سالها پیش مرد رازآلودی تکوتنها در کوه خضرِ قم زندگی میکرد و معروف به سیّدِ سکوت بود. حکایات غریبی از وی بر سرِ زبانهاست و اجمالاً اینکه بسیاری به او و کراماتش معتقد بودند و گاه و بیگاه به زیارتش میرفتند.
از جمله کسانی که توفیق زیارت این مرد خدا را داشته، حاج سیّد رضا بهاءالدّینی است. از ایشان نقل شده است:
«من سیزدهساله بودم، سیّدی در کوه خضر مینشست که به او می گفتند سیّد سکوت. بیست سال بود که حرف نمیزد. من با بعضی بچهها رفته بودیم کوه خضر و او را دیدیم. شخصی از روستائی آمد، گفت: مریض داریم، او را دعا کنید. سیّد با حرکات دست و اشاره به او تفهیم کرد که مریض خوب شد، بعد معلوم شد که مریض خوب شده است! همچنین مثل اینکه فهمیده بود ما بچهها گرسنه هستیم؛ با اشارهٔ دست به ما بچهها فهماند که در فلان منطقهٔ پائین کوه دارند اطعام میکنند، بروید بخورید. ما [هم] رفتیم پائین به همان مکانی که آدرس داده بود. دیدیم در یک باغی آش پختهاند و به مردم میدهند! بزرگان هم به او سر می زدند».
این ناچیز، شبیهِ مطالب مزبور را مکرّراً از حجّةالإسلام فاطمینیا با عبارات گوناگون و در مجالس مختلف استماع نموده بود. منجمله اینکه گفتند: یکبار از آقای بهاءالدینی پرسیدم: آقا، راز این سیّد چه بود؟ ایشان با دست اشاره به دهاناش کرد و گفت: جلوی آتش را گرفته بود (یا: درِ آتش را بسته بود).
تمام آنچه در مورد این سیّدِ بیونامونشان میدانیم همین است. ذیلاً یک قطعهٔ عکس نادر از تمثال مبارکِ سیّد سکوت و نیز فرازی از بیانات جناب فاطمینیا تقدیم حضور میگردد. اگر عزیزی از مطالب بیشتری دربارهٔ سیّد سکوت اطّلاع دارد، از این مهجور دریغ نفرماید.
▪️ مردان خدا ز خاکدانِ دگرند
مرغان هوا ز آشیان دگرند
منگر تو از این چشم به ایشان، کایشان
فارغ ز دو کَون و در مکان دگرند
#سید_سکوت
#شرح_حال