eitaa logo
هیات مجازی انصار الحجه ارواحنا فداه ✅
1.1هزار دنبال‌کننده
25.6هزار عکس
24.8هزار ویدیو
589 فایل
『°•بِسمِ‌رَّبِ‌ الحجه. اینجا مهدیه مجازی دوستان و خادمین امام الحجه علیه السلام است. ألَـلّـھم‌ْ؏َـجِـٰل‌ّلِوَلِیٰــــك‌ألٰـفَـٖࢪجّ🌱. برای ارتباط با ما :👇👇👇👇👇 @Ahmadqasem
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴🔥🏴🔥🏴🔥🏴 📖 منابع اهل سنت درباره حمله به خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ۱. ابوبکر بن ابی شیبه (۱۵۹- ۲۳۵) مؤلف کتاب «المصنّف» به سند صحیح: هنگامی که مردم با ابی بکر بیعت کردند، علی و زبیر در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره می‌پرداختند و این مطلب به عمر بن خطاب رسید. او به خانه فاطمه آمد و گفت: ای دختر رسول خدا محبوب ترین فرد برای ما پدر توست و بعد از پدر تو خودت، ولی سوگند به خدا این محبت مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آن ها . این جمله را گفت و بیرون رفت، وقتی علی و زبیر به خانه برگشتند. دختر پیامبر به علی و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود خانه را بر شما بسوزاند. به خدا سوگند آنچه را قسم خورده است انجام می‌دهد. ۲. احمد بن یحیی جابر بغدادی بلاذری (متوفای ۲۷۰) مولف کتاب تاریخی «انساب الاشراف»: ابوبکر به دنبال علی فرستاد تا بیعت کند ولی علی از بیعت امتناع کرد. سپس عمر همراه با فتیله (آتشزا) حرکت کرد و با فاطمه در مقابل باب خانه رو به رو شد. فاطمه گفت: «ای فرزند خطاب می‌بینم درصدد سوزاندن خانه من هستی؟» عمر گفت: «بله این کار کمک به چیزی است که پدرت برای آن مبعوث شده است» ۳. عبدالله بن مسلم بن قتیبیه دینوری (۲۱۲ – ۲۷۶) تاریخ دان و ادیب بزرگ اهل سنت در کتابش «الامامه والسیاسه»: ابوبکر از کسانی که از بیعت با او سر برتافتند و در خانه علی گرد آمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد. او به در خانه علی آمد و همگان را صدا زد که بیرون بیایند و آنان از خروج از خانه امتناع کردند. در این موقع عمر طلبید و گفت: «به خدایی که جان عمر در دست اوست بیرون بیایید یا خانه را بر سرتان آتش می‌زنم» مردی به عمر گفت: «ای اباحفص در این خانه دختر پیامبر است» گفت: باشد. ابن قتیبیه در دنباله این مطلب نوشته است (صفحه ۱۳): عمر به همراه گروهی به در خانه فاطمه آمدند، در خانه را زدند. هنگامی که فاطمه صدای آنان را شنید با صدای بلند گفت: «ای رسول خدا پس از تو چه مصیبت هایی به ما از فرزند خطاب و ابی قحافه رسید» وقتی مردم که همراه عمر بودند صدای زهرا و او را شنیدند برگشتند ولی عمر با گروهی باقی ماند و علی را از خانه بیرون آوردند نزد ابی بکر بردند و به او گفتند: بیعت کن. علی گفت: «اگر بیعت نکنم چه می‌شود؟» گفتند: به خدایی که جز او خدایی نیست گردن تو را می‌زنیم... [حضرت هارون -ع- به حضرت موسی -ع- گفت: قال ابن امّ ان القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی ... «۱۵۰ اعراف»] ۴. تاریخ طبری: أتی عمر بن الخطاب منزل علی و فیه طلحه و الزبیر و رجال من المهاجرین فقال: «والله لاحرقن علیکم او لتخرجن الی بیعة» فخرج علیه الزبیر مصلتاً بالسیف فعثر فسقط السیف من یده فوثبوا علیه فاخذوه. عمر بن خطاب به خانه علی آمد در حالی که گروهی از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وی رو به آنان کرد و گفت: «به خدا سوگند خانه را به آتش می‌کشم مگر اینکه برای بیعت بیرون بیایید» زبیر از خانه بیرون آمد در حالی که شمشیر کشیده بود، ناگهان پای او لغزید و شمشیر از دستش افتاد. در این موقع افراد دیگر بر او هجوم آوردند و شمشیر را از دست او گرفتند. بایع الناس و استشبتوا للبیعة و تخلف علی و الزبیر و اخترط الزبیر سیفه و قال اَعمدُه حتی یبایع علیَّ فبلغ ذلک ابابکر و عمر. فقال عمر: خذوا سیف الزبیر فاضربوا به الحجر . ۵. ابوالقاسم طبرانی (۲۶۰ – ۳۶۰) که ذهبی در میزان الاعتدال درباره او می‌گوید فردی معتبر است، در کتاب «المعجم الکبیر» درباره جناب ابوبکر در زمان مرگش می‌گوید: ابوبکر در هنگام مرگ اموری را آرزو می‌کرد: «اما الثلاث اللائی وددت انی لا افعلهن فوددت انی لم أکن اکشف بیت فاطمه و ترکته» ای کاش سه چیز را انجام نمی‌دادم... ای کاش هتک حرمت خانه فاطمه نمی‌کردم و آن را به حال خود واگذار می‌کردم. ۶. ابن عبدربه در عقد الفرید (متوفای ۴۶۳) از عبد الرحمن بن عوف نقل می‌کند: من در بیماری ابی بکر بر او وارد شدم تا از او عیادت کنم، او گفت، قال ابوبکر: «و ودت انی لم اکشف بیت فاطمه عن شیءٍ و ان کانوا اغلقوه علی الحرب» آرزو می‌کنم که ای کاش سه چیز را انجام نمی‌دادم... ای کاش خانه فاطمه را نمی‌گشودم هر چند آنان برای نبرد، در خانه را بسته بودند. 🔘 ادامه مطلب را در پست بعدی مطالعه نمایید... 📚برگرفته از کتاب 📌 بررسی و تحقیق درباره مقام و منزلت حضرت امام علی ابن ابی طالب علیه السلام ✍🏻 حضرت آیت الله وفسی
📚🔥📚🔥📚🔥📚 📖 منابع اهل سنت درباره حمله به خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ۷. نظّام از علمای بزرگ کلام (اصول عقاید) اهل سنت در کتاب الوافی بالوفیات (۱۶۰ – ۲۳۱): احمد شهرستانی در الملل و النحل به نقل از نظّام می‌نویسد: از جمله از عقاید نظّام آن بود که می‌گفت: عمر به خانه فاطمه حمله ور شده و فریاد می‌زد: خانه را با اهلش به آتش بکشید در حالی که در خانه نبود مگر علی و فاطمه و حسن و حسین. او در ادامه می‌گوید: «ان عمر ضرب بطن فاطمه یوم البیعه حتی القت المحسن من بطنها» عمر در روز اخذ بیعت برای ابی بکر بر شکم فاطمه زد، او فرزندی که در رحم داشت و نام او را نهاده بودند کرد. ۸. مقاتل بن عطیه در کتاب الامامه و الخلافه: «ان ابابکر بعد ما اخذ البیعه لنفسه من الناس بالارهاب و السیف و القوه ارسل عمر و قنفذاً و جماعه الی دار علی و فاطمه و جمع عمر الحطب علی دار فاطمه و احرق باب الدار...» هنگامی که ابوبکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت عمر، قنفذ و جماعتی را به سوی خانه علی و فاطمه فرستاد و عمر هیزم جمع کرد و در خانه را آتش زد... ۹. ابن ابی دارم در کتاب «میزان الاعتدال» احمد بن محمد معروف به ابن ابی دارم محدث کوفی (متوفای ۳۵۷) کسی که محمد بن حماد کوفی درباره او می‌گوید: «کان مستقیم الامر عامة دهره» یعنی او در سراسر عمر خود پوینده راه راست بود. وی نقل می‌کند که در محضر او این خبر خوانده شد: «ان عمر رفس فاطمه حتی اسقطت بمحسن » عمر لگدی بر فاطمه زد و او فرزندی که در رحم به نام محسن داشت سقط کرد. ۱۰.امام الحرمین جوینی استاد ذهبی از رسول خدا -ص- این گونه روایت می‌کند: زمانی که فاطمه را دیدم به یاد صحنه‌ای افتادم که پس از من برای او رخ خواهد داد، گویا می‌بینم ذلّت وارد خانه او شده، حرمتش پایمال گشته، حقّش غصب شده، از ارث خود ممنوع گشته، پهلوی او شکسته و فرزندی را که در رحم دارد سقط شده در حالی که پیوسته فریاد می‌زند: «وا محمداه» ولی کسی به او پاسخ نمی‌دهد، کمک می‌خواهد اما کسی به فریادش نمی‌رسد. او اول کسی است که از خاندانم به من ملحق می‌شود و در حالی بر من وارد می‌شود که محزون، گرفتار، غمگین و شهید شده است و من در اینجا می‌گویم: خدایا لعنت کن هر که به او ظلم کرده، کیفر ده هر که حقّش را غصب کرده، خوار کن هر که خوارش کرده و در دوزخ مخلّد کن هر که به پهلویش زده تا فرزندش را سقط کرده و ملائکه «امین» گویند. از کتاب فرائد السمطین جوینی حموئی. 📚برگرفته از کتاب 📌 بررسی و تحقیق درباره مقام و منزلت حضرت امام علی ابن ابی طالب علیه السلام ✍🏻 حضرت آیت الله وفسی
⬛ شهادت امام رضا (صلواة الله علیه) 1️⃣ امام رضا فرمودند : شَرُّ خَلْقِ اللَّهِ فِي زَمَانِي يَقْتُلُنِي بِالسَّمِّ ⬅️ آفریده خداوند در این زمان ، مرا به‌ وسیله  می کشد (عيون أخبار الرضا ، جلد 2 ، صفحه 256) 2️⃣ امام رضا فرمودند : إِنِّي سَأُقْتَلُ بِالسَّمِّ مَظْلُوماً ⬅️ همانا من به زودی با سم ، مظلومانه خواهم شد (عيون أخبار الرضا ، جلد 2 ، صفحه 261) 3️⃣ امام رضا فرمودند : إِنِّي سَأُقْتَلُ بِالسَّمِّ مَظْلُوماً وَ أُقْبَرُ إِلَى جَنْبِ هَارُونَ ⬅️ همانا من به زودی با سم کشته خواهم شد و در کنار‌   می‌ شوم (عيون أخبار الرضا ، جلد 2 ، صفحه 227) 4️⃣ امام رضا فرمودند : وَ إِنِّي مَقْتُولٌ بِالسَّمِّ ظُلْماً وَ مَدْفُونٌ فِي مَوْضِعِ غُرْبَةٍ ⬅️ همانا من با و از روی می‌ شوم (عيون أخبار الرضا ، جلد 2 ، صفحه 255 و 254) 5️⃣ میگوید : امام رضا به من فرمودند : به ای که‌ هارون در آنجا است برو و از هر گوشه آن ، مشتی برایم بیاور . من رفتم و آنچه خواسته بودند را آوردم . چون مقابلشان رسیدم ؛ فرمودند : یکی یکی از آن (چهار مشت) خاک را به من بده . من آنها را به حضرت دادم و حضرت آنها را بوئیدند و بر زمین ریختند و فرمودند : در اینجا برایم قبری حفر می‌کنند . ای اباصلت فردا من بر این فاجر ( ) وارد می‌شوم . پس اگر از آنجا برهنه خارج شدم با من حرف بزن و من پاسخ تو را خواهم داد . اما اگر سرم را پوشیده بودم با من سخن نگو . اباصلت میگوید : وقتی صبح شد ... امام بر مأمون وارد شدند . مقابل مأمون طبقی از بود ... مأمون به امام گفت : شما از آن تناول کنید . امام فرمودند : مرا از خوردن آن معاف بدار . گفت : باید از آن بخوری ... امام از او گرفتند و از آن را در دهان مبارک شان گذاشتند ... آنگاه به سر کشیدند و خارج شدند . اباصلت میگوید : من با امام سخن نگفتم تا وقتی که داخل خانه شدند و فرمودند : درها را ببندید ... در این هنگام دیدم جوانی خوشروی (امام جواد) داخل شدند ... سپس به سوی پدرشان رفتند ... امام رضا هم در این هنگام به رسیدند ... (عيون أخبار الرضا ، جلد 2 ، صفحه 242 و 243) 6️⃣ اباصلت میگوید : مأمون بر حضرت به علت فضل شان میکرد و حضرت را قرار داد تا به مردم نشان دهد که آن حضرت به دارند و از این طریق جایگاه امام را در نزد مردم متزلزل گرداند ! اما این امر موجب بیشتر شدن جایگاه امام نزد مردم شد . مأمون هر شهر را جمع میکرد به طمع اینکه یکی از آنها حضرت را کند تا جایگاه امام در نزد مردم کم گردد ؛ اما هیچ‌ از علمای و  و و  و  و  و با امام نکرد مگر آنکه آن حضرت او را مغلوب کردند . مردم میگفتند : به خدا قسم که امام نسبت به از مأمون سزاوارتر است . این خبر را به مأمون رساندند و مأمون به این علت شده و ش نسبت به امام بیشتر شد . امام رضا هم از مأمون پروا نداشتند و او را یاری نمیکردند و در اکثر اوقات او را رد میکردند . به همین سبب مأمون شده و اش زیاد تر شد . اما اظهار نمی‌کرد و سرانجام امام را با زهر شهید کرد (عيون أخبار الرضا ، جلد 2 ، صفحه 239) نکته : آنچه در این آمده است ، تنها یک عامل از مجموعه عوامل ، برای به شهادت رساندن امام رضا بوده است ؛ نه آنکه تنها انگیزه مأمون برای قتل امام این بوده باشد 7️⃣ ریان بن شبیب میگوید : زمانیکه که مأمون خواست از مردم بیعت بگیرد تا او را بخوانند و از مردم برای امام رضا بیعت بگیرد تا حضرت را ولیعهد مأمون بدانند و از مردم برای  بیعت بگیرد تا او را به مأمون بدانند ؛ امر کرد ... تا مردم بیعت کنند ... وقتی همه مردم بیعت کردند ؛ امام رضا فرمودند : بیعت تمام مردم به غیر از بیعت کردن آخرین نفرشان ، به شکل انجام گرفت و فقط بیعت آخرین نفر به شکل انجام شد ... بنابراین مأمون امر کرد تا همه مردم طبق بیعت توصیف شده از امام رضا بیعت کنند . به همین خاطر مردم گفتند : کسی که عقد بیعت را بلد نیست (مأمون) ، چگونه مستحق امامت بر مردم است . قطعا کسی که به آن علم دارد (امام رضا) سزاوارتر است از کسی که به آن جاهل است . راوی میگوید : همین سرزنش مردم به مأمون ، او را وادار کرد که امام را با سم نماید (عيون أخبار الرضا ، جلد 2 ، صفحه 238 و 239) نکته : آنچه در این آمده است ، تنها یک عامل از مجموعه عوامل ، برای به شهادت رساندن امام رضا بوده است ؛ نه آنکه تنها انگیزه مأمون برای قتل امام این بوده باشد