eitaa logo
هیئت بانوان انصارالشهداء_یزد
194 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
715 ویدیو
51 فایل
بسم رب الزهرا 💚جلسه هفتگی شبهای جمعه ساعت ۱۹💚 ارتباط با @f_h_hosseinii ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
اصلی‌ترین نیاز... 🔻 در امام حسین علیه السلام دارد که «وَ اَوْقِفْني عَلي مَراكِزِ اضْطِراري...» یعنی خدایا آن ریشه‌های نیاز مرا به من بشناسان... مرا... ⁉ ما چقدر نیاز داریم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) الان تشریف داشته باشند؟ اصلا اصلی‌ترین نیاز ما همین است دیگر! آن‌وقت چقدر دردمان می‌آید از نبود او؟! 👤 استاد مسعود 🙏 به جمع بانوانه ما بپیوندید 😉@ansaroshohada_banovan🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀روز عرفه، روز دعا و نیایش 🥀دعا برای تعجیل فرج امام زمان علیه السلام. التماس دعا به جمع بانوانه ما بپیوندید 😉@ansaroshohada_banovan🌈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠عرفه آمده از یار خبر نیست چرا؟ چقدر ناله زنم آه ، کجایی آقا... رمضان که نشد و این عرفه هم نشد!! پس قرارا من و تو کی و کجا ای جانا؟!!! به جمع بانوانه ما بپیوندید 😉@ansaroshohada_banovan💚
🌺نماز حاجت شب عیدقربان: سید ابن طاووس روایت کرده و فرموده: «شب جمعه» و «شب عید قربان» دو رکعت نماز بخوان و در هر رکعت سوره «فاتحه» را قرائت کن ولی آیه «إِیّٰاکَ نَعْبُدُ وَ إِیّٰاکَ نَسْتَعِینُ» را صد مرتبه بگو ، سپس حمد را به پایان برسان و دویست مرتبه سوره «توحید» را بخوان، چون سلام دادی هفتاد مرتبه بگو:«لَاحَوْلَ وَ لَاقُوَّةَ إِلّا بِاللّٰهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ؛ هیچ نیرو و توانى جز از سوى خداوند بلندمرتبه و بزرگ نیست»، آنگاه به سجده برو و دویست مرتبه بگو: «یَا رَبِّ یَا رَبِّ» پس هر حاجت که داری بخواه، ان‌شاء‌الله برآورده خواهد شد. به جمع بانوانه ما بپیوندید 😉@ansaroshohada_banovan💚
إنَّما جَعَلَ اللّه ُ الأضحى لِشبَعِ مَساكِينِكُم مِنَ اللَّحمِ فَأطعِمُوهُم خداوند عيد قربان را برنهاد تا مستمندان از گوشت سير شوند ؛ پس از گوشت قربانى به ايشان بخورانيد 🌹 🌹 به جمع بانوانه ما بپیوندید 😉@ansaroshohada_banovan💚
•°🌱 وقٺ آن اسٺ ڪہ مَذبوح منایٺ بشوم عید قربان شده بگذار فدایٺ بشوم اگرم لایق قربانے عشقٺ نشدم ڪاش قربانے آن صحن و سرایٺ بشوم ❤️ 🌸🍃 به جمع بانوانه ما بپیوندید 😉@ansaroshohada_banovan💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلااااام دختر خانم ها 👋🏻 خوبین ؟خوشین؟ سلامتین؟؟؟😍🙌🏻 اومدم یه خبر فوق العاده هیجان انگیز بهتون بدم🤪🤩 می‌پرسین چیه؟؟؟ 🎞کلیپ رو تماشا کنید تا بفهمین☺️💖 📢 داریم چه مسابقه ای🎉 در محور های عکاسی📸 و نقاشی🖌 از 🏆جوایز خفنمون 😎نگم براتون که دلتون آب میشه😋 🥇 نفر اول : دو میلیون ریال وجه نقد💵 🥈🥉نفرات دوم و سوم : ست ساق و روسری 😍 🏅🎖نفرات چهارم و پنجم : ست جانماز و دفترچه و پیکسل🤩 ⏰ از تا عید غدیر فرصت دارین که عکس ها و نقاشی های قشنگتون رو برامون به شناسه زیر ارسال کنید😉🌱 💌|@dokhtarane_booyesib_admin 🏆راستیییی برنده ها رو در روز اعلام می کنیم😍🙈 🎀| @dokhtarane_booyesib
عیدتون مبارک خانمای انصارالشهدایی 🧚‍♀ به جمع بانوانه ما بپیوندید 😉@ansaroshohada_banovan🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💜🖇♥️🖇💜🖇💜 💜🖇💜🖇💜 ♥️🖇💜 💜 ای در دام عنکبوت خانم ط_حسینی ۴۶ 🎬 به سمت زیرزمین رفتم,برق راروشن کردم,تخت چوبی پوسیده سرجایش بود. خم شدم ودست کردم زیرتخت وکشویی راکه طارق برای پنهان کردن سجاده وقران و..تعبیه کرده بود,بازکردم,سجاده خودم باچادرنماز سفیدم که هدیه علی بود برای شیعه شدنم را بغل گرفتم وبوکشیدم...به به بوی بهشت رامیداد...قران طارق را که اجازه داده بود ازان استفاده کنم برداشتم بوسه ای از نام مبارکش گرفتم وبرقلبم چسپاندم ورفتم بالا,داخل اتاق خودم ولیلا فارغ از همه ی دنیا به نماز,ایستادم..... انقدر عبادت وراز ونیاز کردم که سبک شدم ,به سجده رفتم باخود وخدایم عهدکردم که تاجان دربدن دارم ,آبرویی برای داعش وداعشیان نگذارم,عهدکردم که عماد راپیداکنم وصدای مظلومانی را که درزیر دست داعشیان سلاخی شدند به دنیا برسانم...عهدکردم فریاد دخترکانی جوانمرگ که به کنیزی رفتند وچوب اسلام دروغین این دیوسیرتان راخوردند به جهان برسانم.ازخداخواستم کمکم کندتا عمادم راپیداکنم...تامادری کنم برای برادرک زجرکشیده ام.ازخدا خواستم خودش راه رسیدن به اهدافم را نشانم دهد...خودش اشاره کند...خودش... نمیدانم ازخستگی یا حلاوت عبادتم چشمانم روی هم افتاد ودیگر چیزی نفهمیدم.... .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─ 💜 ♥️🖇💜 💜🖇💜🖇💜 💜🖇♥️🖇💜🖇💜
💜🖇♥️🖇💜🖇💜 💜🖇💜🖇💜 ♥️🖇💜 💜 ای دردام عنکبوت خانم ط_حسینی ۴۷ 🎬 در دشتی سرسبز وپرازگلهای رنگارنگ,محوتماشای اطرافم بودم که پدرومادرم ولیلا به سمتم امدند...لیلا باچادری سفید ,قرص صورتش میدرخشید وبه زیبایی فرشته های آسمان شده بود,اهسته اهسته به من نزدیک شدند,لیلا دو کتاب به طرفم داد که نوری زیاد از انها به اسمان میرفت,کتابها راگرفتم یکی قران بود وروی دیگری نوشته بود(نهج البلاغه),هردو رابه سینه ام چسپاندم دست دراز کردم تا دست لیلا را دردستم بگیرم......ناگهان با صدای اذان ازخواب پریدم. خدای من ,روی سجاده به خواب رفته بودم...یادخوابم افتادم ,با یاداوری چهره ی خندان پدرومادرم وصورت زیبای لیلایم اشکم جاری شد بی شک رویای صادقه بود وحتما اشاره ای نامحسوس برای راهنمایی من,قران راداشتم نام ان یکی کتاب چه بود؟؟؟تا حالا نامش به گوشم نخورده بود,خدایا چه بود؟؟؟ هرچه فکر کردم ,به خاطرم نیامد ,ناگاه به خود امدم...اه وقتم تنگ بود...باید نماز میخواندم وتصمیم میگرفتم که چکار کنم؟ وضو گرفتم وباعشق نمازم راخواندم....به سجده رفتم وباردیگر از خدا خواستم راهی جلوی پایم نهد. اری درست است ,خدا با زبان قران با بشر سخن گفته,پس از زبان قران پاسخ خدایم رامیشنوم..قران راگشودم اولین ایه ای که به چشمم خورد این بود(ومکروا مکرالله,والله خیرالماکرین . .) دقیقا منظورش راگرفتم....اری به خدا که تنها راهش همین است...با اعتماد به نفسی زیاد بلندشدم وبسم الله گفتم باید برای یافتن عماد به قلب داعش میرفتم.. .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─ 💜 ♥️🖇💜 💜🖇💜🖇💜 💜🖇♥️🖇💜🖇💜
💜🖇♥️🖇💜🖇💜 💜🖇💜🖇💜 ♥️🖇💜 💜 ای ای در دام عنکبوت خانم ط_حسینی ۴۸ 🎬 به سمت کمد رفتم یکی از کوله پشتی هایی که از غارت داعش درامان مانده بود برداشتم,چنددست لباس ولوازم ضروری که درخانه بود داخلش گذاشتم,به سمت قفسه اسباب بازیهای,عماد رفتم دوتا ازماشینهای کوچلو راکه جای کمی میگرفت برداشتم,قران را داخل جیب کوله گذاشتم وسجاده وچادر راتاکردم تاببرم وجای,قبلی درزیرزمین بگذارم که نگاهم به البوم عکس خانوادگیمان ودفترچه وخودکار یادداشت کنارش افتاد ,باید قایمش میکردم,البوم را دستم گرفتم,برگه ای از دفتر پاره کردم پرپیش نوشتم ط...عزیزدلم من س هستم پدرومادرولیلا دربهشت درجوار هم ارمیده اند ومن به دنبال ع که درچنگ ابلیس است ,نمیدانم به کجا روم اما میروم...قربانت...,نامه راگذاشتم روی البوم وگرفتم دراغوشم و امدم بیرون,درهال را بستم وبایک سیم نازک محکم لولاها رابه هم قفل کردم,داخل زیرزمین سجاده وچادرنماز والبوم ونامه را داخل کشو مخفی تخت چوبی گذاشتم,میدانستم اگر طارق به خانه برگردد حتما به این کشوسری میزند. ازخرماهای خشک روی تخت داخل کوله ریختم,چادر وروبنده ام را پوشیدم,هنوز افتاب درست سرنزده بود رفتم سرقبرلیلا,خم شدم قبررابوسیدم وگفتم:لیلا جان لااقل میدانم تواینجایی اما نمیدانم اجسادپدرومادرمان راکجا برده اند ودرکجا ارمیده اند,برایم دعا کن که بتوانم عماد راپیدا کنم خداحافظ خواهرکم...😭 با نام خدا پا داخل کوچه گذاشتم دررا پشت سرم باسیم نازکی به هم اوردم ودوباره زیر لب بسم الله گفتم با مدد گرفتن از مولاعلی ع حرکت کردم به سمت سرنوشتی نامعلوم.. .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─ 💜 ♥️🖇💜 💜🖇💜🖇💜 💜🖇♥️🖇💜🖇💜
💜🖇♥️🖇💜🖇💜 💜🖇💜🖇💜 ♥️🖇💜 💜 پروانه ای در دام عنکبوت خانم ط_حسینی ۴۹ 🎬 با توکل برخدا راه افتادم مدام صلوات میفرستادم وسوره های کوچک قران را که توانسته بودم حفظ کنم میخواندم,اخه همه میدانستند که حکومت غارتگر داعش حکم کرده اگر داعشیها زنی را بدون مردی ازمحارمش درخیابان وانظارعمومی تنها ببینند,بدون هیچ سوال وپرسشی راحت همانجا تیرباران میشود.برای همین باید نهایت احتیاط رابکنم. سعی میکردم از گوشه وکنار کوچه حرکت کنم که اگر شخصی را دیدم بتوانم خودم راپنهان کنم. کوچه ما خلوت بود ,اصلا انگار محله ی ایزدیها خالی ازسکنه بود.کم کم به خیابان اصلی رسیدم که ناگهان صدای انفجاری مهیبی در ودیوار رالرزاند. تا زمانی که داخل خانه ابوعمربودیم ,ازبس که رنج ومحنت میبردیم هیچ توجهی به صداهای تیر وتفنگ وبمب و...نداشتیم واین چندروز اسیری در سوله ها هم باعث شده بود این صداها برایمان عادی شود. میدانستم که عمده ی,شهردست داعشیها است اما من باید به قلب داعش بروم تا شاید بتوانم خبری ازبرادرم کسب کنم ,بااین وجوداگر به سمت شمال حرکت میکردم ,تجمع داعشیها بیشتر بود...بااحتیاط حرکت کردم.چند متر جلوتر مسجدی بود چون میدانستم الان احتمالا ان اطراف داعشیهایی که برای نماز صبح امده بودند,وجود دارند,مجبورشدم داخل کوچه شوم وراه دور بزنم به طوریکه از چندکوچه بالای مسجد سردراوردم,احتمال میدادم اگر ازخیابان اصلی بروم زودتر به هدفم میرسم...شکرخدا تاحالا مشکلی برایم پیش نیامده بود.... رفتم ورفتم که یکدفعه احساس کردم صدای گریه ی بچه ای راشنیدم ,کمی مکث کردم وگوشهایم راتیز کردم....اخی درست میدیدم,چندمترجلوتر پسرک کوچک هم قدوبالای عماد روی سکویی نشسته بود ومادرش راصدا میزد... تعجب کردم این بچه این موقع صبح اینجا چه میکند؟؟ نکند پدرومادرش راکشته اند؟نکند از اسارت فرارکرده...بااین فکر خودم رابدو به پسرک رساندم.... .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─ 💜 ♥️🖇💜 💜🖇💜🖇💜 💜🖇♥️🖇💜🖇💜
💜🖇♥️🖇💜🖇💜 💜🖇💜🖇💜 ♥️🖇💜 💜 ای در دام عنکبوت خانم ط_حسینی ۵۰ 🎬 کنارپسر بچه نشستم وگفتم:چی شده عزیزم؟چرا گریه میکنی؟اسمت چیه عزیزم؟؟ پسرک:ف ف فیصل هستم....خرگوشم رامیخوام,مادرم رامیخوام... بغلش کردم وگفتم:خوب گریه نکن الان باهم میگردیم وخرگوش ومادرت راباهم پیدا میکنیم. فیصل کوچک انگار که من معجزه گر قهاری هستم ,محکم گردنم راچسپید وگفت:باشه گریه نمیکنم حالا بریم پیداشون کنیم من:خوب حالا بگو خونه تان کدوم طرفه؟ فیصل:نمیدونم.... من:خوب بگو از کدوم طرف اومدی؟ فیصل قسمت بالای خیابان را نشان داد وما حرکت کردیم. هرکوچه ای که رد میشدیم ,میبردمش سرکوچه وخوب همه جا رانشانش میدادم ومیگفتم :هیچ کدام خونه شما نیست؟؟ وهمه اش جواب فیصل نه ...بود. کم کم سروکله ماشینها ومغازه دارها هم پیدا میشد ومن مجبور میشدم بااحتیاط بیشتری حرکت کنم,همینجور که میرفتم گردن فیصل روی شانه ام افتاد ,متوجه شدم بچه خواب افتاده. حیران وسرگردان ماندم که چه کنم که ناگهان یک تویوتای دوکابین که پشتش یک تیر بار بود جلوی من به شدددت ترمز کرد...فهمیدم ماشین مجاهدان داعشی هست. رنگ از رخم پرید ومحکم فیصل راچسپیدم.. که ناگهان راننده تویوتا... .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─ 💜 ♥️🖇💜 💜🖇💜🖇💜 💜🖇♥️🖇💜🖇💜
📚 مسابقه بزرگ کتابخوانی 💠 اولین دوره پویش مطالعاتی رواق با محوریت کتاب "ناقوس ها به صدا درمی آیند" 🔹 20 درصد تخفیف 🔸️ 29 تیر تا 13 مرداد 1400 🔹️ 3 جایزه 1 میلیونی 🔹️ 30 جایزه 110 هزار تومانی 🔸️ خرید کتاب از طریق ارسال عدد 5 به سامانه 10001000900100 📞 دبیرخانه پویش 09924971318 ✅ آدرس صفحات مجازی @ravaagh_ir           ┄┄┅•⚜🍃🌸🍃⚜•┅┄┄
🌷«وَ فَدَيْنَٰاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ» دلنوشته ای برای حاج حسین فرج نژاد، که روز قربان به زیارت خدایش شتافت! 🌷خبر تلخی بود که روی گوشی نقش بست! «استاد حسین فرج‌نژاد به لقاءالله پیوست.» برای کسی که سالیانی با او رفاقت داشته و او را می‌شناخت سخت‌تر! حاج حسین طلبه بود. واقعا اهل طلب بود. دغدغه داشت. همه وجودش آتش عشق بود. اهل مطالعه، اهل تحقیق و تألیف، اهل نقد و بررسی، به روز بود، حقیقتا انقلابی بود، مثل امام انقلاب، صهیونیست را دشمن اصلی می‌دانست، بصیر بود، کار تشکیلاتی و جبهه‌ ای می‌کرد، اهل کادر سازی و نخبه پروری بود، ساده زیست و فراری از تجملات و تعریفات، از همه وجودش برای انقلاب هزینه می‌کرد، به تعبیر مولا «قلیل المؤونه و کثیر المعونه» بود، پر کار بود، اهل سفر و اردو و دوره برای تبلیغ و تربیت، دغدغه داشت و نقاد بود اما نق زن و ناامید نبود، با شاگردان رفیق بود، آنقدر صمیمی که از همان اول مریدش می‌شدی، تفکرش راهبردی بود اما کاربردی و عملیاتی، ستادی فکر میکرد و در صف حاضر بود، سالیانی با او رفاقت داشتم، رفت و آمد خانوادگی در دوران مقیم قم بودن با او برکات زیادی داشت، همیشه به کار تشکیلاتی و نیرو سازی تشویق می‌کرد، اهل نوشتن بود، چه تعداد دانش‌آموز و دانشجو و طلبه که با حرف‌های عمیق و دلسوزانه او متحول شدند و در راه انقلاب سربازی و سرداری کردند، هنوز تازه گام دوم شروع شده که او را از دست دادیم و شاید باید گفت او از دست نرفته که به دست آمده، راه او راه روشنی است و شاگردان و دوستان او بسیار، و چه سعادتی برای او که وقت رفتنش در شام عرفه و شب عید قربان برسد، آن هم با همسر و فرزندان همراه و فداکارش، دغدغه او معرفت بود و دوره ها و اردوهای معرفتی او در یادها و راه های خیلی ها باقی است، پس باید در عرفه می‌رفت چون با معرفت بود، دوست شناس و دشمن شناس، و شبانه باید می‌رفت تا شب شکن باشد، دنبال شکستن ظلمات تاریک تمدن غرب بود، آروزی او طلوع خورشید ولایت عظمی ارواحنا فداه بود، خوب برای مولا سربازی کرد و سرداری گمنام در این مسیر شد، قربانی شدن رسم این مسیر است، باید فدا شد و مرد میدان جنگ نرم بودن، عشق میخواهد، با او آوینی را بهتر شناختیم، و او نیز اهل هنر بود، نه آن هنر مادی، بلکه هنر آسمانی و حکمت، و مگر نه اینکه هنر در عاشقانه زیستن و عاشقانه رفتن است، پس باید در شب عید برود، تا عید قربان را در محضر ارباب بی کفن باشد، «رقص و جولان بر سر میدان کنند، رقص اندر خون خود مردان کنند، چون رهند از دست خود دستی زنند، چون جهند از نقص خود رقصی کنند» و هر چند او رفت اما برای همیشه باقی است، «هَلَكَ خُزّانُ الأموالِ و هُم أحياءٌ ، و العُلَماءُ باقونَ ما بَقِيَ الدَّهرُ ، أعيانُهُم مَفقودَةٌ ، و أمثالُهُم فِي القُلوبِ مَوجودَةٌ»... حرف‌ها در وصف او بسیار است و بماند که با غصه حال شرح قصه نیست! 🌷و سلام بر تو ای «حسینی» که همراه همسر و فرزندانت در روز قربان مهمان آن قربانی بزرگ کربلا گشتی تا زائر امام عشق باشی و باز هم از همان آسمان کاری کنی که ما همه زمینه ساز آن «فرج» و گشایش بزرگ باشیم تا به دستان سردارانش ریشه شجره خبیثه صهیونیست را بر کنیم و به زودی در قدس، همراه تو و سردار سپاه قدس حاج قاسم عزیز به امامت مولایمان نماز عشق بخوانیم! ╔•═•═•═•═•═•═•═•═•═•═•╗ 💌 @idoyazd | رخدادهای فرهنگی یزد ╚══════════════
مراسم وداع با پیکر طلبه فاضل و مجاهد استاد دکتر محمدحسین فرج نژاد همراه با اقامه نماز توسط آیت الله ناصری و سخنرانی برادر سیداحمد عبودتیان پنج‌شنبه ۳۱ تیرماه ساعت ۶:۳۰ صبح چهارراه شهدا (امیرچقماق) در گروه زیر: https://yun.ir/pb4zy7
از امام رضا(عليه السلام) سوال شد بهترين بندگان خدا چه کسانی هستند؟ حضرت فرمودند: کسانی هستند که وقتی کارهای نيک انجام می دهند، خوشحال می شوند، و زمانی که کارهای بد انجام می دهند، طلب مغفرت می کنند، و زمانی که به آنها نعمتی عطا می شود، شکرگزارند، و هنگامی که گرفتار می شوند، صبر می کنند، و زمانی که خشمگین می شوند، عفو می کنند. به جمع بانوانه ما بپیوندید 😉@ansaroshohada_banovan🌈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 🗓 ۷ روز مانده تا ✨ امام علی علیه السلام فرمودند : کسی که مؤمنان را در روز غدیر تکفل کند، نزد خدای متعال من ضامنش هستم که از کافر شدن و پریشان شدن در امان باشد.💫 به جمع بانوانه ما بپیوندید 😉@ansaroshohada_banovan🌈