eitaa logo
هیات مجازی انصار الحجه ارواحنا فداه ✅
1هزار دنبال‌کننده
26.8هزار عکس
26.1هزار ویدیو
614 فایل
『°•بِسمِ‌رَّبِ‌ الحجه. اینجا مهدیه مجازی دوستان و خادمین امام الحجه علیه السلام است. ألَـلّـھم‌ْ؏َـجِـٰل‌ّلِوَلِیٰــــك‌ألٰـفَـٖࢪجّ🌱. برای ارتباط با ما :👇👇👇👇👇 @Ahmadqasemi34
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان اعتراض به گم‌شدن موتور پس از چند ماه زندگی، تونستم یک موتورسیکلت تهیه کنم. روزی که موتور رو خریدم، به خانمم گفتم: بیا ابتدای استفاده از این موتور، به پابوسی امام رضا بریم. حرکت کردیم و از سمت خیابان شیرازی مشرف شدیم، موتور رو کنار یکی از تابلوهای راهنمایی‌رانندگی قفل کردم و وارد حرم شدیم. همین‌طور که به‌سمت ضریح حرکت می‌کردم، از آقا خواستم: «آنچه که به مصلحت من هست رو از خدا برام بخوان». زیارت کردیم و برگشتیم؛ اما از موتور خبری نبود! هرچی به چپ و راست نگاه کردم موتورم رو ندیدم، واقعش خیلی ناراحت شدم، رو کردم به گنبد طلا و با یک لحن اعتراض‌آمیز عرض کردم: «آقا، درسته برای اولین‌بار با این موتور بیام حرم شما و همین اول کاری اونو بدزدن! پارک و سینما که نرفتم!» برگشتم وسیله‌ای کرایه کنم تا برگردیم خونه، یک‌دفعه چشمم به موتورم افتاد که چند متر اون‌طرف‌تر پارک بود! خیلی تعجب کردم! یعنی چی؟ من که همۀ اطراف رو نگاه کرده بودم! سوار موتور شدیم و حرکت کردیم. از محدودۀ وسط شهر خارج و وارد کمربندی شدم که ناگهان با یک کامیون تصادف کردم و از روی موتور پرت شدم! با اینکه آسیب سختی دیده بودم، سریع بلند شدم ببینم همسرم در چه حالیه، که ناگهان با بدن آغشته به خونش مواجه شدم؛ دیدم متأسفانه همسرم هنگام برخورد، به زیر چرخ‌های کامیون پرت شده و…! همین‌طور حیرون مونده بودم، خودم رو مقصر می‌دونستم، از گفته‌م با امام رضا پشیمون بودم! الآن هم که حدود دو سال از اون ماجرای تلخ می‌گذره، آرزو دارم که: کاش به آقا اعتراض نمی‌کردم! ای کاش کنار حرم چشمم به موتورم نمی‌افتاد تا شاید هنوز چشمان همسرم رو به‌سمت خودم باز می‌دیدم، ای کاش… ناقل: رسول جلیلی فخار
ای کاش خدا به من دو ماه شغلی رو که دوست دارم بهم میداد بعد هرکاری دوست داشت میکرد ای کاش .......... من یه جوون ۲۹ ساله که نه شغلی نه زنی نه زندگی این دقیقا کجاش به مصلحته منه من دیگه کل جوونی و روحیه ام رو از دست دادم کاش ........... پاسخ چند نکته مهم که توجه بدان ضروری است: ۱. اگرچه در آداب دعا سفارش شده که بر خواسته ی خود اصرار کنید، ولی در حصول نتیجه نباید شتاب و عجله کرد، باید زمان وقوع استجابت را به خدای حکیم واگذار کرد و به فعل او راضی بود. شاید استجابت سریع دعا، به صلاح دعا کننده نباشد و یا به طور کلی، آنچه خواسته شده به صلاح دعا کننده نبوده که در این صورت یا جای گزین خواهد شد و یا در قیامت به نحو بالاتری به بنده خواهد رسید. ولی با وجود شرایط دعا، استجابت قطعی است. ۲. آن چه از ما خواسته شده، دعا کردن است و طبیعی است که انسان به صلاح خود دعا می کند اما نباید این دعا با شرایط و آداب گفته شده منافات داشته باشد که بدیهی است از این منظر؛ دعایی که فاقد شرایط است مثلا مخالف قوانین تکوین و تشریع است فاقد مصلحت نیز می باشد ولی ممکن است دعایی از دیدگاه ما دارای مصلحت باشد و مخالفتی با عقل و شرع نداشته باشد اما استجابت آن به صلاح ما نباشد پس تشخیص نهایی این که استجابت آن به صلاح ما است یا نه، بر عهده ی خداست نه بنده، زیرا احاطه ی دقیق به همه ی مصالح، فرع بر علم بی پایان است که در اختیار بندگان نیست. ۳. از آن چه بیان گشت روشن خواهد شد که متن موجود در سؤال "یچ وقت چیزی را به زور از خدا نخواهید شاید به صلاحتان نباشد"، نیازمند به اصلاح و توضیح است زیرا اگر شما با رعایت آداب و شرایط دعا کردید و به نظر خودتان منافاتی با قوانین تکوین و تشریع نداشت و به صلاح دنیا و آخرتتان بود، باید اصرار نمایید و به صرف این که شاید به صلاح من نباشد، نباید از اصرار دست بردارید اما اگر با این حال مستجاب نشد باید گفت که حتما مصلحتی غیر از آن چه من فکر می کردم در کار بوده است و باید ادب را رعایت کرد، بهر حال ما وظیفه داریم که بر اساس عقل و فهم خود، حکم کنیم و خدا بر اساس دانایی خود، یعنی؛ اگر ما تشخیص دادیم که به صلاحمان است اصرار می کنیم، و همین اصرار خود به صلاح ماست و موجب می شود ارتباط ما با خدا قوی تر شود یعنی از جنبه ی مقدمی ممکن است به صلاح ما نباشد اما از جنبه ی ذی المقدمی در هر حال به صلاح ماست.
سلام . ببخشید یه سوال داشتم من چند وقت پیش دچار یه بیماری شدم و دست خودم نبود یه لحظه ناشکری کردم چکار کنم خدا گناهمو ببخشه ؟ خیلی پشیمونم . ممنون از کمکتون پاسخ آدمي هميشه به دنبال اين است كه با تكيه بر جايگاه معنوي آرامشي به خود ببخشد. خداي متعال بهترين مونسي است كه مي توان با او درد و دل و راز و نياز كرد. به نظر مي رسد علت اصلي كه شما را به اين شبهه وا داشته است، در اين باشد كه معناي دقيقِ گرفتار شدن به مشكلات تبيين نشده است كه احساس مي كنيم گفتن اين موارد ناسپاسي باشد. - چرا خدا بلاهايي به سر ما مي آورد كه به ناشكري و ناسپاسي مي افتيم؟ اولا: ايمان به خداي متعال بايد همراه ايمان به عوالم غيب باشد: «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ»(۱)(پرهيزكاران) كسانى هستند كه به غيب [آنچه از حس پوشيده و پنهان است‏] ايمان مى‏ آورند و نماز را برپا مى ‏دارند و از تمام نعمتها و مواهبى كه به آنان روزى داده ‏ايم، انفاق مى ‏كنند.» و كساني كه به عوالم غيب ايمان دارند، نوع نگاهشان به دنيا گونه اي نيست كه ناهمواري هاي دنيا، كمرشان را بشكند و در مقابل آن تاب و توان خويش را از دست بدهند. بلكه انسان با نگاه به عالم حقيقي كه پس از مرگ رخ مي نماياند، تمام سختي هاي دنيا برايش پذيرفتني و چه بسا شيرين مي شود. مانند ورزشكاري كه سخت زحمت مي كشد، اما اميدش به كسب جايزه، رنج را برايش هموار مي كند. ثانيا: انسان با دقت در دنياي مادي مي فهمد كه رنج و سختي جزء جدا ناشدني دنيا است و همگان به نوعي سختي ها و مرارت هاي دنيا را تجربه مي كند. بنابراين تلاش براي منتفي نمودن هر نوع ناگواري، نتيجه اي جز شكست نخواهد داشت. و كساني در اين ميدان پيروز مي شوند كه به جاي تلاش براي تغيير همه چيز، به تغيير خود بپردازند و با ايجاد وسعت دروني، مشكلات را براي خويش هموار كنند. همان گونه كه خداي متعال، براي پيامبرش (ص) چنين نسخه اي داشت: «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ * وَ وَضَعْنَا عَنكَ وِزْرَكَ»(۲) آيا سينه‏ ات را برايت نگشوديم؟ و بار گرانت را از پشتت برنداشتيم؟» ثالثا: بسياري از بلاها و مصيبت هايي كه بر سرمان مي آيد، نتيجه اعمال خودمان است. و بايد شاكر خداي متعال باشيم كه حتي بسياري از بلاهاي خود ساخته ما را، از ما دور كرده است. «ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذيقَهُمْ بَعْضَ الَّذي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»(۳) فساد، در خشكى و دريا بخاطر كارهايى كه مردم انجام داده ‏اند آشكار شده است خدا مى‏ خواهد نتيجه بعضى از اعمالشان را به آنان بچشاند، شايد (بسوى حق) بازگردند.» رابعا: بسياري از اموري كه برايمان ناپسند شده، در واقع خير ماست. و به دليل جهل و ناداني، قادر به تشخيص مصلحت خويش نيستيم و گاهي اوقات، مصلحت هاي خويش را ناپسند مي شماريم: «عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»(۴) چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آن كه خيرِ شما در آن است. و يا چيزى را دوست داشته باشيد، حال آنكه شرِّ شما در آن است. و خدا مى‏ داند، و شما نمى ‏دانيد.» ** خامسا: مكروهات دنيا، محكي براي ادعاي ايمان است. تا فرق بين مومن حقيقي و مدعي سست عنصر روشن گردد: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ»(۵) قطعاً همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى، و كاهش در مالها و جانها و ميوه‏ ها، آزمايش مى ‏كنيم و بشارت ده به استقامت‏ كنندگان.» «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ»(۶) آيا مردم گمان كردند همين كه بگويند: «ايمان آورديم»، به حال خود رها مى ‏شوند و آزمايش نخواهند شد؟» - اشاره به داستاني پيرامون مسأله: در روايتي از ميثم تمار آمده است: شبي از شب ها حضرت علي(ع) مرا به صحرا برد. از كوفه خارج شديم. به مسجد جعفي رسيديم. آن حضرت چهار ركعت نماز خواند و پس از سلام و تسبيح دست هاي خود را بلند كرد و گفت: خدايا! تو را چگونه بخوانم در حالي كه بنده گناهكار تو هستم و چگونه تو را نخوانم در حالي كه عاشق تو هستم. خدايا! با دستان گناه آلود و چشمان اميدوار به سويت آمده ام. خدايا! تو مالك همه نعمت هايي و من اسير خطاها هستم. آن حضرت پس از دعا به سجده رفت و صورت به خاك گذاشت و يكصد مرتبه گفت: خدايا عفوم كن. پس از اين از مسجد خارج شديم و رفتيم تا به صحرا رسيديم. حضرت علي(ع) خطي به دور من كشيد و فرمود: از اين خط بيرون نيا. مرا تنها گذاشت و رفت و در دل تاريكي گم شد. آن شب، شب تاريكي بود. پيش خودم گفتم: اي ميثم! آيا مولا و سرورت را در اين بيابان تاريك و با آن همه
دشمن تنها رها كردي؟! پس در نزد خدا و پيامبر چه عذري خواهي داشت؟! پس از آن سوگند خوردم كه مولايم را پيدا خواهم كرد. به دنبال آن حضرت رفتم و او را جستجو كردم. وقتي آن حضرت را از دور ديدم، به طرفش راه افتادم، وقتي كه رسيدم ديدم آن حضرت تا نصف بدن به چاه خم شده است و با چاه سخن مي گويد و چاه هم با او سخن مي گويد. وقتي كه آن حضرت آمدن مرا احساس كرد پرسيد: كيستي؟ گفتم: ميثم هستم. فرمود: مگر نگفتم از آن دايره پايت را بيرون مگذار؟! گفتم: نتوانستم تحمل كنم و ترسيدم كه دشمنان، بر تو آسيب برسانند. پرسيدند: آيا چيزي از آنچه گفتم شنيدي؟ گفتم: نه سرورم، چيزي نشنيدم. فرمود: اي ميثم! وقتي كه سينه ام از آنچه در آن دارم احساس تنگي كند، زمين را با دست مي كنم و راز خودم را به آن مي گويم و هر وقت كه زمين گياه مي روياند، آن گياه از تخمي است كه من كاشته ام.(۷) - حاصل سخن اينكه: ۱- از سيره عملي و مناجات امام علي(ع) مي‌توانيم درس‌هايي مانند مناجات با خداوند در خلوت و تنهايي، سخن گفتن در خلوت با موجودات در جهت و مسير الهي و ... آموخت؛ با اين حال، نبايد از اين حقيقت غافل شد كه در قلب امامان(ع) اسرار و معارفي بوده كه نمي‌توانستندبه هركس آنها را بگويند. آن بزرگواران اگر قلب‌هاي مستعدّي پيدا مي‌كردند تا حدي اسرار الهي را به آنها مي‌آموختند و اگر كسي را نمي‌يافتند، مأمور به بيان آن نبودند. ۲- اگر بيان ناراحتي ها سر از ناسپاسي و گلايه داشتن به خدا باشد، پيداست كه به حكمت و مصلحت او ايمان نداريم و اين مقدمه اي بر يأس و نااميدي از درگاه او مي شود كه بزرگترين ناسپاسي است. در سيرۀ اميرالمومنين(ع) فقط هم نشيني با او معنا داشت نه گلايه. پي نوشت ها: ۱. بقره(۲) آيۀ ۳. ۲. شرح(۹۴) آيۀ ۱-۲. ۳. روم(۳۰) آيۀ ۴۱. ۴. نساء/(۴) آيۀ ۲۱۶. ۵. بقره(۲) آيۀ ۱۵۵. ۶. عنكبوت(۲۹) آيۀ ۲. ۷. فيض كاشانى، محمد محسن، الوافي، ج ۵، ص ۷۰۵، كتابخانه امام أمير المؤمنين على(ع)، اصفهان، چاپ اول، ۱۴۰۶ق. موفق باشید.
برای فردی که بدون گناه از دو سالگی دچار تشنج میشه و در بزرگسالی اثرات روانی اون تشنج درونش ظاهر میشه یا فردی که بدون گناه از بچگی همیشه در فقر و تنگنا بوده و در بزرگسالی دچار بیماری های مربوط به فقر غذایی اون دوران میشه دو علت میشه متصور شد : ۱) اشتباه و نادانی والدین در ازدواج فقیرانه و بدتر از اون بچه زایی و عدم تون کافی در نگهداری و پرورش ۲) طبیعت قرار داده شده در ذات دنیا و قوانین تابع اون ( مثل زیست و فیزیک و .... ) / اصلا باور ندارم خداوند دخیل در ایجاد این عوامل باشه یا اونقد سطح پایین رفتار کنه که بخواد خودشو درگیر انسان کنه یا به قول شما پزشک بیمارها بشه ! هه ! مسخرس !! همه انسان ها رو بیمار خلق کنی که با پزشک شدن بزرگی خودتو به رخشون بکشی !!هنری نکردی این جوری ... یه کم دقت کنید در مثال هاتون ... شاید افرادی باشن که اسیر هیجانات مذهبی و قبول کردن های بی چون و چرا نباشن . اونوقت گناه منفی شدن نظرات اونا به گردن شماها خواهد بود ... خداحافظتون. پاسخ باسلام وتشکر . در مکتب انبیا الهی سخن همان است که در سیره حضرت ابراهیم (ع) مطرح شده مثلا او در مقام به توصیف پروردگار جهانیان و ذکر نعمتهاى معنوى و مادى نخست از نعمت آفرینش و هدایت، شروع کرده، مى‏گوید: «او کسى است که مرا آفرید، سپس هم او مرا هدایت مى‏کند» (الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ). (آیه ۷۹)- پس از بیان نخستین مرحله ربوبیت، یعنى هدایت بعد از آفرینش، به نعمتهاى مادى پرداخته، مى‏گوید: «و او کسى است که مرا غذا مى‏دهد و سیراب مى‏کند» (وَ الَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِینِ). آرى! من همه نعمتها را از او مى‏بینم، پوست و گوشت من، آب و غذاى من، همه از برکات اوست. (آیه ۸۰)- نه تنها در حال صحّتم مشمول نعمتهاى اویم، بلکه «هنگامى که بیمار شوم اوست که مرا شفا مى‏دهد» (وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ). با این که بیمارى نیز گاهى از ناحیه اوست، اما براى رعایت ادب در سخن، آن را به خود نسبت مى‏دهد. با توجه به این آموزه های متعالی ابراهیمی باید گفت : بیماری ومرض یکی از مشکلات ورنج های زندگی انسان هاست که همه به نوعی آن را تجربه می کنند ؛ برای پاسخ باید دید اصولا دلیل گرفتاری ها چیست . بلاها و گرفتاری‌ها، شداید و مصیبت‌هایی که بر انسان وارد می شود، ریشه و عوامل گوناگونی می تواند داشته باشد. نمی‌توان آن را به یک یا چند عامل محدود نمود. به برخی از عوامل آن اشاره خواهیم کرد. اما در یک نگاه باید دانست این عالم منظم، عالم علت ومعلول هاست .این نظام در هم تنیده خلقت بر این ساختار شکل گرفته که معلول ها درپی علت ها واقع شوند . نمی توان توقع داشت که انسان خواسته یا ناخواسته به علت بیماری دچار شود ولی به بیماری که معلول آن علت بود دچار نشود. در نتیجه حصول بیماری ها در وجود انسان نتیجه علت های کشف شده یا نشده است .بر این اساس نمی توان گفت خدا دوست داشت فردی به سرطان مبتلا شود؛ ولی می توان گفت دوست داشت عالم بر اساس نظم و نظام دقیق وحساب شده ای باشد و قوانین معینی در آن حاکم باشد. درنتیجه اگر فردی سیگار کشید و ناچار به سرطان مبتلا شد، نباید خدا را مقصر بداند . چرا خداوند بلاها ومصیبت ها را در عالم قرار داد تا انسان ها به دلایل مختلف به ان دچار شوند و حکمت بلاها ورنج ها چیست؟ خداوند در آیات متعددی از قرآن علت وقوع برخی بلاها را آزمایش معرفی می کند و می فرماید: «وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً»؛(۱) «... و شما را با بدی ها و خوبی ها آزمایش می کنیم» اما اینکه چرا خداوند آزمایش می کند ،قطعاً برای فهمیدن خدا نیست بلکه در روایات آمده به خاطر معلوم شدن برای بندگان خدا و برای فراهم آمدن زمینه «انتخاب»، «رشد» و «سقوط» بندگان است تا افراد در پس بلاها با نوع واکنش های عقیدتی و عملی که انجام می دهند ،گامی به سوی سعادت یا شقاوت بردارند. چرا که آنان می توانند با صبر نمودن و اظهار رضایت به فعل خدا و حکمیانه دانستن آن، گامی به سوی حضرت حق و ایمان بیشتر به او بردارند؛ از طرفی می توانند با نارضایتی و بی صبری و اعتراض به خدا و ظالمانه و بی حکمت دانستن آن به سوی شقاوت قدم بردارند. آری گاهی خداوند بلاها را می فرستد تا اهل بلا را آزمایش کند که پس از آن طبق وظیفه شرعی یا عقلی خود عمل می کنند یا نه. از طرفی آنان را که مبتلا نشده اند نیز امتحان می کند که آیا به وظیفة خود عمل می کنند یا نه. در سورة ملک می فرماید: «آن کسی که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما بهتر عمل می کنید و او شکست ناپذیر و بخشنده است.»(۲) با بررسی مجموع آیات و روایات مطرح شده به این نتیجه می رسیم که هر بلا ومشکلی ممکن است حکمت های متعددی داشته باشد. یعنی ممکن است بلایی هم جنبه امتحان هم عذاب یا موارد دیگر را داشته باشد. از طرفی ممکن است بلاها برای هر شخصی یا گروهی، حکمت متناسب با آنها را داشته باشد مثلاً بر
ای گنهکاران عذاب یا هشدار باشد و برای اهل ایمان امتحان یا ترفیع درجه یا تطهیر . بلا معنا و مفهومی وسیع دارد و نیز مصادیق بزرگ و شدید و کوچک و ضعیف دارد. هیچ مشکلی هر چند کوچک باشد ،از دایره بلا و حکمت خارج نیست. از امام صادق(ع) حکایت شده خراشی که به بدن وارد می شود، یا سیلی خوردن یا به زمین افتادن و گرفتاری یا پاره شدن بند کفش همه از مصادیق بلا هستند.»(۳) حکمت هایی که برای بلاها گفته شده است کلی می باشد. یعنی کسی نمی تواند بگوید: فلان بلا یا حادثه کدام یک از علت ها را داشته مگر اولیای الهی؛ شاید علت مخفی بودن راز و علت بلاها این باشد که انسان ها نه به خود مغرور شوند و بگویند: ما از خوبان هستیم و خدا با این بلاها می خواهد درجه و مقام به ما بدهد ... نه ناامید شوند و بگویند: ما دیگر از رحمت خدا دور شده ایم، خدا ما را می خواهد عذاب کند که این نوع بلاها را برای ما فرستاده است. علت و فلسفه بلا هر چه باشد ،جز خیر و حق چیزی نیست چرا که برای آزمایش است .پس زمینه ای برای رشد ماست و خیر محض می باشد؛ یا اینکه برای پاک شدن یا بالارفتن درجه یا هشدار به انسان ها... که همه برای ما خیر است، و از روی رحمت و به صلاح آدمی است. پس در این گونه امور اسرار نهفته ی بسیاری وجود دارد وخداوند به طور مستقیم دخیلی در این امور نخواهد داشت گرچه هیچ چیزی بدون مشیت او محقق نمی گردد . پی نوشت ها: ۱- انبیاء (۲۱)آیه ۳۵ و همچنین آیات دیگر مانند: بقره (۲)آیه۱۵۵
من از خدا اعتراض دارم..خیلی خیلی دلم پره ازش..دوس دارن بیاد پایین عین یه مرد بشینیم باهم حرف بزنیم ببینم قانعم میکنه چرا هر چی سرم من میاره؟؟اون خداس اگه اون بین بندگانش فرق میزاره و هر چی ادم بی لیاقت تر باشه بیشتر میکشونه بالا و زندگی مرفه ای براش میسازه عدالتشو کو؟؟؟همه میکن امتجان الهیهه؟؟پدرم دراومد تا کی من باید امتحان بدم؟؟تموم نشد ازمونش؟میگن حکمتشه؟؟خب چن سال باید وایستاد برا نتیجه حکمتش؟؟؟اقا من نمیخام اون دنیا برم بهشت و از معنویاتش بهره ببرم من سیب و انار اون دنیارو نمیخام.وقتی قراره این دنیا سختی بکشم و بدبخت!!! اون دنیارو میخام چکار؟؟؟خدا هوای ادمای خوشبختو داره..اما برا فقرا و بیچاره ها ،تا چیزی ازت نگیره چیزی بهت نمیده...ببیینین فک و فامیلو اشنارو::اول یکیشون میمیره بعدش بقیه میفتن تو خوشبختی از هر جهت...خب میخای چیزی بدی بده چرا حتمن باید معامله کنی چیزی و کسی بگیری چیزی بدی؟؟جواب منو بده خدا؟؟عدالتت کو؟؟بیا بشینیم باهم همکلام بشیم؟ مطمنم متن منو تایید و نمایش نمیدین پاسخ رچه متاسفانه نحوی طرح سوال تان کمی ( کم که چه عرض کنم بلکه زیاد ) مناسب نیست وانسان که بنده خدا است نباید در باره خالق خود این گونه سخن بگوید ، ولی درعین حال در یک تحلیل جامع در باره پاسخ تان به نکته های اشاره می شود : در مورد عدالت خداوند و اختلاف مردم در فقر و ثروت می توان گفت اختلاف مردم از نظر نعمت‏های ظاهری، جهات مختلفی دارد: ۱- بعضی از تفاوت‏ها معلول ستم و تجاوز افراد نسبت به حقوق دیگران است. این تفاوت‏ها ظالمانه و غیر منطقی است و با از بین رفتن نظام طبقاتی و گسترش عدالت اجتماعی از میان خواهد رفت. هیچ گاه اسلام این گونه تفاوت‏ها را تأیید نکرده است و ثروت‏ها، احکام و قوانین بسیاری را تشریع نموده است که متأسفانه بسیاری از انسان‏ها از این تکالیف سرباز زده اند .قوانین ظالمانه بر اساس استعمار و استثمار صورت گرفته و آن‏ها را نمی‏توان به حساب دستگاه آفرینش گذارد. حتی خداوند از آن‏ها نهی نموده و انسان ها برای تأمین برابری و حقوق انسان‏ها و توزیع عادلانه غفلت می‏کنند. هم چنین نباید از نظام نا عادلانه اقتصادی و موارد دیگری که مربوط به بشر می‌شود غافل بود و آن‌ها را به حساب خداوند گذاشت. این گونه اختلافات ربطی به عدالت خداوند ندارد. ۲- تفاوت بهره­مندی انسان‌ها در برخی موارد دیگر معلول کار و تلاش انسان‌ها است . قانون خلقت بر آن نهاده شده که هر کسی به اندازه سعی و تلاش خود بهره مند شود. کسی که به تنبلی خو کرده باشد و به دنبال کسب روزی حلال بر نیاید ،نمی­تواند مانند دیگران از نعمت­های دنیوی بر خوردار شود . کسی که کار و تلاش بیشتر می­کند ،بهره بیشتری نصیب او خواهد بود. ۳- قسمتی دیگر از تفاوت‏ها، طبیعی و لازمه آفرینش انسان است، یعنی هر قدر اصول عدالت در جامعه انسانی رعایت شود، باز همه انسان‏ها از نظر استعداد و هوش و انواع ذوق و سلیقه‏ها یکسان نخواهند بود. استاد مطهری می‏گوید: "معنای عدالت این نیست که همه مردم از هر نظر در یک حد و یک مرتبه و یک درجه باشند. جامعه خود به خود مقامات و درجات دارد و در این جهت مثل پیکر است. وقتی که مقامات و درجات دارد، باید تقسیم بندی و درجه بندی شود. راه منحصراَ، آزاد گذاشتن افراد و زمینه مسابقه را فراهم کردن است. همین که پای مسابقه به میان آمد، خود به خود به موجب این که استعدادها در همه یکسان نیست و به موجب این که مقدار فعالیت‏ها و کوشش‏ها یکسان نیست، اختلاف و تفاوت به میان می‏آید. یکی جلو می‏افتد و یکی عقب می‏ماند".(۱) ب معمولاً بخشش‏های الهی و استعدادها چنان تقسیم شده‏اند که هر کسی قسمتی از آن‏ها را دارد، یعنی کم‏تر کسی پیدا می‏شود که همه نعمت‏ها را یک جا داشته باشد. از این رو قرآن مجید می‏فرماید: " معیشت آن‏ها را در حیات دنیا میان آنان تقسیم کردیم و بعضی را بر بعضی برتری دادیم، تا آن‏ها یکدیگر را به کار گیرند و به یکدیگر خدمت نمایند".(۲) میدان مسابقه و رقابت عادلانه باید برای همه باز باشد که این نیز مربوط به انسان‏ها است. "برای به وجود آمدن یک جامعه کامل، نیاز به استعدادها و ذوق‏ها و ساختمان‏های مختلف بدنی و فکری است، اما نه به این معنی که بعضی از اعضای پیکر اجتماع در محرومیت به سر برند و یا خدمات آن‏ها کوچک شمرده شود و یا تحقیر گردند، همان طور که سلول‏های بدن با تمام تفاوتی که دارند، همگی از غذا و هوا و سایر نیازمندی‏ها به مقدار لازم بهره می‏گیرند".(۳) چرا خداوند نظام خلقت را طوری بنا نکرد که بشر بدون تفاوت‏ها، به زندگی اجتماعی خود ادامه دهد؟ در پاسخ، قرآن مجید به یکی از اسرار مهم تفاوت‏ها اشاره کرده و آن آزمایش الهی است. خداوند می‏فرماید: "او کسی است که شما را جانشینان در زمین قرار داد و بعضی را بر بعض دیگر درجاتی داد، تا شما را به آن چه در اختیارتان قرار داده بیازماید".(۴) تفاوت‏ها برای این است که معلوم شود
انسان چگونه از امکانات خدادادی بهره برداری می‏کند. اگر نابرابری‏ها نبود، زمینه امتحان از میان می‏رفت. بعضی افراد با نعمت و گروهی دیگر با نقمت و تنگدستی آزمایش می‏شوند. آنان که بیشتر نعمت استعداد و توانایی دارند، بیشتر مورد سؤال و درخواست می‏شوند و باید بیشتر پاسخگو باشند. ۴- خدا مصلحت بندگانش را بهتر از آنان می‏داند. چه بسا کسانی که دوست دارند از نظر زندگی در رفاه باشند، ولی پروردگار صلاح آنان را در این امر نمی‏بیند، همان طوری که قرآن مجید می‏فرماید: "چه بسا شما را چیزی خوش نیاید، در حالی که خیرتان در آن است و یا چیزی را دوست داشته باشید، در حالی که شرّتان در آن است و خدا می‏داند و شما نمی‏دانید".(۵) پس اگر انسان نهایت تلاش خود را به کار گرفت، اما درها را به روی خود بسته دید ،باید بداند در این امر مصلحتی بوده است. چه بسا کسانی هنگامی که ثروتمند شدند، خدا را فراموش کردند. از این رو قرآن کریم می‏فرماید: "اگر خداوند روزی را برای تمام بندگانش گسترش دهد، در زمین طغیان و ستم می‏کنند".(۶) گاهی ثروت بی حساب و رفاه، مجازات الهی است که شخص با غرق شدن در نعمت‌ها از یاد خدا غافل شده و خود را از ایمان و اعمال صالح محروم می‌کند و بر گناهان خود می‌افزاید. چنین شخصی مجازات خود را در جهان آخرت خواهید دید. پس نه نعمت ظاهری نشانه محبت الهی است و نه نقمت و بلا نشانه بی­اعتنایی خدا به بنده است : « فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَکرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیقُولُ رَبِّی أَکرَمَنِ وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَیهِ رِزْقَهُ فَیقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ، کلَّا ... اما انسان هنگامی که پروردگارش او را برای آزمایش، نعمت دهد می‌گوید: پروردگارم مرا گرامی داشته است. اما هنگامی که برای امتحان روزیش را بر او تنگ می­گیرد می‌گوید: پروردگارم مرا خوار کرده است؛ هرگز ...».(۷) خداوند پس از بیان این فکر، آن را مردود اعلام می­کند. نگاه خود را به زندگی در این جهان نباید محدود کنیم. این بخش از زندگی را باید در پیوست با بخش عظیم‏تر از زندگی و حیات جاودانه و عالم برتر و حقیقی‏تر نگاه کنیم. اگر نگاه ما به زندگی محدود به دنیا بود، اشکال از تفاوت‏ها در دنیا به جا بود، در حالی که هر چیزی در دنیا، آزمایشی برای انسان است که در عالم دیگر نتیجه آن را خواهیم دید و همان گونه که خداوند فرموده است: "خداوند زندگی و مرگ را آفرید تا شما را بیازماید که کدامین بهترین در عمل خواهید بود".(۸) نعمت و تنگدستی هر دو آزمایش الهی است که آزمون نعمت بسیار سخت­تر است و محاسبه آن مشکل­تر و جهان ابدی قیامت و لذت‌ها و نعمت‌ها و حتی عذاب‌های آن را با جهان محدود دنیا نمی­توان مقایسه کرد. پی‌نوشت‏ها: ۱. استاد مطهری، بیست گفتار، ص ۱۰۹. ۲. زخرف (۴۳) آیه ۳۱. ۳. تفسیر نمونه، ج ۳، ص ۳۶۶. ۴. انعام (۶) آیه ۱۶۵. ۵. بقره (۲) آیه ۲۱۶. ۶. شوری (۴۲) آیه ۲۷. ۷.فجر (۸۹) آیه ۱۵-۱۷ ۸. ملک (۶۷) آیه ۲. موفق باشید.
سلام ممنونم جواب دادین.... ولی من اصلن قانع نشدم. برام سواله چطور کسانیکه روزی هزارتا کار خلاف و بزهکاری میکنن از اسمون براشون شانس و موقعیت کاری چیش میاد اما برا من که صاف و صادقم بودم البته از دید خودم و دوستان (کار خلاف و بزهکاری ووو..... نکردم)حتا یه کار ساده با مدرک تحصلی بالا و رشته خب گیر نمیاد اما برا بقیه ریخته نعمت؟؟برام دیگه مهم نیست اون دنیا ازم خشنود باشه یا نه....میخام این دنیا که زنده ام زندگی کنم خوشبخت باشم همین.....چرا همه مریضی و بدبختیا و روزی ۱۹ قرص بخورم و کورتون برا من باشه اما کفتر باز ها و بیسواد که هزارتا کار خلاف و بزهکاری و زنا و.... میکنن به بالاترین درجات رسیدن؟؟؟؟؟؟؟؟نکنه ما افریده شدیم برا سختی و بدبختی؟؟یا اینکه اشتباه کردم تا حالا بزهکاریو زنا و.... نداشتم ؟ پاسخ پاسخ : باسلام وتشکر . قران کریم در این باب سخن بسیار شندنی و آموزنده دارد وفرمود : وَ لا تُعْجِبْکَ اَمْوالُهُمْ وَ اَوْلادُهُمْ و مباد که داراییها و فرزندان آنان تو را به شگفت آورد و اعجاب تو را بر انگیزد! اِنَّما یُریدُ اللَّهُ اَنْ یُعَذِّبَهُمْ بِها فِى الدُّنْیا (۱) چرا که این ثروتها و فرزندان به عنوان نعمت به آنان ارزانى نشده بلکه وسیله آزمون آنان است، و جز این نیست که خدا مى خواهد آنان را به وسیله همین ارزش هاى مادّى و دنیوى در دنیا عذاب کند. عذاب آنان در این جهان به وسیله ثروتها و فرزندانشان از این راههاى چندگانه است: ۱ - از راه رنج و اندوه و مصیبت بسیارى که به آنان مى رسد و به دلیل نداشتن ایمان پاداشى نیز در برابر آنها نخواهند داشت. ۲ - از راه پیروزى مردم مسلمان بر آنان و به غنیمت گرفته شدن داراییهایشان. ۳ - از راه اجبار آنان به پرداخت زکات و انفاق و دیگر حقوق مالى که براى آنان سخت دردناک و کشنده است؛ چرا که آنان در اعماق دل، خدا و معاد را باور ندارند و پرداخت این حقوق بر ایشان عذابى مرگبار است. وَ تَزْهَقَ اَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونَ. و جانشان در حال کفر از کالبدشان بر آید. گفتنى است که خدا در این آیه به پیامبرش مى فرماید: مبادا شرایط به ظاهر مطلوب این گروه تو را به شگفت آورد... و در آیه دیگرى در مورد گروه دیگر سخن مى گوید. اموال و فرزندانشان هیچ گاه نباید مایه اعجاب تو شود خداوند مى خواهد آنان را به وسیله اینها در دنیامجازات کند, و با حال کفر جان بدهند . در ایـنجا ممکن بوده است سؤالى مطرح شود که اگر افراد بد به راستى این همه از رحمت خدا دورند پس چرا خداوند به آنها این همه محبت کرده و این همه مال و فرزند (نیروى اقتصادى و انسانى ) را دراختیارشان قرار داده است . در آیه مورد بحث روى سخن را به پیامبر(ص ) کرده و پاسخ این سؤال راچنین مى دهد: «اموال و فرزندانشان هیچ گاه نباید مایه اعجاب تو شود» (ولا تعجبک اموالهم واولا دهم ). چرا که به عکس آنچه مردم ظاهربین خیال مى کنند, این اموال و فرزندان نه تنهاباعث خوشوقتى آنها نیست , بلکه «خداوند مى خواهد آنان را به وسیله اینها در دنیامجازات کند, و با حال کفر جان بدهند» (انما یریداللّه ان یعذبهم بها فى الدنیاوتزهق انفسهم وهم کافرون ). این آیه اشاره به این واقعیت مى کند که امکانات اقتصادى و نیروهاى انسانى در دست افراد ناصالح نـه تـنها سعادت آفرین نیست , بلکه غالبا مایه دردسر و بلا وبدبختى است , زیرا چنین اشخاصى نه امـوال خـود را بـه مورد, مصرف مى کنند و نه فرزندان سر به راه و با ایمان و تربیت یافته اى دارند, بـلـکـه اموالشان مایه غفلت آنها ازخدا و مسائل اساسى زندگى است و فرزندانشان هم در خدمت ظالمان و فاسدان قرار مى گیرند. مـنـتها براى کسانى که ثروت و نیروى انسانى را اصیل مى پندارند و چگونگى مصرف آن , براى آنها مطرح نیست , زندگانى این گونه اشخاص دورنماى دل انگیزى دارد, اما اگر به متن زندگیشان نزدیکتر شویم و به این حقیقت نیز توجه کنیم که چگونگى بهره بردارى از این امکانات مطرح است تصدیق خواهیم کرد که هرگزافراد خوشبختى نیستند. ۱- سوره‌ توبه‌ ; آيه ۵۵
ممنونم وقت گذاشتین پاسخ دادین خیلی ممنونم....دیگه امیدمو به خدا از دست دادم برا هر کاری ازشون کمک خاستم اصن نشده..دیگه کمکشون نمیخام خودم یه کاری برا خودم میکنم...نمازم دیکه نمیخونم...مگه این همه نمیخونن و همه کار میکنن چطور موفق شدن شاید منم انطور بشم پاسخ باسلام وتشکر . به چند نکته رادقت نماید : ۱- شهید دستغیب(ره)می فرمایند: دوم از گناهان کبیره، ناامیدی از رحمت الهی است.«الیأس من روح الله» روح در لغت، نسیمی را می گویند که انسان از آن لذت می برد. سبب یأس از پروردگار عالم، اعتقاد نداشتن به قدرت و رحمت بی پایان اوست ؛که در قرآن، آن را از صفات کفار قرار داده و می فرماید: ِ" وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ‏ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ‏ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُون‏ "(۱) از رحمت خدا نوميد مباشيد، زيرا جز گروه كافران كسى از رحمت خدا نوميد نمى‏شود. پس از شرک، هیچ گناهی بزرگ تر از یأس نیست، زیرا هر گناهی که از شخص سر می زند تا وقتی که مأیوس نباشد، ممکن است در صدد توبه برآمده و با استغفار آمرزیده شدنی است. یأس سبب جرأت بر جمیع گناهان می گردد؛ چون می گوید: من که معذب(مورد عذاب الهی) خواهم بود، پس چرا خودم را از شهوت دنیا محروم نمایم؟(۲) ۲- خود را هیچ گاه از خداوند بی نیاز گمان نکنید و مغرور جوانی وقدرت خود نشوید چون بدون خدا کاری از هیچ کس ساخته نیست از آن جا که غرور غالبا ناشی از جهل و عدم شناخت‏خویشتن و قدر و منزلت انسان در پیشگاه خداست ،نخستین گام درمان این بیماری اخلاقی ،شناخت‏خویشتن و معرفت پروردگار و نیز شناخت لیاقت‏ها و شایستگی‏ها در انسانهای دیگر است. اگر انسان به گذشته خویش برگردد که طفلی بود از هر نظر عاجز و ناتوان و به آینده خویش بنگرد که پیر و ناتوان و از کار افتاده می‏شود و اگر چند روزی قدرت، مال، ثروت، جوانی و زیبایی دارد، همه آنها در معرض انواع آفات است و طبق ضرب‏المثل معروف «به مالت نناز که به شبی از بین می‏رود و به جمالت نناز که به تبی از بین می‏رود!» همه اینها آسیب ‏پذیر است. نیز اگر به تاریخ پیشینیان بنگرد و سرعت زوال قدرت‏ها و از میان رفتن اموال و نابودی امکانات با خبر شود ،هرگز مست غرور نخواهد شد. چگونه انسان به عملش مغرور شود و حال آن که ممکن است‏ با ضربه‏ای که به مغز او تصادفا وارد شود ،نه تنها همه علومش را فراموش کند حتی نام خود را نیز فراموش کند؟! چگونه به اموالش مغرور گردد در حالی که با یک نوسان بازار و پیش آمدن یک حادثه مهم اجتماعی، سیاسی و یا نظامی نه تنها همه ثروت خود را از دست دهد بلکه بدهی زیادی به بار آورد؟! چگونه به قدرتش بنازد در حالی که ممکن است فردا آن را از دست دهد و پشت میله‏ های زندان باشد! به هر حال آنچه انسان را از مرکب غرور پایین می‏کشد و به مستی غرور پایان می‏دهد ،شناخت‏ خویشتن و اوضاع جهان و بی اعتباری و شدت دگرگونی احوال آن است. اگر انسان درست ‏به جسم و روح و امکانات خود توجه کند که چقدر آسیب ‏پذیرند و چگونه حوادث کوچک می‏توانند زندگی او را بر هم زنند، هرگز مست و مغرور نمی‏شود، امیرمؤمنان علی(ع) می‏فرماید: «مسکین بن آدم مکتوم الاجل، مکنون العلل، محفوظ العمل، تؤلمه البقة و تقتله الشرقة و تنتنه العرقة; بیچاره آدمیزاد! سرآمد زندگیش نامعلوم، علل بیماریش ناپیدا و اعمالش ثبت و ضبط می‏شود. پشه‏ای او را می‏آزارد و گلوگیر شدن آب یا غذایی او را می‏کشد و عرق مختصری او را متعفن و بدبو می‏سازد»! (۳) در حالات «ایاز» وزیر معروف مقتدر سلطان محمود غزنوی نقل کرده‏اند : همه روز در اطاق مخصوصی می‏رفت و در را می‏بست و بعد از لحظاتی بیرون می‏آمد، بینندگان تعجب کردند که در این اطاق چه سری نهفته است که همه روز «ایاز» به آن سرکشی می‏کند، بعد از تحقیق معلوم شد لباس دوران چوپانیش را در آن جا گذارده و همه روز به آن جا می‏رود و به آن نگاه می‏کند و می‏گوید: ایاز تو چوپان بودی! اکنون که خداوند تو را به مقام وزارت رسانده ،مغرور مباش، از این بترس که فردا مقامت را از دست‏بدهی و از گذشته نیز ناتوان‏تر شوی‏»! اگر همه قدرتمندان چنین اسباب عبرتی در اختیار داشته باشند، هرگز مغرور نخواهند شد، ولی متاسفانه هر کس «ایاز» نمی‏شود. ۳- خداوند به نماز ما نیاز ندارد، بلکه عبادت را بر ما واجب کرده تا به کمال انسانی نائل گردیم. نماز اسرار و فوایدی دارد و در ارتقای معنوی انسان نقش ایفا می کند، که از عبادات و مناجات‌های دیگر ساخته نیست. هر چند به تمام اسرار نماز نمی‌توانیم آگاه شویم اما از آنجا که همه ما آفریده خدا هستیم و او به نیازهای روحی و جسمی ما آگاه‌تر است برنامه شبانه‌روزی خاصی برای ما قرار داده به نام نماز که باید با پرداختن به آن، نیازمندی خود را تأمین کنیم، نه سودی به خدا برسانیم. پی بردن به تمام آثار و فلسفه نماز و عبادت شاید در توان بشر عادی نباشد. در آیات قرآن و از طریق پیامبر و پیشوایان دینی نیز تنها بخ
شی از آثار و حکمت‏های نماز و عبادت بیان شده است. توجه داشته باشید که نماز سرمایه زندگی ابدی است برای رسیدن به دنیا از سر مایه ابدی خود غافل نشوید چه این منافاتی بین نماز و پول دار شدن نیست این همه مردم هم نماز دارد وهم دنیا شما هم چنین باشید نه آن گونه که گفته اید . بزرگ‏ترین مصیبت براى رهروان راه حق آن است که هدف آفرینش خود را فراموش کنند و غرق در زندگى مادى و لذائذ زودگذر گردند، اما نماز به حکم این که در فواصل مختلف در هر شبانه روز پنج بار انجام مى‏شود، مرتباً به انسان اخطار مى‏کند و هشدار مى‏دهد و هدف آفرینش او را خاطر نشان مى‏سازد... و این نعمت بزرگى است که انسان وسیله ‏اى در اختیار داشته باشد که در هر شبانه روز چند مرتبه به او بیدار باش گوید.(۴) پی نوشت ها: ۱.یوسف(۱۲)آیه۸۷. ۲.شهید دستغیب،گناهان کبیره،ج۱،ص۷۷،انتشارات صبا،چاپ آرمان،چاپ ششم،تهران۱۳۹۹ق. ۳- کلمات قصار، حکمت‏۴۱۹. ۴ - تفسیر نمونه، ج ۱۶، ص ۲۹۰ - ۲۹۱.
من دیگه بی اعتقاد بی اعتقاد شدم اتفاقا اعتقادی داشتم سنگ اب میکرد با نفوذ و قدرت بیانش اما امروز فهمیدم یجورایی انگاار سر کارم چیزایی که اعتقاد دارم هیچ وقت حالمو خوب نکرد دارم میبنیم هیچ تاثیراتی نداره هرچه خوبی کردم دیدم برعکس میشه هرچه خوبی کردم دیدم مسخرم میکنن هرکار خوبی کردم مورد سرزنش شدمممممم به خاطر دنیا مال اموال خدایا کجاااااااااااااااااااای دارم بخاطر سکوتت در مقابل ظلم اشکار بی اعتقاد میشم من ترو قبول میکنم اما پس چه دلیلی داره این همه عذاب بنده هات محکوممون کردی به زندگی دیگه هیچ چیزو باور ندارم خدایا یهجوری شده ۹۹% همه درحال خوشگذرونین و خوشبختین من که ترو دوس دارم تو شدیدترین تنبیه گریه... گریه.. نمیتونم بنویسم...خورد شدن غرورم به عرش رسید اما سکوت کردی همه به حالم خندیدن... گفتن برو بابا چی میگی صدای من مظلوم تو نطفه خفه کردن تو سکوت کردی این همه سکوت معنایی ندارد من هیچ دلیلی نمیبنیمبا تو رفاقت کنم به اسم عظمت قسم خسته شدم در مملکتی که پارتی بازی رشوه کج روی رو قانون و پیشرفت میبننن دلتو به کیا خوش کردی خوشبختی بهشون میدی ... مارو به باد مسخره میگیرن گریه .................... پاسخ سلام ابتدای عقاید ما این است که دنیا را اصل نگیریم و متوجه باشیم که زندگی حقیقی در ورای این دنیاست و جهان غیب را ببینیم. اما ظاهرا شما از این مطلب غفلت نموده اید. کسی که خود را در میدان امتحان می بیند، این گونه از سختی امتحان شکوه نمی کند. بلکه به نتیجه می اندیشد و اینکه باید آن را به بهترین شکل ممکن رقم بزند.
نمیدونم اما یه چیزی رو از اونایی میخوام که رابطشون با خدا خوبه البته مطمعن نیستم ایا هم وجود داره من که دلم پره مث بقیه اما میخوام که از خدا بپرسن دلیل این زندگی اجباری چیه اگه من بهشت جهنم و این دنیا رو نخوام باید کیو ببینم؟ بین این همه بنده خدا چه نیازی به عبادت من داره؟ اصلا چه نیازی به عبادت داره؟ پاسخ باسلام . خداوند غنى و بى نیاز از همه چیز است، چون غیر از خدا هر چه موجود است، همه مخلوق خدا است و نیازمند به او. قرآن می‌فرماید : «اى مردم! شما همگى نیازمند به خدایید. تنها خداوند است که بى نیاز و شایستة هر گونه حمد و ستایش است».(۱) در آیة دیگر فرمود: « هر کسى کفر ورزد و حج را ترک کند، به خود زیان رسانده است. خداوند از همة جهانیان بى نیاز است».(۲) بنابر این خداوند بى نیاز مطلق است و مخلوقات همه محتاج اویند. او است که همة نیازهاى مخلوقاتش را بر طرف می‌کند. ما انسان‌ها که یکى از مخلوقات خداییم ، سراسر وجودمان را نیاز و احتیاج فرا گرفته است، مانند نیاز به آب و غذا و هوا و . . . که با نبود یکى از این ها قادر به ادامة حیات نیستیم . ما چند دقیقه یا چند ثانیه نمی‌توانیم بدون هوا زنده بمانیم. همة این نیازمندی­ها به وسیلة آب و هوا و غذا و . . . بر طرف می‌شود که خداى مهربان با خلق آن نیاز ما را برطرف کرده است. آرى این خداى حکیم و مهربان است که به هنگام تولد بچه، خون را تبدیل به شیر می‌کند و نوزاد آن را از پستان مادر تغذیه می‌نماید. یکى از نیازهاى ما نیازهاى روحى است مثل احتیاج به محبت . از این رو بچه‌هایى که در خانوادة خود احساس کمبود محبت نسبت به خودشان کنند، دچار اختلالات روحى و روانى می‌گردند. یکى از نیازهاى واقعى و اساسى روح بشر مسئله عبادت و پرستش است، چون خداوند انسان را براى تکامل آفریده است و تکامل او جز از راه عبادت و بندگى به دست نمی­آید. بنابر این خداوند نیاز به عبادت ما ندارد، بلکه ما محتاج به عبادت او هستیم که با بندگى او به نعمت­هاى جاودان نایل شویم. قرآن می‌فرماید : «کسى که جهاد و تلاش کند ، براى خود جهاد مى کند؛ چرا که خداوند از همة جهانیان بى نیاز است». (۳) در جاى دیگر می‌فرماید: « کسى که عمل صالحى به جا آورد ، به سود خود به جا آورده است، و کسى که کار بدى انجام دهد ، به زیان خود او است. سپس همة شما به سوى پروردگارتان باز می‌گردید».(۴) در آیه دیگر فرمود: «کسى که پاکى گزیند، به نفع خود او است».(۵) نتیجه اینکه انسان در پرتو اعمال صالح تکامل می‌یابد و به آسمان قرب خدا پرواز می‌کند و به خوشبختى همیشگى می‌رسد. پی نوشت‏ها: ۱. فاطر (۳۵) آیة ۱۵. ۲. آل عمران (۳) آیة ۹۷ ۳. عنکبوت (۲۸) آیه ۶. ۴. جاثیه (۴۵) آیه ۱۵.۴ ۵. فاطر ( ۳۵ ) آیه ۱۸
سلام کسی گفت من مانند مولایم امام موسی بن جعفر(ع) از خدا درخواست مرگ میکنم !!! راستش من نمیدونستم چی باید بگم فقط یادم بود یک حدیث نبوی شنیده بودم که پیامبر اکرم (ص) فرموده اند کسی نباید درمقابل سختی ها از خدا ارزوی مرگ کنه اگه ممکنه این مضوع را برام روشن کنید تشکر با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی آرزوي مرگ چند صورت دارد: 1. گاهي افرادي در اثر جهالت مرگ را نجات يافتن از گرفتاري هاي دنيايي مي دانند و چون مصيبت و گرفتاري را سنگين و خلاف طبع و غير قابل تحمل مي انگارند، براي نجات از آن آرزوي مرگ كرده يا بالاتر از آن اقدام به خودكشي مي كنند. اقدام به خودكشي كه خود از گناهان كبيره است و اين آرزوي مرگ هم نتيجه ناداني و جهالت است زيرا اين چنين آرزو كنندگاني غالبا بلكه همه بي ايمان به خدا و معاد هستند، زيرا مؤمن مصيبت ها را بلا ها و امتحان هاي خدا مي داند كه وظيفه دارد در مقابل آن ها بايستد و با تحمل و تدبير آنها را حل كند و از مواجه شدن با مصيبت ها و مشكلات نه تنها ترس ندارد و فرار نمي كند، بلكه چون مقابله با آن ها به فعال شدن استعداد هايش و رشد قواي روحي و ايماني اش مي انجامد، از آن ها استقبال هم مي كند. بنا بر اين كسي كه اين گونه جاهلانه تقاضاي مرگ مي كند، در حقيقت دارد تقاضا مي كند عمرش كه سرمايه او براي كسب آخرت است به رايگان از او گرفته شود و دارد بي صبري خود و عدم رضايتش به مقدرات خدا و بي تحملي خود را اعلام مي كند كه اين همه گناه است و خدا نمي پسندد. خدا صبر و تحمل و مبارزه بنده را دوست دارد و مي پسندد. پس چنين آرزو كردني با توجه به معنايش نشانه ايمان نبوده و عمل صالح به حساب نمي آيد، بلكه به نوعي گناه و اعتراض به خدا است. 2. گاهي فرد با توجه به حقيقت مرگ كه پل رساننده او به آخرت و لقاي خدا است، تقاضاي مرگ دارد. اين چنين تقاضايي ناشي از بينش صحيح در براره مرگ است و از كساني سر مي زند كه مرگ را فهميده اند و لقاي خدا را طالبند و براي لقاي خدا كسب آمادگي كرده اند. دعاي 40 صحيفه سجاديه دعاي كساني است كه چنين بينشي در باره مرگ دارند و براي مرگ آماده اند و توشه برداشته اند. به اين دعا توجه كنيد: «للهم صل على محمد وآله، واكفنا طول الأمل، وقصره عنا بصدق العمل حتى لا نؤمل استتمام ساعة بعد ساعة ولا استيفاء يوم بعد يوم، ولا اتصال نفس بنفس، ولا لحوق قدم بقدم، وسلمنا من غروره، وآمنا من شروره، وانصب الموت بين أيدينا نصبا، ولا تجعل ذكرنا له غبا، واجعل لنا من صالح الأعمال عملا نستبطئ معه المصير إليك، ونحرص له على و شك اللحاق بك حتى يكون الموت مأنسنا الذي نأنس به ، ومألفنا الذي نشتاق إليه، وحامتنا التي نحب الدنو منها، فإذا أوردته علينا وأنزلته بنا فأسعدنا به زائرا، وآنسنا به قادما، ولا تشقنا بضيافته ولا تخزنا بزيارته، واجعله بابا من أبواب مغفرتك، ومفتاحا من مفاتيح رحمتك، أمتنا مهتدين غير ضالين طائعين غير مستكرهين، تائبين غير عاصين ولا مصرين يا ضامن جزاء المحسنين ، و مستصلح عمل المفسدين؛ (1) خدايا بر محمد و آل محمد درود فرست و ما را از آرزوهاي دراز باز دار و با عمل درست، آرزو هاي ما را كوتاه كن تا اين كه ساعتي پس از ساعت ديگر را آرزو نكنم و فردا را بعد از امروز و حياتي پس از اين حيات و قدمي بعد از اين قدم را انتظار نكشم و ما را از غرور آرزوي دراز، محافظت فرما و از شرور آن، در امان نگهدار و ياد مرگ را براي ما هر از گاهي قرار مده (بلكه هميشگي كن) و از كارهاي شايسته عملي به ما عطا فرما كه با آن به عنوان زاد و توشه به سوي تو سير كنيم و به خاطر آن بر قرب ديدار تو حريص گرديم به گونه اي كه مرگ، زمان انس ما باشد و موعد الفتي كه به آن اشتياق پيدا كنيم و پناهگاهي باشد كه دوست داشته باشيم به آن نزديك شويم. پس هر گاه كه مرگ را بر ما فرود مي آوري و اجل را بر ما نازل مي كني، ما را به زيارت آن سعادتمند گردان و ما را با او مأنوس كن و ما را در ميهماني مرگ شقاوتمند مساز و به ديدار مرگ پست و خوار مگردان و مرگ را دري از درهاي آمرزش و كليدي از كليد هاي رحمت خود مقرر ساز. ما را در حالي كه هدايت شده ايم، گمراه نيستيم، مطيع توييم، از ديدار تو كراهت نداريم، توبه كننده ايم، گناهكار نيستيم و بر گناه اصرار نداريم، بميران اي ضمانت كننده پاداش نيكوكاران و اي اصلاح كننده اعمال تبهكاران!» آري كسي كه چنين معرفتي نسبت به مرگ داشته و چنين آمادگي اي براي سفر آخرت داشته باشد، مرگ را زيبا ديده و براي پذيرفتنش آغوش باز كرده و منتظر اوست و قدم او را بر ديده مي نهد. اما همين كس نيز باز هم از خدا عمر مي طلبد تا بيشتر تلاش كند و بيشتر موجبات رضاي خدا و تعالي آخرت را فراهم نمايد. همين امام سجاد در دعا مي فرمايد: « و عمرني ما كان عمري بذلة في طاعتك، فإذا كان عمري مرتعا للشيطان فاقبضني إليك قبل أن يسبق مقتك إلي ، أو يس
تحكم غضبك علي؛ (2) خدايا! تا هنگامي كه عمرم در راه طاعت تو مي گذرد به من عمر بده و آن گاه كه عمرم چراگاه شيطان شود، پيش از آن كه دشمني تو سخت بر من رو آورد يا خشم تو محكم و پايدار گردد، جانم را بگير!». بنابراين آرزوي مرگ از اين باب كه انسان را به لقاي خدا و ديدار اولياي خدا مي رساند، از جانب مؤمن نيكوكار خوب است و طبيعي است كه چنين آرزويي داشته باشد و اما آرزوي مرگ به اين عنوان كه نجات دهنده از مصيبت هاي دنيايي و راحت كننده ما از آن ها باشد آن هم بدون اين كه توشه ايمان و عمل صالح داشته باشيم، ناپسند است. در دو آيه ذيل مي فرمايد اولياء خدا و اهل ايمان آرزوي مرگ را دارند. 1. قُلْ يا أَيُّهَا الَّذينَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ (3) 2. قُلْ إِنْ كانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ (4) اميرالمومنين(ع) هم در خطبه متقين خطبه 193 نهج البلاغه راجع به اشتياق متقين به مرگ مطالب زيبايي فرمودند. پي نوشت ها: 1. صحيفه سجاديه، دعاي 40. 2. همان، دعاي بيستم. 3. جمعه آيه 6. 4. بقره آيه 94. موفق باشید.
انكار تقديرات الهى و اعتراض به آن اين صفت، منافى با ايمان و توحيد، و سبب غضب پروردگار منّان است; زيرا بنده ى ذليل عاجز و ناتوان را چه رسد كه بر قضا و قدر الهى اعتراض كند. مگر ما از مصالح و مفاسد و حكمت هاى الهى سر در مى آوريم؟ او حكيم على الاطلاق و خبير به تمام معناست. در حديث قدسى است: و ويل ثم ويل لمن قال لِمَ و كيف[1]; واى بر آن كس، باز هم واى بر آن كس كه بگويد: چرا چنين شد و چرا چنان گرديد. و در حديث ديگرى است كه خدا مى فرمايد: انا الله لا اله الاّ انا من لم يصبر على بلائى و لم يشكر على نعمائى و لم يرض بقضائى فليتخذّ ربّاً سواى[2]; منم خدايى كه جز من خدايى نيست هر كس بر بلاى من صبر نكند و به نعمت من شكر ننمايد و به قضاى من راضى نباشد، پس بايد خدايى ديگر بجويد. آنى تو كه حال دل نالان دانى *** احوال دل شكسته بالان دانى گر خوانمت از سينه ى سوزان شنوى *** ور دم نزنم زبان لالان دانى خشنودى و رضا از كارهاى خدا و ضدّ اين صفت رضا و خشنودى از خدا و ترك اعتراض بر مقدرات الهى است، هم در ظاهر و هم در باطن. نفس انسانى و كسى كه به اين مرحله برسد انصافاً هميشه مسرور و راحت و در لذّت و خوشى است و نزد او غنا و فقر، عزّت و ذلّت، راحتى و گرفتارى، مرض و صحت و حيات و مرگ، فرقى ندارد; زيرا عقيده اش به آن جا رسيده است كه هر چه آن خسرو كند شيرين كند، عشق ليلى قيس را مجنون كند; و به سبب محبّت الهى، بر تمام افعال و كارهاى او عاشق و بر طبع او موافق است. عاشقم بر لطف و بر قهرش به جدّ *** بوالعجب من عاشق اين هر دو ضدّ ناخوشِ او خوش بُوَد بر جانِ من *** جان فداى يار دل رنجان من اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى فرمايد: (وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ مَعْنَى قَوْلِهِمْ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ إِنَّا لَا نَمْلِكُ مَعَ اللَّهِ شَيْئاً وَ لَا نَمْلِكُ إِلَّا مَا مَلَّكَنَا فَمَتَى مَلَّكَنَا مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنَّا كَلَّفَنَا وَ مَتَى أَخَذَهُ مِنَّا وَضَعَ تَكْلِيفَهُ عَنَّا);[3]هنگامى كه از امام(عليه السلام) پرسيدند معناى لا حول و لا قوّة الاّ باللّه را (هيچ نيروى فكرى و ظاهرى نيست مگر به اراده و خواست خدا) فرمود: ما داراى چيزى نيستيم با خدا (شريك او نيستيم) و دارنده ى چيزى نمى شويم (از عقل و جان و مال...) مگر آن كه او ما را بدهد و مالك گرداند; پس هرگاه ما را مالك چيزى فرمود، كه او از ما مالك تر است، به ما نسبت به آن چيز دستور و تكليفى مى نمايد كه بايد انجام دهيم و هرگاه از ما گرفت، تكليف آن را هم از ما برمى دارد. قربانت يا اميرالمؤمنين; در مقام بيان رضا از خدا، كلامى بهتر و شيرين تر از اين بيان نيست. يكى درد و يكى درمان پسندد *** يكى وصل و يكى هجران پسندد من از درمان و درد و وصل و هجران *** پسندم آن چه را جانان پسندد و رسيدن به مقام رضا و صبر كار هر كسى نيست و از حضرت صادق(عليه السلام) نقل شده است كه فرمود: شگفت دارم از كار مرد مسلمان كه خدا هيچ امرى را از براى او مقدّر نمى كند مگر آن كه خير او در آن باشد. اگر او را با قيچى ريز ريز كنم خير او در آن است و اگر ملك مشرق و مغرب را به او عطا كنم باز خير اوست. و فرمود: حق تعالى به موسى بن عمران وحى فرستاد كه اى موسى من هيچ خلقى را محبوب تر به سوى خودم نمى بينم از بنده ى خود، كه من او را به بلا مبتلا مى سازم به جهت آن كه خير او در آن است و اگر نعمتى از او بگيرم باز خير او را مى خواهم و من به آن چه صلاح و مصلحت اوست داناتر از خود او هستم; پس بايد براى بلاى من صبر و بر نعمت هاى من شكرگزارى كند و به قضاى من راضى باشد تا من او را در زمره ى صدّيقين بنويسم.[4] هركه دل پيش دلبرى دارد هر كه دل پيش دلبرى دارد *** ريش در دست ديگرى دارد آهوى پالنهگ در گردن *** نتواند بخويشتن رفتن آن كه بى او به سر نشايد بُرد *** گر جفايى كند ببايد بُرد روزى از دوست گفته ام زنهار *** چند از آن روز كردم استغفار نكند دوست زينهار از دوست *** دل نهادم بر آن چه خاطر اوست گر به لطفم به نزد خود خواند *** ور به قهرم براند او داند[5] مقام رضا با دعا و خواهش منافات ندارد ممكن است كسى بپرسد: اگر انسان بايد در مقام رضاى از خدا باشد و هر مشكلى را از فقر و مرض و گرفتارى و غيره بپذيرد و به آن راضى باشد، پس دعا كردن و ابتهال و تضرّع به درگاه خدا براى رفع اين بدى ها چه جايى دارد؟ پاسخ اين است كه در عين حالى كه انسان به اين ها راضى است منافات ندارد كه از خدا بخواهد اگر صلاحش باشد از اين مرض شفا پيدا كند يا از اين گرفتارى و فقر خلاص شود; چون همان گونه كه انسان براى رفع تشنگى آب مى خورد و براى رفع گرسنگى غذا مى خورد و براى به دست آوردن سلامتى به پزشك مراجعه مى كند و دارو و دوا مى خورد و آمپول مى زند، همين جور هم دعا بكند و از خدا حاجت بطلبد و نيازهاى خود را بازگو كند كه اگر مصلحت باشد به اجابت برسد، و اگر نه نرسد. پس در هر دو حال از خدا راضى
است; مرض برطرف شد، الحمدللّه نشد هم الحمدللّه. فقر و تنگدستى مبدّل به ثروت شد شكر خدا، نشد هم شكر خدا. گرفتارى برطرف شد چه بهتر، نشد هم چه بهتر. خدا عالَم را عالَم اسباب قرار داده است. ابى الله ان يجرى الامور الاّ باسبابها; دعا هم يكى از اسبابى است كه از جانب شريعت اسلام مأمور به آن شديم و حق تعالى هم از تضرع و زارى و حاجت خواستن خوشش مى آيد و اگر به اجابت نرسيد ثواب آخرتى دارد. در روايتى وارد شده است كه روز قيامت آن قدر ثواب در برابر دعاى مستجاب نشده مى دهند كه انسان مؤمن آرزو مى كند اى كاش خيلى از دعاهايم مستجاب نمى شد. بايد توجه داشت كه مرتبه ى رضا، از آثار محبّت الهى است، پس بايد سعى كنيم به محبّت و عشق برسيم تا مردانه در تمام مشكلات صبور و شاكر و راضى باشيم و همه ى دشوارى ها را از جان و دل بپذيريم كه هر چه باشند پايانى دارند.[1]. جامع السعادات، ج 3، ص 160. [2]. همان، ص 161. [3]. نهج البلاغه، محمد عبده، ج 2، ص 231، و فيض الاسلام، ص 1266. [4]. اصول كافى، ج 2، ص 61، ح 7 و 8; جامع السعادات، ج 3. ص 164. [5]. كليات سعدى، ص 79.
🔴 دنیا بعد از ظهور چگونه ساخته خواهد شد 🌕 میدانید که در رخدادهای آخرالزمانی پیش و اندکی پس از ظهور امام مهدی عج دنیا دچار بلایای بسیار زیادی خواهد شد، برخورد بخشی از ستاره طارق، زلزله های بسیار عظیم و قدرتمند و سونامی و سیل، تغییر قطب مغناطیسی زمین و طلوع خورشید از مغرب، سلاح های هسته ای در جنگ جهانی سوم، حمله موجودات سایر سیارات به زمین، شکسته شدن سد قوم یأجوج و مأجوج و خروج آنها با اندام هایی اندازه ساختمان ها از دل زمین، زلزله های مهیب و بی سابقه و جابجایی قاره ها، صاعقه های عظیم، بارش سنگ های بزرگ از آسمان، انفجار کوه های آتشفشانی و دوره یخبندان، بیماری ها و زامبی و طاعون و قحطی و بی آبی و مادی شدن جن ها و... سوال اینجاست چطور دنیا پس از این رخدادها آباد خواهد شد؟ 🌕 اگر انسان بخواهد خودش طبق روال معمول دنیا را بسازد چند صد سال طول میکشد تا کمی شبیه حال حاضر گردد. اما برای آبادانی دنیا جن ها، فرشتگان، موجودات مثبت سایر سیارات و یاران خاص امام مهدی عج، همگی تحت فرمان امام در ظرف مدت کوتاه چند روزه دنیا را خواهند ساخت و احتیاجی به کمک انسانها نخواهد بود. با تکنولوژی خاصی که وجود دارد مسالح خودشان ترکیب و جابجا خواهند شد و دنیا و شهرها را به بهترین نحو ممکن خواهند ساخت. ضمنا بهشت که در ابعاد بسیار بالاتر قرار دارد به بُعد زمین نزدیک و متصل خواهد شد، چیزهایی در زمین خواهد رویید که تا کنون نروییده و زیبایی هایی مشاهده خواهد شد که تاکنون دیده نشده است. 🌕 بعد از ظهور DNA تمام مردم طی زمان تغییر خواهد یافت، تمام عیوب از ظاهر و اندام ها از بین خواهد رفت و همه بسیار زیبارو و قدبلند خواهند شد. تمام انرژی های منفی از بین خواهد رفت، خورشید از گردونه خارج خواهد شد و به نحو دیگری روشن خواهد گشت، طول روزها و ماه ها و سالها حدود ده برابر خواهد شد و عمرها به زمان کنونی به چند هزار سال خواهد رسید، علوم آنچنان گسترش خواهد یافت که به علوم کنونی همچون کودکستان خواهید نگریست، ساکنان کهکشانهای دور که نه انسان از آنها مطلع است نه آنها از کهکشان راه شیری خبری دارند همگی با هم در ارتباط خواهند بود و سفر به آنجا به نحو دیگری و بسیار بسیار سریع انجام خواهد شد. چشم برزخی همه مردم باز خواهد شد. سطح روحی بسیار ارتقا خواهد یافت، تلاش تمام مردم برای بیشتر نزدیک شدن به خداوند صرف خواهد شد همانطور که الان برای مادیات صرف میشود. هیچ ظلمی صورت نخواهد گرفت و عدالت عالم گیر خواهد شد. چیزهایی خواهد آمد که الان حتی کسی نمیتواد آرزویش را داشته باشد همانطور که کودک در جنین آرزوی خانه و ماشین و سفر و ثروت ندارد. 🌕 انسان مدام وارد ابعاد بالاتر خواهد شد تا به نهایتی برسد که هم اکنون در تخیلات نیز نمیبیند، و بعد از آن نیز آخرتی وجود دارد که دنیای بعد از ظهور نیز در مقابلش چیزی نیست. بدانید ظهور امام مهدی عج بسیار نزدیک است و همگی شما بسته به عملکردتان امکان درک آن را خواهید داشت. چه پیرمرد نود ساله باشید یا کودکی خردسال. کمی دیگر صبر کنید متوجه خواهید شد حقایق فراتر از ذهنیت بشر ظاهر خواهد شد 🌕 پاهایی که نتواند شما را به سمت نماز ببرد ، امیدی نیست که بتواند شما را به دنیای بعد از ظهور برساند
♨️اگر شیعیان آخر الزمان می‌دانستند چقدر دوستشان دارم از شوق می‌مُردند...  🔸ابراهیم مهزیار جد علی بن مهزیار می گوید: روز سوم ولادت امام مهدی عجّل‌الله‌فرجه، حضرت امام حسن عسكری علیه‌السلام می‌خواستند برای پسرشان عقیقه كنند، برای این امر شیعیان گوسفندهای زیادی فرستادند. به حضرت عرض كردم: آقای من! عقیقه، یك گوسفند است چرا اجازه می‌دهید این همه گوسفند قربانی شود؟ فرمودند: «پسر من عمری طولانی خواهد داشت.» سپس از امام یك یادگاری طلب كردم و ایشان انگشترشان را به من دادند، پس از آن هر وقت به آن انگشتر نگاه می‌كردم خوشی عجیبی به دلم می‌آمد. بعد از بازگشتم به اهواز شنیدم امام حسن عسكری شهید شدند. به سامرا برگشتم تا عجّل‌الله‌فرجه را ببینم اما موفق نشدم. 🔸ایام حج به مكه رفتم تا حضرت را زیارت كنم ولی ایشان را ندیدم. روزی در طواف با خود گفتم: بیچاره شیعیان آخر الزمان! ‌من امام هادی و امام حسن عسكری را دیدم اما امام زمان را ندیدم این قدر بی قرار هستم آنها كه هیچ امامی را ندیدند چقدر بی‌قراری خواهند بود! پس از آن جوانی آمد از من پرسید انگشتر امام عسكری علیه‌السلام را به دست داری؟ گفتم : بله، بعد از آن او مرا با خود به خیمه امام زمان عجّل‌الله‌فرجه برد. حضرت فرمودند: «دیدی با ما چه كردند؟ مجبور شدیم غایب شویم.» نگران شدم. گفتم: آقا می‌خواهید انگشتر پدرتان را از من بگیرید؟ فرمودند: «ما خاندانی هستیم كه به هر كس هر چه بدهیم پس نمی گیریم.» پس انگشتر خودشان را هم به من دادند. 🔸سپس فرمودند: «در طواف برای شیعیان ما دعا كردی؟» گفتم: بله آقا؛ ولی خیلی دلم برایشان می‌سوزد، آنها امام خود را نمی‌بینند. حضرت فرمودند: «آنها خیلی نزد من عزیز هستند، شیعیان آخر الزمان ندیده به من عشق می‌ورزند. اگر آنها بدانند چقدر دوستشان دارم از شوق می‌میرند.» ‌ 📌برای همه زندگیمان همین دلخوشی كافی است كه قطب عالم امكان دوستمان دارد، الطاف و عنایاتش را به سویمان روانه كرده و برایمان دعا می‌كند.
‌ ‌ *سخنرانی سید هاشم الحیدری از علمای عراق.* ‌ نگرش حق و راه نجات سخت است: اگر از نمرود می‌پرسیدی دشمن شماره یک تو کیست؟ جواب می داد: "ابراهیم"! اگر در قبیله‌ قریش؛ از ابوسفیان، ابولهب، ابوجهل و دیگران می‌پرسیدی دشمن شماره یک شما کیست؟می‌گفتند: "این کسی که اسمش پیامبر است." (منظور حضرت محمد «ص»)! اگر از معاویه می‌پرسیدی دشمن شماره یک تو کیست؟می‌گفت: "علی" بعد از شهادت علی(ع)اگر از معاویه‌می‌پرسیدی دشمن شماره یکت کیست؟می‌گفت: "حسن" ! اگراز یزید می‌پرسیدی اولین دشمن تو کیست؟می‌گفت: "حسین"! و همین طور ادامه بدهید تا به امروز! سؤال: اگر آن زمان بودیم، کدام را انتخاب می‌کردیم؟ ابراهیم یا نمرود، پیامبر یا ابولهب‌، علی یا معاویه، حسین یا یزید؟ مگر نه اینکه‌: ما امت‌های ساکت را لعن می‌کنیم.وخطاب‌به‌امام‌حسین(ع) می‌گوییم: "و لعن الله الممهدین بالتمکین من قتالکم." یعنی کسانی که مقدماتِ مقدمات جنگ با شما را هم فراهم کرده اند. حالا سوال این است که اگر در حال حاضر از آمریکا، اسرائیل، آل سعود، وهابی‌ها و تکفیری‌های داعش سؤال شود، چه خواهند گفت؟! اگر ما بخواهیم بدانیم آمریکا و اسرائیل که دشمنان خدا هستند با چه کسی دشمنی می‌کنند؟ به یک کلمه خواهیم رسید که دومی ندارد. با تمام احترام، تعظیم و اجلالی که برای تمام مراجع، علما، جریان‌های سیاسی، احزاب و فرزندان‌مان قائل هستیم، دشمن شماره یک آمریکا فقط یک نفر است و او ولی فقیه یعنی حضرت امام خامنه‌ای و جمهوری اسلامی است. این حقیقتی است که نه می‌توانیم و نه باید از آن فرار کنیم. هنگامی که به تاریخ نگاه می‌کنیم همه چیز واضح است. ولی الان ما کجاییم؟ این که ما شمر و یزید و معاویه و فرعون را بشناسیم کافی نیست. درست آن است که تکلیف‌ امروزمان را بشناسیم و عمل کنیم. در باره‌امروز از ما سوال خواهد شد. در قیامت از ما در مورد کربلا و سال 60 هجری سوال نخواهند کرد. از اتفاقات بعد از وفات پیامبر سوال نخواهند کرد. از کربلا، از آتش ابراهیم، از زندان امام کاظم و ... سوال نخواهند کرد. ما را نگه می‌دارند و از زمان خودمان سوال خواهند کرد. دو جبهه وجود دارد که سومی ندارد. وسط این دو جبهه قرار گرفتن ممکن نیست. *سخنرانی سید هاشم الحیدری از علمای عراق.* ‌ ‌
💠بعد از بيداري از خواب برای نمازشب: بعد از اينكه از خواب بيدار شديد، سُستي و خواب آلودگے و كِسلي شديدي را در تمام وجود بدن خود احساس مي‌كنيد.😴 بهتر است كه براي رفع خواب آلودگيے و كسلي كارهاي زير را انجام دهيد: 🚿بهتر است كه يك دوش آب بگيريد. و بعد از آن يك غسل هم انجام دهيد. ☕️🍎و يا اينكه مختصري چاي ، يك خوراكي‌ یا میوه ای كه داريد بخوريد 🌬در فضاي باز خانه برويد و چند تنفس عميق بکشيد پس از بيدار شدن از خواب حتماً مسواک بزنيد. امام صادق (ع) فرمود: وقتي براي نماز شب بلند شدي مسواک بزنيد و سپس وضو بگيريد و خود را به عطريات معطر کنيد. ✅ چه کنیم نماز شب بیدار شویم؟ 💠 بعضی از جوان‌ها می‌گویند برای نماز شب بیدار نمی‌شویم. 💠 یک جواب عادیِ آن این است که گناه نکن و اگر گناه نکردی، بیدار می‌شوی. 💠 یک جوابش هم این است که قضای نماز شب را بخوان و یا وقتی که می‌خواهی بخوابی نماز شب بخوان، آنگاه کم کم درست می‌شود. 💠 این ها جواب‌های فقهی و اخلاقی‌ است، اما یک جواب دیگر هم دارد و آن این‌ است که رابطه تو با خدا محکم شود، آنگاه می‌رسد به آنجا که یک «ایاک نعبد و ایاک نستعین» تو به دنیا و آنچه در دنیاست، ارزش دارد. 💠 یعنی این را می‌یابی و هیچ‌گاه خوابت نمی‌برد. یک مثال عوامانه بزنم و ببینید که چطور می‌شود! 💠 شما بلیط هواپیما دارید برای ساعت ۳ نیمه شب برای مکه؛ در این موقع نشده که کسی خوابش ببرد. حال اگر خوابت ببرد، یک بلیط است و یک حج است، اما برای همین یک بلیط خوابت نمی‌برد. 💠 اگر کسی به راستی برای نماز شب ارزش قائل باشد، خواب معنا ندارد. اگر کسی به راستی عاشق خدا باشد، معنا ندارد که خوابش ببرد. 🎙 استاد اخلاق، آیت الله مظاهری