاشق امام حسين عليه السلام راه بندازيد ميگفت کربلا يک حالت عجيبی پيدا کرده بود هيئتها مي آمدند به سروسينهاشان ميزدند چون براي همه جريانش را گفته بوديم. يا حسين يا حسين ميگفتند گريه ميکردند براي يک غلام غريب امام حسين عليه السلام غوغا شد. 🌸🌸 🌹در حوزه هم براي حاج عباس مجلس ختم گرفتيم. 💠 يک آيت اللهي در کربلا بود به نام آيت الله سيبويه عموی آيت الله سيبويه‎ای که در زمان ما بودند پيرمردی بود حدود نود سال ايشان هم در مجلس ختم شرکت کرد. ⚠️به من فرمودند که منبر ختم اين آقا را من ميروم، همه تعجب کردند. 😳 😐ايشان عصازنان آمدند در پله اول منبر نشستند بعد از قرائت قرآن گفت که مردم ميدانيد که من اهل منبر و سخنراني نيستم ولي آمده ام جريانی از حاج عباس رشتی که برايتان بگويم.😳❌ 🍃گفت که وقتی فلانی به من زنگ زد و گفت من در موقع جان دادن کنار بسترش بودم و چهارده معصوم به ديدنش آمدند؛ 😭😔وقتی تلفن را قطع کردم خيلی گريه کردم دلم شکست که من اينقدر در حوزه بودم در حرم آقا امام جماعت بودم نکند من را قبول نکرده باشند من به حال خودم گريه کردم خسته شدم خوابم برد خواب ديدم حاج عباس در باغی از باغهای بهشت است خيلی سرحال و خوشحال جوان و زيبا. 😍❤️ 🌸 گفتم حاج عباس چطوری! گفت وقتی که من را در قبر گذاشتيد قبر من وسيع و باز شد نورانی شد ديدم آقا اباعبدالله الحسين عليه السلام تشريف آوردند فرمود تو غلام من بودی من را آورد در اين باغي که ميبيني از باغهای برزخی است اين باغ را به من مرحمت کردند. فرمودند حاج عباس همين جا باش در قيامت هم ميآيم تو را ميبرم در بهشت کنار خودم قرار ميدهم. 😍👏👏👏❤️ 💥بعد گفت آقاي سيبويه برو به مردم بگو هر چه هست در خانه سيدالشهدا عليه السلام است. جای ديگر خبری نيست کل الخير في باب الحسين هر خيری است در خانه امام حسين عليه السلام است. ⚠️📌 💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠 🔰به امید امتداد انقلاب اسلامی تا ظهور🔰 👇لطفا به بپیوندید👇 eitaa.com/ansareenqelab https://eitaa.com/joinchat/443482144Cf97102398b 🌸🌸🌸🚧🚧🚧🌸🌸🌸
😍 بوی عطر از پیرمرد 🌸 مرحوم : روزی پیرمردی جهت حساب خمس و زکات، پیش من در (همدان) آمد. متوجه شدم از آن پیرمرد بوی عطر عجیبی بر مشامم می رسد که تا به حال نظیر آن را استشمام نکرده بودم . از او پرسیدم شما از چه عطری استفاده میکنی؟ گفت: این بوی خوش حکایتی دارد که تاکنون برای کسی تعریف نکرده ام، اما چون شما آقای ما هستی، برایتان تعریف میکنم. 🌀✅ شبی در عالم خواب، خدا(ص) را زیارت نمودم در حالی که آن حضرت نشسته بودند و قریب ده یا بیست نفر اطراف ایشان حضور داشتند، من هم در آن مجلس بودم. 🌹🌸 پیامبر فرمود: کدام یک از شما بر من زیاد می فرستد؟ میخواستم بگویم: من اما ساکت شدم. بار دوم و سوم پیامبر سؤال را تکرار کردند، کسی جواب نداد. آنگاه پیامبر اکرم بلند شد و به من فرمودند شما بر من زیاد صلوات میفرستی؛ پس لبان مرا بوسید، از آن وقت این بوی عطر، از من استشمام میشود و مردم خیال میکنند من عطر میزنم 📚 کتاب فضایل و آثار صلوات ص116 @daeireza
😭اَنا رُقيَّةُ بِنتُ الإمامِ الحُسَینِ سلام الله علیه ... 🌸🌸 🔻افراد مورد اعتماد و امین از قول یکی از خدام قدیمی حرم حضرت رقيه "سلام‌الله‌علیها" اینگونه نقل کرده‌اند: 🔥وقتی که خانه‌هاي اطراف حرم را براي توسعه حرم مطهر خريداري مي‌نمودند، يكي از مالكين كه يهودي يا نصراني بود، به هيچ وجه حاضر نبود خانه خود را براي توسعه حرم بفروشد. خريداران حاضر شدند كه حتي به دو برابر و نيم قيمت خانه را از او بخرند، ولي وي نفروخت.❌❌ 🌸 بعد از مدّتي زن صاحب خانه شده و نزديك وضع حمل وي مي‌شد. او را نزد پزشك معالج مي‌بردند، بعد از معاينه مي‌گويد: بچّه و مادر، هر دو در معرض خطر مي‌باشند و خانم بايد زير نظر ما باشد. قبول کردند، تا درد شروع شد. 🌹صاحب خانه مي‌گويد: همسرم را به بيمارستان بردم و خودم برگشتم و آمدم درب حرم سلام الله علیها و به ايشان متوسّل شدم و گفتم اگر همسر و فرزندم را نجات دادي و شفاي آنان را از خدا خواستي و گرفتي خانه‌ام را به تو تقديم مي‌كنم. 😍 مدّتي مشغول بودم، بعد به بيمارستان رفتم و ديدم همسرم روي تخت نشسته و بچّه در بغلش سالم است. ❗️🌹همسرم گفت: كجا رفتي؟ گفتم رفتم جايي كاري داشتم.گفت: نه، رفتي متوسّل به دختر سلام الله علیه شدي! گفتم از كجا مي‌داني؟! 😭زن جواب داد: من، در همان حال زايمان كه از شدّت درد گاهي بيهوش مي‌شدم، ديدم دختر بچه اي وارد اطاق بيمارستان شد و به من گفت: ناراحت مباش، ما سلامتي تو و بچّه ات را از خدا خواستيم، فرزند شما هم پسر است. ❤️ اَبلغِي سَلامي اِلىٰ زَوجِك وَ قُولِي لَه أنْ يُسَمّيهِ «حُسَين» سلام مرا به شوهرت برسان و بگو اسمش را "حسين" بگذارد! ❌ گفتم: شما كه هستيد؟ آن دختر گفت: ✅ اَنا رقيّةُ بنتُ الامامِ الحُسینِ عَلَيْهِ‌السَّلَام من دختر امام حسين سلام الله علیه هستم. 📚 کرامات السیدة الرقیة علیهاالسلام، ص۱۸ @daeireza
6.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️❌ تذکر عج به رحمت الله علیه 💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠 🔰به امید امتداد انقلاب اسلامی تا ظهور🔰 👇لطفا به بپیوندید👇 eitaa.com/ansareenqelab https://eitaa.com/joinchat/443482144Cf97102398b 🌸🌸🌸🚧🚧🚧🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌼پنجشنبہ و ياد درگذشتگان😔 🍃🌼اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🌼🍃       🙏التماس دعا 🙏 🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿 🍃🌼پنجشنبہ است ثانیه هایمان بوی دلتنگی میدهد چه مهمانان ساکتی هستند رفتگان ؛ نه بدستی ظرفی آلوده میکنند ؛نه به حرفی دلی را 🍃🌼تنها به فاتحه قانعند😔 🍃🌼شادی روح تمام اموات فاتحه وصلوات ⚠️❌ تذکر عج به رحمت الله علیه 💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠 🔰به امید امتداد انقلاب اسلامی تا ظهور🔰 👇لطفا به بپیوندید👇 eitaa.com/ansareenqelab https://eitaa.com/joinchat/443482144Cf97102398b 🌸🌸🌸🚧🚧🚧🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅🌹 حکایتی شنیدنی از اثر یاد و 🎙🌸 📌 💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠 🔰به امید امتداد انقلاب اسلامی تا ظهور🔰 👇لطفا به بپیوندید👇 eitaa.com/ansareenqelab https://eitaa.com/joinchat/443482144Cf97102398b 🌸🌸🌸🚧🚧🚧🌸🌸🌸
✍خواستند یوسف را بکشند. فقط یک نفر رأی به نکشتنش داد حرف او اثر گذاشت؛ یوسف زنده ماند و عزیز مصر شد. پس رأی دادن تأثیر دارد؛ حتی یک رأی 🔹میزان آرای لازم برای ریاست جمهوری👇 ۵۰ درصد آرا + یک رأی 🇮🇷 شاید همان یک رأی؛ رأی تو باشه✌️ پس به این فکر کنیم که رأی من می تونه سرنوشت مملکت رو کاملاً تغییر بده @daeireza
9.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😭❤️ گریه‌های رهبر انقلاب با ماجرای مرگ حاج ملای قمی و عنایت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام 🎙🌸 تاریخ : ۱۴۰۳/۰۴/۲۶ . ▪️نه ذوالجناح دگر تابِ استقامت داشت ▫️نه سیدالشهدا بر جدال طاقت داشت 😭😭 @daeireza
🌸 : ✨ می گویند: پسری در خانه خیلی شلوغ کاری کرده بود. همه اوضاع را به هم ریخته بود. 🔺 وقتی پدر وارد شد مادر شکایت او را به پدرش کرد. ❌پدر که خستگی و ناراحتی بیرون را هم داشت شلاق را برداشت. 😱 پسر دید امروز اوضاع خیلی بی‌ریخت است، همه درها هم بسته است.📛 🌀 وقتی پدر شلاق را بالا برد پسر دید کجا فرار کند راه فراری ندارد. خودش را به سینه پدر چسباند. شلاق هم در دست پدر شل شد و افتاد. 🌹 شما هم هر وقت دیدید اوضاع بی ریخت است به سوی خدا فرار کنید. 🌷 (وَ ‏فِرُّوا الی الله مِنَ اللهِ)؛ نهج البلاغه، خطبه ٢۴. 🌼 هر کجا متوحش شُدید(ترسیدید) راه فرار، به سوی خداست. 💐 همه عالم سینه اولیای خداست. خود را به سینه آن ها بچسبانید. همه عذابها برطرف میشود. چقدر زیباست. مصداق این را در کلمات ائمه علیه السلام می بینیم. 📙کتاب طوبای محبت، جلد اول، صفحه١٨٠ 📌 💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠 🔰به امید امتداد انقلاب اسلامی تا ظهور🔰 👇لطفا به بپیوندید👇 eitaa.com/ansareenqelab https://eitaa.com/joinchat/443482144Cf97102398b 🌸🌸🌸🚧🚧🚧🌸🌸🌸
🌸 🌹 ای از ۱۸ سال اسارت ، شهید سرلشگر خلبان حسین لشگری، 🔺 اولین اسیر ایرانی در جنگ تحمیلی و آخرین اسیری که آزاد شد.😱 ⁉️ وقتی بازگشت از او پرسیدند: این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟ 🟡 و او گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته ام را‌ مرور می کردم. ❌ سالها در سلول های انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت، 😍 را کامل حفظ کرده بود، ✅ زبان انگلیسی می دانست 🤩 و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود. 🌹حسین می گفت: 😅 از هیجده سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت میشدم! 🌹بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! 🧊 🔺عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مسئله خوشحال بودم، 😭☘ این را بگویم که من مدت ۱۲ سال ( نه ۱۲روز یا ۱۲ ماه)در حسرت دیدن یک برگ سبز و یک منظره بودم، حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم... 🕊شادی روح بلندش صلوات 📌 💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠 🔰به امید امتداد انقلاب اسلامی تا ظهور🔰 👇لطفا به بپیوندید👇 eitaa.com/ansareenqelab https://eitaa.com/joinchat/443482144Cf97102398b 🌸🌸🌸🚧🚧🚧🌸🌸🌸
🔻حالات آقای (همسر ) پس از اینکه متوجه شد همسرش به درجه رسیده 🌸 کتاب که تازه به دستش رسیده بود را برداشت و زودتر از همیشه حجره را ترک و به سمت خانه رفت. باورش سخت بود. همسری که تمام لباس‌های شوهرش را خودش دوخته و در کارهای خانه سنگ تمام گذاشته بود. همسری که هر روز تا جلوی درب بدرقه اش می‌کرد و هنگام ورود با تواضع و محبت به استقبالش می آمد 🌹 همسری که مهمان‌های زیاد او را با خوش رویی پذیرایی می‌کرد. همسری که هیچ وقت گله و شکایتی از حجم کارهای خانه نکرده بود. باورش نمی‌شد که این اجازه نامه ها مربوط به او باشد. صفحه آخر کتاب نشان میداد همسر دانشمندش، اجازه اجتهاد و استنباط احکام شرعی را از بالاترین مراجع زمان گرفته بود 🌷 گام‌هایش را تندتر کرد تا زودتر به منزل برسد. احساس تعجب و خوشحالی و افتخار وجودش را فراگرفته بود و عجیب‌تر از همه اینکه همسرش در این‌باره هیچ‌گاه چیزی به او نگفته بود. البته شاید خیلی هم نباید تعجب می‌کرد. با آن پشتکار و صبوری و اخلاصی که از بانو دیده بود حقش بود که چنین بشود. خود بانو گفته بود که 🌼 را می آموزد نه برای خود علم بلکه به عنوان مقدمه ای برای قرب خدا و و معرفت النفس 🌻 از دست دادن هفت فرزند و در عین حال شاکر بودن کار هر زنی نیست. می دانست که بانو حتی کارهای خانه را هم با نگاهی متفاوت می‌نگرد و به کارهای خانه هم رنگ و بوی الهی و داده است. 🌺 شنیده بود که بانو وقتی خانم‌های دیگر را موعظه می‌کند می‌گوید: اگر بناست انسان به وسیله از تعلق و حب دنیا خلاص شود پس چه ریاضتی بهتر از خوب کردن و خوب کردن! 💐 شنیده بود که می‌گفت: هیچ ریاضت نفسی مانند خانه‌داری نیست. لذا بهترین خانه‌داری‌ ها را می‌کرد. دائما می‌گفت از خانه به می‌رود، از خانه شوهر هم به می‌رود. خود معین التجار پیش قدم شده بود تا بانو بتواند علاوه بر کارهای خانه به تحصیل علم هم بپردازد ولی نمی‌دانست بانویش آنقدر دانشمند شده که چنین کتابی چاپ کرده و در انتهای کتاب اجازه مراجع وجود دارد مبنی بر اجتهاد بانو! 💥 اتفاقی امروز یکی از دوستانش به حجره آمده بود و کتاب "اربعین هاشمیه" که همسرش نوشته بود و با عنوان بانوی ایرانی امضا شده بود را نشانش داده بود. یاد خاطره ای از بانو در ذهنش جولان می‌کند. 🌟 بانو گفته بود روزی دایه، دختر چهارساله و طفل شیرخوارم را نزدم آورد. از دور که می‌آمد قلبم از محبت مادری برای دخترکم از جا کنده شده بود. آن گاه که جگر گوشه ام را شیر میدادم محو جمال او شده بودم، او را بوسیدم و احساس عجیبی سراپای وجودم را فرا گرفت. انگار تمام قلبم به سوی او میرفت 🥀 هنوز از این حالت روحی ساعتی نگذشته بود که نوزاد شد و در کمتر از یک روز از دنیا رفت. دختر چهار ساله هم به فاصله یک هفته درگذشت و مادر را تنها گذاشت. گویا خدا می‌خواست بانو هر چه بیشتر و بیشتر از دنیا و تعلقات دنیایی رها شود و قلبش هر چه بیشتر متوجه آن گمشده اش باشد. 🌞 خود بانو گفته بود از کودکی احساس میکردم گمشده ای دارم و دنبال آن می‌گردم ولی نمی‌دانم آن را کجا و چگونه جستجو کنم تا اینکه خداوند با به قلبش راه را نشان داده بود ولی عطشش را صد چندان کرده بود. همین و اشتیاق بود که از چهارسالگی او را پای درس نشانده بود و به جای بازی‌های کودکانه، عاشق مطالعه و شنیدن از و کرده بود. ❌حالا بانو درگذشت هفت فرزندش را بخشی از می‌دید و همانند ابراهیم علیه السلام باید در امتحانات الهی می‌کرد و . 🌸 استادش گفته بود : روزی که شنیدم فرزند ایشان فوت کرده فکر کردم خانم دیگر درس را تعطیل خواهد کرد ولی دو روز بعد خدمتکار ایشان سراغ من آمد تا برای تدریس به منزل ایشان بروم و من از علاقه او به تحصیل سخت تعجب کردم.⚠️😳 🌷 خیلی وقت‌ها بانو این ابیات را زمزمه می‌کرد. آن کس که تو را شناخت جان را چه کند // فرزند و عیال و خانمان را چه کند دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی // دیوانه تو هر دو جهان را چه کند ✅ معین التجار بالاخره به خانه رسید. به به عجب بوی غذایی در خانه پیچیده است. چقدر امروز احساس خوشبختی می‌کند. مگر چند مرد در این دنیا وجود دارند که دستپخت یک بانوی و و را خورده باشند 📜 اساطیر نامه @daeireza
7.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😍☝️ حکایت ملاقات رحمت الله علیه با عج 📗 منبع: داستانهای شگفت آیت الله دستغیب 💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠 👇لطفا به بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/443482144Cf97102398b 🌸🌸🌸🚧🚧🚧🌸🌸🌸 @ansareenqelab