"آنسویِ واقعیت 2"
زندگی هم زیباست و هم زشت!
اگر سبزیِ جنگل و خنده ی مادرو آمدنِ بهار را بگویم، زیباست!
اما اگر غروبِ جمعه ی بارانی و رفتنی بی بازگشت را بگویم ،چیزی فجیح تر از زشت است..
"آنسویِ واقعیت 2"
به دوست داشتنِ کسانی که
صادقانه و خالصانه دوستِتان دارند
مشغول باشید
که این بهترین و زیباترین دل مشغولیِ دنیاست…
ولی اون لحظه که نشستی و یهو یادِ یه خاطره میفتی اما نمیدونی بخندی یا گریه کنی![دو راهیِ سخت و مزخرفیه!]
"آنسویِ واقعیت 2"
با سبز می نویسم
تا که سبز بماند
یاد تو در یادم
تو به من آموختی
که سبز بنویسم
تو به من سبز بودن آموختی
پس در یادم سبز بمان🌱
به سانِ تو تابه حال ندیده ام!
در روزگاری که همه در پیِ کوبیدن یکدیگر بودند تو آمدی و شیوه ی جذابی از انسانیت را به من آموختی !
گرچه آزرده خاطرم میکند اما ،همیشه کنجِ قلبِ کوچکم می ماند و به من می فهماند چه روزگارانی را از سر گذرانیده ام!
[مکتوب شده ای در۱۴۰۳/۱۲/۲۷]
هدایت شده از - آیسو -
⁴ تا اهلِ مرام ُ معرفت ؟
https://eitaa.com/my_trauma