eitaa logo
‌〖سفـࢪه‌آسمانے!‌‌‌〗
588 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
994 ویدیو
72 فایل
هو‌المحبوب(((:🍃 السلام‌علیڪ‌یابقیہ‌اللّٰھ‌فی‌ارضه . . سر‌راهت‌در‌انتظار‌م‌برده‌هجرت‌صبر‌و‌قرارم جز‌ظهورت‌ای‌گل‌زهرا‌به‌خدا‌حاجتی‌ندارم !'
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️منتظران ظهور 👌👌 از پروانه خواستم, راز سخن گفتن با گلها را برايم بگويد. پاسخ داد: سخن گفتن با گلها به چه كارت آيد؟ گفتم: دنبال گلي  می گردم. مي‌شناسي‌اش؟؟؟ گفت: كدامين گل تو را اينچنين بي‌تب و تاب كرده است؟ گفتم: به دنبال زيباترينم. گفت: گل سرخ را مي‌گويي؟ گفتم: سرختر از آن سراغ ندارم. گفت: به عطر كدامين گل شبيه است؟ گفتم: خوشتر از آن بوي ديگري نمي‌شناسم.  گفت: از ياس مي‌گويي؟ گفتم: سپيدتر از آن نيز نمي‌دانم. گفت: در كدامين گلستان مي‌رويد؟ گفتم: در گلستاني كه از شرم ديدگانش هيچ گل ديگري نمي‌رويا به ناگاه ديدم پروانه، مستانه بي‌قرار شده است.  بي‌تاب‌تر از من ناآرامي مي‌كند .... از اين گل و آن بوته، سراغش را مي‌جويد .... گفت: اسمش چيست كه اينگونه از آدميان دل برده است؟ گفتم به زيبايي نامش نديدم. گل نرگس را مي‌گويم. مي‌شناسي‌اش؟؟؟ به ناگاه ديدم پروانه، توان سخن گفتن ندارد.  بالهايش به روشني شمع مي‌درخشيد. گويي شعله از درون، وجودش را به التهاب درآورده بود.  توان رفتن نداشت ...  به سختي خود را به روي باد نشاند و از مقابل ديدگانم دور شد .... آري.... او گل نرگس را يافته بود. شرار‌ه‌‌هاي وجودش خبر از آن گل زيبا مي‌داد .... اينك دوباره من ماندم و اين نام آشنا و غريب .... در صحراهاي غربت, تا آدينه‌اي ديگر, به انتظار نشسته‌ام، تا شايد به همراه پروانه‌اي, به ديار آشنايت قدم گذارم .... مهدي جان .... پروانه‌وارم كن كه ديگر تحمل دوريت ندارم .... مولاي من مي‌دانم كه لحظه ديدار نزديك است اما ديگر توان ثانيه‌ها را ندارم .... مي‌دانم كه چيزي به پايان راه نمانده است اما ديگر توان رفتن ندارم .... مي‌دانم كه تا سپيده‌دم وصال، طلوع و غروبي چند, باقي نمانده است، اما ديگر تاب سرخي غروب را ندارم .... از اين رنگ رنگ پروانه‌هاي دروغين خسته شده‌ام....... از آدينه‌هاي سراب گونه‌ي بي وصال به ستوه آمده‌ام........ ديگر توان رفتن ندارم....... زودتر بيا  گل نرگس بيا 🌺العجل العجل يا مولاي يا صاحب الزمان🌺 🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃 http://eitaa.com/joinchat/969867267Ca9a4e980c6 منتظران ظهور
1_28719116.mp3
زمان: حجم: 4.75M
عجل الله ظهورک، عجل الله 🎤 👈عربی، انگلیسی و فارسی 👌👌 🌹🍃🌹🍃 @emamgharib
✳️منتظران ظهور 🌸سه دقیقه در قیامت (قسمت اول) ✨ضمن عرض سلام و ادب خدمت شما بزرگواران... 🌕 خدا را شکر بعد از مدت ها توفیق شد تا دوباره با یک داستان و دنباله دار از در خدمت شما خوبان باشیم. 🍀کتاب داستان زندگی یک مدافع و جانباز حرم هست که طی یک عمل جراحی که داشته به مدت سه دقیقه از دنیا می رود و سپس با شوک ایجاد شده در اتاق عمل دوباره به زندگی برمی گردد . 🔴اما در همین زمان کوتاه چیزهایی دیده که درک آن برای افراد عادی خیلی سخت است... 🔰البته ایشون در ابتدا به شدت در مورد اینکه ماجراش پخش بشه مقاومت کرده اما در نهایت راضی شده که تا حدی چیزهایی رو تعریف بکنه ♦️و طبق گفته بسیاری از دوستانش بعد از عمل جراحی اخلاق و رفتار فوق العاده خوبی پیدا کرده. 🔆در ادامه بقیه ماجرا را از زبان خود این جانباز عزیز می خوانیم: 👇👇👇👇👇👇👇 💠پسری بودم که در مسجد و پای منبر منبرها بزرگ شده بودم. 🍃در خانواده‌ای مذهبی رشد کردم و در پایگاه بسیج یکی از مساجد شهر فعالیت داشتم. ♻️سال‌های آخر دفاع مقدس شب و روز ما حضور در مسجد بود. 💠 با اصرار و التماس و دعا و ناله به جبهه اعزام شدم. من در یکی از شهرهای کوچک اصفهان زندگی می کردم. دوران جبهه خیلی زود تمام شد و حسرت شهادت بر دل من ماند.. 🌷اما دست از تلاش و انجام معنویات بر نمی داشتم و می‌دانستم که شهدا قبل از جهاد اصغر در جهاد اکبر موفق بودند ♦️ به همین خاطر در نوجوانی تمام همت من این بود که گناه نکنم ...وقتی به مسجد می‌رفتم سرم پایین بود که نگاهم با نامحرم برخورد نداشته باشد. 💠یک شب با خدا خلوت کردم و خیلی گریه کردم... در همان حال و هوای ۱۷ سالگی از خدا خواستم تا من آلوده به این دنیای زشتی‌ها و گناهان نشوم و به حضرت عزرائیل التماس میکردم که جان مرا زودتر بگیرد...! ادامه دارد... 🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃 @emamgharib