هدایت شده از اخبار سوریه به فارسی𓂆
🔴 جعفر محمود سعيد یکی از اعضای مقاومت مردمی سوریه در نبرد با اوباش الجولانی به شهادت رسید
@SyrianToPersian
هدایت شده از تاریخ پهلوی
پس از دستگیری #شهید_نواب_صفوی #تیمور_بختیار رئیس #ساواک سرمست از این پیروزی به عکاس مخصوص دربار دستور داد از اولین لحظات دستگیری این شهیدان عکس بگیرد
✅کانال تاریخ پهلوی👇
https://eitaa.com/joinchat/4153737506C363110af5c
هدایت شده از رساله امام خامنهای
‼️ کیفیت نیت نماز در آخر وقت
❓ س: دو دقیقه مانده به پایان وقت، نماز صبح را شروع کردم اما هنگام خواندن نماز، آفتاب طلوع کرد، حکم نمازم چیست؟ باید قضایش را بجا بیاورم یا نمازم صحیح بوده است؟
✅ ج: اگر یک رکعت از نماز را داخل وقت خوانده باشید کافی است و نماز، ادا محسوب می شود و در صورت شک در این که وقت لااقل به مقدار یک رکعت باقی است یا خیر، نماز را به قصد مافی الذمّه (نه ادا و نه قضا) بخوانید؛ البته نباید عمداً نماز را تا آن وقت به تأخیر بیندازید.
#احکام_نماز
#نیت_نماز
#وقت_نماز
🆔 @resale_ahkam
بازگشت به صفحه
نسخه قابل چاپ
الفالفاندازه متن
مهلت گرفتن مادر شهید از عزرائیل (حکایت اهل راز)
فاضل ارجمند، جناب حجتالاسلام و المسلمین سید علی اکبر اُجاقنژاد(1) در تاریخ 7/12/1379 در مکه خاطرۀ شگفتانگیزی از مادر شهید سهراب (اِلتفات) برنجی نقل و بعداً متن مکتوب آن را ارائه کرد:
اینجانب در فاصله سالهای 1359 تا 1361 ش به مدت سه سال به عنوان امام جمعه در شهرستان آستارا اقامت داشتم. در سال 1360 و در بحبوحۀ جنگ تحمیلی و روزهای سنگین دفاع مقدس یکی از اهالی بخش لوندویل (پانزده کیلومتری شهرستان آستارا) به نام سهراب (التفات) برنجی که به دلیل دیانت و اعتقاد قلبیاش با بنده نیز مراوده داشت، به اینجانب مراجعه کرد و اظهار داشت که میخواهد به جبهههای دفاع مقدس اعزام شود.
او متأهل بود و پنج فرزند داشت (چهار دختر و یک پسر). افزون بر آن سرپرستی مادر پیر خود را نیز عهدهدار بود. وقتی از جزئیات زندگی او سؤال کردم، معلوم شد که فرزند ارشد او دختری دوازده ساله است و فرزند کوچکش تنها بیست روز عمر دارد. کشاورز بود و پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان راننده در جهاد سازندگی آستارا مشغول فعالیت شده بود و وضعیت مادی نابسامانی داشت.
با آگاهی از وضعیت خانوادگی او با خود اندیشیدم کهای کاش این مرد با این وضعیت سنگین از رفتن به جبهه صرف نظر میکرد، لیکن مسئولیت امامت جمعه ایجاب میکرد برخلاف باورم با او سخن بگویم، چرا که بیم آن میرفت برداشتهای سوء از سوی مغرضان و کوتهنظران مشکلاتی ایجاد کند. بر این اساس تنها به دعا اکتفا و نامبرده را به سوی جبهههای حق علیه باطل بدرقه کردیم.
دو ماه بعد خبر شهادت او و یکی از همرزمانش (شهید نقیبزاده) در آستارا واصل شد. عصر چهارشنبهای جنازۀ مطهّر دو شهید وارد آستارا شد. مطابق معمول یکی از افراد مطلع دفتر را فرستادم تا وضعیت شهدا را بررسی کند، تا اگر در معرکۀ نبرد به شهادت رسیدهاند به استناد موازین شرعی با لباس جنگ دفن شوند و الاّ مقدمات غسل و کفن فراهم آید. آقای حاج آصف خندانی، مسئول دفتر که برای بررسی وضعیت شهدا رفته بود، اطلاع داد که شهید در کردستان به دست عوامل ضد انقلاب به شهادت رسیده است. آنها با قساوت هر چه تمامتر پوست بدن شهید برنجی را کنده بودند!
گرچه شهدا آمادۀ تشییع بودند، تصمیم گرفتم مراسم با یک روز تأخیر انجام گیرد، چرا که میخواستم برای این شهید مظلوم مراسم تشییع باشکوهی در آستارا برگزار شود. از سوی دیگر چون او نخستین شهید روستای لوندویل بود مراسم تشییع درخوری نیز در زادگاهش انجام گیرد.
صبح روز جمعه پیکرهای پاک دو شهید در میان اندوه انبوه مردم تشییع و به مصلای محل برگزاری نماز جمعه آستارا منتقل شدند، تا پس از اقامۀ نماز جمعه و نماز میّت برای این دو شهید، شهید نقیبزاده در مزار شهدای آستارا دفن شود و شهید برنجی به زادگاه خود حمل و پس از تشییع مردم لوندویل به خاک سپرده شود.
پس از انتقال شهید برنجی به زادگاهش، انبوه مردم در مقابل مسجد فاطمة الزهرای لوندویل اجتماع کرده بودند و پیکرِ پاک شهید در داخل آمبولانس و در میان انبوه تشییع کنندگان قرار داشت. من در حالیکه پیام شهید را به هموطنان او میرساندم و مشغول سخنرانی بودم، دیدم سه چهار نفر به سوی آمبولانس روانند. بیقین میدانستم اگر جنازه را ببینند با ناله و شیون خود نظم و آرامش جمع را به هم خواهند زد و جوّ آرامی که بر حاضرین حاکم است آشفته خواهد شد. به اشاره از آقای خندانی خواستم به طرف آنان برود و تا پایان سخنرانی مانع زیارت آنها بشود.
نامبرده پس از مذاکره با آن جمع و در فاصله تکبیرهای مردم به من اطلاع داد که یکی از خانمها مادر شهید است و میگوید: آمدهام فرزندم را زیارت کنم، مانع من نشوید، چرا که فرصتی اندک دارم، سه روز پیش عزرائیل(ع) به سراغ من آمده بود تا مرا ببرد از او مهلت خواستم پس از زیارت فرزندم بمیرم!
موضوع را جدی نگرفته، گمان کردم پیرزن سادهای است که عطوفت مادری،او را در مصیبت فرزندش وادار به بیان چنین سخنی کرده است، لذا گفتم: در چنین شرایط روحی نمیتوان او را متوجه کرد که برای حفظ آرامش اجتماع دقایقی صبر کند. اجازه دهید داخل آمبولانس بشود و در را ببندید تا صدای نالههایش نظم را آشفته نکند.
دنباله در صفحه بعدی......
....... دقایقی بعد آقای خندانی بازگشت و اطلاع داد که مادر شهید پس از ورود به داخل آمبولانس، خود را روی جنازه فرزند شهیدش انداخت و در همان حال دعوت حق را لبیک گفت!
در عین تحیر و ناباوری موضوع را با مقدمهای کوتاه به اطلاع مردم رساندم،
شور و غوغای بینظیری برخاست و ناله و شیونی که هرگز نظیر آن را ندیده بودم و تصور میکنم هرگز نتوانم ببینم.
توصیه کردم هر دو جنازه را به امامزادۀ آستارا منتقل کنند و پس از غسل مادر داغدیده (کوچک خانم گنبدی مقدم)، هر دو را در کنار هم و در صحن امامزاده به خاک بسپارند.
در هنگام وداع شهید با خانوادهاش قبل از عزیمت به جبهه، مادر شصت سالهاش، خانم کوچک خانم گنبدی مقدم، خطاب به فرزندش میگوید: پسرم! تو اولاد
صغیر داری، وضع مالی چندان مناسبی هم نداری، اگر منِ مریض هم بعد از تو مُردم، این بچههای خردسال چه میشوند؟
شهید التفات در پاسخ مادر میگوید: من هر جا بروم و حتی اگر شهید شوم، برمیگردم و دست تو را میگیرم با هم وارد بهشت شویم!
آقای فرضالله حیائی داماد عموی شهید میگوید: جنازه شهید را که میآوردند، با همسرم آمدیم تا کوچک خانم را به زیارت فرزند شهیدش ببریم. آمدیم خانه، دست مادر پیر را گرفتیم و به سوی مسجد روان شدیم. وقتی از در حیاط مسجد داخل شدیم و چشم او به انبوه جمعیت تشییعکننده افتاد، خطاب به فرزندش گفت: فرزندم من از عزرائیل مهلت گرفته بودم که پس از دیدار تو از این دنیا بروم.
نزدیک آمبولانس رسیده بودم، مادر نتوانست کنترل خود را حفظ کند. نزدیک بود به زمین بیفتد. او را بغل گرفتم تا درِ آمبولانس را باز کردند، به او کمک کردم داخل شود. دستش را بر روی تابوت گذاشت، دست دیگرش در دست من بود، با ناله گفت: «التفات! تویی؟»
لحظهای بعد دستم فشرده شد و او آرام بر روی جنازه فرزندش تسلیم حق شد. من اطمینان یافتم مرده است. چشمانش را بستم و از ماشین پیاده شدم.
* کتاب: خاطرههای آموزنده، نوشته آیتالله محمدی ریشهری
انتشارات دارالحديث قم
پیامبر اکرم .ص. فرموده:
بهترین کار خیر، اصلاح بین مردم است.
خدایا، مرا به دانش، توانگر ساز و به بردباری، زینت بخش و به پرهیزکاری، گرامی بدار و به تندرستی، زیبایی ده.
نیرومندی به زور بازو نیست؛ نیرومند کسی است که بر خشم خود غالب آید.
بهترین مردم، سودمندترین آنان به حال دیگرانند.
7.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 بازنشر | نخستین خطبه نماز جمعه به امامت آیتالله خامنهای بعد از انتصاب ایشان از سوی حضرت امام خمینی(ره) به امامت جمعه تهران؛ ۲۸ دیماه ۱۳۵۸
🔹️بخشی از مستند روایت رهبری
🗓۲۸ دیماه، سالروز نخستین #نماز_جمعه به امامت حضرت آیتالله خامنهای در سال ۵۸
💻 Farsi.Khamenei.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شادی این روزهای اهالی غزه همراه با قدردانی از پزشکانی است که یکسال و نیم با همه مشکلات و خطرات کنار مردم غزه ماندند
☫به جمع سربازان گمنام بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/3617980416C11748e2114
❌️کاربر سعودی نوشته بود:خداوند صورت شما را نورانی کند که غزه را یاری کردید هم در قول، هم در عمل
🌍 #انتشار_حداکثری_با_شما
🌐 به عصــــای موســــی بپیوندید👇
🕎 @mosesom
هدایت شده از جهش ایران
پذیرش #FATF سیاهی مطلق است...
▫️ مقام مرجعیّت اعلام کرد: قبول FATF سیاهی مطلق است و اگر قبول نکنیم اتفاقی ایجاد نخواهد شد و #تحریم ها بهروال قبل ادامه خواهد یافت، درحالیکه پذیرش این #سند_خودباختگی، بردگی و تسلیم مطلق است.
● آیتالله مکارم شیرازی(حفظهالله)
🗳 جهش ایران |
@jahesheiran