eitaa logo
آنسویِ نگاهِ من✨
162 دنبال‌کننده
517 عکس
44 ویدیو
2 فایل
و آنگاه که خدا قلب مرا میسرشت، فلسفه و هنر و ادبیات و عاطفه را کنار هم نهاد... و اینگونه قلبِ ناآرامم پیوسته در تکاپوست... 🙏کپی نوشته ها با لینک کانال آزاد 👇راه ارتباطی👇 @Adminnegaheman https://harfeto.timefriend.net/17055053878307
مشاهده در ایتا
دانلود
محرم امسال دلم چیزهایِ عجیبی میطلبد؛ مثلا همین حالا دلم خواست که چند دقیقه ای به صدایِ سینه زدن گوش بدهم سینه زنی بدون هیچ مداحی... و بعد خودم جمله جمله ی لهوف را بخوانم و گریه کنم. https://eitaa.com/ansoyenegaeman
امشب تازه مادرشده ها حالِ عجیبی دارند... مداح میخواند و مادرها نوزادهایشان را تنگ به آغوش میکشند🫀 هی به جمعیت نگاه میکنم، شنیده ام رباب هرجا روضه ی علی اصغر باشد خودش را میرساند رباب کجا نشسته؟ https://eitaa.com/ansoyenegaeman
مسجد خالی از جمعیت میشود👣 همهمه ها خوابیده و سکوت مهمانِ مسجد میشود.✨ مینشینم زیرِ بیرق ها🏴 باد لبه ی بیرق را به پرواز درآورده🌊 یاس خوابیده، تا از مسجد بیرونمان نکرده اند شروع میکنم به خواندنِ لهوف: https://eitaa.com/ansoyenegaeman
نوشته بود: ام الفضل همسر عباس بن عبدالمطلب است مى گويد: پيش از تولد امام حسين عليه السلام در خواب ديدم كه پاره اى از گوشت مبارك پيامبر صلى الله عليه و آله جدا شده و به دامن من افتاده تعبير اين خواب را از رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيدم حضرت فرمود: خواب خوبى ديده اى مولودى از فاطمه به نام حسين به دنيا مى آيد، او را به تو مى سپارم پس از تولد آن بزرگوار نبى گرامى صلى الله عليه و آله او را به نام ام الفضل سپرد. ام الفضل مى گويد: او را خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله بردم ، حضرت او را بر زانوى خويش نهاد و بسيار بوسيد پس از لحظه اى من او را از حضرت گرفتم امام حسين عليه السلام گريه كرد پيامبر صلى الله عليه و آله ناراحت شده فرمود: اى ام الفضل ، هيچ مى دانى آزردن حسين كارى آسان نيست من حسين را گذاشتم تا براى حضرت آب بياورم پس از لحظه اى باز گشتم ، ديدم رسول خدا صلى الله عليه و آله گريه مى كند پرسيدم يا رسول الله چرا گريه مى كنيد ؟ فرمود: لحظه اى پيش جبرئيل آمد و مرا خبر داد كه امتم اين فرزند را به قتل مى رساند و او را با لب تشنه شهيد مى كنند. خداوند شفاعت مرا در روز قیامت به انها نایل نکند https://eitaa.com/ansoyenegaeman
خانه غوطه ور در سکوت، یاس در گهواره اش خوابیده...🫀 خودم را مهمانِ چند آلویِ سیاه میکنم و شروع میکنم به انتخاب کردنِ فعالیت مورد علاقه ام🧠 دلم گیرِ ادامه ی لهوف است و از طرفی از سرگذشت روایتی مادرانه دارد... روایتِ مادرانه را به روایتِ سید ابن طاووس ترجیح میدهم، بعضی روایت هایِ مادرانه عجیب بویِ ظهرِ عاشورا را میدهد🌊 به خصوص اگر مادر حسینی باشد✨ https://eitaa.com/ansoyenegaeman
هیچکدام از قسمت هایش را ندیده ام، اما این قسمتش قسمتم شد... میگویم قسمتم، چون میشود تا ساعت ها با مفاهیمش در سیلانِ قضا و قدر و حسین(ع) باشم. آنقدر برخی از جملاتِ زن پر از آشوب بود که انتظار داشتم همین جالا استخوان هایش خورد شود و از صندلی بیافتد اما با آرامشی مثال زدنی، قرص و محکم و معتقد نشسته بود و از حسینی بودنش میگفت... بند بندِ وجودم از لحظه ی مرگِ فرزندش، از لحظه ی متلاشی شدنِ سرِ پسرکش، از شستنِ بدنِ یخ زده ی فرزندش، از لحطه لحظه هایِ مادریش پر از درد و گله و سوال شد... بعضی مادرها عجیب مادری میکنند! https://eitaa.com/ansoyenegaeman
روضه مجسم میخواهی؟ کنترل را بردار و اخبار غزه را چک کن، آنجا پر است از اصغر هایِ به خون کشیده شده و رقیه هایِ آه کشان...🫀 پر است از رباب و زینب و سکینه پر است از اجساد ِ سوخته...🔥 غزه کربلایی شده برایِ خودش.🌘 ما که در این کربلا نشد حاضر باشیم... زینب وار روایت کردن تخصصِ ما زن هاست✨ هرجا که دستت میرسد روایتگر باش✋🏻 https://eitaa.com/ansoyenegaeman
روضه ی علی اکبر؟ یادِ روزهایِ شهادت ِ جوان هایِ انقلاب میافتم. یادِ صدایِ خش دارِ حضرت آقا وقتی میگفت: آرمانِ عزیز🫀 یاد صحنه ی کشیده شدنِ جسم بی جان روح الله عجمیان روی آسفالت میافتم... یادِ تکه گوشت هایِ چسبیده به جدول هایِ اکباتان میافتم. علی اکبر کم نداشتیم هنگامِ تنهایی حسینِ زمانه✋🏻 https://eitaa.com/ansoyenegaeman
عمقِ غمِ علی اکبر برای حسین ابن علی را میخواهی بدانی؟ فکر کن لشکرِ ۳۰ هزارنفری دشمن دورِ جگر گوشه ات حلقه بزنند، هزاران شمشیر بر سرِ زخم زدن بر جگر گوشه ی امام حسین(ع) رقابت کنند... نوشته بود: تکه های بدنِ علی اکبرِ حسین(ع) در سرتاسرِ صحرا پخش شده بود...🍃 https://eitaa.com/ansoyenegaeman
غرقِ کهکشانِ شعر✨ ارباب باوفا !! ... 🍃 شاید امسال بیایم حرمت ، یا شاید ... سر و کار دل من هست فقط با "شاید" یک نگاهی به همان برگه بینداز حسین اصلا افتاده کسی از قلم آقا  شاید !!! فکرش افتاده شبیه خوره ای بر جانم اصلا انگار ، بدت آمده از ما  شاید یا که یک نوکر زشتی که سیه رو هم هست جا ندارد وسط آن همه زیبا  شاید ولی ارباب ... اگر زود به دادم نرسی دگر از دست رود این دل شیدا  شاید باید امروز ، همین حالِ مرا دریابی مرگ آید به سراغ من و ، فردا  شاید ... تو نبینی دگر از نوکر بیچاره اثر آه ،  راحت بشوی از منِ رسوا  شاید https://eitaa.com/ansoyenegaeman
هدایت شده از  شراب و ابریشم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من خیال می‌کنم توی پیدا شدنِ این انگشترها سِرّی هست! انگار بعد از آن انگشتری که توی گودال گم شد و زینب هر چه که گشت پیدایش نکرد و آخرش هم دلواپس و چشم به راه از گودال بیرون رفت، انگشترهای تمامِ شهیدهای عالَم شرمنده‌ی زینب شدند و پیشِ خودشان عهد بستند بعد از هر شهیدی اولین چیزی باشند که پیدا می‌شوند! انگار انگشترها می‌خواهند هر طور که هست از خجالت زینب دربیایند، هر جور شده کمی از بارِ دلواپسی‌اش بردارند! بعد از آن انگشتری که بین گرد و غبارِ بلند شده‌ وسطِ گودی قتلگاه به غارت رفت، و دلِ زینب برای همیشه پیشش ماند، انگشترها با خودشان قرار کردند حتی اگر شهیدشان سوخت و پیکری نداشت، آنها بمانند و وسط قتلگاه پیدا شوند، اینجوری شاید دنیا کمی از خجالت زینب درآمد... ✍ملیحه سادات مهدوی فیلم: انگشتر شهید جمهور. اگه خاطرتون باشه انگشتر سردار هم پیدا شد. هر دو پیکرهاشون سوخت ولی انگشترهاشون موند! تقدیم به روح بلند سردار عزیزمون و شهیدجمهور نازنینمون https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a ❌ با احترام به جهت رعایت حق مولف نشر مطالب بدون نام نویسنده و لینک کانال جایز نیست🙏🌱
حسین وارث ادم.pdf
2.84M
کتاب حسین وارث ادم. نوشته دکتر شریعتی. یکی از کتابهای زیبا درباره اثراتی که قیام امام حسین بر تاریخ گذاشت.. این کتاب زیبا و عمیق را حتما بخوانید
هدایت شده از  شراب و ابریشم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باز هم روزِ دهم ساعت سه، ساعت سَر ساعت وقت ملاقات سری با مادر ساعت رفتن جان از بدن یک خواهر چون خداحافظی پیرهنی با پیکر ساعت سینه مولا شده سنگین ناگاه ریخت عبدلله از آغوش اباعبدالله ساعت غارت خیمه شده آماده شوید دین ندارید شما، لااقل آزاده شوید بکشیدش سپس آماده منظور شوید او نَفَس می کشد از اهل حرم دور شوید شعر و اجرا: عالیجنابِ شاعرها سید حمیدرضا برقعی کربلا_ خیمه‌گاه حضرت زینب @sharaboabrisham
نوشته‌اند زمان شهادت امام وقت اذان عصر بود اذان عصر عاشورای سال ۶۱ ساعت ۱۶:۰۶ بوده است...» آجرک الله یا صاحب الزمان https://eitaa.com/ansoyenegaeman .
نوشته بود: ♡اسلم ابن عمرو غلامِ امام سجاد (ع)، اهلِ قزوین شاعر و نویسنده🦋 ده روزِ عاشورا وظیفشون سرگرم کردنِ بچه ها با قصه و شعر بوده🫀 روزِ عاشورا وقتی داشتن با بچه ها تو خیمه خداحافظی میکردن اینطور فرمودن: خداحافظ دوستانِ کودکِ من، مرا ببخشید که در حقتون کوتاهی کردم؛ چه بسیار شعرو قصه که برایتان خواندم و اکنون میروم که خودم در قصه های فردا باشم...🌊✨ وقتی داشتن به شهادت میرسیدن امام حسین (ع) سرشون رو بغل گرفتن و ایشون در آغوشِ امام به شهادت رسیدن. https://eitaa.com/ansoyenegaeman
این رو که خوندم بلند شدم، هرچه تو خونه داشتم به نیتِ قصه گویِ کربلا برایِ بچه هایِ هیئت آماده کردم. چقدر امام حسین (ع) تو شرایطِ جنگ به فکر بچه ها بودن، رِوا نیست که تو هیئت با بچه شیعه ها بد رفتاری بشه🌙 قصه گویِ کودکانِ کربلا تو هیئت حواسش به بچه هامون هست✨ https://eitaa.com/ansoyenegaeman
شهادت؛ خانوادگی قشنگتره✨ https://eitaa.com/ansoyenegaeman
امشب جایِ گوشواره زخم مهمانِ گوشِ بچه ها شده... موهایشان سوخته... آتش دست به دامنشان شده... از امشب دیگر قضیه زنانه است. اصلا میدانستی غیرتِ علویِ زنان گاهی کارستان میکند؟ https://eitaa.com/ansoyenegaeman
قسمتی از مقتل را دلم نمیخواهد باور کنم: شمر قبل از جان دادنِ امام حسین فریاد میکشید: به خیام حمله کنید. امام حسین در مقتل با ته مانده ی توانش سعی میکرد بایستد و بجنگد. امام، غیرت الله است شاید دردِ دستورِ حمله به خیام، برایشان از تیر هایِ زهرآلود سنگین تر بوده. https://eitaa.com/ansoyenegaeman
امروز مقتل خوان سوالی پرسید که تا عمق ِ جانم سوخت🫀 پرسید: عصرِ عاشورا دست های زینب و اهلِ بیتِ حسین را بستند، اما هیچ کجا ننوشته چه کسی بست😭 دست هایِ دخترِ حیدر را چه کسی بست؟ https://eitaa.com/ansoyenegaeman
سینی را میگذارم وسطِ خانه دنبالِ شمع ها میگردم، چند تایی شمع تولد در خانه داریم✨ شمع ها را روشن میکنم و میگزارم رویِ سینی تا بسوزد، پا به پایِ دلمان🫀 نوحه میگزارم و یاس را میگیرم بغلم... باهم شعله هایِ جان گرفته را تماشا میکنیم و از عصر عاشورا حرف میزنیم شامِ غریبان حزنی آغشته به غربت و بی کسی دارد🌙 انگار ته مانده ی ناله هایمان تبدیل به اشک میشود و در سکوت برایِ غربتِ اهل بیت شهدا گریه میکنیم. https://eitaa.com/ansoyenegaeman
هدایت شده از  شراب و ابریشم...
. صبح عمرسعد گفته بود کشته‌ها را جمع کنند. یک پُشته لاشه روی هم جمع شد. عمر جلو ایستاد و دیگران به او اقامه کردند، نماز میت و بعد هم سایر آداب و مناسکِ مربوط به تدفین انجام شد و کشته‌های لشکر یزید دفن شدند و پیکر شهدا همانطور رها باقی ماند. بعد شترهای بی جهاز آوردند تا اسیرهایی که از قبیله‌ی پیغمبر گرفته بودند بر آنها سوار شوند. اسیرها حدود هشتاد زن و بچه‌ی لطمه خورده و مصیبت‌‌زده بودند. اینها تا آن موقع روی شتر بی‌جهاز ننشسته بودند، تا آن وقت بدونِ کمک مَردهایشان سوار مرکب نشده بودند، تا آن روز جلوی چشمِ دهها حرامی از کولِ شتر بالا نرفته بودند. حالا همه‌ی این تجربه‌نکرده‌ها را باید در کمتر از ساعتی می‌چشیدند، فرصت نبود متحیر بایستند و تماشا کنند که اگر اینطور می‌شد به ضرب شلاق پاسخ می‌گرفتند‌! و خب اینجا باز این زینب است که باید این همه را به جان بخرد. باید در مهلتِ تعیین شده از جانب ابن‌سعد، زنها و بچه‌ها را روی شترها بنشاند. باید مراقبت کند آن بانوی باردارِ حرم آسیب نبیند، آن دخترکانِ خردسالِ حرم از وحشت قالب تهی نکنند، آن مه‌رویانِ همیشه در پرده از شرم جان ندهند، آن نازپرورده‌های شترِ بی‌محمل‌ندیده از بالا زمین نیفتند... باید نفر به نفرشان را تسکین بدهد، در آغوش بکشد، ببوسد و دلداریشان بدهد و کمک کند بر مرکب بنشینند و حواسش باشد که اگر شلاقی حواله شد خودش را سپر کند، خودش را بی‌هوا جلوی تمام کتک‌ها بیندازد که یک وقت کسی بی‌هوا کتک نخورد! و همه‌ی اینها را تند و بی‌وقفه به انجام برساند که مبادا طولانی شدنِ کار بهانه دست آن نامردها بدهد و باز هتاکی کنند... اما سختیِ کار اینها نبود. حتی تشنگیِ جانکاهی که به جانش نشسته بود، هم نبود. زینب از عهده‌ی همه‌ی اینها برآمده بود. چیزی که داشت جان زینب را می‌گرفت، دل کندن از پیکرِ داخلِ گودال بود! زینب هر نفر را که بر مرکب نشاند بی‌درنگ صورتش را سمت گودال برگرداند، یک نظر سمت برادر انداخت و بعد کارش را ادامه داد... با احتسابِ عددِ زن‌ها و بچه‌ها، زینب چیزی حدود هشتاد بار نگاهش را سمت گودال چرخانده بود و هر بار بخشی از جانش کاسته بود... آنقدر این دل کندن بر زینب گران آمده بود که وقتی کاروان را حرکت دادند یکباره زینب خودش را داخل گودال انداخته بود و هراسان نیزه شکسته‌ها را کنار زده بود و سمت آن صدای آشنا که می‌گفت: "اُخیَّ اِلیَّ اِلیَّ" شتاب گرفته بود... از یک جایی به بعد زینب دیگر نه صدایی شنیده بود و نه چشمهایشش چیزی دیده بود و نه حتی بدنش ضرب شلاق‌ها را حس کرده بود، زینب خودش را روی پیکر برادر انداخته بود و انگار که دنیا همانجا تمام شده بود، هر چه زینب را می‌زدند زینب از پیکر جدا نمی‌شد، ضرب شلاق‌ها درد داشت اما برای زینب از درد دل کندن از حسین بیشتر نبود... اگر اباعبدالله دنیای بعد از خودش را به زینب نسپرده بود زینب هرگز از گودال بیرون نمی‌رفت، آنقدر همانجا می‌ماند و آنقدر شلاق می‌خورد تا جان بدهد.... لیک، زینب باید خودش را از گودال می‌کَند، همه‌ی آن هشتاد زن و بچه، جانشان به بودنِ زینب بند بود و این سخت‌ترین چیزی بود که به زینب سپرده بود... زینب باید می‌رفت وگرنه دنیا همانجا توی گودال برای همیشه تمام می‌شد.... ✍ملیحه سادات مهدوی جهت کمک به تأمین هزینه‌ی اطعامِ زائرانِ امام رضا جان👈اینجا را ملاحظه بفرمایید. 🙏 https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a ‌.
هرکه‌رادیدم‌نصیب‌وقسمتی‌دادی‌خدا قسمت‌ِما‌کن‌فدای"زینب‌کبری"شدن! https://eitaa.com/ansoyenegaeman