هدایت شده از لحنِ نگاه (روزمرگی های یک معلم)
سر کلاس بودیم. آیه ی « ان تعدوا نعمة الله فلا تحصوها» رو می خوندیم. از آن ها خواستم نعمت هایی که می بینند رو بشمارند. همه را شمردند. پرسیدم: شمردن یه نعمتی رو یادتون نرفته؟ فاطمه، قانون کلاس رو نادیده گرفت و بی اجازه گفت: خانم! امام زمان. این لحظه بود که نفس راحت کشیدم چون دیگه مثل سال اول تدریس، لازم نبود کلی توضیح بدم تا یاد او بیفتن. من تو این لحظه ها هر چی پروانه تو سینه ام دارم، پرواز می کنند، هر چی خستگی دارم از تنم زدوده می شود، اصلا گل های درونم شکوفه می دهند و می خندم و خوشحال میشم که او گزینه ی اولِ ذهن بچه هاست.
#امام_زمان