eitaa logo
آن سوی مرگ
87.6هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1هزار ویدیو
1 فایل
🌱در این کانال می‌خواهیم یاد مرگ باشیم تا نسبت به دلبستگی‌های دنیا بی‌رغبت و در مسیر بندگی سبک‌بال و زنده‌دل شویم. ___________________________ 💬 ارتباط با ما: @yafateme16 👁️‍🗨️ سفارش تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1542980287Ce13ea53958
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 يكی از تجربه گران نزديك به مرگ مي گفت: پدرم را در آنسوي عالم ديدم. آنجا در بهشت و نعمت های الهی بود، اما بعضی از ساعات روز، او را از جمع بهشتيان جدا كرده و مدتي در سختي بود! از پدر سوال كردم كه اين گرفتاري چيست؟ در جواب گفت: من براي دنياي بچه هايم خيلي زحمت كشيدم. اما براي آخرت و تربيت ديني آنها وقت نگذاشتم. ای کاش برای تربیت آنها کاری انجام می دادم... اين سختي به همين دليل است. هر وقت آنها بي حيايي و گناه و... مي كنند، من گرفتار مي شوم. 📚 کتاب نسیمی از ملکوت ➥ @ansuiemarg_ir
🔴 توصیف شیاطین از زبان کسی که تجربه‌ نزديک‌به مرگ داشته است: (شیاطین) در اندازه های گوناگون بودند: متوسط، بزرگ، غول آسا. اگر بخواهید قیافه های شان را وصف کنم باز هم من و شما دچار مشکل خواهیم شد. شما هم هرگز نمی‌توانید قیافه های واقعی شان را تصور کنید... 📚 کتاب آن سوی مرگ جهت عضویت در کانال👇 گزینه پیوستن را بزنید😊👇
🔴 جوان (مأمور الهی) گفت: يكي از رفقای مذهبی‌ات را مسخره كردی. اين عمل باعث نابودی اعمالت شد. بعد بدون اينكه حرفی بزند، آيه سی‌ام سوره يس برايم يادآوری شد: روز قيامت برای مسخره‌كنندگان روز حسرت بزرگی است. رفتم صفحه بعد، روز بعد هم كلی اعمال خوب داشتم. اما كارهای خوب من پاك نشد. با اينكه آن روز هم شوخی كرده بودم، اما در اين شوخی‌ها، با رفقا گفتيم و خنديديم، اما به كسی اهانت نكرديم. شوخی ها و خنده‌های من، به عنوان كار خوب ثبت شده بود. 📚 کتاب سه دقیقه در قیامت ‌@ansuiemarg_ir
🔴 🔹بسیاری‌ از مشکلات‌ با این‌کار حل می‌شود! ✍ وقتی با آن شهید (در برزخ) صحبت می کردم، توصیفات جالبی از آن سوی هستی داشت. او اشاره می کرد که بسیاری از مشکلات شما با توکل به خدا و درخواست از شهدا بر طرف می گردد. مقام شهادت آنقدر در پیشگاه خداوند با عظمت است که تا وارد برزخ نشوید متوجه نمی شوید. در این مدت عمر، با اخلاص بندگی کنید و به بندگان خداوند خدمت کنید و دعا کنید مرگ شما هم شهادت باشد. 📚 کتاب سه دقیقه در قیامت ‌@ansuiemarg_ir
🔴 توصیف شیاطین از زبان کسی که تجربه‌ نزديک‌به مرگ داشته است: (شیاطین) در اندازه های گوناگون بودند: متوسط، بزرگ، غول آسا. اگر بخواهید قیافه های شان را وصف کنم باز هم من و شما دچار مشکل خواهیم شد. شما هم هرگز نمی‌توانید قیافه های واقعی شان را تصور کنید... 📚 کتاب آن سوی مرگ ➥ @ansuiemarg_ir
🔴 بعد از اینکه انسان از گناهی می کند و دیگر سمتش نمی رود، گناهانی که قبلا مرتکب شده کاملا از اعمالش حذف می شود. آنجا رحمت خدا را به خوبی حس کردم. 📗کتاب سه دقیقه در قیامت جهت عضویت درکانال آن‌سوی‌مرگ👇 گزینه را بزنید😊👇
🔴 مرد راننده را دیدم که خیره شده بود به چهره زنی بسیار که از عرض خیابان رد می‌شد. با یک نگاه از ازل تا ابد او را دیدم! اسمش فرشید بود، اما به خاطر این هرزه‌گی‌ ها زندگی‌اش را از دست خواهد داد. سال بعد از زنش جدا شد. اما از آن طرف آن زن را دیدم که در محشر، به دنبال فرشید بود تا از او حلالیت بطلبد. حق الناس به گردنش بود. 📚 کتاب شنود جهت عضویت درکانال آن‌سوی‌مرگ👇 گزینه را بزنید😊👇
🛑 اثرات عجیب چشم‌ پوشی از نگاه‌ حرام! ✍ خدا می داند که به خاطر این چشم پوشی از گناه حاضر و آماده، چه و توفیقاتی نصیب من شد. من در بررسی اعمالم دیدم به خاطر این چشم پوشی از نگاه حرام، خداوند توفیقات و برکات فراوانی را نصیب من کرد. اما اگر تن به آن گناه می دادم زندگی مشترکم دچار مشکل می شد. 📚 کتاب شنود تجربه نزدیک به مرگ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌➥ @ansuiemarg_ir
🔴 زمانی کـه عـزرائیـل را دیـدم و تمام اعمالم در مقابلم قرارگرفت،لحظه‌ای مقابلم نمایان شد که در حرم امام‌رضا(ع) ایستاده بودم و در دل می گـفـتـم: یـا امـام رضـا دوسـت دارم در زندگی شما بـرایـم تصمیم بگیرید. 🔸دوست دارم بنده ای از بندگان خدا باشم. این دعاها و این مطالب، بسیاری از گره های زندگی مرا باز می کرد... 📚 کتاب شنود@ansuiemarg_ir
. 🔴 🔹از نشانه های ظهور سؤال کردم من از نشانه های ظهور سؤال کردم. از ایـنـکـه اسرائيل و آمریکا مشغول دسیسه چینی در کشورهای اسلامی هستند و برخی کشور های به ظاهر اسلامی با آنان همکاری می کنند و... 🔸جوان پشت میز (مأمور الهی) لبخندی زد و گفت: نگـران نـبـاش. این‌ ها کفی بـر روی آب هستنـد. نیست و نـابـود می شونـد. شمـا نباید سست شوید. 🔹نباید ایمان خود را از دست دهید. مگر به آیه‌ی ۱۳۹ سوره آل عمران دقت ای نکرده ای: «ولا تهنوا ولاتحزنوا و انتم الأعلون ان کنتم مؤمنین» 🔸در این آیه خداوند متعال می‌فرماید: سست نشوید و غمگین نباشید، شما اگر ایمان داشته باشید، برترین (گروه انسان ها) هستید. 📚 کتاب سه دقیقه در قیامت@ansuiemarg_ir .
🔴 🔹پشت صحنه عجیب توبه مرد جوان! مرد جوانی، تنها در نمازخانه ایستگاه قطار، نشسته بود. با ظاهری خجالت زده، پریشان و پشیمان. او قصد داشت به خاطر گناهی که انجام داده بود، توبه کند. شیاطین، اطرافش جمع شده بودند. شبیه زنبورهایی که اطراف لانه شان گرد می آیند. همه می کوشیدند او را از تصمیمش منصرف کنند. صدای آزاردهنده ای از دهان هر کدامشان خارج میشد. صدایی بم و کشدار. مثل صدای ضبط شده ای که با دور کند پخش شود. با وجود این، من می توانستم بفهمم که آنها چه می گویند. _چه می گفتند؟ به طور کلی، داشتند حرف های وسوسه انگیزشان را به ذهن او کند. مثلا یکی از شیاطین به او می گفت: "میخواهی توبه و خودت را از گناهان لذت بخش محروم سازی؟تو هنوز خیلی جوانی؛ و خیلی سالم. زندگی یک جوان سالم، بدون گناه، هیچ جذابیتی ندارد. گناه، نمک زندگی است و... مرد جوان، مدتی با خود کلنجار رفت. عاقبت، تصمیم نهایی اش را گرفت. همان جا، در گوشه نمازخانه، به حالت سجده، خم شد و پیشانی اش را روی مهر گذاشت؛ با بغض، با اخلاص و با شرم زیاد به خدا گفت: "خدایا، مرا ببخش. اشتباه کردم. قول شرف میدهم ته دیگر تکرار نکنم. قول می دهم که دیگر (.....) ناگهان، نوری با صدای بلند، در نمازخانه ترکید. شیاطین را دیدم که نعره های مهیبی کشیدند، سپس به شکل پودر سیاهی در آمدند و رفته رفته محو شدند... 📚 کتاب آن سوی مرگ@ansuiemarg_ir
🔴 بخشش دو سال از گناهانم بخاطر قضاوت زود هنگام یک شهید! اما مهمترین مطلبی که از شهدا دیدم مربوط به یکی از همسایگان ما بود. خوب به یاد داشتم که در دوره دبستان بیشتر شبها در مسجد محل کلاس و جلسه قرآن و یا هیئت داشتیم. آخر شب وقتی به سمت منزل می آمدیم، از یک کوچه باریک و تاریک عبور میکردیم. از همان بچگی شیطنت داشتم با برخی از بچه ها زنگ خانه مردم را میزدیم و سریع فرار می‌کردیم. یک شب من دیرتر از بقیه دوستانم از مسجد راه افتادم. وسط همان کوچه بودم که دیدم رفقای من که زودتر از کوچه رد شدند یک چسب را به زنگ یک خانه چسباندند صدای زنگ قطع نمی شد. یکباره پسر صاحبخانه که از بسیجیان مسجد محل بود بیرون آمد. چسب را از روی زنگ جدا کرد و نگاهش به من افتاد. او شنیده بود که من قبلاً از این کارها کرده ام. برای همین جلو آمد و مچ دستم را گرفت و گفت: باید به پدرت بگم چیکار می کنی! هرچی اصرار کردم که من نبودم ..... بی فایده بود او مرا به مقابل منزلمان برد و پدرم را صدا زد. آن شب همسایه ما عروسی داشت. توی خیابان و جلوی منزل ما شلوغ بود. پدرم وقتی این مطلب را شنید خیلی عصبانی شد و جلوی چشم همه حسابی مرا کتک زد. این جوان بسیجی که در اینجا قضاوت اشتباهی ،داشت چند سال بعد و در روزهای پایانی دفاع مقدس به شهادت رسید. این ماجرا و کتک خوردن به ناحق من در نامه اعمال نوشته شده بود. به جوان پشت میز گفتم: من چطور باید حقم را از آن شهید بگیرم؟ او در مورد من زود قضاوت کرد. او گفت: لازم نیست که آن شهید به اینجا بیاید. من اجازه دارم آنقدر از گناهان تو ببخشم تا از آن شهید راضی شوی! بعد یکباره دیدم که صفحات نامه اعمال من ورق خورد گناهان هر صفحه پاک می شد و اعمال خوب آن می ماند. خیلی خوشحال شدم ذوق زده بودم حدود یکی دو سال از اعمال من اینطور طی شد. جوان پشت میز گفت: راضی شدی؟ گفتم: بله عاليه. البته بعدها پشیمان شدم چرا نگذاشتم تمام اعمال بدم را پاک کند؟ اما باز بد نبود همان لحظه دیدم آن شهید آمد و سلام و روبوسی کرد. خیلی از دیدنش خوشحال شدم. گفت: با اینکه لازم نبود اما گفتم بیایم و حضوری از شما حلالیت بطلبم. هرچند شما هم به خاطر کارهای گذشته در آن ماجرا بی تقصیر نبودی... 📚کتاب سه دقیقه در قیامت ➥@ansuiemarg_ir
🛑 آیا دروغ گفتن، حق‌الناس است؟ وارد بیابانی خشک شدم، جماعتی را دیدم که گرفته و افسرده و ناراحت بودند. گویی التماس می‌کردند تا بلکه کسی آنها را شفاعت کند. خیلی از آنها را می‌شناختم. در میان آنها از دوستان شهید و مرحوم من هم بودند. چرا این شهدا نتوانسته‌اند به جمع بقیه ملحق شوند!؟ لازم به پاسخ نبود. با یک نگاه می‌توانستم همه چیز را بفهمم. من جواب خود را دریافت کردم؛ تمامی این افراد گرفتار و یا بودند. برخی از دوستانم را دیدم که در زمینه حق‌الناس سهل انگار بودند. آنها برای ورود به جمع خوبان باید رضایت صاحبان حق را به دست می آوردند. برخی دیگر را دیدم که آدم های به ظاهر خوبی بودند و به خدا و قیامت اعتقاد داشتند اما بیت المال را ملک شخصی خود فرض کرده بودند! حیف و میل بیت المال آنها را از جمع شهدا جدا کرده بود. اما یکی از دوستانم را دیدم که نه مشکل حق الناس داشت و نه بیت المال اهل رعایت بسیاری از موازین و دستورات دین بود. با این حال در میان گرفتاران حضور داشت و نتوانسته بود به جمع شهدا وارد شود. جلو رفتم و سلام کردم. او هم مثل بقیه با نگاه خودش التماس می‌کرد که کاری برایش انجام دهم. مشکل این دوست من این بود که خیلی دروغ می‌گفت! او با این جمله که خالی می‌بندم خودش را توجیه می‌کرد. خوشش می‌آمد از اینکه دیگران را سرکار بگذارد و اذیت کند و با دوستانش بخندند. حالا بعد از عمری جهاد و تلاش در راه خدا، باید منتظر می‌ماند تا تمام کسانی که با دروغ های خود اذیت کرده بود به برزخ بیایند و حلال نمایند تا بتواند به جمع شهدا وارد شود. 📕کتاب تقاص ➥@ansuiemarg_ir
🔥مال حرام در دنیا بی‌برکت، و در آخرت مایه عذاب و درماندگی! من در این تجربه ها به هرکسی نظر می‌کردم از ابتدا تا انتهای زندگی و تمام حالات و افکار او را متوجه میشدم. حتی آثار اعمال دیگران را با یک نگاه می‌فهمیدم. بیرون از بیمارستان یک برج در حال ساخت بود. به ساختمان مرتفع و زیبای برج نگاه کردم. مالک برج در کنار مهندس ساختمان ایستاده بود و به برج خودش نگاه می کرد. اما من دیدم که نه تنها این برج بلکه هیچ کدام از ثروتی که جمع کرده برایش نمی‌ماند. من دیدم که مال این شخص فوق العاده بی برکت بوده و با فلاکت از دنیا خواهد رفت. اما به چه علت؟ برادر این آقا از دنیا رفته بود و این شخص وقتی ارث پدرش را تقسیم می‌کرد، سهم فرزندان یتیم برادرش را نداده بود. همین مسئله و آه این بچه های یتیم زندگی او را به نابودی کشاند. حالا او مانده بود و حسرت مال از بین رفته و حق آن بچه های یتیم. عجیب تر اینکه یک خانه شبیه همان که ساخته بود در جهنم برزخی برای او آماده کردند و او را در همان خانه گرفتار عذاب و آتش نمودند! بعد به او گفتند تمام این بچه های کوچک برادرت و حتی فرزندان و نسل آنها که از این ملک سود می‌بردند، باید بزرگ شوند و از دنیا بروند و به برزخ بیایند، اگر توانستی همه آنها را راضی کنی نجات خواهی یافت! 📕کتاب تقاص ➥@ansuiemarg_ir
🔴 ماجرای عجیب یک مهمانی با پذیرایی مردار انسان...! ⏱زمان مطالعه ۱ دقیقه⏱ 🍃یک روز با بعضی بزرگان فامیل به یک مهمانی در لواسان دعوت شده بودیم. بعد از صرف دور هم روی مبل نشستیم. یک میز بزرگ وسط بود که خوراکی‌های مختلف روی آن چیده بودند از شیرینی میوه آجیل گرفته تا شربت چای و.... همه گرم صحبت بودند. هر کسی چیزی میگفت و بقیه مشغول بودند. 🍃کم کم احساس کردم از کسانی صحبت میشود که در جمع ما نیستند. کاملاً مشخص بود می‌کنیم. با زبان طنز و شوخی به یکی از بزرگترها گفتم: فلانی بیا از قد و هیکل و قیافه من بگو، خوب نیست پشت سر کسی حرف بزنیم. او هم با پررویی گفت: جلوی روش هم میگم. دوباره حرفم را کردم و گفتم: بابا بیایید از خودمان حرف بزنیم خوب نیست غیبت کنیم. اما کسی به حرف من توجهی نکرد. با خودم گفتم من باید بروم بیرون، اینجا مجلس غیبت شده است. آنجا بزرگی داشت و من رفتم داخل حیاط. 🍃در بررسی اعمال آن روز را با تمام جزئیات دیدم. اما چیزهایی را دیدم که کار آن روز ما بود. میز بزرگ وسط که پر از خوراکی بود تبدیل شده بود به یک گوشت مردار و حاضران تکه تکه از آن می‌خوردند و چهره هایشان تغییر میکرد، صورتشان مثل وحشتناک میشد و اصلاً قابل تحمل نبود. از طرفی می‌دیدم که پرونده اعمالم با حضور در آن جلسه سنگین تر میشد؛ اما زمانی که امر به معروف کردم و از جلسه بیرون آمدم اعمالم سبک شد و خیر و برکات زیادی در روزهای بعدی زندگی‌ام دیدم. برخی گرفتاری های زندگی‌ام به همین دلیل برطرف شد. 📙کتاب تقاص ➥@ansuiemarg_ir
🟢 نیکی و محبت‌های کوچک و پیش افتاده را دست کم نگیریم...!✨ 🌹برخی انسان های دیگر بودند که محبت‌های کوچک و ساده من مانند یک لبخند یا سخنی کوتاه یا رفتاری گرم به آنها کمک کرده بود. من دیدم که چگونه عمل کوچک و ساده من آنها را کمی خوشحال و مهربان تر کرده و باعث تغییر رفتار آنها شده بود. دیدم که با بعضی از این کارهای به ظاهر پیش پا افتاده موجی از خوبی و مهر و امید را منتشر کرده‌ام. خوشحالی و پاداش آن خوبی‌ها ورای هر گونه تصور من بود. 📘کتاب بازگشت ➥@ansuiemarg_ir
🟣 کیفیت اعمال مهم‌تر از کمیت آن! (اعمال مخلصانه و باکیفیت را قبول میکنند...) 🔸من خودم را انسان وارسته‌ای میدانستم و فکر میکردم بهترین جای بهشت قرار می‌گیرم. مسئول چند نهاد خیریه بودم اما در تجربه نزدیک به مرگ نشانم دادند که میل به شهرت هیچ چیزی برایم باقی نگذاشته! فکر میکردم این کار من با اخلاص است. وقتی مرور اعمالم را دیدم بسیار ناامید شدم؛ هیچ کار خالصی برای خدا انجام نداده بودم... 📗کتاب نسیمی از ملکوت ➥@ansuiemarg_ir
🔴 علت اتفاقات ناگوار زندگی‌ام را پیدا کردم...! 🍃یکی از مطالبی که در مورد اعمال خودم متوجه شدم؛ ملکوت و علت بسیاری از اتفاقات زندگی‌ام بود. منظور از ملکوت اعمال، باطن و واقعیت اعمال است. من دیدم هر بار که به صورت عمدی گناهی می‌کردم اتفاقی ناگوار در زندگی‌ام می‌افتاد. مثلاً به من زمانی را نشان دادند که به یک نفر تهمتی زدم، فردای آن روز شرایط کاری من پیچیده شد و مدت کوتاهی بعد بیکار شدم. کسی آنجا به من توضیحی نمی‌داد اما خودم متوجه شدم که بیکار شدنم با تهمتی که به آن شخص زدم ارتباط داشت. یا هر بار که دروغ میگفتم بلافاصله اتفاق ناگواری در زندگی من رخ می‌داد. 📙کتاب تقاص ➥@ansuiemarg_ir
🔵 مسلمانِ شناسنامه‌ای نباشیم که از مقصد می‌مانیم! ☘ من در مقابل جمعی قرار گرفتم که همه در لجنزاری متعفن گرفتار عذاب بودند. نکته‌ای که مشاهده کردم این بود که این عذاب‌ها خود ساخته بود، یعنی کسی آنها را عذاب نمی‌کرد بلکه خودشان این وضعیت را برای خود ایجاد کرده بودند. من با یک نگاه به این جمع مطالب زیادی را فهمیدم که لازم نبود کسی برایم توضیح دهد. ☘ بیشترین این افراد مسلمانانِ شناسنامه‌ای بودند. سهل انگاری در واجبات مانند نماز بسیاری از آنان را گرفتار کرده بود. باید بگویم برخی افراد فراموش می‌کنند که بی‌نمازی در ردیف کفر است. نماز توشه آدمی برای رسیدن به بهشت است و مسیر رسیدن به بهشت برزخی را هموار می‌کند. وقتی نماز مشکل داشته باشد انسان از مقصد می‌ماند مانند کسی که وسیله‌ای برای رسیدن به مقصد ندارد و... 📕کتاب نسیمی از ملکوت ➥@ansuiemarg_ir
🔴 از این به بعد مراقب باشیم ماشین‌ مان را بد جا پارک نکنیم! 🍃من مواردی از حق‌الناس را دیدم که کمتر کسی آن را رعایت می‌کند. مثلاً یکبار به خاطر نبود جای پارک ماشینم را جلوی یک پارکینگ گذاشتم. وقتی میخواستم از ماشین دور شوم درب پارکینگ باز شد و آقایی که بسیار عجله داشت بیرون آمد و به دنبال من می‌گشت. سریع برگشتم و ماشین را جابجا کردم. من در دنیا تا اینجای ماجرا را دیدم. اما در تجربه نزدیک به مرگ به دنبال ماشین او حرکت کردم. او سریع به سمت بیمارستان رفت. 🍃من این را نمی‌دانستم اما دیدم که فرزند این شخص دچار بیماری خاصی بود و باید سریع به بیمارستان می‌رسید. به من نشان دادند که اگر دیر می‌رسید و فرزندش دچار مشکل میشد من مقصر بودم و باید در پیشگاه خدا جواب می دادم. از آن روزی که این اتفاق افتاده تا حالا دوبله پارک نکرده‌ام و یا در جاهای ممنوع توقف نکردم تا خدای نکرده حق‌الناسی برگردنم نماند. 📘کتاب تقاص ➥@ansuiemarg_ir
🟡 فرشتگان با سرعت مشغول پاسخ‌دهی هستند...! 🌹من می‌دیدم هر کدام ما بیشتر از آنچه تصور می‌کنیم از کمک و امداد ماورایی برخورداریم. می‌دیدم که عشق بدون قید و شرط الهی که ورای هر عشق زمینی است از او به سمت تک تک بندگانش جاری می‌گردد. به من نشان دادند که چگونه هر دعا و مناجات از روی زمین مانند یک شعاع نور به آسمان می‌رود و فرشتگان با سرعت مشغول پاسخ به این دعاها و استجابت آنها هستند.🌱 📘کتاب بازگشت ➥@ansuiemarg_ir
🟣 بوی تعفن جوانی که تمام اهل برزخ را معذب کرد!!! 🔸ناگهان چنان بوی تعفنی فضا را گرفت که تمام اهل برزخ نیز از این بوی تعفن معذب شدند! جوانی را دیدم که به جمع آنها وارد شد. این بوی تعفن از این شخص پخش میشد. من به سختی به سمت او رفتم، در حالی که نمیتوانستم این بو را تحمل کنم از او سؤال کردم مشکل شما چیست؟ گفت: در زندگی فقط به دنبال لذت بودم دنبال خوش گذرانی و با خودم می‌گفتم حالا حالاها وقت برای توبه دارم. این بوی تعفن که همه را معذب میکند به خاطر عمل زناست. متاسفانه من گرفتار این عمل زشت بودم و با این که می‌توانستم، اما زیر بار ازدواج نرفتم و فقط میخواستم در زندگی لذت ببرم...🔥 خدایا! با زمینه‌ سازی ازدواج راحت و بی‌ سخت‌ گیری برای جوانان این گناه زشت و بزرگ را از آنها دور بگردان 🤲 📗کتاب نسیمی از ملکوت ➥@ansuiemarg_ir
🟣 کاروان ماشین عروس با شلوغ کردن خیابان، مرتکب حق‌الناس می‌شوند! 🔸درباره ملکوت اعمال چیزهایی را دیدم که در زندگی روزمره زیاد با آنها برخورد می‌کنیم، اما دقت نداریم که اینها حق الناس است. مثلاً افرادی که خیرات می‌کنند اما با ایستادن کنار خیابان و توقف اتومبیل های عبوری راهبندان ایجاد می‌کنند یا اینکه خیرات می‌دهند اما کوچه و خیابان و جلوی منزل مردم را پر از زباله می‌کنند یا کاروانهایی که به دنبال ماشین عروس حرکت می‌کنند و مسیر عبور ماشین‌ها را می‌بندند. تمام اینها زیر پا گذاشتن حق الناس است. 📗کتاب تقاص ➥@ansuiemarg_ir
🟣 مکالمه تجربه‌گر با حضرت عزرائیل (تصور اشتباه مردم درباره ایشان) ⏱یک دقیقه⏱ 🔸مرگ، ناگهانی است. من وقتی تصادف کردم اصلاً متوجه نشدم که مرده‌ام. بعد از تصادف یکباره دیدم جوان خوش قیافه‌ای دست مرا گرفته و به طرفی برد. به او سلام کردم او با تبسم و خوشحالی جواب داد و گفت: نترس من به تو از هر کسی مهربانترم. گفتم: اسم شما چیست؟ آن جوان گفت: من ملک الموت هستم. من به او گفتم در دنیا شما را طور دیگری معرفی کرده‌اند. می‌گفتند شما با مردم خیلی با خشونت و تندی رفتار می‌کنید ولی من حالا از شما این همه مهربانی و محبت میبینم؟! ایشان با چشم های بسیار زیبا و درشت و صورت نورانی خودش نگاه محبت آمیزی به من کرد و فرمود راست می‌گویند گاهی مجبوریم با دشمنان شما و کسانی که خیلی دنیا پرستند قدری خشونت کنیم و گرنه خداوند متعال در من و گروهی که من در آنها هستم به هیچ وجه غضب بیجا که از صفات حیوانی است قرار نداده است. 📗کتاب بازگشت ➥@ansuiemarg_ir
🟡 فرصتی دوباره به این مادربزرگ با صفا برای کاری مهم در‌ دنیا... ⏱زمان مطالعه یک دقیقه 🌹مادربزرگم زنی نورانی و با صفا بود. او بعد از نجات از سکته مغزی برایمان تعریف می‌کرد: در بیمارستان که بودم به آسمانها رفتم و خیلی چیزها را دیدم. من بهشت را با تمام ویژگی هایش و حتی بالاتر از آن را دیدم. بعد جایی را به من نشان دادند که از تمام باغها و قصرهای دنیا زیباتر بود. به من گفتند اینجا برای توست، اما همینطور که نگاه میکردم و لذت می بردم یکباره پرده ای کشیدند و نتوانستم آن را ببینم. بعد به من گفتند فرصتی به تو میدهیم تا برگردی... 🌹من اصلاً نمی خواستم برگردم. به من گفتند تو وقتی نگذاشتی تا کتاب آسمانی را بخوانی. خدا درس زندگی و آنچه لازم دارید را به زبان ساده برای شما در این قرآن مکتوب کرده و فرستاده. برگرد و تا میتوانی به آموختن قرآن بپرداز. مادر بزرگم پانزده سال وقت گذاشت و در حالی که نمیتوانست از جا برخیزد به مطالعه و دقت در قرآن پرداخت... 📗کتاب نسیمی از ملکوت ➥@ansuiemarg_ir