eitaa logo
آنسویِ نگاهِ من✨
160 دنبال‌کننده
520 عکس
44 ویدیو
2 فایل
و آنگاه که خدا قلب مرا میسرشت، فلسفه و هنر و ادبیات و عاطفه را کنار هم نهاد... و اینگونه قلبِ ناآرامم پیوسته در تکاپوست... 🙏کپی نوشته ها با لینک کانال آزاد 👇راه ارتباطی👇 @Adminnegaheman https://harfeto.timefriend.net/17055053878307
مشاهده در ایتا
دانلود
این چند وقت دِلم میخواهد ادایِ مادرهایِ قوی را دربیاورم...🌱 وقتی در ستاره هایِ درخشانِ چشم هایِ دخترک غرق شده بودم از دلم گذشت: _تو را به دنیا نمیدهم...🌏 دیدم جمله ام جامع نیست، قیدی میزنم تنگش🌊 _تو را به دنیا و اهلَش نمیدهم🪐 انگار یک چیزی کم دارد برایِ عاشقانه تر شدن🫀 _تو را به دنیا و اهلش نمیدهم، تو متعلق به صاحبِ دنیایی✨ صاحبِ دنیا؟ شاهِ نجف را میگویم🌙 https://eitaa.com/ansoyenegaeman
زن ها... تمدن سازند🦋 این لبخند، پس از دست دادن ِ فرزندان چقدر میارزد؟ https://eitaa.com/ansoyenegaeman
اینترنت را زیر و رو میکنم، هیچ چیزِ دندان گیری از مادرِ شهید اسماعیل هنیه گیر نمیآورم🍂 دست از پا درازتر برمیگردم سرِ خانه و زندگیم... نگاهی به اطرافم میاندازم🪞 خانه ای وسطِ یک کشورِ امن🎈 خبری از حملات غافلگیرانه و صدایِ انفجار و گورستان هایِ دسته جمعی نیست... آب در لوله ها منتظرِ اشاره ای هستند تا سرازیر شوند🌊 انواعِ خوراک هم محیا هست تا بچه ها گرسنه نخوابند. صدایِ بادِ کولر تنها صداییست که سکوتِ اینجا را به هم میزند🪐 و یاسی که با اسباب بازی هایش مشغول است نه با خرابه هایِ آرزویش🌪 از مادرش چیزی نمیدانم اما همین که وسطِ خرابه و ویرانه و یتیمی همچین انسانی را پرورش داده خجالت زده ام میکند🌘 https://eitaa.com/ansoyenegaeman
روزِ خبرنگار، مبارک... روزِ خبرنگارهایی که پشتِ صحنه ی هر گزارشی از فلسطین ساعت ها گریه کردند و خون ِ دل خوردند مبارک.✨ روزِ خبرنگارهایی که با هربار گزارش نوشتن دست هایشان بوی خون میگرفت و بند بندِ وجودشان پر از درد میشد مبارک.🥀 روزِ خبرنگارهایی که تصاویر شهدا را بدونِ شطرنج و سانسور شاهد بودند و برایمان شطرنجی میکردند تا فوادمان مثلِ آنها پر از زخم نشود مبارک...🫀 https://eitaa.com/ansoyenegaeman
عجب سوالِ پر از حزنی... بنویسم: نه، طلبیده نشدم یا بنویسم: نه؛ محرم را خوب سینه نزدم مینویسم: امیدم به اجازه ی شاهِ نجف است🫀 https://eitaa.com/ansoyenegaeman
و در سرخی گل سرخ کنار رودی از خطوط لوقا چیزی در من تمام خواهد شد و تشویش افتادن چشمی با مخمل یا دریاچه‌ها با من خواهد ماند کیست در بالکن که با تلخی می‌گرید؟ و باران هم بند نمی‌آید هر روز این لحظه را دارم که از پوست‌ام تو دور می‌شوی.)))) -بیژن نجدی https://eitaa.com/ansoyenegaeman
آنسویِ نگاهِ من✨
و در سرخی گل سرخ کنار رودی از خطوط لوقا چیزی در من تمام خواهد شد و تشویش افتادن چشمی با مخمل یا دریا
جدیدا هر متنِ عاشقانه ای را از هر نویسنده ای میخوانم، خیال میکنم کربلا مخاطبش باشد... این حال را هر سال دمِ اربعین دارم، شاید آن نویسنده ی غربیِ لاییک فکرش را هم نکند که با خواندنِ متنش به یادِ کربلایِ حسین(ع) اشک میریزم و عشق میکنم🫀✨ https://eitaa.com/ansoyenegaeman
بعضی گره هایِ زندگی چندان کور نیست، اما انگار گاهی آدم به باز نشدنش عادت میکند🧶 یادِ گرهی افتادم که خیلی وقت است منتظرِ باز شدنش هستم، چشمم افتاد به تسبیحِ سنگیِ صورتی ام🌸 آفتابِ ملایمِ عصر قشنگترش کرده بود🌞 برش داشتم و نیت کردم، هدیه به خانم ام البنین صلوات میفرستادم... تمام که شد حاجتم را همراهِ تسبیح رویِ اپن گذاشتم و رفتم دنبالِ کارِ خودم🦋 چندان امیدی به درست شدنش نداشتم، صبحِ فردا تماس گرفتند و گفتند حل شده✨ نگاهم ماسید به تسبیحِ رویِ اُپن من حاجتم را فراموش کرده بودم، اما حضرت نه🥀 https://eitaa.com/ansoyenegaeman
صبحِ بی طاقت فشرده میشود برایِ شب شدن✨ آفتاب نرسیده میدود که برود🌞 کمی صبر کن نورِ امیدم🌻، گویِ آتشینِ سیاره ی من🌏. نفهمیدم ۲۱ سال عمرم چطور گذشت، از بس عجله داشتی برایِ شب شدن🌒 شب برایم برکت ندارد، حرکت ندارد ساکن است و ثابت و ساکت🌙 و صبح؛ وقتی آسمان رنگ عوض میکند و بنفش میشود حیاتِ قلب و روح و جسمِ من شروع میشود🌱 نمیشود ساعاتِ حیاتِ مرا بیشتر کِش دهی؟ کلِّ امیدم به همین چند ساعتِ صبح است که روزگار بی رحمانه میبلعدَش🪐 کمی آرام تر خورشید جان کمی آرام تر... https://eitaa.com/ansoyenegaeman
کلمات ماهی شده اند انگار🐟 از دستِ مغزم لیز میخورند، آنوقت من میمانم و حرف هایی که واژه ندارند🌿 آخر کلید واژه ام رقیه است، هر واژه ای شایستگیِ همنشینی با این اسم را ندارد🌱 https://eitaa.com/ansoyenegaeman
دخترِ سه ساله که قدّی ندارد🥀 اولین جمله ایست که با دیدن ِ بارگاهشان به ذهنم خطور میکند🫀 زیاد شنیده ایم که دخترها بابائی اند، حالا اگر مادر نداشته باشند اگر پدری به مهربانیِ امام حسین داشته باشند اگر از طفولیت رویِ پایِ پدر بزرگ شده باشند، این قاعده عمیق تر میشود🦋 https://eitaa.com/ansoyenegaeman
ممنونت میشوم رفیق؛🌱 اگر پایت به مسیرِ مشایه رسید به یادِ جامانده ها قدمی برداری👣 ممنونت میشوم اگر از دست هایِ کوچکِ دختر بچه مای بارد💧 گرفتی از طرف قشرِ ما هم لبخندی بزنی✨ ممنونت میشویم اگر نگاهت به نجف افتاد از طرف ماهم سلامی دهی✋🏻 ممنونت میشویم اگر پرده ی اشکی میان چشمانِ تو و گنبدِ اباعبدالله حائل شد یادمان کنی🫀 ممنونت میشویم، اگر قدرِ خستگیِ پاهایت را بدانی ممنونت میشویم، اگر یادت نرود که چقدر خوشبختی🦋 خوشبختی بالاتر از این که دعوت شدی برایِ حماسه ی اربعین؟! یادِ جمعیتِ داغ بر دلِ جامانده ی هوایی باش🌊 https://eitaa.com/ansoyenegaeman
پایش زِ دستِ آبله آزار می‌کشد... از احتیاط، دست به دیوار می‌کشد... در گوشه‌ی خرابه، کنارِ فرشته‌ها؛ با ناخنِ شکسته زِ پا خار می‌کشد...🥀 . https://eitaa.com/ansoyenegaeman
آنسویِ نگاهِ من✨
ممنونت میشوم رفیق؛🌱 اگر پایت به مسیرِ مشایه رسید به یادِ جامانده ها قدمی برداری👣 ممنونت میشوم اگر از
یکی از عزیزانِ کانال این تصاویر رو فرستادن.🥀 حرمِ حضرت رقیه(س) و حضرتِ زینب(س) و من غرق شدم در جزئیاتِ عکسشون. از صمیمِ قلبم از مِهرشون ممنونم. انشاالله نایب الزیاره ی هممون باشن و به سلامت برگردن🌹 https://eitaa.com/ansoyenegaeman
با ذوق عکس ها را باز میکنم نوشته حرم حضرتِ رقیه به یادم بوده✨ لبخند میزنم بغض میکنم شرمنده میشوم هزار احساسِ آشنا و غریبه میریزد تویِ یک وجب قلبم🫀 عکس باز میشود، اولین بار است که عکسِ غیر ِ گوگلی از حرمِ حضرتِ رقیه میبینم✨ خیالم بی اجازه میپرد داخلِ عکس🌱 انگار در حرَم گم شده ام... بویِ آتش و دود میآید. گردِ غربت مینشیند روی قلبم، میروم کنجِ صحن، زیرِ آن کتیبه ی مشکی مینشینم... به گوشی که به جایِ گوشواره خون مهمانش شده فکر میکنم یادِ صحنه ای میافتم و قلبم هزاار تکه میشود، یکبار که یاس از رویِ مبل افتاده بود تا چند ساعت موقعِ بلند شدن دستش را به کمرش میگرفت و چهره اش را جمع میکرد🥀 آخ قلبم دارد میسوزد...🔥 هربار که دست هایِ کوچکش روی کمرش میرفت آب میشدم. به زینب(س) فکر میکنم، به صحنه هایی که شاهدش بوده... کمر درد به قد و قواره ی دخترِ سه ساله که نمیخورد. از تصورِ کمر دردِ رقیه، دخترِ حسین (ع) جانم گُر میگیرد... از تصورِ دست هایِ کوچکی که رگ هایِ بریده ی سرِ اباعبدالله را لمس میکند میسوزم... حق داشت قلبِ کوچکش که از حرکت بایستد✨🫀 https://eitaa.com/ansoyenegaeman
آنسویِ نگاهِ من✨
با ذوق عکس ها را باز میکنم نوشته حرم حضرتِ رقیه به یادم بوده✨ لبخند میزنم بغض میکنم شرمنده میشوم هزا
قلبم خوب برایم روضه میخواند، حالا که دَم گرفته میخواهم جمع کنم و بروم حرم حضرتِ زینب🕌 یاس در آغوشم خوابش برده، دوتایی عازم میشویم. زیرِ تیغِ افتاب داخلِ صحن رو به رویِ گنبد بچه به بغل سلام میدهم✋🏻 السلام دل خوشیِ کاروانِ حسین(ع) السلام بانویِ داغ بر دلِ تسلی دهنده السلام دست پرورده ی حضرتِ زهرا ایستاده ام، جایی کنارِ آن دخترکِ بطری به دست... از نشستن خجالت میکشم، در مقابلِ بانویی که روزهایِ اسارت را یک تنه میدوید نشستن بی حیاییست. دخترکم را نشانِ حضرت میدهم، با بغض از لحظاتی میگویم که دست به دامنِ اهل بیت شده بودم و دخترکم را به من بخشیده بودند.🫀 با بغض از ایشان شجاعت میخواهم، شجاعتی که حالا در زنانِ غزه میبینم... با بغض از ایشان صبر میخواهم، صبری که خانواده ی شهدای بی سر داشتند... اشک امانم را میبرد، خیره به پرچمِ مشکیِ گنبد 🏴خداحافظی میکنم و برمیگردم در خانه ای که از سوریه فرسنگ ها دور است. https://eitaa.com/ansoyenegaeman
باز باهم تنها شدیم و باج گرفتنِ یاس شروع شد👧 برای آنکه رضایت دهد به یک جا نشستن ویفری دادم دستش و پناه بردم به کتاب هایم که تمامی ندارند🔮 سکوتِ طولانی و صدایِ پرت شدنِ خاک مرا از جا پراند... یاس ویفر را تکه تکه کرده بود🧇 هر تکه ای را داخلِ یک گلدان گذاشته بود🪴 حالا داشت هرکدام را برمیداشت، کمی به خاک آغشته میکرد و بعد میخورد🚨 نیمه ی مادرِ همیشه نگرانم آمپرش چسبید به سقف و اسمش را بلند فریاد زد... اما نیمه ی لطیفم از این حد از کنجکاویش خوشحال شد⛅️ یاس دست پاچه ویفر را انداخت و با لبخندی که دندان هایِ خاکی اش را نشانم میداد سرش را کج کرد👧 دلم میخواست مغزش را بخوانم، یا دستِ کم حرف زدن بلد بود و از او توضیح میخواستم... دوستی اش با خاک به جاهایِ باریکی میرسد🥀 پ.ن: دلم میخواست از او بپرسم که طعمِ خاک و ویفر چطور بود؟ حیف که مادر بودن دست و پایم را بسته https://eitaa.com/ansoyenegaeman
هدایت شده از  شراب و ابریشم...
4_5901983911717639635.mp3
7.84M
یک تکه آسمان پهن شده بینِ نجف تا کربلا و اجازه داده شده آدم‌ها همانطور که روی زمینند، روی آسمان راه بروند. از سمتِ خورشید راه بیفتند و تا ماه بروند... موسمِ اربعین پرودگار خواسته تا آدم‌ها پا روی جاده‌ی آسمان بگذارند و بعد امر کرده تا فرشته‌ها بین راهشان صف بکشند و طعام از بهشت پیش رویشان بگذارند... و جبرئیل مقابلشان بال و پر بزند و صدای پر و بالش میان موکب‌های عراقی پخش شود... چه کسی گفته اینها نوای عربهاست؟ این نواها صدای برخاسته از پر و بالِ مَلَک‌هاست.... ✍ملیحه سادات مهدوی @sharaboabrisham
نوشته بود: دوست داری اولین زنِ پول ساز و ثروتمندِ فامیلتون باشی؟بیا این دوره رو شرکت کن براش نوشتم: نه، اما عجیب دلم میخواد تمدن ساز باشم... https://eitaa.com/ansoyenegaeman
بنظرتون زنِ تمدن ساز چه ویژگی هایی داره؟ 👇👇👇 https://harfeto.timefriend.net/17055053878307
شد ۲۲ سال🫀 ۲۲ سال است که مهمانِ کره ی زمین شده ام🌏 میگویم مهمان چون خیلی زود قرار است بند و بساطِ نَفَسم از زمین جمع شود✨ آنوقت چه از من باقی میماند؟ نوشته هایی که تویِ دفتر هایم نوشته ام نقاشی هایی که کشیده ام چند سالی گل هایم باقی میمانند شاید هم فنجان هایِ گلدارم ارثیه بشود برایِ یاس🌸 دلم میخواهد زمین از این چند سال زندگیم یادگاری داشته باشد🌱 من هم خیلی چیزها از زمین به یادگار گرفتم... هنوز روزگار رویِ صورتم چین نیانداخته رویِ موهایم گردِ سفید نپاشیده قوتِ پاهایم را نگرفته هنوز پلک هایم جمع نشده و دست هایم فرتوت نشده یادگارهایم زخم ها و لذت هاییست که چشیده ام🌙 از زخم ها حرفی نمیزنم، باشد برایِ روزِ حسابرسی🍁 اما لذت ها: زیباییِ خنکِ ملیحِ صبح🌻 نظاره ی غوغای آسمان شب🌒 هم نفس شدن و هم مسیر شدن🦋 فلسفه ای که میگفتند سنگین است اما عجیب صورتی بود...🌿 و عطرِ لایموتِ گردنِ انسانِ نورسته🌾 https://eitaa.com/ansoyenegaeman
آرام و بی حرکت نشسته بود کنارِ صلوات شمار🦋 اگر چند تا خط و خالِ رنگی رویِ بال هایش بود ادم ها راحت از کنارش نمیگذشتند... با وجودِ رنگِ نه چندان دلچسبش زیباییِ خاصِ خودش را داشت✨ روی بال هایش شیار هایِ کمرنگِ قهوه ای رنگ بود و لا به لایش خال هایِ نسکافه ای🍪 https://eitaa.com/ansoyenegaeman
دبیرِ ادبیاتمان آدمِ چندان جالب و لطیفی نبود🌊 نه خودش با ادبیات عشق میکرد و نه از عشق ورزیِ ما به ادبیات لذت میبرد🌑 اما یک جمله اش هنوز هم برایم تازگی دارد، میگفت: نویسنده کسی است که از کنار قوطیِ کبریت هم به راحتی رد نشود... نویسنده حتی میتواند سوسک را شاهکارِ خلقت و زیباترین موجودِ جهان معرفی کند🪐 https://eitaa.com/ansoyenegaeman