eitaa logo
آنسویِ نگاهِ من✨
163 دنبال‌کننده
479 عکس
37 ویدیو
2 فایل
و آنگاه که خدا قلب مرا میسرشت، فلسفه و هنر و ادبیات و عاطفه را کنار هم نهاد... و اینگونه قلبِ ناآرامم پیوسته در تکاپوست... 🙏کپی نوشته ها با لینک کانال آزاد 👇راه ارتباطی👇 @Adminnegaheman https://harfeto.timefriend.net/17055053878307
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از  شراب و ابریشم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من خیال می‌کنم توی پیدا شدنِ این انگشترها سِرّی هست! انگار بعد از آن انگشتری که توی گودال گم شد و زینب هر چه که گشت پیدایش نکرد و آخرش هم دلواپس و چشم به راه از گودال بیرون رفت، انگشترهای تمامِ شهیدهای عالَم شرمنده‌ی زینب شدند و پیشِ خودشان عهد بستند بعد از هر شهیدی اولین چیزی باشند که پیدا می‌شوند! انگار انگشترها می‌خواهند هر طور که هست از خجالت زینب دربیایند، هر جور شده کمی از بارِ دلواپسی‌اش بردارند! بعد از آن انگشتری که بین گرد و غبارِ بلند شده‌ وسطِ گودی قتلگاه به غارت رفت، و دلِ زینب برای همیشه پیشش ماند، انگشترها با خودشان قرار کردند حتی اگر شهیدشان سوخت و پیکری نداشت، آنها بمانند و وسط قتلگاه پیدا شوند، اینجوری شاید دنیا کمی از خجالت زینب درآمد... ✍ملیحه سادات مهدوی فیلم: انگشتر شهید جمهور. اگه خاطرتون باشه انگشتر سردار هم پیدا شد. هر دو پیکرهاشون سوخت ولی انگشترهاشون موند! تقدیم به روح بلند سردار عزیزمون و شهیدجمهور نازنینمون https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a ❌ با احترام به جهت رعایت حق مولف نشر مطالب بدون نام نویسنده و لینک کانال جایز نیست🙏🌱
حسین وارث ادم.pdf
2.84M
کتاب حسین وارث ادم. نوشته دکتر شریعتی. یکی از کتابهای زیبا درباره اثراتی که قیام امام حسین بر تاریخ گذاشت.. این کتاب زیبا و عمیق را حتما بخوانید
هدایت شده از  شراب و ابریشم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باز هم روزِ دهم ساعت سه، ساعت سَر ساعت وقت ملاقات سری با مادر ساعت رفتن جان از بدن یک خواهر چون خداحافظی پیرهنی با پیکر ساعت سینه مولا شده سنگین ناگاه ریخت عبدلله از آغوش اباعبدالله ساعت غارت خیمه شده آماده شوید دین ندارید شما، لااقل آزاده شوید بکشیدش سپس آماده منظور شوید او نَفَس می کشد از اهل حرم دور شوید شعر و اجرا: عالیجنابِ شاعرها سید حمیدرضا برقعی کربلا_ خیمه‌گاه حضرت زینب @sharaboabrisham
نوشته‌اند زمان شهادت امام وقت اذان عصر بود اذان عصر عاشورای سال ۶۱ ساعت ۱۶:۰۶ بوده است...» آجرک الله یا صاحب الزمان https://eitaa.com/ansoyenegaeman .
نوشته بود: ♡اسلم ابن عمرو غلامِ امام سجاد (ع)، اهلِ قزوین شاعر و نویسنده🦋 ده روزِ عاشورا وظیفشون سرگرم کردنِ بچه ها با قصه و شعر بوده🫀 روزِ عاشورا وقتی داشتن با بچه ها تو خیمه خداحافظی میکردن اینطور فرمودن: خداحافظ دوستانِ کودکِ من، مرا ببخشید که در حقتون کوتاهی کردم؛ چه بسیار شعرو قصه که برایتان خواندم و اکنون میروم که خودم در قصه های فردا باشم...🌊✨ وقتی داشتن به شهادت میرسیدن امام حسین (ع) سرشون رو بغل گرفتن و ایشون در آغوشِ امام به شهادت رسیدن. https://eitaa.com/ansoyenegaeman
این رو که خوندم بلند شدم، هرچه تو خونه داشتم به نیتِ قصه گویِ کربلا برایِ بچه هایِ هیئت آماده کردم. چقدر امام حسین (ع) تو شرایطِ جنگ به فکر بچه ها بودن، رِوا نیست که تو هیئت با بچه شیعه ها بد رفتاری بشه🌙 قصه گویِ کودکانِ کربلا تو هیئت حواسش به بچه هامون هست✨ https://eitaa.com/ansoyenegaeman
شهادت؛ خانوادگی قشنگتره✨ https://eitaa.com/ansoyenegaeman
امشب جایِ گوشواره زخم مهمانِ گوشِ بچه ها شده... موهایشان سوخته... آتش دست به دامنشان شده... از امشب دیگر قضیه زنانه است. اصلا میدانستی غیرتِ علویِ زنان گاهی کارستان میکند؟ https://eitaa.com/ansoyenegaeman
قسمتی از مقتل را دلم نمیخواهد باور کنم: شمر قبل از جان دادنِ امام حسین فریاد میکشید: به خیام حمله کنید. امام حسین در مقتل با ته مانده ی توانش سعی میکرد بایستد و بجنگد. امام، غیرت الله است شاید دردِ دستورِ حمله به خیام، برایشان از تیر هایِ زهرآلود سنگین تر بوده. https://eitaa.com/ansoyenegaeman
امروز مقتل خوان سوالی پرسید که تا عمق ِ جانم سوخت🫀 پرسید: عصرِ عاشورا دست های زینب و اهلِ بیتِ حسین را بستند، اما هیچ کجا ننوشته چه کسی بست😭 دست هایِ دخترِ حیدر را چه کسی بست؟ https://eitaa.com/ansoyenegaeman
سینی را میگذارم وسطِ خانه دنبالِ شمع ها میگردم، چند تایی شمع تولد در خانه داریم✨ شمع ها را روشن میکنم و میگزارم رویِ سینی تا بسوزد، پا به پایِ دلمان🫀 نوحه میگزارم و یاس را میگیرم بغلم... باهم شعله هایِ جان گرفته را تماشا میکنیم و از عصر عاشورا حرف میزنیم شامِ غریبان حزنی آغشته به غربت و بی کسی دارد🌙 انگار ته مانده ی ناله هایمان تبدیل به اشک میشود و در سکوت برایِ غربتِ اهل بیت شهدا گریه میکنیم. https://eitaa.com/ansoyenegaeman
هدایت شده از  شراب و ابریشم...
. صبح عمرسعد گفته بود کشته‌ها را جمع کنند. یک پُشته لاشه روی هم جمع شد. عمر جلو ایستاد و دیگران به او اقامه کردند، نماز میت و بعد هم سایر آداب و مناسکِ مربوط به تدفین انجام شد و کشته‌های لشکر یزید دفن شدند و پیکر شهدا همانطور رها باقی ماند. بعد شترهای بی جهاز آوردند تا اسیرهایی که از قبیله‌ی پیغمبر گرفته بودند بر آنها سوار شوند. اسیرها حدود هشتاد زن و بچه‌ی لطمه خورده و مصیبت‌‌زده بودند. اینها تا آن موقع روی شتر بی‌جهاز ننشسته بودند، تا آن وقت بدونِ کمک مَردهایشان سوار مرکب نشده بودند، تا آن روز جلوی چشمِ دهها حرامی از کولِ شتر بالا نرفته بودند. حالا همه‌ی این تجربه‌نکرده‌ها را باید در کمتر از ساعتی می‌چشیدند، فرصت نبود متحیر بایستند و تماشا کنند که اگر اینطور می‌شد به ضرب شلاق پاسخ می‌گرفتند‌! و خب اینجا باز این زینب است که باید این همه را به جان بخرد. باید در مهلتِ تعیین شده از جانب ابن‌سعد، زنها و بچه‌ها را روی شترها بنشاند. باید مراقبت کند آن بانوی باردارِ حرم آسیب نبیند، آن دخترکانِ خردسالِ حرم از وحشت قالب تهی نکنند، آن مه‌رویانِ همیشه در پرده از شرم جان ندهند، آن نازپرورده‌های شترِ بی‌محمل‌ندیده از بالا زمین نیفتند... باید نفر به نفرشان را تسکین بدهد، در آغوش بکشد، ببوسد و دلداریشان بدهد و کمک کند بر مرکب بنشینند و حواسش باشد که اگر شلاقی حواله شد خودش را سپر کند، خودش را بی‌هوا جلوی تمام کتک‌ها بیندازد که یک وقت کسی بی‌هوا کتک نخورد! و همه‌ی اینها را تند و بی‌وقفه به انجام برساند که مبادا طولانی شدنِ کار بهانه دست آن نامردها بدهد و باز هتاکی کنند... اما سختیِ کار اینها نبود. حتی تشنگیِ جانکاهی که به جانش نشسته بود، هم نبود. زینب از عهده‌ی همه‌ی اینها برآمده بود. چیزی که داشت جان زینب را می‌گرفت، دل کندن از پیکرِ داخلِ گودال بود! زینب هر نفر را که بر مرکب نشاند بی‌درنگ صورتش را سمت گودال برگرداند، یک نظر سمت برادر انداخت و بعد کارش را ادامه داد... با احتسابِ عددِ زن‌ها و بچه‌ها، زینب چیزی حدود هشتاد بار نگاهش را سمت گودال چرخانده بود و هر بار بخشی از جانش کاسته بود... آنقدر این دل کندن بر زینب گران آمده بود که وقتی کاروان را حرکت دادند یکباره زینب خودش را داخل گودال انداخته بود و هراسان نیزه شکسته‌ها را کنار زده بود و سمت آن صدای آشنا که می‌گفت: "اُخیَّ اِلیَّ اِلیَّ" شتاب گرفته بود... از یک جایی به بعد زینب دیگر نه صدایی شنیده بود و نه چشمهایشش چیزی دیده بود و نه حتی بدنش ضرب شلاق‌ها را حس کرده بود، زینب خودش را روی پیکر برادر انداخته بود و انگار که دنیا همانجا تمام شده بود، هر چه زینب را می‌زدند زینب از پیکر جدا نمی‌شد، ضرب شلاق‌ها درد داشت اما برای زینب از درد دل کندن از حسین بیشتر نبود... اگر اباعبدالله دنیای بعد از خودش را به زینب نسپرده بود زینب هرگز از گودال بیرون نمی‌رفت، آنقدر همانجا می‌ماند و آنقدر شلاق می‌خورد تا جان بدهد.... لیک، زینب باید خودش را از گودال می‌کَند، همه‌ی آن هشتاد زن و بچه، جانشان به بودنِ زینب بند بود و این سخت‌ترین چیزی بود که به زینب سپرده بود... زینب باید می‌رفت وگرنه دنیا همانجا توی گودال برای همیشه تمام می‌شد.... ✍ملیحه سادات مهدوی جهت کمک به تأمین هزینه‌ی اطعامِ زائرانِ امام رضا جان👈اینجا را ملاحظه بفرمایید. 🙏 https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a ‌.
هرکه‌رادیدم‌نصیب‌وقسمتی‌دادی‌خدا قسمت‌ِما‌کن‌فدای"زینب‌کبری"شدن! https://eitaa.com/ansoyenegaeman
از این اخلاقِ دخترک عجیب خوشم میآید... همان لحظه ای که بفهمد اشتباه کرده برمیگردد سرِ مسیرِ درست. اگر غذایی بخورد که نشود جوید یا وسیله ای دست بگیرد که نشود با آن سرگرم شد همان جا ولش میکند. سبزی را خورد، چند دقیقه ای درگیرِ جویدنش بود. دید نمیشود جوید گذاشتش در بشقاب☘ خدا کند این اخلاق را تا همیشه داشته باشد🫀 https://eitaa.com/ansoyenegaeman
شیعه بودن حسینی بودن زینبی بودن همیشه امتیازه💪 https://eitaa.com/ansoyenegaeman
به احترامِ گوش هایِ خالی از گوشواره ی رقیه جان دیت انداختم که گوشواره اش را دربیاورم👂 نه با کتک و اخم و تازیانه با لبخند و آغوشِ گرم و نگاهِ مادرانه سرش را بلند کرد و نگاهش را دوخت به چشم هایم👁 دستش را گرفت به گوش هایش و از من دور شد. قلبم برایِ کودکانِ ظلم دیده ی کربلا تکه تکه شد🫀 دخترها رویِ گوشواره هایشان حساسند🌘 معلوم نیست در آن وانفسایِ غارت و تازیانه و آتش و عربده چند بچه قالب تهی کرده اند🥀 https://eitaa.com/ansoyenegaeman
یادگارِ مادر✨ بعد از خطبه هایِ امام سجاد و حضرت زینب مردمِ شام پشیمان شدند و یزید از ترسِ شورشِ مردم اظهار پشیمانی کرد.🕸 یزید به امام سجاد گفت: سه خواسته ات را برآورده میکنم. امام سجاد فرمودند:  اول آنكه سر مقدس پدرم حسين عليه السلام را بده تا آن صورت نازنين را ببينم.🌙 دوم آنكه اموالى را كه از ما غارت شده است به ما بازگردانى. سوم آنكه اگر تصميم كشتن مرا دارى، شخص امينى را معين كن كه اين بانوان را به حرم جدمان مدينه برساند. يزيد گفت: در مورد تقاضاى اول، هرگز روى پدرت را نخواهى ديد. دوم اينكه من تو را عفو كردم و زنان را كسى جز تو به مدينه باز نمى گرداند. و اما اموالى را كه از شما به غارت برده اند من در عوض چندين برابر قيمت آن را به شما مىپردازم. امام سجاد نپذیرفت و فرمودند: ما از اموال تو چیزی نمیخواهیم، بافته هایِ مادرم فاطمه زهرا(س) و مقنعه و پیراهن و گردنبند او میان آنهاست🫀 یزید دستور داد که آن را پس دهند و دویست دینار به ان ها بدهند. امام گفتند آن دویست دینار را میان فقرا تقسیم کنند.   https://eitaa.com/ansoyenegaeman
فاطمه دختر امام حسین علیه السّلام نقل کرده که به خیمه ما رفتند و من دختری کوچک بودم، با گریه خلخال از پایم در می آوردند. گفتم: ای دشمن خدا چرا گریه می کنی؟ گفت: برای اینکه دختر پیامبر را غارت می کنم. گفتم: غارت مکن. گفت: می ترسم دیگری بیاید و اینها را در آورد! فرهنگ عاشورا،ص۳۶۱ https://eitaa.com/ansoyenegaeman
هدایت شده از آنسویِ نگاهِ من✨
عطرِ نامحجوبِ قورمه سبزی همه جایِ خانه سرک میکشد🌊 یاس را در بغلم مچاله میکنم وزیارت عاشورا را باز میکنم... بالاخره لحظه ی موعود فرا رسیده، پلک هایش سنگین شده اند و هرآن ممکن است مقاومتشان را برایِ بیدار ماندن از دست بدهند🌙 از ذوقِ فراقتِ یک ساعته ی پیشِ رو با لبخند نگاهش میکنم، شروع میکنم به خواندنِ زیارتِ عاشورا... اولین باری است که دلم میخواهد صد لعن را هم بخوانم💫 با بند هایِ کوچکِ انگشتش لعن هایم را میشمارم، هربار چهره ی یکی از یزیدی ها در ذهنم نقش میبندد🍁 هربار تصاویرِ غزه هجوم میآورند داخلِ کاسه ی سرم و لعن را با تمامِ وجودم میگویم... هنوز به شصت لعن نرسیده گردنِ یاس میافتد در بغلم🍃 دمِ گوشش سلام به امام حسین را زمزمه میکنم بلکه تلخی لعن را بشوید. یک لحظه دلم خواست با دست هایِ یاس بروم سراغِ اربابانِ استکبار. دست هایِ کوچکش را بالا بگیرم و بگویم: ما از همین حالا با این دست ها لعنتتان میکنیم، ما این دست هارا برایِ خونخواهی بزرگ میکنیم🚩 مادرهایِ ایرانیِ شیعه مثلِ ام البنین شیر بچه بزرگ میکنند. https://eitaa.com/ansoyenegaeman
این روزها خیلی به ام البنین فکر میکنم، به مادری کردنش به معرفتش به ثمره ی ایمانش... وقتی دیدم قبرشان در بقیع است انگار دلم آرام گرفت🫀 چقدر خوب که بچه هایِ زهرا(س) در بقیع مادر دارند✨ https://eitaa.com/ansoyenegaeman
در لهوف آمده: ☘در کتـاب عـمـده سید داودى آمـده است که امـیرالمـؤ مـنین عـلیه السلام به برادرش عـقـیل که عالم به انساب عرب بود و زن و مرد عرب را مى شناخت فرمود: زنى برایم در نظر بگـیر که فـرزند و نواده شجاعان باشد تا از او پسرى شجاع و دلاور نصیبم گردد. عـقـیل عـرض کرد: چـرا از فـاطمـه دختر حزام بن خالد کلابیه غافلى که در میان عرب از پـدران او شجاعـتـر و نیرومـندتر وجود ندارد و هیچکس ادعاى او را رد نکرده است و ملاعب الاسنه از قبیله اوست که در عرب اشجع از او دیده نشده است و طفیل فارس قرزل و فرزندش ‍ عامر مزنوق از این قبیله اند. عـلى عـلیه السلام فـاطمه کلابیه را تزویج کرد و فرزندانى شجاع بوجود آورد که ابالفـضل اولین فـرزند ام البنین است که شجاع و قوى و سوارکار ماهرى بود و از نظر ظاهر هم بسیار زیبا و رشید بود که بر اسبهاى قوى پیکر سوار مى شد پاهایش به زمین مى کشید. https://eitaa.com/ansoyenegaeman
ام البنین علیهاالسلام سخنوری توانا و شاعری خوش بیان بود.   وی به همراه فرزند عباس _ عبیداللّه _ در بقیع حاضر می شد و بر شهیدان کربلا نوحه سرایی می کرد. نویسنده کتاب ابصار العین، شعر زیر را از شرح الکاملِ ابوالحسن اخفش نقل می کند و آن را از سروده های ام البنین علیهاالسلام در ماتم فرزندش (عباس) می داند: یا مَنْ رَأَی العباس کَ رَّ علی جماهیر النَّقَدْ وَ وَرَاهُ مِنْ ابناءِ حَیْ دَرِ کلٌّ لَیْثَ ذی لُبَدْ اُنْبِئْتُ اَنَّ اْبنی اُصِیبَ بِرَأْسِه مقطوعُ یَدْ وَیْلی علی شِبْلی اَما لَ بَرَأْسِهِ ضَرْبُ العَمد لَوْ کَانَ سَیْفُهُ فِی یَدَیْهِ لما دَنَا مِنْهُ اَحَدْ(۱)   ای کسانی که حمله جانانه عباس را بر گله های گوسفند دیدید و نیز در پی او، فرزندان حیدر را که هر کدام شیری هستند که دست از یاری اش بر نمی دارند. آه! به من خبر داده اند که بر سر فرزندم عباس، عمود آهنین زدند، در حالی که دست در بدن نداشته است. وای بر من! که بر سر فرزندم عمود فرود آمد. اگر فرزندم عباس، دست در تن و شمشیر در کف داشت، چه کسی را یارای آن بود که به او نزدیک شود؟ https://eitaa.com/ansoyenegaeman
از ام البنین دو چیز به پسرانش ارث رسیده... شجاعت در جنگآوری🗡 شعر هنگام رجز خوانی🫀 عجب ترکیبی است شعر و شجاعت✨ که انتهایش به شهادت🌙ختم میشود https://eitaa.com/ansoyenegaeman
چای را مزه مزه میکنم، عطرِ بهار نارنج تا مغز استخوانم را خنک میکند✨ صدایِ اخبار دمِ گوشم نجوا میکند: حکمِ تنفیذ دولت ِ چهاردهم امروز صبح ... قلبم میگیرد🫀 سنگین میکوبد و تلخ، دلم برایِ آقا سید ابراهیم تنگ میشود... دل ندارم جایِ خالیش را ببینم، اما میدانم که وجودش را خلاصه کرده اند در قابِ عکسی کوچک رویِ میز🪄 نمیدانم چرا وقتی به سید ابراهیم رئیسی فکر میکنم بویِ سوختن میدود زیرِ مشامم🔥 قلبم روحم سلول به سلولم گُر میگیرد تند تند چایِ بهارنارنج را سَر میکشم تا خنک شوم🍃 نمیشود، داغم با کیلو کیلو بهارنارنج خنک نمیشود... حضرتِ آقا شروع میکند به تعریف کردن از دولت ِ جدید تاکید میکند باید کمکش کنیم، از منِ جوانِ دل سوخته ی از نفس افتاده ی کینه به دل گرفته هم انتظار دارد... دستم را میگذارم رویِ قلبم، به تصویرِ آقا خیره میشوم🌙 سمعا و طاعتا آقا جان سعی میکنیم مثلِ شما قوی باشیم، کینه ها و بغض ها و انتقاد هایمان میماند در صندوقچه ی قلبمان تا روزش برسد... صبحِ ظهور میرسد آقا🌱 https://eitaa.com/ansoyenegaeman