🔰 قسمت دوم: اسماعیل و اسحاق؛ دو برادر، دو مسیر. آغاز قطبهای تاریخساز اسلام و یهودیت
باد داغ بیابان، ذرات شن رو به چهره ابراهیم (ع) میزد. هنوز خاطرات بابل (عراق امروزی) و رویارویی با نمرود در ذهنش زنده بود. همون روز که به خاطر یکتاپرستی در میان شعلههای آتش انداخته شد، اما خداوند فرمان داد: «ای آتش! برای ابراهیم سرد و بیخطر باش» (سوره انبیاء، آیه ۶۹). این معجزه باعث شد ابراهیم از آتش سالم بیرون بیاد و مردم از قدرت خداوند حیرتزده بشن. حالا ابراهیم (ع) به همراه همسرش ساره و برادرزادهاش حضرت لوط (ع) به سمت کنعان (فلسطین امروزی) در حرکت بود؛
👈 کنعان، با زمینهای حاصلخیز و طبیعت زیباش، محل مناسبی برای سکونت بود. اما بهزودی شرایط تغییر کرد؛ قحطی شدیدی منطقه رو فرا گرفت. باران نیومد، زمینها خشک شدن و مردم دچار رنج و سختی زیادی شدن.
🔸 قحطی در کنعان باعث شد ابراهیم به فکر کوچ به سرزمینی دیگه بیفته؛ جایی که بتونه از این بحران نجات پیدا کنه. مصر، با رود نیل و زمینهای حاصلخیزش، از خشکسالی و قحطی در امان مونده بود. ابراهیم تصمیم گرفت به همراه ساره راهی مصر بشه. طبق منابع تاریخی، مصر در اون زمان یکی از بزرگترین تمدنهای جهان با اقتصاد قوی و کشاورزی پررونق بود.
🔹 در مصر، ابراهیم و ساره مورد استقبال قرار گرفتن. در همین سفر بود که هاجر، زنی مؤمن از مصر، به عنوان هدیه به ابراهیم و ساره داده شد. هاجر خیلی زود جایی در دل این خانواده پیدا کرد. اما مسئلهای که همیشه ساره رو ناراحت میکرد همچنان باقی بود؛ ساره بعد از سالها زندگی با ابراهیم هنوز فرزندی نداشت. این مسئله همیشه ذهنش رو مشغول میکرد. در نهایت، ساره با بزرگواری پیشنهاد داد که ابراهیم با هاجر ازدواج کنه. این ازدواج به تولد حضرت اسماعیل (ع) منجر شد.
👈 تولد اسماعیل باعث شادی ابراهیم شد، اما این ماجرا باعث شد حسادت و نگرانی ساره هم افزایش پیدا کنه. طبق برخی روایات، تنشهایی بین ساره و هاجر به وجود اومد. در این شرایط، خداوند به ابراهیم (ع) دستور داد که هاجر و اسماعیل رو به سرزمینی دور ببره؛ جایی بیآب و علف که بعدها به مکه معروف شد.
#قسمت دوم
بخش اول
🔸انصارالحسین
@AnsarelHossein
🔰 قسمت سوم: "اسحاق و یعقوب؛ ریشههایی که تاریخ را به لرزه انداختند"
🌿 اسحاق ، پسر ابراهیم (ع)، در زمانی به دنیا اومد که ابراهیم و ساره دیگه امیدی به بچهدار شدن نداشتن. خداوند که همیشه برنامههای خاص خودش رو داره، به اونها در پیری بشارت داد که پسری خواهند داشت که پیامبری از صالحان خواهد بود. خداوند در قرآن به این بشارت افتخار کرده و فرموده: "و به ابراهیم بشارت دادیم که اسحاق پیامبری از صالحان خواهد بود." (صافات: ۱۱۲)
در زمانی که اسحاق (ع) به دنیا اومد، کنعان هنوز منطقهای نیمهمتمدن بود، در حالی که در نقاط دیگه دنیا، تمدنهای بزرگی شکل گرفته بودن. در غرب تمدن مصر باستان و در شرق، در منطقه بینالنهرین، تمدنهای بزرگی مثل سومر، بابل و آشور در حال رشد و توسعه بودن. اما خداوند برنامهای خاص برای سرزمین کنعان داشت، چراکه قرار بود نسل پیامبران بزرگ از اینجا آغاز بشه؛ دیگه کار خداست😇
وقتی اسحاق به سن بلوغ رسید، با رِفقه (رِبکا)، زنی از خاندان ابراهیم، ازدواج کرد و خداوند به او دو پسر داد: عیسو و یعقوب (ع). عیسو از همون اول شیفته طبیعت و شکار بود؛ انگار عاشق زندگی تو دل دشت و بیابون بود. ولی یعقوب (ع) اهل فکر و اندیشه بود و همیشه دلبسته به عبادت و خلوت با خداوند. خدا هم نبوت رو به یعقوب سپرد و او رو بهعنوان ادامهدهنده راه ابراهیم و اسحاق انتخاب کرد. البته یهود اینجا رو میگه مادر یعقوب یه حیله ای به خرج داد که نبوت برسه به یعقوب که الکی میگن و قبول نداریم 😒
🔹 یعقوب (ع) برای ازدواج به حران (شهری در شمال بینالنهرین، در نزدیکی ترکیه امروزی) سفر کرد و در اونجا با دو خواهر به نامهای راحیل و لیه ازدواج کرد و دوباره برگشت کنعان؛ یهودی ها میگن راحیل از فامیلاش بوده و خیلی دوستش داشته که پدرزنش اول لیه رو بهش داد بعد چند وقت گفت بیا راحیل رو هم ببر که میری کنعان دخترام تنها نباشن😐.
تو کنعان خداوند به یعقوب دو جین پسر داد اگه الان بود میتونست میلیاردی وام بگیره😅
➖هر کدوم از بچه های یعقوب بنیانگذار یکی از دوازده قبیله بنیاسرائیل شدن. اما در میان این دوازده پسر، سه نفر بیشتر از بقیه در تاریخ نقش برجستهای داشتن: یوسف، لاوی و یهودا. دیگه داستان یوزارسیف جوان رو هم که بلدین انقدر ای فیلم گذاشته که راه مخفی قصر آمنهوتپ رو هم یاد گرفتیم😄
خلاصه که یوسف بعد از رسیدن به مقام بالا، خانوادهاش رو به مصر آورد و اونها رو در منطقه گوشن ساکن کرد. اما این زندگی راحت برای بنیاسرائیل زیاد طول نکشید؛ چراکه بعد از مرگ یوسف، فرعونهای اصلی مصر دوباره به قدرت رسیدن و بنیاسرائیل رو به بردگی گرفتن. این بردگی سالها ادامه داشت تا اینکه...
ادامه ماجرا در قسمت بعد...
✍ [سید روح الله ستاره حیات]
#قسمت سوم
#تاریخ_یهود
🔸انصارالحسین
@AnsarelHossein
ادامه قسمت پنجم👆
🔹 حالا برگردیم به بنیاسرائیل که بعد از عبور از دریا، وارد بیابون داغ و خشک سینا شدن (همون شبهجزیره سینا تو مصر). اونا بعد از عبور از دریا باید مسیری حدود ۴۰۰ تا ۵۰۰ کیلومتر رو تا کنعان طی میکردن، اما با مشکلات زیادی روبهرو شدن و مسیرشون طولانیتر از حد معمول شد. بازم شروع کردن به غر زدن: «چرا ما رو آوردی اینجا؟ تو مصر حداقل یه تیکه نون داشتیم!» اما خدا بازم هوای این قوم غرغرو رو داشت و از آسمون براشون مَنّ (یه جور نون بهشتی) و سَلوی (پرنده خوشمزه) فرستاد تا بخورن و راضی بشن (سوره بقره، آیه ۵۷؛ سوره طه، آیات ۸۰-۸۲). حتی با عصای موسی از یه سنگ چشمه های دوازده گانه جاری شد که دیگه جای گِله نمونه (سوره بقره، آیه ۶۰).
🔅 بعد از اینا، قوم بنیاسرائیل به سمت کوه طور (کوه سینا) حرکت کردن، جایی که حضرت موسی (ع) رفت بالای کوه تا ده فرمان الهی رو بگیره. اما همون موقع که موسی مشغول عبادت بود، مردمش دست به یه کار عجیب زدن. به حرف سامری گوش کردن و یه گوساله طلایی ساختن و شروع کردن به پرستیدنش😟 (سوره طه، آیات ۸۳-۹۷). تو تورات (کتاب خروج، باب ۳۲) این ماجرا هم هست، البته اونجا هارون مقصر شناخته شده، ولی قرآن میگه کار سامری بوده و هارون هیچ تقصیری نداشته.😒
🔸 خداوند بخاطر این نافرمانی ها و عدم ورودشون به کنعان بخاطر ترس از جنگ با قوم عَمالِقه که اونجا ساکن بودن، بنیاسرائیل رو به مدت چهل سال تو بیابون سرگردون کرد (سوره مائده، آیات ۲۴-۲۶). تو این مدت، نسل جدیدی از بنیاسرائیل متولد شدن که ایمان بیشتری داشتن و آماده بودن تا وارد سرزمین موعود بشن. در نهایت، حضرت یوشع بن نون، جانشین حضرت موسی (ع)، اونا رو به کنعان برد (بر اساس منابع اسلامی و تورات، کتاب یوشع).
🔺 امروزه، صهیونیستهای افراطی با استناد به همین داستانها ادعای مالکیت بر فلسطین رو مطرح میکنن. اونا میگن اینجا همون "سرزمین موعود"یه که حضرت موسی به بنیاسرائیل وعده داده بود. ولی خب، خیلی از یهودیان سنتی و مذهبی با این حرفا مخالفن و معتقدن این بازگشت باید با ظهور منجی یهود و خواست خدا باشه، نه با زور و اشغال.
#قسمت پنجم
بخش دوم
✍ [سید روح الله ستاره حیات]
#تاریخ_یهود
🔸انصارالحسین
@AnsarelHossein