#با_این_شهدا
#زندگی_با_شهدا
#شنبه_های_شهدایی
آرمان علی وردی بسیار صادق بود:
❎هم در گفتار و عمل، مصداق صداقت را در سیر زندگی شهید آرمان علی وردی کاملا احساس میشد.
در عقیده های خود بسیار صادق بود هر مقدار که اعتقاد داشت اول خود آرمان رعایت میکرد.❎
🖤#شهید_آرمان_علی_وردی
🌐واحد نوجوانان هیأت #انصارالزهرا (س) مهریز
«@ansarmehriz_n»
#با_این_شهدا
#زندگی_با_شهذا
#شنبه_های_شهدایی
مسئولیت پذیری شهید آرمان علی وردی:
❎به آرمان یک مسئولیت دادند که شما مسئول این کار هستید توی این 15 روزه مسئولیت خود نشد که از این مسئولیت سرپیچی کند.
تا اخرین لحظه پای مسئولیت خود ماند و به بهترین نحو ممکن آن مسئولیت را به اتمام رساند.❎
🖤#شهید_آرمان_علی_وردی
🌐واحد نوجوانان هیأت #انصارالزهرا (س) مهریز
«@ansarmehriz_n»
#با_این_شهدا
#زندگی_با_شهدا
#شنبه_های_شهدایی
به کانون های تربیتی بسیار توجه داشت و کارهای مستمری را انجام میداد:
❎در کارهای تربیتی بسیار شرکت میکرد و برای نوجوان ها بسیار کار تربیتی آموزشی میگذاشت. یک برادر هم داشت که بسیار روی برادر خود کار میکرد.
با نوجوان ها بسیار ارتباط میگرفت به طور مثال موقعی که وارد کانون تربیتی جلسه ما میشد تمام نوجوان ها از دیدن آرمان خوشحال میشدند. میگفت: اگر من بتوانم یکی از این نوجوانها را در راه امام حسین(ع) قرار بدهم برای من کافیست.❎
🖤#شهید_آرمان_علی_وردی
🌐واحد نوجوانان هیأت #انصارالزهرا (س) مهریز
«@ansarmehriz_n»
#با_این_شهدا
#زندگی_با_شهدا
#شنبه_های_شهدایی
شهید آرمان علی وردی از دوران نوجوانی خود بسیار شیرین زبان بود:
❎یعنی خیلی از بزرگان پای صحبتهای آرمان علی وردی در پلدختر مینشستند.
به خاطر شیرین زبانی شهید آرمان یاد دارم که یکی از فرماندهان سپاه سابق بروجرد آمد آنجا به ایشان گفتیم حاجی یک صحبتی برای ما بکنید؛ ایشان گفتند : خیر! این نوجوان خیلی شیرین صحبت میکند؛ بگذارید ببینم این نوجوان چه صحبتی میکند.❎
🖤#شهید_آرمان_علی_وردی
🌐واحد نوجوانان هیأت #انصارالزهرا (س) مهریز
«@ansarmehriz_n»
#با_این_شهدا
#زندگی_با_شهدا
#شنبه_های_شهدایی
مسئولیت پذیری شهید آرمان علی وردی:
❎به آرمان یک مسئولیت دادند که شما مسئول این کار هستید توی این 15 روزه مسئولیت خود نشد که از این مسئولیت سرپیچی کند.
تا اخرین لحظه پای مسئولیت خود ماند و به بهترین نحو ممکن آن مسئولیت را به اتمام رساند.❎
🖤#شهید_آرمان_علی_وردی
🌐واحد نوجوانان هیأت #انصارالزهرا (س) مهریز
«@ansarmehriz_n»
#با_این_شهدا
#زندگی_با_شهدا
#شنبه_های_شهدایی
❎روزی یکی از شهدای دفاع مقدس به نام شهید عبدالله پولادوند تفحص شد. ایشان طلبه بودند؛
شهید آرمان بسیار غبطه خوردند به حال این شهید و در گروهی که رفقای ما پیام شهادت شهید پولادوند را اعلام کردند؛ یادم هست آرمان پیامی نوشت که متن آن پیام این بود:
«چه سعادتی این شهید داشته است. این شهید هم طلبه بودند و هم بسیجی و هم به شهادت رسیدند.»
که در آخر خود آرمان هم به همین گونه به شهادت رسید.❎
🖤#شهید_آرمان_علی_وردی
🌐واحد نوجوانان هیأت #انصارالزهرا (س) مهریز
«@ansarmehriz_n»
#با_این_شهدا
#زندگی_با_شهدا
#شنبه_های_شهدایی
❎در حجره ای که با ایشان بودیم خیلی سعی میکرد که بدون وضو نخوابد. بسیار دغدغه این را داشت که نماز شب خود را حتما بخواند. در نماز شبهای خود هم بسیار گریه میکرد و دعای ایشان در نمازهای شب خود دعای شهادت میکردند.
یادم هست داخل مسجد همه خوابیده بودند؛ بنده وارد شدم با صورت گل مال، نزدیکهای ظهر بود، من هم داخل مسجد استراحت کردم. دو الی سه دقیقه نشد که دیدم یک شئ نرمی یک شخصی به صورتم کشید؛
دستم را که روی صورت خود کشیدم دستم کفی شد بعد که بلند شدم دیدم ارمان با صابون صورت من را کفی کرد تا بشوید. به آرمان گفتم: نمیبینی من خواب هستم! میخواهم بخوابم؛ از خواب بیدارم نکن!! بعد به یک حالتی بلند شدم و رفتم تا صورت خود را بشویم. آرمان حس کرد که من از دست او ناراحت شدم؛ داشتم کفهای صورت ام را میشستم ناگهان دیدم همان صابون دوباره روی صورتم آمد.
گفت ناراحت نشدی که من صورتت را صابونی کردم؟! گفتم: ناراحت نشدم، گفت: بگذار من خودم صورتت را میشویم.❎
🖤#شهید_آرمان_علی_وردی
🌐واحد نوجوانان هیأت #انصارالزهرا (س) مهریز
«@ansarmehriz_n»
#با_این_شهدا
#زندگی_با_شهدا
#شنبه_های_شهدایی
⏺مادر شهید حاج علی محمدی که از شهدای وارسته کرمان است برای دیدار با حاج قاسم به بیت الزهرا(س) آمده بود. به حاجی گفتم که از قسمت مردانه یا قسمت زنانه بیاید.
حاج قاسم گفت: «چرا ایشان به دیدن من بیاید؟ من وظیفه دارم خودم به زیارتشان بروم.» و با پای برهنه خود را به ورودی در رساند و دو زانو روی جدول کنار خیابان نشست و با عزت و احترام با مادر شهید گفتوگو و احوال پرسی کرد. بعد از آن به من گفت که برای مادر شهید ویلچری بیاورم و او را به داخل بیت الزهرا ببرم.⏺
🖤#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🌐واحد نوجوانان هیأت #انصارالزهرا (س) مهریز
«@ansarmehriz_n»
#با_این_شهدا
#زندگی_با_شهدا
#شنبه_های_شهدایی
⏺اهمیت دادن به واجبات که یکی از اصل هایش بود. روزی به همراه همسرشان در مسیر قنات ملک بودیم. ظهر شد و اذان گفتند. گفت همان جا کنار بزنیم. گفتم اینجا بیابان است. خطر دارد.
حاجی گفت: چه خطری؟ و کنار جاده سجاده را پهن کرد و همان جا نماز خود را به جا آورد. بعد از اتمام نماز و پوشیدن کفشهایش نزدیک تر شدم تا دستش را به نشانه مصافحه بفشارم. بعد از مصافحه، دستش را تکان داد و گفت: «ابراهیم! این نماز و آن نمازی که در کاخ کرملین خواندم یکی از بهترین نمازهایی بود که در طول عمرم خواندم.»⏺
🖤#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🌐واحد نوجوانان هیأت #انصارالزهرا (س) مهریز
«@ansarmehriz_n»
#با_این_شهدا
#زندگی_با_شهدا
#شنبه_های_شهدایی
⏺حاج قاسم در خاطراتش درباره اهمیت واجبات گفته بود؛ «در کاخ کرملین با پوتین جلسه ای داشتم. وقت اذان شد. همانجا بلند شدم و شروع کردم به گفتن اذان و اقامه.» حاجی بسیار زیبا اذان می گفت و هنگام گفتن مقدمات نماز آرامش در صدایش موج می زد. حاج قاسم اینطور ادامه داده بود؛ اذان و اقامه گفتم و در سجاده جبییام که همراهم بود، نماز خواندم. پوتین هم منتظر مانده بود تا نماز شهید سلیمانی تمام شود.
جالب است بدانید در اولین سالگرد شهادت حاج قاسم تیم رسانه ای از روسیه و از طرف پوتین به کرمان آمدند و در گلزار شهدا از دوستان شهید و مردم مصاحبه گرفتند تا مستندی خبری را از شخصیت مردمی حاج قاسم تهیه کنند.⏺
🖤#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🌐واحد نوجوانان هیأت #انصارالزهرا (س) مهریز
«@ansarmehriz_n»
#با_این_شهدا
#زندگی_با_شهدا
#شنبه_های_شهدایی
⏺قصد ترورحاج قاسم را در کرمان داشتند، قرار بود با پانصد کیلو مواد منفجره به منزل حاج قاسم حمله کنند.
بعد از دستگیری آن تروریست، دقیقا دو ماه قبل از شهادتش حاج قاسم به دادستان گفت: «من از حق خودم گذشتم و نمیخواهم او را اعدام کنید. نمیخواهم زن و بچه و خویش و قوم او بفهمند که او اعدامی است.» دادستان تاکید کرد که جرم او بسیار بزرگ است و شهید سلیمانی ادامه داد: «جرمش را پیگیری کنید ولی آنچه مربوط به من و حق من است؛ گذشتم.»⏺
🖤#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🌐واحد نوجوانان هیأت #انصارالزهرا (س) مهریز
«@ansarmehriz_n»
#با_این_شهدا
#زندگی_با_شهدا
#شنبه_های_شهدایی
💠اولين بار بود كنارم خمپاره منفجر مي شد همه از ماشين پريديم بيرون حسن گفت« رود خونه رابگيريد و بريد عقب، من مي رم ماشينو بيارم .» تانك هاي عراقي را قشنگ مي ديديم .
حسن فرز پريد پشت فرمان و دور زد . گلوله ي توپ و خمپاره بود كه پا به پاي ماشين مي آمد پايين. چند كيلومتر عقب تر، حسن با ماشين سوراخ سوراخ منتظرمان بود.💠
🖤#شهید_حسن_باقری
🌐واحد نوجوانان هیأت #انصارالزهرا (س) مهریز
«@ansarmehriz_n»