eitaa logo
کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
229 دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
9.1هزار ویدیو
213 فایل
ضمن خوشامدگویی به اعضای محترم بر خود میبالیم که پس از سالها همکاری در گروه کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا اکنون در کنار شما در امرترویج فرهنگ ایثار جهاد شهادت و فریضه جهادتبین در کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا با استفاده از صاحب نظران هستیم
مشاهده در ایتا
دانلود
چه زیباست این آیه‌های سوره ابراهیم برای وضعیت امروز جبهه حق. قرآن همیشه زنده و تازه است انگار همین امروز نازل شده وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَى مَا آذَيْتُمُونَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ ﴿۱۲﴾ و چرا ما بر خدا توکل نکنیم در صورتی که خدا ما را به راه راستمان هدایت فرموده؟ و البته (در راه اطاعت و رضای خدا) بر آزار و ستمهای شما صبر خواهیم کرد، و ارباب توکل باید (در همه حال خوش و ناخوش) تنها بر خدا توکل کنند. (۱۲) وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ ﴿۱۳﴾ باز کافران به رسولان پاسخ دادند که ما البته شما را از شهر و دیار خود بیرون می‌کنیم مگر آنکه به آیین ما برگردید، در این حال (که رسولان مأیوس از ایمان کافران شدند) خدا به آنها وحی فرمود که (غم مخورید) البته ما ستمکاران را هلاک خواهیم کرد. (۱۳) وَلَنُسْكِنَنَّكُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذَلِكَ لِمَنْ خَافَ مَقَامِي وَخَافَ وَعِيدِ ﴿۱۴﴾ و محققا ما شما رسولان (و پیروانتان) را در سرزمین کافران پس از هلاک آنها (با آسایش و ایمنی) ساکن می‌گردانیم و این (آسایش) نصیب کسی است که از مقام من خائف است و از وعده قهر و عقاب من می‌ترسد. (۱۴) وَاسْتَفْتَحُوا وَخَابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ ﴿۱۵﴾ و (از خدا) فتح و پیروزی خواستند (و البته فتح و فیروزی بر حسب وعده ما نصیب رسولان خداست) و نصیب هر ستمگر جبار هلاکت و حرمان است. (۱۵)
کتابخانه علوی جلد دوم امیرالمومنین،پیشوایان هدایت👈دانلود کتابخانه غدیر👈دانلود لیست👈اینجا بسته محتوایی غدیر👈اینجا امامت و ولایت روح دیانت👈دانلود تفسیر امیرالمومنین👈اینجا شبهای پیشاور👈دانلود کتابخانه نهج البلاغه👈اینجا پیام امام امیرالمومنین👈اینجا مباهله👈اینجا فضائل امیرالمومنین،ابن عقده کوفی👈دانلود کنز المطالب و بحر المناقب فی فضائل علی بن ابیطالب۳ جلد👈دانلود بررسی فضائل امیرالمومنین ۶ جلد 👈اینجا بسته شب قدر و امیرالمومنین👈اینجا صحبت سلمان با مرده،صوت و متن(مناقب ابن شاذان)👈اینجا
هدایت شده از کیهـــان آنلاین
📸 توییت روسی حساب کاربری رهبر انقلاب در آستانهٔ سفر رئیس‌جمهور به روسیه 🔸چشم‌انداز تحولات جهانی نویدبخش یک نظام چندوجهی است که در آن آمریکا منزوی و آسیا مرکز دانش، اقتصاد و قدرت سیاسی و نظامی خواهد شد. 🔸تفکر مقاومت و جبهه‌ مقاومت در مقابل زورگویی گسترش خواهد یافت. @Kayhan_online
هدایت شده از سفیر
شهادت بیش از ۱۰۰ نفر بعد از اعلام آتش‌بس در غزه 🔹پس از اعلام آتش‌بس در غزه، رژیم صهیونیستی حملات خود را به این باریکه افزایش داده و در این حملات بیش از ۱۰۰ نفر به شهادت رسیده‌اند. 🌐 به سفیــــر بپیوندید👇 🆔 @safir_khabar
. 🛑 تقدیم به مولایی که هنوز غصه‌ی حضرت زینب سلام‌الله‌علیها را در دل دارد! 🔸 مقدّس اردبیلی می‌فرماید: "با عده‌ای از طلبه‌ها رفتم کربلا، زیارت اربعین! از بس که شلوغ بود، با خودم گفتم: با این طلبه‌ها داخل حرم نرویم، تا مزاحم زوّاری که از راه دور آمده‌اند، نشویم. بهتر است همین گوشه صحن بایستیم و زیارت بخوانیم. طلبه‌ها را دور خودم جمع کردم و با صدای بلند پرسیدم: این آقا طلبه‌ای که در راه، برای ما روضه می‌خواند، کجاست؟ گفتند: نمی‌دانیم کجا رفته است. در این اثناء، دیدم یک عربی مردم را کنار زد و به طرف من آمد و صدا زد: ملّا احمد مقدس اردبیلی او را می‌خواهی چه کنی؟ گفتم: می‌خواهم زیارت اربعین بخوانم. فرمود: بلندتر بخوان من هم گوش کنم. زیارت را بلندتر خواندم، یکی دو جا توجّه‌ام را به نکاتی ادبی داد که بلد نبودم. وقتی که زیارت تمام شد، به طلبه‌ها گفتم: این آقا طلبه پیدایش نشد؟ گفتند: آقا نمی‌دانیم کجا رفته است. یک وقت آن اقای عرب به من فرمود: مقدّس اردبیلی چه می‌خواهی؟ گفتم: یکی از این طلبه‌ها در راه، برای ما گاهی روضه می‌خواند، صدای خوشی دارد. نمی‌دانم کجا رفته، می‌خواستم این‌جا بیاید و برای ما روضه بخواند. آقای عرب به من فرمود: مقدّس اردبیلی می‌خواهی من برایت روضه بخوانم؟ گفتم: آری! آیا روضه خواندن بلدی؟ فرمود: آری! در این اثناء، دیدم عرب رویش را به طرف ضریح حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السّلام کرد و از همان اول با طرز نگاه کردنش به حرم، ما را منقلب کرد، 🔸 یک وقت صدا زد یا اباعبدالله! نه من و نه این مقدّس اردبیلی و نه این طلبه‌ها هیچ کدام یادمان نمی‌رود، از آن ساعتی که می‌خواستی از خواهرت علیهاالسلام جدا شوی! آن قدر با سوز گفت که من و طلبه‌ها و همه‌ی مردمی که شنیده بودند، به گریه افتادیم. همین دو کلمه کافی بود که مدت زیادی گریه کردیم! واقعا ساعت عجیبی بود! پس از مدتی صدایش را نشنیدم و سر را بالا گرفتم، دیدم کسی نیست. فهمیدم این عرب، مهدی زهرا عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشّریف بوده است. 🤲 أللَّھُـمَ عجلْ فرجه و سهِّل مخرجه! یا صاحب الزمان! شما هم با ما دعا کنید!
سه شهید مقاومت در یک قاب 🔹تصویری از شهید حاج قاسم سلیمانی، شهید جهاد مغنیه و شهید هادی طارمی در یک قاب مشترک انتشار به مناسبت سالروز شهادت شهید جهاد مغنیه @isar_news
🔴 جعفر محمود سعيد یکی از اعضای مقاومت مردمی سوریه در نبرد با اوباش الجولانی به شهادت رسید @SyrianToPersian
هدایت شده از تاریخ پهلوی
پس از دستگیری رئیس سرمست از این پیروزی به عکاس مخصوص دربار دستور داد از اولین لحظات دستگیری این شهیدان عکس بگیرد ✅کانال تاریخ پهلوی👇 https://eitaa.com/joinchat/4153737506C363110af5c
‼️ کیفیت نیت نماز در آخر وقت ❓ س: دو دقیقه مانده به پایان وقت، نماز صبح را شروع کردم اما هنگام خواندن نماز، آفتاب طلوع کرد، حکم نمازم چیست؟ باید قضایش را بجا بیاورم یا نمازم صحیح بوده است؟ ✅ ج: اگر یک رکعت از نماز را داخل وقت خوانده باشید کافی است و نماز، ادا محسوب می شود و در صورت شک در این که وقت لااقل به مقدار یک رکعت باقی است یا خیر، نماز را به قصد مافی الذمّه (نه ادا و نه قضا) بخوانید؛ البته نباید عمداً نماز را تا آن وقت به تأخیر بیندازید. 🆔 @resale_ahkam
بازگشت به صفحه نسخه قابل چاپ الفالفاندازه متن مهلت گرفتن مادر شهید از عزرائیل (حکایت اهل راز) فاضل ارجمند، جناب حجت‌الاسلام و المسلمین سید علی اکبر اُجاق‌نژاد(1) در تاریخ 7/12/1379 در مکه خاطرۀ شگفت‌انگیزی از مادر شهید سهراب (اِلتفات) برنجی نقل و بعداً متن مکتوب آن را ارائه کرد: اینجانب در فاصله سال‌های 1359 تا 1361 ش به مدت سه سال به عنوان امام جمعه در شهرستان آستارا اقامت داشتم. در سال 1360 و در بحبوحۀ جنگ تحمیلی و روزهای سنگین دفاع مقدس یکی از اهالی بخش لوندویل (پانزده کیلومتری شهرستان آستارا) به نام سهراب (التفات) برنجی که به دلیل دیانت و اعتقاد قلبی‌اش با بنده نیز مراوده داشت، به اینجانب مراجعه کرد و اظهار داشت که می‌خواهد به جبهه‌های دفاع مقدس اعزام شود. او متأهل بود و پنج فرزند داشت (چهار دختر و یک پسر). افزون بر آن سرپرستی مادر پیر خود را نیز عهده‌دار بود. وقتی از جزئیات زندگی او سؤال کردم، معلوم شد که فرزند ارشد او دختری دوازده ساله است و فرزند کوچکش تنها بیست روز عمر دارد. کشاورز بود و پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان راننده در جهاد سازندگی آستارا مشغول فعالیت شده بود و وضعیت مادی نابسامانی داشت. با آگاهی از وضعیت خانوادگی او با خود اندیشیدم که‌ای کاش این مرد با این وضعیت سنگین از رفتن به جبهه صرف نظر می‌کرد، لیکن مسئولیت امامت جمعه ایجاب می‌کرد برخلاف باورم با او سخن بگویم، چرا که بیم آن می‌رفت برداشت‌های سوء از سوی مغرضان و کوته‌نظران مشکلاتی ایجاد کند. بر این اساس تنها به دعا اکتفا و نامبرده را به سوی جبهه‌های حق علیه باطل بدرقه کردیم. دو ماه بعد خبر شهادت او و یکی از همرزمانش (شهید نقیب‌زاده) در آستارا واصل شد. عصر چهارشنبه‌ای جنازۀ مطهّر دو شهید وارد آستارا شد. مطابق معمول یکی از افراد مطلع دفتر را فرستادم تا وضعیت شهدا را بررسی کند، تا اگر در معرکۀ نبرد به شهادت رسیده‌اند به استناد موازین شرعی با لباس جنگ دفن شوند و الاّ مقدمات غسل و کفن فراهم آید. آقای حاج آصف خندانی، مسئول دفتر که برای بررسی وضعیت شهدا رفته بود، اطلاع داد که شهید در کردستان به دست عوامل ضد انقلاب به شهادت رسیده است. آنها با قساوت هر چه تمامتر پوست بدن شهید برنجی را کنده بودند! گرچه شهدا آمادۀ تشییع بودند، تصمیم گرفتم مراسم با یک روز تأخیر انجام گیرد، چرا که می‌خواستم برای این شهید مظلوم مراسم تشییع باشکوهی در آستارا برگزار شود. از سوی دیگر چون او نخستین شهید روستای لوندویل بود مراسم تشییع درخوری نیز در زادگاهش انجام گیرد. صبح روز جمعه پیکرهای پاک دو شهید در میان اندوه انبوه مردم تشییع و به مصلای محل برگزاری نماز جمعه آستارا منتقل شدند، تا پس از اقامۀ نماز جمعه و نماز میّت برای این دو شهید، شهید نقیب‌زاده در مزار شهدای آستارا دفن شود و شهید برنجی به زادگاه خود حمل و پس از تشییع مردم لوندویل به خاک سپرده شود. پس از انتقال شهید برنجی به زادگاهش، انبوه مردم در مقابل مسجد فاطمة الزهرای لوندویل اجتماع کرده بودند و پیکرِ پاک شهید در داخل آمبولانس و در میان انبوه تشییع کنندگان قرار داشت. من در حالی‌که پیام شهید را به هموطنان او می‌رساندم و مشغول سخنرانی بودم، دیدم سه چهار نفر به سوی آمبولانس روانند. بیقین می‌دانستم اگر جنازه را ببینند با ناله و شیون خود نظم و آرامش جمع را به هم خواهند زد و جوّ آرامی که بر حاضرین حاکم است آشفته خواهد شد. به اشاره از آقای خندانی خواستم به طرف آنان برود و تا پایان سخنرانی مانع زیارت آنها بشود. نامبرده پس از مذاکره با آن جمع و در فاصله تکبیرهای مردم به من اطلاع داد که یکی از خانم‌ها مادر شهید است و می‌گوید: آمده‌ام فرزندم را زیارت کنم، مانع من نشوید، چرا که فرصتی اندک دارم، سه روز پیش عزرائیل(ع) به سراغ من آمده بود تا مرا ببرد از او مهلت خواستم پس از زیارت فرزندم بمیرم! موضوع را جدی نگرفته، گمان کردم پیرزن ساده‌ای است که عطوفت مادری‌،او را در مصیبت فرزندش وادار به بیان چنین سخنی کرده است، لذا گفتم: در چنین شرایط روحی نمی‌توان او را متوجه کرد که برای حفظ آرامش اجتماع دقایقی صبر کند. اجازه دهید داخل آمبولانس بشود و در را ببندید تا صدای ناله‌هایش نظم را آشفته نکند. دنباله در صفحه بعدی......