eitaa logo
آنسوی نگاهِ من✨
156 دنبال‌کننده
599 عکس
69 ویدیو
2 فایل
و آنگاه که خدا قلب مرا میسرشت، فلسفه و هنر و ادبیات و عاطفه را کنار هم نهاد... و اینگونه قلبِ ناآرامم پیوسته در تکاپوست... 🙏کپی نوشته ها با لینک کانال آزاد 👇راه ارتباطی👇 @Adminnegaheman https://harfeto.timefriend.net/17055053878307
مشاهده در ایتا
دانلود
پرسید: رتبه کنکور ارشد؟⁉️ گفتم: یاس👧 آرامشی که باید داشته باشد و شاید ندارد🗣 تربیتش✋🏻 عقایدش✌️ وقت هایی که با صدایِ حدیث کسا دم میگیرد و با آوایِ نامعلوم سعی در تقلید دارد رتبه ام تک رقمی میشود🏅 اما وقت هایی که عصبی جیغ میزند و نگاهِ تندم متلاطمش میکند مجاز به انتخابِ رشته نیستم🧗 مجاز به گفتنِ لبیک یا مهدی نیستم و این یعنی پشتِ کنکور ماندن⏰ https://eitaa.com/ansoyenegaeman
عمیقا معتقدم همونطور که تحصیل با دختر بودن منافات نداره، با مادر بودن هم نداره✨ فقط مدیریت میخواهد و برنامه ریزی و کمی هم کنترلِ احساسات و هیجانات🌊 🪐خوشبختانه، یا متاسفانه🤷‍♀ در جهانی به دنیا اومدیم که اگر بخوایم برایِ اماممون کاری کنیم بدونِ علم نمیشه... حالا این علم میتونه در قالبِ تحصیلات آکادمیک حوزه و دانشگاه باشه، یا مطالعه آزادِ فردی📒 🎈نکته ی بعدی: اینکه مادرِ متدینِ انقلابی، در عینِ عالم بودن باید اجتماعی باشه🪄 اگر ندونه تو جامعه چه چالش هایی وجود داره چطور باید فرزندشو تربیت کنه؟ https://eitaa.com/ansoyenegaeman
قانونِ مورچه:🐜 کوچولو کوچولو بخونید اما استمرار داشته باشید.👣 برای خودتون محدوده رو خورد کنید و بینش به وظایفِ دیگتون مثلِ مادری و خانه داری و ... برسید. البته حواستون باشه تو فواصل مطالعه سمتِ گوشی و تلویزیون نرید. 🎀این روش برای اونایی که دوست دارن چند تا برنامه رو تو ایام امتحانات جلو ببرن فوق العادست. هرچند بیشتر به درد درس هایِ عمومی و حفظی میخوره🪄 https://eitaa.com/ansoyenegaeman
باران و تگرگ خودشان را بی ملاحظه پرت میکنند رویِ چادرم. پاهایم از سرما و خستگی ذُق ذُق میکند، دِلم میخواهد رویِ جدول بنشینم و بی توجه به عابرانِ درتکاپو زار بزنم. نگاهم به پفیلایِ توی دستم میافتد؛ جان و شوری تازه میدود در رگ هایم. از بوفه ی دانشگاه خریدمش، برایِ یاسِ عزیزم که صبورانه غیبتِ دو ساعته ام را تحمل میکند. هوا تاریک شده اما هنوز به خانه نرسیده ام، میانه ی راه پمپِ ماشین سوخت و راننده پیاده ام کرد. نواری از آب و گلِ شَتَک زده زیرِ چادرم را مزین کرده بینی ام از شدت ِ سرما بی حِس شده و لپ هایم میسوزد پاهایم بی اختیار میدود تا زودتر مرا به دخترها برساند. یک لحظه میایستم، زُل میزنم به آسمانی که برایِ خداست✨ خدا تمامِ این تکاپو های پر از خستگی را میبیند و در خاطرش نگه میدارد؛ و حتما پاداشِ تمامِ بغض هایِ سرکوب شده را میدهد. به خودم میآیم، باید دوباره بدوم؛ دختر ها مادر میخواهند! پ.ن: سختی هایِ تحصیل و مادری در کنارِ هم، قابل توصیف نیست! همینقدر بدانید که خستگیِ توامِ با شیرینیش جان را جلا میدهد https://eitaa.com/ansoyenegaeman
یاس دوباره سرَش را از در بیرون میآورد و بای بای میکند؛ بوسه ای رویِ گفِ دستش میزند و برایم پرت میکند. لبخندی میزنم و برای دهمین بار _و حتی شاید بیستمین بار_ جوابِ ابرازِ محبتش را میدهم. برایش بوس میفرستم و قربان صدقه اش میروم. دوباره برمیگردد و بازهم همان داستان بالا تکرار میشود. به مرزِ کلافگی میرسم؛ همراهش واردِ اتاق میشوم و میگویم: _بای بای بسّه، بیا بازی کنیم. اسباب بازی هایش را میپاشم کفِ اتاق تا رَها کند این چرخه ی معیوب را. فکر میکنم، کجا یاد گرفته که چندین بار پشتِ سرِ هم خداحافظی کند. یادم آمد!! صبح هایی که راهیِ دانشگاه میشوم صد بار خداحافظی میکنم، از خانه خارج میشوم، دوباره برمیگردم. میبوسمش، در آغوشم فشارش میدهم، آیه الکرسی میخوانم، کمی بغض میکنم، و دوباره خداحافطی میکنم. از دَر خارج نشده سَرَک میکشم و برایش بوس میفرستم. چند پله را پایین میروم و دوباره برمیگردم، سرَک میکشم و بای بای میکنم. هربار دادِ راننده اسنپ را درمیاورم تا دِل بکَنَم. هربار... میروم تا با نوشته هایِ صدرا و افکارِ سینا از زمین کنده شوم و تا افلاک پرتاب🪄 https://eitaa.com/ansoyenegaeman
هیچ کس؛ هیچ کس نفهمید در پس کلمه کلمه ی پاسخنامه چقدر درد کشیدم🌱 دردی که آکنده از رشد بود✨ چطور؟ روز ها مادر باید بود و شب ها دانشجو... با وجود علاقه ی بی حد و حصر یاس به کاغذ و خودکار، دیوار سرامیکی خانه شده بود جزوه ام✏️ از رویش می‌خواندم و صدایم را ضبط می‌کردم، همان می‌شد ذخیره ی دانشم📕 و هزاران داستان دیگر که حوصله اش نیست! اول ترم که به قرآن تفعل زدم گفت که معجزه ها در راه است🪄 قرآن راست میگفت✨ کم معجزه ندیدم در این ترم🌙 https://eitaa.com/ansoyenegaeman
به ساعت نگاه میکنم، روی ساعت هفت ایستاده اند. مکعب های نا همگون سیب سهمِ یاس است و رنده اش سهم یاسمن. قمقمه یاس را از آب و گلاب پر میکنم و شیشه ی یاسمن را هم از آب ولرم. زیرِ مرغِ ترش را خاموش میکنم و با لذت عطر دل‌انگیزش را سر میکشم. سوپ یاسمن را در کاسه میریزم تا خنک شود و بلافاصله پا تند میکنم تا مراسمِ وداع را شروع میکنم: دخترها باید عوض شوند، باید با خنده و شادی صبحانه بخوریم، برایشان آیت الکرسی بخوانم و از عمق جان ببوسمشان! دلم می‌خواهد وقتی پیششان نیستم اثری از من کنارشان باشد، پس تمامِ حواسشان را از مِهرم پر میکنم. عطرِ غذا طعمش لمسِ مکعب های میوه ای که خورد کرده ام نظاره ی خانه ای که پر است از هنر های دستم دلم نمی‌خواهد این چند ساعتی که نیستم فراموش کنند که چقدر دوستشان دارم. اکثرِ چشم ها پف کرده و خواب‌آلود راهیِ کلاس می‌شوند اما چشم های من چهار ساعتی زودتر روزش را شروع کرده... به برکتِ وجودِ دختر ها سحرخیز شده ام و به برکت فلسفه عمیق تر! از لحظه لحظه ی دویدن هایم لذت میبرم. پ.ن: یکی از چالش هایی مادر محصل باهاش درگیره پررنگ کردن حضور توی غیبتشه، یعنی چیزی که خلا نبودن رو پر کنه. https://eitaa.com/ansoyenegaeman